زمینه و پیامدهای فعالیت حزب التحریر در اسیای مرکزی |
روبه رو می باشند. که این مسأله از اساسی ترین معضلها در سطح منطقه می باشد. به طور کلی باید گفت حدود ۳۶% از جمعیت قزاقستان و ۲۰% از جمعیت قرقیزستان را روس تباران تشکیل می دهند. حدود ۵۰۰ هزار نفر ازبک ساکن قرقیزستان و نزدیک به یک میلیون در تاجیکستان زندگی می کنند. در مقابل حدود یک میلیون تاجیک و نزدیک به یک میلیون قزاق در ازبکستان زندگی می کنند. با وجود چنین ترکیب فعلی از جمعیت منطقه احتمال وقوع بحران و درگیری های قومی و احتمال گسترش آن به کشورهای هم مرز وجود دارد.
- قاچاق انسان: در حال حاضر قاچاق انسان معضل تمام کشورهای آسیای مرکزی است. بر اساس آمار مرکز بین المللی مهاجران، شمار زنان وارد شده در این تجارت در حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار نفر در سال میباشد. در تاجیکستان، قرقیزستان و ازبکستان افزایش قاچاق انسان توجه نهادهای بین المللی و دولتی را به خود جلب کرده است. طبق گزارش وزارت کشور ازبکستان تعداد قاچاق انسان و سوء استفاده از آنها به طور مداوم افزایش می یابد. به طور متوسط نرخ دختران ازبکی که به منظور بردگی جنسی قاچاق می شوند ۱۰۰۰ دلار گزارش شده است. طبق اطلاعات وزارت کشور ازبکستان، سالانه ۵ الی ۶ زن ازبکی قاچاق شده در امارات متحده عربی کشته می شوند.[۷]
- مسائل زیست محیطی: آلودگی بیش از حد محیط دریای خزر در اثر تمرکز فرآورده های نفتی و فسیلی و آلودگی ناشی از فاضلاب کارخانه های شیمیایی کارخانه های غازان است و در اثر این آلودگی منابع مهم غذایی دریای خزر به ویژه خاویار کاهش چشمگیری پیدا کرده است.
- موقعیت جغرافیایی (عدم دسترسی به آب های آزاد): فروپاشی شوروی، کشورهای بدون ساحل جدیدی را بر نقشه جغرافیا ترسیم کرده، که با وجود دسترسی ترکمنستان و قزاقستان به سواحل دریای خزر، به لحاظ عدم دسترسی به دریاها و آب های آزاد، همگی جزء کشورهای محاط و بسته محسوب می شوند. درحالی که امروزه نقش دریا در فرایند توسعه قابل انکار نیست. کنفرانس تجارت و توسعه سازمان الملل، اعلام کرد: «کشورهای بدون ساحل در حال توسعه در میان فقیرترین کشورهای در حال توسعه قرار دارند. فقدان دسترسی به دریا همراه با انزوای آنان از بازارهای جهانی علت مهمی برای فقر نسبی و مانع اصلی در راه توسعه می باشد.»
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
همجواری با افغانستان: افغانستان می تواند در یک مجموعهی امنیتی آسیای مرکزی به صورت گسترده مورد توجه قرار گیرد. صدور بی ثباتی از مرزهای افغانستان به منزله چالشی برای امنیت کشورهای آسیای مرکزی است. کشور افغانستان با توجه به این که به عنوان منبع مواد مخدر، عقاید انقلابی اسلامی، اسلحه و آموزش استفاده از آن عمل میکند، تهدید مستقیمی برای کشورهای آسیای مرکزی بوجود آورده است. تأسیس جنبش طالبان به عنوان یک رژیم اسلامی افراطی در افغانستان در سال ۱۹۹۶ [۸]و همچنین سرنگونی این رژیم به عنوان بخشی ازجنگ ایالات متحده علیه تروریسم پیامدهای مثبت و منفی برای منطقه آسیای مرکزی داشته است.
عدم توجه به تقاضاهای سیاسی متنوع در جمهوری ها: مهمترین عامل تهدید کننده امنیت و ثبات کشورهای آسیای مرکزی در بلند مدت، نبود ساز وکارهای اصولی برای حل نگرانی ها وخواست های اقتصادی، قومی یا سیاسی می باشد. هیچ یک از این کشورها نتوانستهاند ائتلاف یا ترتیبات مشارکتی در قدرت را میان گروه های اصلی نخبگان و یا احزاب مخالف به وجود آورند. وجود نارضایتی همراه با رژیم های اقتدارگرا، آینده روشنی از دستیابی به ثبات را ترسیم نمیکند. نبود فضای سیاسی مناسب برای پرورش نسل جدیدی برای جایگزینی نسل رهبران موجود و فعالیت دمکراتیک احزاب وگروه های سیاسی، اوضاع را در آینده پیچیده تر خواهد کرد.
اسلام افراطی: با وجود ده ها سال تبلیغ شوروی علیه اسلام به خوبی آشکار شده، اسلام در تعیین هویت این منطقه نقش اساسی ایفا می کند. بررسی اجمالی وضعیت پنج کشور آسیای مرکزی بیانگر این است که سه کشور ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان نسبت به دو کشور قزاقستان و ترکمنستان مسائل گسترده تری در رابطه با رشد افراطگرایی اسلامی دارند. در بین درهی فرغانه واقع در مرز مشترک تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان منطقهی اصلی فعالیت های گروه های اسلامگرا علیه نظام های منطقه است.
ج. منابع تهدیدها از سطح نظام بین المللی: فروپاشی شوروی و تغییر ساختار نظام بین الملل و متعاقب آن رقابت قدرت های بزرگ در منطقهی آسیای مرکزی ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و چین از عوامل مهم تأثیر گذار بر تحولات امنیتی در سطح منطقه است. به طور کلی بررسی تهدیدها در سه سطح نمایانگر آن است که نخست وضعیت کشورهای منطقه متأثر از منابع تهدیدهای گسترده امنیتی در سطح داخلی و منطقه ای است، که در سطح بالاتر آن ها را با آسیب پذیری های گوناگون از سوی رقابت قدرت های بزرگ در منطقه مواجه کرده است.
در واقع پس از فروپاشی شوروی به دنبال کودتای اوت ۱۹۹۱، مجموعه ای از عوامل درونی و بیرونی که در قالب تهدیدهای امنیتی در بالا به آن اشاره شد، منجر به توسعهی جنبش های بنیادگرایی اسلامی در منطقه شده است. نخستین گروه از اسلام گرایان نوپا در دهه ی ۱۹۷۰ وارد آسیای مرکزی شدند. در آن هنگام بسیاری از روحانیان از مذهب حنفی دور شدند و بیشتر به آموزش های سلفی – وهابی رو کردند که رهاورد نخستین گروه های اسلام گرا ( اخوان المسلمین ) و گروهی از دانشجویان مسلمان بود که از کشورهایی چون اردن، عراق و افغانستان به این مناطق آمده بودند. این دانشجویان “گروه های تاشکند” را پی ریزی کردند تا در دانشگاه های آسیای مرکزی و قفقاز گروه های زیر زمینی تشکیل دهند. این گروه ها در سایه فعالیت طالبان در افغانستان جسورتر شدند.[۹]
این گروه ها با بهرهگیری از ریشه های عمیق باورها و تمایلات اسلامی در منطقه تلاش های وسیعی را سازمان داده اند و زمینه های ظهور بنیادگرایی اسلامی و جنبش های وابسته به آن از جمله حزب التحریر را در منطقه فراهم آوردهاند. برای شناخت و درک بهتر چنین گروههایی توضیح کوتاهی در مورد پدیده ی بنیادگرایی بیان می کنم.
در طول تاریخ اسلامی در یک دورهی زمانی انحطاط و رکود که در نتیجهی آن موجودیت و وحدت جامعهی اسلامی در معرض خطر قرار گرفته بود. شاهد رستاخیز و تجدید حیات مذهبی بودهایم و میان آشفتگی روحی- اجتماعی سیاسی و ظهور جنبش های بنیادگرایانه رابطه علت و معلولی است.[۱۰] که این امر را تا حدودی می توان در مورد ظهور جنبش های بنیادگرا در آسیای مرکزی مطرح نمود چرا که حضور گستردهی این گروه ها بعد از یک دوره انحطاط اسلام (حاکمیت کمونیست) از فروپاشی شوروی و در نتیجهی اوضاع آشفتهی جمهوری ها بوده است. ایدئولوژی این گروه های بنیادگرای اسلامی در تجلی معاصرش ارائه دهندهی وحی، سنت و رویه ای است که به حضرت محمد (ص) پیامبر اسلام باز می گردد.
جوامع و جنبش های بنیادگرای کنونی در پی آنند که موجودیت و مأ موریت خود را از طریق وظایف الهی و سوابق تاریخی توجیه کنند. آنان بر قرآن و تفاسیر و مجموعه های احادیث گردآوری شده توسط نویسندگان برجستهی گمنامی که به قرون دوم و سوم اسلامی می رسند تکیه دارند. تفکر بنیادگرایانهی معاصر بر اساس سوابق تاریخی ایجاد شده، به وسیلهی جنبش ها و حوادث انقلابی، استوار است. عقیدهی بنیادگرایانه در مذهب سنی، به وسیلهی گروهی متفکران فعال طرح شد. که به چند تن از آن ها اشاره می کنم احمد حنبل، ابن سلامه، ابن حزم، قاضی موسی عیاض، نووی، ابن تیمیه، ابن قیم، ابن کثیر و ابن عبدالوهاب.[۱۱]
حزب التحریر یک جنبش بین المللی و مهمترین سازمان اسلامگرای افراطی و سنی است که در آسیای مرکزی اقدام می کند. حزب التحریر در دههی ۱۹۵۰ از جنگ های گوناگون در خاورمیانه منشأ گرفته است. اما اعتقاد بر این است که این حزب به طور رسمی توسط شیخ ” تقی الدین النبهانی الفلسطینی ” در بیت المقدسِ تحت کنترل اردن تأسیس شده است. این حزب دست کم از اوایل ۱۹۹۰ در آسیای مرکزی حضور دارد، اما هنگامی که در اواخر این دهه، آزادی های دموکراتیک به سرکوبی بدل شد، به موفقیت های شگرفی با جمعیت های محلی دست یافت. اعضای آن در آسیای مرکزی به هزاران تن می رسند.[۱۲]
این حزب در تمامی جمهوریهای آسیای مرکزی به خصوص قرقیزستان حضور دارد و شمار اعضاء آن به هزاران تن میرسد.[۱۳] حزبی که همانند بسیاری از جنبشهای سلفی دیگر مانند جهاد اسلامی، جماعت اسلامی، القاعده احیای خلافت را به عنوان هدف اصلی خود معرفی میکند و البته تحقق این هدف را از طرق مسالمت آمیز توصیه و تجویز میکند. حزب التحریر با وجود این که سالها از تأسیس آن میگذرد، در فضای سیاسی خاورمیانه چندان تأثیرگذار نبوده است و هم اکنون هم چندان خبر و اثر قابل اعتنایی از این حزب در شرایط فعلی خاورمیانه به چشم نمیخورد، اما در آسیای مرکزی به عنوان مهمترین تشکل اسلامی به آن نگریسته میشود.
ایجاد خلاء ژئوپلیتیکی پس از فروپاشی اتحاد شوروی ” بازی بزرگ” جدیدی را در این منطقه شکل داد.[۱۴] عربستان، جمهوری اسلامی ایران و پاکستان از کشورهایی بودند که در عرصهی قدرت های منطقهای در آسیای مرکزی به شدت فعال شدند. علاوه بر عوامل فوق نظریهی تغییر موازنهی قدرت نظام بینالملل آن هم در پرتو رخداد ۱۱سپتامبر،[۱۵] در مقام یک علت خارجی نقش ویژهای را در گسترش پدیدهی بنیادگرایی درآسیای مرکزی بازی کرده است. در واقع تمامی این عوامل زمینه را برای جلب حمایت به نفع حزب التحریر آماده می سازد و به آن کمک می کند تا دستور کار ضد حکومت غیر مذهبی، ضد غربی و ضد فساد خویش را به پیش ببرد.
با گذشت چندین سال از فروپاشی نظام کمونیستی بیشتر پژوهشگران منطقه، بر این باور هستند که اسلامگرایی رو به گسترش است. در واقع سابقهی چندین سده فعالیت مسلمانان در این منطقه و رابطه آن ها با پیروان دیگر ادیان و همسایگان آن ها تداوم اعتقاد مردم به اسلام است که عامل هویت بخش در منطقه آسیای مرکزی است. این عامل در برهه هایی از تاریخ باعث رویارویی و تعارض در منطقه شد و در بعضی مقاطع مثل دورهی پس از فروپاشی شوروی وحدت بیشتری داشته و باعث شده است که گروه های اسلامگرا در آسیای مرکزی به بازیگران مهمی در تحولات سیاسی اجتماعی این منطقه تبدیل شوند.
هدف پژوهش
هدف در این پژوهش با توجه به کمبود آثار مجزا و مستقل در مورد ریشه ها و جنبش های بنیادگرایی در آسیای مرکزی، بررسی و تحلیل مسألهی بنیادگرایی اسلامی به صورت جزئی و در قالب حزب التحریر در آسیای مرکزی است. پاسخ به سؤالاتی است که در مطالب ذیل به آن ها اشاره شده و همچنین اثبات فرضیه، این که ترکیبی از شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی… منطقه پس از فروپاشی شوروی ( عوامل منطقه ای و فرامنطقه ای) منجر به تقویت حضور حزب التحریر در آسیای مرکزی شده است.
سؤال اصلی پژوهش این است که چه عواملی بر تشدید فعالیت های حزب التحریر پس از فروپاشی شوروی، در آسیای مرکزی مؤثر بوده است؟
سؤالات فرعی نیز عبارتند از:۱.زمینه های شکل گیری بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی چیست؟
-
- پیشینهی شکل گیری حزب التحریر در آسیای مرکزی چیست؟
-
- عوامل داخلی مؤثر برتشدید فعالیت های حزب التحریر پس از فروپاشی شوروی، در آسیای مرکزی، چیست؟
-
- عوامل خارجی مؤثر برتشدید فعالیت های حزب التحریر پس از فروپاشی شوروی، در آسیای مرکزی، چیست؟
-
- واکنش نخبگان حاکم و رهبران کشورهای آسیای مرکزی نسبت به فعالیت حزب التحریر چیست؟
-
- رابطه حزب التحریر با سایر گروه های اسلامگرای آسیای مرکزی مانند جنبش اسلامی ازبکستان و جنبش اسلامی تاجیکستان به چه صورت است؟
در پاسخ به سؤالات پژوهش، فرضیه چنین می باشد:
شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منطقه پس از فروپاشی شوروی، سبب تقویت نفوذ و حضور حزب التحریر در آسیای مرکزی شده است.
در این فرضیه شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منطقه به عنوان متغیر مستقل و گسترش حضور حزب التحریر در منطقه به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شده است.
وضعیت و شرایط منطقه با شاخص های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بررسی شده است.
شاخص های سیاسی:
-
- انتخابات غیر قانونی و ناسالم
-
- استبداد، جو خفقان و سرکوب
-
- وجود احزاب وابسته به دولت و حذف احزاب غیر دولتی
-
- سانسور شدید مطبوعات و رسانه ها
شاخص های اجتماعی:
-
- پایین بودن شاخص های توسعه ی انسانی ( - میزان بالای زاد و ولد – افزایش میزان مرگ و میر در نتیجهی کمبود امکانات بهداشتی – میزان پایین سواد )
-
- قاچاق زنان و کودکان و گسترش فحشا
شاخص های اقتصادی:
-
- اقتصاد سایه
-
- قاچاق مواد مخدر و اسلحه و دیگر جرائم سازمان یافته
-
- رانت طلبی و فساد نخبگان حاکم
-
- میزان درآمد پایین مردم
-
- سطح پایین رفاه فردی با شاخص های فرعی: الف. سطح پایین بهداشت ب. درصد پایین پزشکان نسبت به کل جمعیت
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 09:32:00 ب.ظ ]
|