خداوند نیز این مطلب را مورد توجه قرار داده و یکی از حکمت‌های تواتر و توالی ارسال پیامبران را، پیشبرد تدریجی بشر در مسیر تکامل می‌داند: *(ثُمَّ‏َّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا…؛پس رسولان خود را یکى پس از دیگرى فرستادیم… )* مؤمنون/ ۴۴
در این آیه، فرستادن رسولان به صورت” تترى"، به معناى فرستادن یکى پس از دیگرى است. کلمه” تواتر” هم از همین باب است، چون تواتر هم به معناى تک تک و فرد فردهاى پشت سر هم است.[۱۶۵]
به همین جهت، سنّت تعلیمی انبیاء الهی:چنین بوده که پیام خداوند را به فراخور فهم و عقل قومشان به آن‌ها ابلاغ می‌فرمودند: *(وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ‏ لَهُم…؛ ما هیچ پیامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستادیم تا (حقایق را) براى آنها آشکار سازد…)* ابراهیم/ ۴
در جایی دیگر، خداوند از پیامبرش می‌خواهد که با مردم، با زبان دل آنان حرف بزند تا متوجه شوند و دل‌هایشان، آن را درک کنند[۱۶۶]: *(…وَ قُل لَّهُمْ فىِ أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغًا؛… و با بیانى رسا، نتایج اعمالشان را به آنها گوشزد نما.)* نساء/ ۶۳
براین اساس، یکی از مسائلی که باید در تربیت دینی کودکان توجه داشت، این است که آموزشهای دینی، متناسب با نیازهای روحی و روانی آنها و قابل فهم و درک برایشان باشد. بدین منظور باید چنین تعالیمی، با زبان مناسب کودکان، ارائه شوند و طوری نباشند که فقط عده خاصی از آنها استفاده کنند. عدم رعایت این نکته، باعث گریز تدریجی از دین و انکار درونی برخی از عقاید و باورهای دینی در کودکان خواهد شد.[۱۶۷]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

پیامبر اسلام ۶به ما سفارش کرده‌اند که با کودکان، اینگونه باشیم: «مَنْ‏ کَانَ‏ عِنْدَهُ‏ صَبِیٌ‏ فَلْیَتَصَابَ لَهُ؛ کسی که کودکی دارد، باید برای او کودکی کند».[۱۶۸]
امام علی۷نیز کلامی مشابه نبی مکرّم اسلام دارند. ایشان میفرمایند: «مَنْ‏ کَانَ‏ لَهُ‏ وَلَدٌ صَبَا؛ کسی که کودکی دارد، باید [در راه تربیت او] خود را تا سر حد کودکی تنزل دهد».[۱۶۹]
همچنین پیامبر۶فرمودند: «انا معاشر الانبیاء امرنا ان تکلم الناس علی قدر عقولهم: ما گروه انبیاء، موظفیم با مردم به قدر توانایی فهم آنها گفتگو مینماییم».[۱۷۰] در روایت دیگری آمده که پیغمبر اسلام۶فرمود: « ما گروه انبیاء و پیغمبران دستور داریم که مردم را طبقه‌بندی نموده و هر کس را به جای خویش بنشانیم، و با آن‌ها به نسبت فهم توانایی آن‌ها، گفتگو کنیم.»[۱۷۱]
بنابراین مربی باید گفتار و رفتار خود را با عوالم کودکانه کودک، هماهنگ کند. برای مثال اگر کودک مشغول بازی است، در مواجهه با او، رفتاری کودکانه از خود نشان دهد. نقل شده که رسول اکرم۶روزی با اصحاب خود به راهی میرفت. در میان راه با نوه خود، امام حسین۷- در حالیکه کودکی بیش نبود- برخورد کرد. امام حسین۷با کودکی مشغول بازی بود. پیغمبر۶از اصحاب خود جدا شد و به طرف امام حسین۷آمد. امام حسین۷به این سو و آن سو فرار میکرد و پیغمبر۶با رفتار کودکانه خود، امام حسین۷را میخنداند. سپس او را گرفت. یکی از دستها را زیر چانه و دست دیگر را روی فرق امام حسین۷گذاشت و او را میبوسید و فرمود: «أَنَا مِنْ‏ حُسَیْنٍ‏ وَ حُسَیْنٌ‏ مِنِّی‏ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً…؛ من از حسینم و حسین از من است. خداوند هر کس را که حسین را دوست بدارد، دوست میدارد…».[۱۷۲]
۲-۱-۴- تکلیف به قدر توانایی
توانمندی فراگیر، از دیگر ارکان مهم در تربیت دینی به شمار میرود. نظر به این‌که تربیت دینی، تعهّدآور است، این تکلیف و تعهّد، باید با میزان توانایی فرد از جهات گوناگون تناسب و توازن داشته باشد. اگر خداوند فرموده است: *(لَا یُکَلَِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا؛ خداوند هیچ‌کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمى‏کند…)* بقره / ۲۸۶
به این دلیل است که تکالیف دینی بر حسب توانایی شخص تعریف و تعیین میشود و انسان مکلّف، به میزان توانایی خویش نسبت به آن تکالیف و عمل بر اساس آن‌ها ملتزم و متعهد خواهد بود[۱۷۳]و تکلیف نکردن به آن‌چه که در قدرت و اختیار انسان نیست، سنّت خداوند در بین بندگان است.[۱۷۴]
۲-۱-۵- رعایت مساوات و پرهیز از تبعیض
یکی از مسائل مهمی که باید در تربیت کودکان و فرزندان مورد توجه قرار گیرد، رعایت برابری و مساوات در برخورد با آنهاست. سیره معصومان در این زمینه، بیانگر رعایت مساوات بین فرزندان- دختر و پسر- و تفاوت نگذاشتن بین آنها، به ویژه در ابراز محبت و اهدای هدیه است.
نقل شده که شبی، پیامبر۶در منزل فاطمه سلام‌الله علیها بین حسنین مسابقه کشتی برگزار کرد و به تشویق حسن۷پرداخت و فرمود حسن عجله کن و بر حسین سخت بگیر. فاطمه سلام‌الله علیها که چنین مشاهده کرد، به پیامبر۶معترض شد که چرا بزرگتر را بر علیه کوچکتر تشویق میکنی؟ پاسخ فرمود: «جبرئیل، حسین را بر علیه حسن تشویق میکرد و من نیز حسن را بر علیه حسین».[۱۷۵]
نیز گفتهاند که پیامبر اکرم۶در حال سخن‌گفتن با یاران خود بود. کودکی وارد شد و به طرف پدر خویش که در کنار جمعیت بود، رفت. پدر، دستی بر سر او کشید و او را بر زانوی راست خود نهاد. اندکی بعد دختر آن مرد وارد شد و نزد پدر رفت. پدر دستی بر سر او کشید و او را در کنار خویش روی زمین نشاند. پیامبر۶که برخورد دوگانه پدر را مشاهده کرد، فرمود: «چرا او را بر روی زانوی دیگر خود ننشاندی؟» پدر او را بر روی زانوی خود نهاد. در این هنگام پیامبر۶فرمود: «اکنون عدالت را رعایت کردی».[۱۷۶]
همان‌گونه که در این سیره مشاهده میشود، پیامبر۶با پدری که در رفتار با فرزندان خویش تفاوت میگذارد، برخورد کرده و او را به رعایت عدالت بین فرزندان توصیه میکند.
هم‌چنین با توجه به این روایات و دیگر سیره‌های معصومان:، میتوان گفت رعایت مساوات بین فرزندان، از اصول ضروری در تربیت آنهاست. اما در برخی روایات معصومان:، رفتارهای متناقض با اصل مساوات دیده میشود و نیز مساوات با مسأله تشویق، در تناقض است مانند آن‌چه که مسعده بن صدقه از امام صادق۷نقل میکند که ایشان فرمود: «پدرم امام باقر۷عرضه داشت: من به یکی از فرزندانم نیکی میکنم و او را بر زانوی خود مینشانم و زیاد به او محبت میکنم و از او تشکر و قدردانی میکنم، در حالی که این همه محبت و نیکی، حق فرزند دیگرم است. این کار را بدین دلیل انجام میدهم تا او - فرزند ذی حق- را از حسادتی که ممکن است از ناحیه دیگری - فرزندی که به او محبت میکنم- و برادرانش مانند برادران یوسف، دامنگیر او شود حفظ کنم».[۱۷۷]
روایتی دیگر که بر جواز تفاوت نهادن بین فرزندان دلالت دارد را رفاعه بن موسی از امام کاظم۷نقل میکند که او از امام پرسید: مردی که پسرانی دارد که از یک مادر نیستند، میتواند یکی از پسران را بر پسران دیگر برتری دهد و مقدم بدارد؟ امام فرمود: مانعی ندارد؛ پدرم مرا بر عبدالله برتری میداد و مقدم میداشت.[۱۷۸]
در جمع بین این دو دسته از روایات میتوان گفت که علت تفاوت نهادن پیامبر۶و ائمه: بین فرزندان، رعایت برخی مصالح است؛ یعنی اگر کسی با توجه به مسائل و یا ویژگی‌هایی که در برخی از فرزندان او وجود دارد بین آنها تفاوت بگذارد، کار نادرستی انجام نداده ولی به علت آسیب‌های تربیتی که ممکن است به جهت رعایت نشدن مساوات بروز کند، بهتر است مساوات رعایت شود، پس شیوه مطلوب این است که در دوران کودکی که هنوز کودکان، نمیتوانند منشأ تفاوت‌ها را درک کنند، در ابراز محبت و هدیه دادن به آنها یا هر امر دیگری مساوات رعایت شود؛ حتی اگر در مواردی بخواهیم برخی از آنها را تشویق کنیم باید تفاوت بسیار اندک باشد یا دست کم به گونه‌ای باشد که موجب برانگیختن حسادت سایر فرزندان نشود. حضرت یعقوب۷ نیز به یوسف۷، محبت بیش‌تری نشان میداد و این مسأله، حسادت برادران او را برانگیخت و او را دچار دوری از یوسف کرد اما کار حرامی مرتکب نشد، بلکه امر بهتری را ترک کرد.[۱۷۹]
۲-۱-۶- استفاده از روش‌های مشاهده‌ای
برای یاد دادن مفاهیم به کودکان باید از طریق حسّی و از راه تجربه استفاده کرد.[۱۸۰] اهمیت استفاده از روش‌های مشاهده‌ای نیز از آن‌جا مشخص می‌شود که متخصصان، اذعان داشته‌اند: «اصولاً ۷۰ درصد یادگیری از طریق دیدن صورت می‌گیرد».[۱۸۱]
یکی از نکات برجسته قرآن، تأکیدی است که به جنبه‌های قابل رؤیت حقیقت می‌نهد.[۱۸۲] در موارد فراوانی، تأکید قرآن بر تفکّر و تعقّلی است که بر پایه برخورد نزدیک حسّی و بررسی دقیق موضوعی حسّی بنا شده است. حتی در اموری اعتقادی که دور از دسترس تجربه بشر در دنیاست (مانند معاد)، از راه مقایسه با امور حسّی در این دنیا، باز همین شیوه را توصیه می‌کند و این اختصاص به سطوح علمی معینی ندارد.[۱۸۳]
هم‌چنین خداوند در قرآن برای درک بهتر حسن یا قبح عقیده یا فعلی، این مفاهیم را به نمونه‌های حسّی مثال زده است. مثلاً برای نشان دادن شدّت قبح عمل «غیبت»، آن را به «خوردن گوشت مرده برادر مؤمن» تشبیه کرده است: *(… أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوه…؛…و هیچ یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید…)* حجرات/۱۲
بنابراین وقتی فرد، ناظر و شاهد یک شیء و یا عملیاتی باشد که میان اجزای آن، نوعی ارتباط وجود دارد، او در اولین گام برای یادگیری، با دقت و کشف رابطه مذکور، خود، مستقل به وجود این رابطه معتقد می‌گردد. سپس از طریق مقایسه، سعی می‌کند نمونه مشابه آن مجموعه منظم را در فضای دیگری ترتیب دهد. تقلید از رفتار دیگران که در کودکان بیشتر شایع است، شکلی از این یادگیری است.[۱۸۴]
بسیاری از آموزش‌های دینی یا به اصطلاح آموزش به وسیله مشاهده، رابطه اشیا، را با یکدیگر تکمیل می‌کند و اغلب، کوشش و اشتباه یا آزمایش و خطا در بسیاری از آموزش‌های بصری قبل از این‌که طفل به نکات آن پی ببرد، عملی می‌شود و بعداً طفل، یک دید یا فهم حقیقی می‌یابد.[۱۸۵]
پس، مشاهده شیء و مشاهده عمل ـ خصوصاً مشاهده عمل ـ ، در آموزش‌های دینی بسیار مؤثر است که در ذیل به نقش هر یک پرداخته می‌شود.
۲-۱-۶-۱- مشاهده آفرینش(آفریدگان)
قرآن در موارد متعدد، مردم را به سیر گردش در زمین و نشانه‌های قدرت و رحمت خدا، در عالم، و تفکّر درباره آن ها، تشویق کرده است. اهتمام قرآن به فراخوانی مردم برای مشاهده هستی و تفکّر در آن، به وضوح، نشان می‌دهد که خداوند متعال به مسأله دعوت از مردم برای فراگیری از طریق مشاهده دقیق اشیاء و آزمایش عملی در زندگی و هم‌چنین از راه و تأثیر و ثأثر در هستی و آفرینش و وقایع آن، چه از طریق تجربه عملی و آزمایش و خطا و چه از طریق تفکّر، اهمیت به سزایی قایل شده است.[۱۸۶]
برای نمونه خداوند در آیات ۳ و۴ سوره ملک می‌فرماید: *(الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى‏ فىِ خَلْقِ الرَّحْمَانِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى‏ مِن فُطُورٍ(۳)ثُمَ‏َّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ‏ِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَ هُوَ حَسِیر؛ همان کسى که هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضادّ و عیبى نمى‏بینى! بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللى مشاهده مى‏کنى؟! (۳) بار دیگر (به عالم هستى) نگاه کن، سرانجام چشمانت (در جستجوى خلل و نقصان ناکام مانده) به سوى تو باز مى‏گردد در حالى که خسته و ناتوان است!)* ملک/ ۳-۴
به این ترتیب، قرآن، نفس دقّت و تدبّر در پدیده‌های هستی را آموزشگر می‌خواند و به مردم گوشزد می‌فرماید که هر گاه اراده کنند، هر کدام از پدیده‌های طبیعی و قابل حس، به عنوان یکی از پیامبران بی‌شمار الهی، ناب‌ترین حقایق آموزشی را در اختیار آن‌ها می‌گذارد. چنان‌چه حضرت امام کاظم۷می‌فرماید: «مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ تَرَاهُ عَیْنُکَ إِلَّا وَ فِیهِ‏ مَوْعِظَهٌ؛ چشم‌های تو چیزی را نمی‌بیند مگر آن‌که در آن، پندی نهفته است».[۱۸۷]
اقبال لاهوری در این زمینه می‌گوید: «بی‌شک هدف مستقیم قرآن در مشاهده عقلانی طبیعت، بیدار کردن آن حس آگاهی در بشر است، این نکته باارزشی در بیداری روح تجربه‌گرایی در عصری بود که بشر، برای پژوهش به منظور شناخت خداوند از طریق مشاهدات اشیاء، هیچ ارزشی قائل نبود».[۱۸۸]
نیز قرآن کریم، آیات فراوانی وجود دارد که مخاطب خود را به سیر در زمین، دعوت می کند، تا آثار مخروبه تمدن‌های پیشین را که از فرمان الهی سرپیچی نمودند، ببینند و از سنت ثابت الهی یاد کنند و عبرت بگیرند.[۱۸۹]
هم‌چنین در آیات متعدد دیگری به او فرمان داده شده که در کیفیت غذای خود[۱۹۰]، در کیفیت خلقت شتر، بر افراشته شدن آسمان‌ها، استوار گشتن کوه‌ها و گسترده شدن زمین[۱۹۱] و… بنگرد و بیندیشد، تا خالق و ناظم آن‌ها را به خاطر آورد.
۲-۱-۶-۱-۱- روش ایفای نقش (نمایش، نمایش‌نامه)
با توجه به این‌که روش مشاهده شیء، در افزایش یادگیری کودکان، تأثیر فزاینده‌ای دارد، استفاده از روش‌های نمایشی توصیه می‌شود.
بر همین اساس، هنر نمایش را به عنوان یکی از کاربردی‌ترین هنرها در صحنه آموزش و یادگیری قلمداد نموده‌اند.[۱۹۲]
روش ایفای نقش (نمایشی) در واقع، تجسّم عینی موضوعات و آموخته‌هایی است که برای نمایشنامه مناسب هستند؛ یعنی در این روش، فرد، موضوعی را با افرادی به صورت نمایش اجرا میکنند.[۱۹۳]
از ویژگی‌های ممتاز روش ایفای نقش، این است که مشاهده‌کنندگان(دانش آموزان) با عملیّات نمایش و ایفاگران نقش، ارتباط عاطفی برقرار میکنند[۱۹۴] و خود را در صحنه نمایش احساس میکنند و این حالت عاطفی، در یادگیری و القاء احساسات، تأثیر فراوانی دارد.[۱۹۵]
از اثرات پرورشی نمایش بر دانش آموزان، این که نیروی تخیّل و تمرکز را در آن ها رشد و گسترش میدهد و بستری شایسته برای بازتاب آن ها میسّر میکند. بدین ترتیب از پیش‌آمد بسیاری از نارسایی‌ها در آن‌ها و در پهنه آموزش پیشگیری میکند.[۱۹۶] هم‌چنین نمادین بودن هنر نمایش، باعث میشود که مخاطب احساس نکند که مخاطب است، مخاطب در هنرهای نمایشی، مخاطب نیست، انتخابگر است.[۱۹۷] تماشاچی نمایش در دنیای زمانی و مکانی نمایش داخل میشود و از آن‌جا که شخصیت نمایش با خواست تماشاچی، درگیر میشود، لذا این نمایش‌ها، مفید و سودمند و همراه با یادگیری عمیقی برای یادگیرنده هستند.[۱۹۸]
به همین خاطر میگویند نمایش، هنری است که مجموع هنرها را خود جمع کرده است.[۱۹۹]
نمایش و بازیگری نقش‌های مختلف، اغلب از سال دوم کودکی آغاز میگردد. بازی‌های نمایشی، از سویی بر تقلید، تلقین پذیری و همانند‌سازی کودک با بزرگ‌ترها مبتنی است و از سوی دیگر، تلاش کودک را در رهایی از محدودیت‌ها و فشارهای محیط، بیان داشته و خواسته‌ها، تمایلات و توانایی‌های وی را آشکار میکند. ایجاد و تقویت گرایش‌ها، تحکیم مبانی اعتقادی و ارزشی در کودک، از طریق نمایش و تئاتر با سهولت بیشتری امکان‌پذیر است. نیز برانگیختن حس کنجکاوی کودک و پاسخ به آن، به گونه‌ای غیر مستقیم، افزایش میزان اطلاعات و رشد شناختی کودکان از دیگر موارد سازنده این قبیل آثار هنری به شمار میرود.[۲۰۰]
نمایش برای کودکان تا اندازه‌ای جذاب است که حتی بعضی وقت‌ها، تأثیر آن بر کودک بیشتر از قصه است. زیرا در قصه، کودکان فعالیت چندانی ندارند و فقط شنونده هستند. امتیاز نمایش نسبت به قصه در این است که کودکان در انجام نمایش، منفعل نیستند، بلکه آن‌ها در جریان نمایش فعالیت دارند، از طرفی وقتی کودکان نقش را بپذیرند و اجرا کنند، چون با قهرمان نمایش، همانند‌سازی کرده‌اند، تأثیر بیشتری میپذیرند.[۲۰۱]
امروزه حتی در شیوه‌ها و روش‌های روان‌درمانی نیز از روش ایفای نقش استفاده میشود.[۲۰۲]برای نمونه، نمایش برای بهبود وضعیت کودکانی که خجالتی هستند یا اعتماد به نفس کمتری دارند فرصت مناسبی را فراهم میکند.[۲۰۳] البته باید توجه داشت که اولاً این کودکان را تشویق مناسبی کرد تا به شرکت در نمایش راغب شوند. ثانیاً در آغاز فعالیت آن‌ها، نباید نقش‌های سنگین و مشکل را به آن‌ها بدهیم زیرا ممکن است دچار شکست شوند و این احساس در شروع کار، ضربه سختی به آن ها وارد کند. نقش، در عین سادگی، باید به گونه‌ای باشد که کودک احساس شکست نکند (البته نباید آنقدر ساده و حاشیه‌ای باشد که کودک، احساس حضور و موفقیت نکند).
۲-۱-۶-۱-۱-۱- روش ایفای نقش در قرآن و سیره معصومان :
اصولاً استفاده از روش نمایشی و به صورت محسوس و مشهود درآوردن مفاهیم و مسائل آموزشی، از جمله روش‌هایی است که در قرآن کریم نیز، فراوان مورد استفاده قرار گرفته است. کاربرد روش ایفای نقش، توسط قرآن از دو منظر قابل بررسی میباشد؛ اول، روش قصه‌گویی است که به علت پردازش زیبا و کاملاً هنرمندانه قرآن، چنان است که به تعبیر سید قطب، با خواندن آن‌ها گویا تصاویر، مانند نمایشی از جلوی چشم خواننده، عبور کرده و او را در متن واقعه قرار میدهد.[۲۰۴] به طور مثال بارها اتفاق افتاده که در قصه‌های قرآن، حالت‌های ظاهری مانند حجم و جثه و قدرت بدن، حالات چهره و حالات روانی نظیر خشم، ترس و … و حتی خطورات ذهنی و قلبی که به چشم دیده نمیشوند و مانند آن‌ها نقل و بیان گردیده است. این غنای پردازش هنری نه تنها خلأ بُعد دیداری را پر میکند؛ بلکه گاهی فراتر از آن عمل کرده و اطلاعاتی در اختیار مخاطب میگذارد که اگر خود نیز در صحنه وقوع حادثه، حضور داشت، نمیتوانست با چشم ظاهر، آن‌ها را دریابند، حالاتی نظیر: حسد، وسوسه نفس، … .ضمناً به مخاطب قصه، این امکان را میدهد که این حالات را به میل خود تصویرسازی نماید. برخلاف نمایش که فقط قالب و شکل و شمایل محدودی به او تحمیل میشود.
معمولاً وقتی از نقش آموزشی روش ایفای نقش سخن به میان میآید، مقصود این است که شخص نمایش‌دهنده، شخصیت اصلی خود را کنار گذاشته و سعی در وانمود کردن یک شخصیت دیگر دارد. حال اگر او هر چه بیشتر در مخفی کردن هویّت خود و اظهار هویّت غیر اصیل، توفیق حاصل کند، در تأمین هدف آموزشی موفق‌تر است، اما در منطق قرآن، ایفای نقش به این معنا نیست؛ چرا که در این معنا، نوعی صبغه فریب و مکر و نفاق دیده میشود و این ویژگی‌ها با اهداف آموزشی و تربیتی قرآن در تعارض و تناقض است. در قرآن، بازیگران، هنگام ایفای نقش از واقعیت و صداقت، دور نمیشوند و حالات آن‌ها تصنّعی و ساختگی نیست، بلکه کاملاً طبیعی است یعنی احساس واقعی بازیگر، بروز میکند.[۲۰۵]
قرآن کریم با بهره گرفتن از روش نمایشی، توانسته است اصول اعتقادی را اثبات و برای عموم مردم قابل درک و فهم نماید. قرآن کریم هنگامی که مثلاً درصدد تقویت ایمان مخاطبان به زندگی پس از مرگ و مسأله معاد می‌باشد، به ارائه نمونه‌های مشابه حسّی و قابل مشاهده در این دنیا می‌پردازد؛ یکی از نمونه‌های عینی که قرآن مجید بارها به آن پرداخته و برای اثبات این امر در برابر چشم همگان به معرض نمایش قرار داده، زنده شدن مجدد گیاهان می‌باشد.[۲۰۶]
مثلاً زمانی‌که حضرت موسی۷از کوه طور به میان قومش بازمی‌گردد و با گوساله‌پرستی آن‌ها مواجه می‌شود، برای نشان دادن شدت ناراحتی خود از کردار آن‌ها و فهماندن زشتى عملشان، در یک حرکت نمادین، برادرش را به سمت خویش می‌کشد[۲۰۷]: *(…وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ…؛… و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیت) به سوى خود کشید…)* اعراف/ ۱۵۰[۲۰۸]
در ذیل این آیه، از ابن‌عباس روایت کرده‌اند که رسول خدا۶فرمود: «یرحم الله موسى لیس المعاین کالمخبر أخبره ربه تبارک و تعالى ان قومه فتنوا بعده فلم یلق الألواح فلما رآهم و عیانهم القى الألواح فتکسر منها ما تکسر؛ خداوند، موسی۷را رحمت کند، کجا شنیدن مانند دیدن است؟ موسی تنها از خداوند شنید که مردمش در غیاب او فریب خوردند و با این‌که از پروردگارش شنید، از در خشم، الواح را بر زمین نکوبید، ولی وقتی‌که به سوی قوم برگشته و به چشم خود دید که قومش چه کردند، آن‌ها را به زمین کوبید».[۲۰۹]
هم‌چنین در جایی دیگر از قرآن کریم، حضرت ابراهیم۷ پس از شکستن بت‌ها و قرار دادن تبر بر دوش بت بزرگ، می‌فرماید: *(قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَسْئَلُوهُمْ إِن کَانُواْ یَنْطِقُون؛ گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است! از آنها بپرسید اگر سخن مى‏گویند!)* انبیاء/ ۶۳
در تفسیر این جمله، مطالب مختلفى گفته‏اند، اما آنچه از همه بهتر به نظر مى‏رسد، این است که ابراهیم۷به طور قطع، این عمل را به بت بزرگ نسبت داد، ولى تمام قرائن، شهادت مى‏داد که او قصد جدّى از این سخن ندارد، بلکه با این حرکت، مى‏خواسته عقاید مسلّم بت‏پرستان را که خرافى و بى‏اساس بوده است، به رخ آنها بکشد و به آن‌ها بفهماند که این سنگ و چوب‌هاى بى‏جان، آن‌قدر بى‏عرضه‏اند که حتى نمى‏توانند یک جمله سخن بگویند و از عبادت‏کنندگانشان یارى بطلبند، تا چه رسد که بخواهند به حل مشکلات آن‌ها بپردازند! نظیر این تعبیر، در سخنان روزمره ما فراوان است که براى ابطال گفتار طرف، مسلّمات او را به صورت امر یا اخبار و یا استفهام در برابرش مى‏گذاریم تا محکوم شود و این به هیچوجه دروغ نیست، بلکه دروغ، آن است که قرینه‏اى همراه نداشته باشد.[۲۱۰]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت