این پژوهش به لحاظ هدف از نوع نظری و به لحاظ روش توصیفی تحلیلی می باشد. جامعه این پژوهش تمام پژ وهش ها و مقالات نوشته شده در زمینه نوعمل گرایی و دیدگاه محمد حسین طباطبایی است و نمونه پژوهش کتب و مقالات در دسترس می باشد.در گردآوری اطلاعات از ابزار سندکاوی استفاده شده است که بر اساس مدارک،اسناد، پایگاه ها ومقالات پژوهشی که مرتبط با موضوع مورد بحث بوده مورد مطالعه و از آنها فیش برداری، طبقه بندی وتدوین شده است.
۱-۷- تعریف مفاهیم
۱-۷-۱-مبدأ وجود انسان
علت وجودی انسان خدای خالق است که در دو ساحت امر و خلق آن را پدید آورده است. اَلالَهُ الْخَلقُ وَالْاَمْرُتَبارَکَ اللهُ رَبُّ الْعالَمینَ[۱]این آیه میان دومرتبه«امر»و«خلق»تفاوت نهاده است.بنابراین روح انسان درمرتبه امروجسم انسان درمرتبه خلق وعالم ماده است.درمبدأوجودی روح انسان درمراتب نزول ازمرتبهامر به مرتبه خلق با بدن متحدگشته وبه تدبیرواداره امرجسم وقوای جسمانی می پردازد وحقیقت وجودانسان همان وجود مجرد وابسته به مبدأ برتراست واین دو با یکدیگر وذیل آن مبدأوجودی هستندکه هویّت جمعی انسان را شکل می دهند.(طباطبایی،۳۰،۲۰:۱۳۸۹)

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-۷-۲-غایت انسان
انسان موجودی است که پس ازطی مدتی مشخص ازدنیا به سرای دیگر منتقل می شود و مرگ درفرهنگ اسلام نه نابودی وزوال بلکه حیاتی دیگر و برتر ازدنیاست که اسلام آن را امری«حق»وصف کرده است،ورود به آخرت با مرگ وجدایی نفس(روح)از بدن آغازمی شودکه مراحل مختلفی پس ازآن درانتظارانسان است که شامل عالم برزخ وقیامت است.(طباطبایی،ج۶۹:۱۵)
۱-۷-۳-فطرت انسان
فطرت حاکی ازنوع معینی ازمعرفت ومیل است که درضمیرآدمی ریشه دارد؛معرفت ومیل ربوبی.براین اساس،انسان،بی رنگ نیست،بلکه نگین جانش از پرتو ربوبی رنگین است.خداونداین را زیباترین نوع رنگ آمیزی(صبغت)خوانده است؛بنابراین پرتو ربوبی آمیزه جان آدمی است.(باقری،۲۰:۱۳۹۱)
۱-۷-۴-عقل انسان
عقل را در دو سطح شناخت وعمل،می توان جداگانه مورد بررسی قرارداد.درسطح شناخت عقل ورزی به معنای این است که هرگاه کسی تلاش های شناختی خویش را به نحوی تحت ضبط وکنترل درآوردکه از کجروی در اندیشه مصون بماند،به عقل ورزی درمقام شناخت دست یازیده است. اما عقل ورزی درمقام عمل ناظر بر ایجاد وارتباط میان شناخت ها واعمال خواهدبود.به طوری که شخص عمل خود را تحت انقیاد علم خود درآورد.واگرحاصل شناخت و بازداری او در مقام عمل به کارنیاید،درکل باید او را جاهل وغیرعاقل خواند.(باقری،۲۷،۲۴:۱۳۹۱)
۱-۷-۵-اختیار انسان
اختیاربه معنای تصمیم گیری پس ازسنجش وگزینش:هرجا که انسان درانجام کاری راه های متعددی راپیش رودارد وآن ها رابررسی می کندومی سنجدوسپس یکی رابرمی گزیندودرپی آن،تصمیم برانجام آن می گیرد.گفته می شود که آن کاراز روی اختیارانجام گرفته است.پس اگرکارمطلوبی با شناخت،گزینش و
تصمیم گیری همراه باشد،کاراختیاری وزمینه سازدست یابی به کرامت اکتسابی است.(رجبی،۱۵۴:۱۳۸۱)
۱-۷-۶-محمدحسین طباطبایی(۱۲۱۸-۱۳۶۰)
مرحوم محمدحسین طباطبایی از تباریک خاندان اصیل در تبریزبوده است.جد معروف خاندان طباطبایی،
مرحوم سراج الدین عبداالوهاب حسنی حسینی است.مرحوم محمدحسین طباطبایی،دربیست ونهم ذی الحجهالحرامسال۱۳۲۱هجری قمری(مطابق با۱۲۱۸ھ ش)درتبریزچشم به جهان گشود وصبح روز یک شنبه هیجدهم محرم الحرام۱۴۰۲ (برابربا بیست وچهارم آبان۱۳۶۰ھ ش)پس از یک کسالت طولانی،چشم از جهان فرو بست. بدون شک محمدحسین طباطبایی یکی از بزرگ ترین متفکران اسلامی معاصراست. شخصیت علمی محمدحسین طباطبایی دارای ابعادی شامل:بعدتفسیری،بعدفلسفی،بعدعرفانی،بعد فقهی و اصولی،بعدحدیثی،بعدریاضی و فلکی،و بعد ادبی ایشان می باشدکه درهرکدام به طور ویژه تسلط داشت. (اخوان نبوی،۳۷،۱۵:۱۳۸۷)
۱-۷-۷-ریچارد رورتی(۲۰۰۷-۱۹۳۱)
ریچارد رورتی یکی ازسرشناس ترین فیلسوفان آمریکا است.اودکترای خودرادررشته فلسفه ازدانشگاه بیل اخذنمودوبه تدریس دردانشگاه های بیل،پرینستون و ویرجینیا پرداخت ومدتی رئیس بخش شرقی انجمن فلسفه آمریکا بود ودرسال۱۹۹۸ازکاردردانشگاه بازنشسته شد.وی درآغازتحت تأثیرمکاتب فلسفی تحلیلی،عمل گرائی و وجودگرائی بودامادهه۱۹۷۰عصرظهور او به عنوان اندیشمندی منتقداست.اوامروزه به عنوان نوعمل گرائی درطیف پسانوگرایان مشهوراست.(خوشخوئی،۱۳:۱۳۸۲)
۱-۷-۸- نوعمل گرائی
نوعمل گرائی عنوانی است برتجدید نظرهای اعمال شده برعمل گرائی اوایل قرن بیستم که توسط چالزپیرس،ویلیام جیمز و جان دیویی مطرح شده بود.نوعمل گرائی،همچنان که برخی ازاصول اساسی عمل گرائی اولیه راحفظ کرده،پاره ای دیگرازآن ها را دگرگون کرده است.مثلاً رورتی علم گرائی موردنظردیویی را کنارگذاشته واعتماد وی به روش علمی را قابل قبول ندانسته واز"عمل گرائی بدون روش"سخن می گوید.درعوض او،به عنصرمردم سالاری وهمبستگی اجتماعی درآراءدیویی توجه کرده است وآن را جایگزین عینیت گرایی علمی کرده است.همچنین دراین مکتب به جای تجربه در عمل گرائی دیویی زبان را جایگزین آن می کند.(باقری،۱:۱۳۸۶)
فصل دوم
ادبیات و پیشینه پژوهش
مقدمه
پیچیدگی وابعاد فراوان پیدا وپنهان انسان،راه دشواری را فرا روی تعریف او می نهد.با این وجود،مکتبی را نمی توان یافت که از چیستی،مبدأ وجودی،روبه کجایی،بایستگی،سعادت وسرنوشت انسان غفلت ورزیده باشد.از نخستین اندیشه های مکتوب بشری تاکنون،مهمترین پرسش ها به انسان،ابعاد وجودی ونیاز های این موجود ناشناخته باز گشته است وچه بسا مکاتبی با این پرسش پا به عرصه وجود نهاده اند.علومی همچون حکمت،کلام،عرفان،هنر،ادبیات،اقتصاد وسیاست نیازمند شناخت انسان هستند نا مسائل ومباحث خویش را به فراخور نسبت خود با انسان تنظیم وارائه کنند.(خسروپناه،ج۳۷۷:۱)
آن چه در این فصل مورد بررسی قرارمی گیرد تحت عنوان مبانی نظری پژوهش شامل: تعریف انسان شناسی،مفهوم انسان،انواع انسان شناسی،هستی انسان،یگانگی و یا دوگانگی انسان،انواع گرایشات فطری،می باشد.همچنین با مروری بر اندیشه های انسان شناسی فلاسفه واندیشمندان گذشته تا کنون و با توجه به تفاوت ماهوی دیدگاه محمدحسین طباطبایی و ریچارد رورتی به نظر رسید که انسان شناسی آنان در دو طیف منکران به مبانی وخصوصیات ثابت انسانی وقائلین به مبانی وخصوصیات ثابت انسانی تقسیم شوند.در این دسته بندی در طیف منکران،ده نفر از فلاسفه ودرطیف قائلین،سیزده نفر از فلاسفه واندیشمندان آورده شده است.در قسمت دوم این فصل مبانی تجری پژوهش بیان گشته است.
۲-۱-مبانی نظری پژوهش
۲-۱-۱-تعریف انسان شناسی
انسان شناسی علمی است که به بررسی انسان،بینش ها،گرایش ها،وحرکات ورفتار او در رسه بعدطول و عرض و عمق یا به صورت حجمی یعنی اعتقادی دینی، فرهنگی،فلسفی،عرفانی،اجتماعی، تاریخی،بیولوژیکی می پردازد.در حالیکه تمایل بر این است که در آن به دو قسمت عمده،یعنی انسان شناسی فیزیکی وانسان شناسی فرهنگی بپردازد،با توجه به مطالب فوق مباحث ویژه ای در علوم، فلسفه وادیان پیرامون انسان شناسی پیدا شده است.(کبیر،۲۲:۱۳۹۱)
۲-۱-۲- مفهوم انسان
صاحب مفردات می گوید:
گفته شده انسان را از این جهت انسان نامیده اند که خلقت او قوامی ندارد،مگر با ُانس آدمی با یکدیگر،به همین دلیل گفته شده انسان اجتماعی است،به گونه ای که قِوام بعضی از انسان ها به برخی دیگر می باشد وانسان نمی تواند به تنهایی به تمام مسائل مورد نیاز خود دست یابد وگفته شده انسان را انسان می گویند به جهت این که اُنس می گیرد با هر چه که با او الفت پیدا کند.[۲](غفاری قمی،۳۳:۱۳۹۰)
فلسفه های انسانی معاصر مانند اگزیستانسیالیسم معتقدند از آن جایی که انسان یک شدن،یک جریان ویک پروسه متصوّر می شود،از ذات و ماهیت ثابت و کلی و عام برخوردار نیست تا قابل تعریف باشد.دائماًتحت تأثیرتغییر شرایط بیرونی و محیطی،ذات و ماهیت عوض می کند،زیرا ذات آن عین وابستگی به محیط وعین اضافه به اموربیرون ذات است،محیط وخارج که عوض می شود،این رابطه ها عوض می شود ودر نتیجه ذات انسان هم تغییر می یابد.عوامل محیطی وخارجی که انسان به آن ها اضافه دارد،وابسته به آن هاست ویا از آن ها متأثرو منفعل می شود یا نسبت و نژاد است و یا جامعه وگروه های اجتماعی،یا شرایط طبیعی وجغرافیایی است،یاتاریخ است،یافرهنگ وآداب ورسوم است ویا ابزارتولید است وشرایط اقتصادی.ولهذا از نظر این فلاسفه چون انسان یک پدیده سیّال است،هیچ گاه موضوع نمی شود و حد نمی پذیرد.(کبیر:۳۸)
اما در فلسفه اسلامی انسان دارای ذات، جوهر، ماهیت وچیستی می باشد،فصل حقیقی انسان عاقلیت وروحانیت اوست که قابل استدلال وشناخت می باشد و با شناخت حضوری خوب درک می شود.عقل
دروجود انسان حقیقی الهی و ربّانی است و نفس انسان از این جهت دارای ارزش می باشد.به نظر فلاسفه،عرفا و متکلمین الهی،مهمترین خصیصه روحانی انسان عبارت از نطق، عقل و قلب اوست و او حیوانی ناطق ومتفکر وخود آگاه است.یعنی موجودیت انسان موجودیتی اندیشه ای وعقلی است.ابن سینا وخواجه نصیر الدین طوسی معتقد بودند که آن بار امانتی که خدا بر دوش انسان نهاده است عقل اوست،لذا هر چه این صفت قوی تر باشدانسان در انسانی بودن خود کامل تر است.انسان علم به علم ،علم به ذات خود وعلم به هستی دارد واین مهمترین ویژگی از نظر فلاسفهالهی است،لذا از نظر فلاسفه من انسانی،منی آگاه،مُدرِک،عاقل وشاعر است.(همان:۴۵)
۲-۱-۳-انواع انسان شناسی
۲-۱-۳-۱-انسان شناسی دینی
مجموعهتغییرات و توصیفات و تشریحات ادبیات و روایات و کتب دینی در مورد انسان را انسان شناسی دینی می نامیم.آن چه که پیرامون انسان در کتب مقدس آسمانی و غیر آسمانی،مذاهب الهی و غیر الهی،توحیدی و غیر توحیدی آمده است مربوط به این شاخه می شود.مباحثی که در باره کیفیت پیدایش
انسان وروحیات وخلقیات وعقاید وآرمان ها وبینش ها وگرایش ها می شود ومسئله تکامل وجودی او در سه امتداد طولی وعرضی وعمقی ،عینی ،تاریخی واجتماعی و اعتقادی واخلاقی وفرهنگی،در این شاخه انسان شناسی قرار دارد.باید توجه داشت که:انسان شناسی دینی از نظر حدوث وپیدایش،قدیم ترین شاخه انسان شناسی به شمار می آید و در کتب عهد عتیق و جدید و قرآن مجید،مهمترین شاخه مربوط به انسان است که تمامی هویت اجتماعی او را نشان می دهدو همچنین تمامی شعب وجودی او را از اعتقاد و اخلاق و اقتصاد و سیاست بیانگر آن است.مخاطب ادیان آسمانی،مخصوصاً اسلام و بالاخص قرآن مجید،انسان و مردم می باشد.از این روی اسلام و قرآن انسان را از جهات گوناگون و ابعاد مختلف مورد بحث قرار داده است،گذشته از این یک سوره قرآن به نام انسان و سوره ای به نام ناس می باشد،واژه های بشر،آدم ،انس ،انسان،انسی وناس،به کرات در قرآن مجید آمده است.(همان:۲۴)
۲-۱-۳-۲-انسان شناسی عرفانی
مجموعه مباحثی که عرفان درقالب انسان کامل به عنوان مظهری از حقیقت مطلق وتجلّی اسماء وصفات او در مورد انسان ارائه کرده اند،انسان شناسی عرفانی نامیده می شود.از آن جایی که عرفای الهی بیشتر بحث عرفان را نسبت به انسان کامل انجام داده اند،از این جهت بهتر است قدری پیرامون انسان کامل بحث شود:
انسان کامل انسانی است که جامع همه عوالم است و عصاره کل خلقت.او کتابی است جامع کتب تکوینی الهی،او ام الکتاب است وکتابی است عقلی و قلبی.ازحیث قلبی کتاب لوح محفوظ واز لحاظ نفس،کتاب محو و اثبات نامیده می شود و نفس کلی قلب عالم کبیر است،همچان که نفس ناطقه قلب انسان است و از این روست که عالم را انسان کبیر نامیده اند،او در شریعت وحقیقت تمام است و به قول نسفی درکتاب انسان کامل(ص۹۷):اورا چهارچیزبه کمال رساند:اقوال نیک،افعال نیک،اخلاق نیک،معارف و عقاید نیک و مراد از معارف چهار چیز است:معرفهالدنیا،معرفهالاخره،معرفهالنفس ومعرفهالرب.از این معارف چهار گانه سخت تراز همه معرفت نفس یا خود شناسی است.(همان:۲۸)
۲-۱-۳-۳-انسان شناسی فلسفی
انسان شناسی فلسفی در میان نظریه وتجربه،رسالت علمی خود را که همان تفسیر فلسفی از نتایج به دست آمده است را دنبال می کند.انسان شناسی فلسفی شاخه ای از فلسفه نیست بلکه رشته ای است که بر پایه مباحث جدید در حوزه های فرهنگی، اجتماعی،سیاسی وحقوقی وضع شده است.مفهوم انسان شناسی فلسفی،وحدت نهایی بی بدیل و مطلق انسان را می کاود و در جستجوی مفهوم،ماهیت وتصور انسان به عنوان ساختاری بنیادین وغیر تاریخی است که از این طریق،توصیف های متنوع انسان از خودش را قابل درک می کند.(فرخ نیا وغفاری،۸:۱۳۸۹)
۲-۱-۳-۴-انسان شناسی فیزیکی یا زیستی
این شاخه به بررسی ویژگی های جسمانی وخصایص طبیعی انسان و زیست او می پردازد.مطالعه تکامل وتطور انسان و تغییرات و خصوصیات تکاملی آن در این علم مورد بررسی قرار می گیرد.
۲-۱-۳-۵-انسان شناسی فرهنگی واجتماعی وتاریخی
مطالعه جنبه های فرهنگی،اجتماعی وتاریخی زندگی انسان، انسان شناسی فرهنگی مردم شناسی ویا انسان شناسی اجتماعی وتاریخی نامیده شده است.این شاخه بزرگ که خود به معنی سه شاخه است و گاهی به انسان شناسی فرهنگی و گاهی هم به انسان شناسی اجتماعی موسوم است،به مطالعه فرهنگ واجتماعیات در زندگی انسان می پردازد،ازقبیل آداب ورسوم،شعائرومناسک،ارزش هاوعقاید،ذوقیات،هنر و موسیقی،مذاهب، ادبیات،علوم و فنون و همچنین به مطالعه منشأ تغییرات وتحولات و تکامل آن ها در
تاریخ انسانی بحث می کند.اولین بار این رشته به دست دانشمند مسلمان،ابو ریحان بیرونی و سپس به دست عالم اسلامی ابن خلدون مطرح شد و در حال حاضریکی از بزر گترین شاخه های انسان شناسی را تشکیل می دهد.در نزد علمای جدید دراروپا، ارتباط تنگاتنگی میان انسان شناسی فیزیکی و زیستی با انسان شناسی فرهنگی وجود دارد.موضوع پیوستگی و ناپیوستگی میان حیوانیت و انسانیت،همراه با تضاد میان طبیعت و فرهنگ،یکی از موضوعات بسیار مورد نزاع در عصر روشنگری می باشد.در این شاخه از این مطلب بسیار مهم بحث می شود که،انسان خلّاق فرهنگ است و نزدیک شدن انسان ها به هم تضاد های میان فرهنگ ها را تبدیل به اتحاد می کند واین مطلب را می رساند که،همچنان که انسان دارای یک دین واحد باید باشد،دارای یک جهان بینی و یک ایدئولوژی ویک فرهنگ واحد نیز باید باشد.(کبیر:۳۱)
۲-۱-۴-ضرورت انسان شناسی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت