ج) تمرین پذیرفتن: ذهن آگاهی پذیرش در عمل است نه به عنوان یک فعالیت یا تصمیم واحد بازگشت به موضوع اولیه باعث پذیرش ویژگی‌های خوشایند و ناخوشایند می‌شود. این امر از این نظر مهم است که ممکن است بیماران نسبت به خویش دیدی انتقادآمیز داشته باشند؛ ‌بنابرین‏ پذیرش و تمرین آن باعث کاهش انتقاد نسبت به خویشتن در آنان می‌شود. این تکنیک در روان‌درمانی باعث پذیرش جنبه‌های واقعی در بیمار می‌شود و در اعتمادسازی رابطه اولیه با بیمار مفید و مؤثر است.

د) همدلی و دلسوزی: در تمرین‌های ذهن آگاهی بودا ایجاد بینش و دلسوزی نسبت به خویشتن از تمرین پذیرش تجربیات درد و رنج توسط بیماران حاصل می‌شود؛ اما وجود درد ورنج به‌تنهایی کافی نیست. ذهن آگاهی باعث می‌شود که در روابط با درد و رنج‌ها تغییراتی ایجاد شود و یا آن‌ ها به صورت کلی نادیده گرفته شوند. درنهایت این‌که ذهن آگاهی دارای تکنیک‌هایی است که دلسوزی نسبت به خویشتن و نسبت به دیگران را ارتقا می‌بخشد.

ه) یادگیری مشاهده‌ای: یادگیری مشاهده‌ای آگاهی خویشتن یکی از تکنیک‌های مهم ذهن آگاهی است که در آن فرد از طریق مشاهده آگاهانه خویشتن نقاط قوت و ضعف خویش را پیدا نموده و به همراه تکنیک پذیرش سعی در پذیرش آن نقاط قوت و ضعف می‌کند. این تکنیک در یک معنای کلمه موجب بینش بیمار ‌در مورد مشکل خویش می شودو نقش مهمی در روان‌درمانی دارد ) گرمر و همکاران، ۲۰۰۵).

۲-۱۹- آموزش حضورذهن و تغییر حالت­های ذهنی

آموزش حضورذهن مستقیماٌ مربوط به آموزش افراد برای تمرکززدایی افکار و هیجان­هایشان بدون اجتناب، انکار، یا سرکوب آن­ها و مشاهده­ نزدیک این پدیده است و ‌بنابرین‏ بازداری از اجتناب تجربی و همچنین پذیرش غیرقضاوتگرانه و عدم واکنش ‌به این پدیده را آموزش می­دهد. ‌بر اساس الگوی شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن ، تمرکز ارادی روی افکار، هیجان­ها، و احساسات ‌به این روش، مقدار زیادی از توانایی فرد را برای پردازش توجهی به کار ‌می‌گیرد، ‌بنابرین‏ توانایی اندکی برای نشخوار باقی می­ماند.

سگال و همکاران (۲۰۰۲) بین حالت­ ذهنی انجامی[۲۳۲] و حالت ذهنی بودن[۲۳۳] تمایز قائل شدند. حالت انجامی شامل بازشناسی تفاوت بین چیزها چگونه­اند و این­که ما می­خواهیم چگونه باشند، ‌می‌باشد. چنین تفاوت­هایی، هیجان­های منفی و نیز الگوی فکری برای یافتن روش­هایی برای کاهش این تفاوت را راه ­اندازی می­ کند. زمانی که ‌می‌توان اقدامات سازنده­ای انجام داد، این حالت ذهنی سازگارانه است و می ­تواند منجر به پیشرفت بسیاری از اهداف مهم گردد. با این حال، زمانی که هیچ کاری برای تغییر موقعیت مشکل­ساز نمی­ توان انجام داد (برای مثال، هنگام سوگ از دست دادن همسر یا زوج)، این حالت ذهنی می ­تواند بی­فایده و افسرده­زاد باشد. بخش عمده­ای از توجه فرد روی تحلیل گذشته، مرور اشتباهات حال، پیش ­بینی آینده، و جستجوی راه حل­ها متمرکز خواهد شد؛ با این حال، اگر راه حل­هایی پیدا نشوند، می ­تواند منجر به حس فراگیر نارضایتی گردد. نشخوار ‌به این طریق، احتمالاٌ زمینه­ ساز حالات خلقی منفی است.

در مقابل، سگال[۲۳۴] و همکاران (۲۰۰۲) حضورذهن را به عنوان حالت بودن توصیف کردند. در شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن مهارت اصلی آموخته شده در تمرین حضورذهن رها شدن از حالت انجامی، به ویژه از الگوهای فکری نشخواری، منفی و خود تداوم­بخشی است که بخشی از حالت انجامی است. در حالت بودن تمرکز روی پذیرش هر آن­چه در لحظه­ حاضر وجود دارد، بدون هیچ هدف یا تلاشی برای تغییر است. در حالت بودن، هیچ تلاشی برای تحلیل پیامدهای آینده­ی راهبردهای حل مسئله­ احتمالی یا مرور تلاش­ های گذشته برای حل مشکلات مشابه صورت نمی­گیرد. حالت بودن به جای تفکر ‌در مورد مشکلات یا موقعیت­ها، به وسیله­ مشاهده­ و پذیرش مستقیم هر آن­چه در لحظه­ حاضر رخ می­دهد- شامل افکار و احساساتی که اقدام فوری را برمی­انگیزند- مشخص می­ شود. به جای عمل کردن ‌بر اساس چنین افکار و احساساتی، شرکت کننده صرفاٌ آن­ها را مشاهده و مورد توجه قرار می­دهد. هیچ کوششی برای ارزیابی منطق افکار مشاهده شده یا بررسی یا تغییر محتوای آن­ها صورت نمی­گیرد.

این رویکرد حضورذهن نسبت به افکار و احساسات، واکنش­پذیری نسبت به خلق را کُند می­سازد، و زمان و توانایی انتخاب پاسخ­های جدید را افزایش می­دهد. همچنین نشخوار را افزایش و پذیرش افکار و احساسات را تقویت، گرایش به درنظر گرفتن آن­ها به عنوان بازنمایی­های لزوماًٌ دقیقی از حقیقت درمورد خود یا جهان را کاهش می­دهد. اتخاذ حالت هشیارانه و غیرقضاوتی، احتمال این­که افراد به پدیده­ نشانگر عود آینده توجه کنند را افزایش خواهد داد (مانند خستگی یا تحریک­پذیری)، و مانع تلاش­ های ناسازگارانه برای سرکوب یا نادیده گرفتن آن­ها می­گردد. با این روش، آن­ها فرصت­های بسیار بهتری برای اقدام ماهرانه و ارادی برای مقابله با علائم اولیه­ عود و برداشتن گام­های سازگارانه برای پیشگیرانه از آن برای خودشان فراهم ‌می‌کنند.

سپس هدف MBCT، آموزش مهارت­ هایی است که به افراد اجازه خواهد داد در اوقات غمگینی، الگوهای عادتی قدیمی­ تفکرشان را متوقف سازند یا طوری رفتار کنند که این خلق­ها خفیف یا گذرا باقی بمانند و حالات عاطفی جدی­تری را ایجاد نکنند. ضرورتی ندارد یا حتی مطلوب نیست که هدف درمان کاهش تجربه­ غمگینی باشد. با این حال، این مهارت­ های جدید می ­تواند تجربه­ غمگینی را بدون تشدید خودکار افسردگی فراهم کند.

سگال و همکاران (۲۰۰۲) اظهار داشتند که هدف اصلی MBCT ”کمک به شرکت­ کنندگان است تا بتوانند ماهرانه ­ترین پاسخی را که به هر فکر، احساس، یا موقعیت ناخوشایند می­یابند انتخاب کنند“. MBCT ‌در مورد بیماران افسرده­ی بهبودیافته­ای انجام می­ شود که الگوهای فکری نشخواری منفی دوره ­های افسردگی­­شان کاهش یافته است.

تاکنون پژوهش­های زیادی اثربخشی آموزش MBCT را نشان داده ­اند. برای مثال اولین کارآزمایی بالینی MBCT (تیزدیل و همکاران، ۲۰۰۰)، با هدف پاسخ­گویی ‌به این سوال که آیا اضافه کردن MBCT به درمان رایج (TAU) موجب کاهش میزان عود افسردگی می­ شود یا خیر انجام شد. برای این منظور ۱۴۵ بیمار به کار گرفته شدند و به صورت تصادفی در یکی از دو گروه MBCT یا TAU قرار داده شدند. بیماران از میان افرادی که در حال حاضر در دوره­ بهبودی نسبی به سر می­بردند، در گذشته نیز حداقل دو دوره افسردگی را سپری کرده بودند و به مدت ۳ ماه پیش از ورود به کارآزمایی داروی ضدافسردگی مصرف نمی­کردند انتخاب شدند. نتایج پیگیری یک ساله نشان داد که برای بیمارانی با سابقه­ سه دوره افسردگی یا بیشتر، ۴۰ % گروه MBCT و ۶۶ ٪ گروه درمان رایج، کاهش عود ۳۹٪ و اندازه­ اثر متوسط را تجربه کردند.

۲-۲۰- دلالت­های بالینی حضورذهن

۲-۲۰-۱- افزایش زمان زندگی در لحظه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت