فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه – مبحث سوم: تاریخچه پیمانهای امنیتی در جهان و افغانستان – 4 |
در دوم دسامبر ۱۹۴۵ میلادی، قرارداد تسلیم بدون قید و شرط ژاپن بروی عرشه کشتی با ناخدا و فرمانده ناو آمریکا به امضا رسید. این قرارداد منجر به اشغال ژاپن از سوی متفقین و بهویژه آمریکا شد. هرچند اشغال ژاپن توسط آمریکا بعد از اجرای شدن پیمان صلح سانفرانسیسکو (۲۸ آوریل، ۱۹۵۲) به پایان رسید؛ اما برای آمریکا، پایان حضور نظامی در ژاپن کار آسان نبود. همراهی ژاپن به عنوان متحد کلیدی دوران جنگ سرد در آسیا، جریان جنگ کره و تهدید نظامی چین و شوروی واقعی به نظر میرسید. در مذاکرات صلح ۱۹۵۱ هیئت ژاپنی تحتفشار قرار گرفتند که یک معاهده امنیتی جداگانه ای را با آمریکا امضا نمایند. ژاپنیها تمایل به پذیرش سلطه آمریکا را نداشتند، اما انتخابی جز امضای معاهده امنیتی با آمریکا درهمان روز (۸ دسامبر ۱۹۵۱ میلادی) همزمان به پیمان صلح سانفرانسیسکو نبود. این پیمان تا سال ۱۹۶۰ مدار اعتبار بوده که بر اساس آن ۵۰۰۰۰ سرباز آمریکا در پایگاههای ژاپن باقی ماند. پیمان صلح ژاپن را به عنوان یک کشور مستقل که حق ورود به سیستم امنیت دستهجمعی، بهعلاوه منشور سازمان ملل متحد که حق دفاع مشروع شخصی و جمعی را برای اعضا اعلان میدارد را داد[۱۴۹].
بااینوجود ژاپنیها در طول مذاکرات با آمریکا برای پایان دادن به اشغال در پی تبیین ترتیبات امنتی با آمریکا به عنوان اقدام موقتی بودند که بر اساس ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد، به عنوان تحقق حق دفاع مشروع تا زمان اقدام نهایی شورای امنیت برای احیای صلح و امنیت توجیه شود. عامل مهم در پیمان امنیتی سال ۱۹۵۱ امریکا – ژاپن، موافقت ژاپن با حفظ پایگاههای نظامی آمریکا در این کشور بود که بر اساس ماده یک این پیمان پذیرفته شد. مخالفان این پیمان در ژاپن معتقد بودند که این پیمان ادامه توطئه آمریکا برای ادامه اشغال است. یک دهه بعد پیمان امنیتی و همکاری متقابل میان ژاپن و آمریکا منعقد و جایگزین پیمان امنیتی سال ۱۹۵۱ میلادی شد. در پیمان جدید که در سال ۱۹۶۰ انعقاد یافت الزام قانونی آمریکا به حمایت از ژاپن بهخوبی تصریح شد و لزوم مشاوره از پیش در مورداستفاده از پایگاهها به گونهای تعریف شد که مفهوم استفاده نامحدود از میان برود. آمریکا در واقع اجبار قانونی برای دفاع از ژاپن را متقبل می شود و ژاپن نیز اجازه میدهد که آمریکا پایگاههای خود را در ژاپن حفظ کند. این ساختار اغلب بدین لحاظ نامتقارن خوانده می شود که با توجه به محدودیت قانون اساسی ژاپن برای دفاع مشروع جمعی این تعهد دفاعی دوطرفه و متقابل نیست[۱۵۰].
ژاپن در تمام دوران جنگ سرد بنا به محدودیت قانونی اساسی و الزامات موافقتنامه امنیتی با آمریکا، وظیفه دفاع از ژاپن را در مقابل حمله مسلحانه به آمریکا واگذار کرده خود تنها اهداف اقتصادی را دنبال میکرد. وضعیت امنیتی و همینطور سیاست خارجی ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم به طور کامل تغییر کرد و ژاپن ازنظر اقتصادی رشد چشمگیری داشت، ولی ازنظر سیاسی این کشور رشد چندانی نکرد. از یک کشور متجاوز و اشغال گر، به یک کشور تحت تجاوز و اشغالشده و متحد تمامعیار آمریکا مبدل گشت. بازبینی موافقتنامه امنیتی آمریکا – ژاپن باعث شد تا وظایف دو طرف به نحو مشخصتری بیان گردد. در این میان آمریکا متعهد به تأمین امنیت ژاپن، دفاع از آن در مقابل استفاده از پایگاههای نظامی خود در خاک این کشور شد[۱۵۱].
ماده ۹ قانون اساسی ۱۹۴۷ ژاپن به این کشور اجازه محدود در فعالیتهای نظامی را به منظور دفاع از خود مطابق با ماده ۵۱ منشور را میداد، بنابرین محدودیت، دفاع از امنیت ژاپن جز در پرتو چتر هستهای آمریکا امکانپذیر نبود. در حال حاضر نیز نیروهای این کشور در خاک ژاپن حضورداشته و آمریکا از پایگاههایش به عنوان پایگاههای استراتژیک خود در شرق آسیا نام میبرد. هرچند حضور نیروهای آمریکایی در خاک این کشور بدون دردسر برای کشور میزبان نبوده ازجمله تجاوز سرباز آمریکا بر یک زن ژاپنی در ۲۰۰۳ موجی از نارضایتی علیه این حضور در ژاپن را دامن زد که منجر به عقد تفاهمنامه انتقال این نیروها به پادگانهای دریایی سواحل ژاپن گردید. همچنین ایالاتمتحده با کشورهای عضو ناتو اقدام به انعقاد قرارداد وضعیت نیرو نمود که اجازه استقرار نیروهای آمریکا در خاک این کشورها را میداد. این پایگاهها در مقایسه با اکثر پایگاههای نظامی برونمرزی غیرمعمول بودند، زیرا در قلمرو تحت حاکمیت ائتلاف ناتو و دیگر کشورهای دوست واقع بودند. این پایگاهها و پادگانها در موقعیتهای جغرافیایی واقع بودند که منافع امنیتی آمریکا را تأمین و درگیریهای جهانی آمریکا تصدیق و توجیه میکرد. تمامی این پادگان در دوران بعد از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد و پسازآن شروع شد که استالین در ۱۹۴۷ پرده آهنین را در اروپای مرکزی و هرجائی که به نظر میرسید کمونیسم در حال پیشرفت است کشید[۱۵۲].
اتحاد جماهیر شوروی نیز در جریان جنگ و بعدازآن پیمانهای امنیتی دوجانبه متعددی را به کشورهای، همسو با خودش به امضا رساند که عمدهترین آن عبارت بود از پیمان دوجانبه این کشور با چکسلواکی در ۱۲ دسامبر ۱۹۴۳، یوگسلاوی ۱۱ آوریل ۱۹۴۵، لهستان ۲۱ آوریل ۱۹۴۵، است. این کشور در حال با تاجیکستان، قرقیزستان و بعضی کشورهای آسیای مرکزی، پیمان دفاعی دارد و نیروهای روسیه در خاک این کشورها پایگاه نظامی دارند[۱۵۳].
تاریخ روابط بینالملل سرشار از پیمانهای دوجانبهای است که میان کشورها در زمینهای همکاریهای نظامی منعقدشده است. این پیمانها عموماً در دو قالب، پیمان وضعیت نیرو و معاهدات دفاعی دوجانبه ترتیب شده است. بیشتر این پیمانها به منظور افزایش توان دفاعی و تهاجمی برای مقابله با تهدید یا تسخیر منافع بیشتر در سایر نقاط جهان، از سوی یکی از قدرتها چون آمریکا، شوروی، بریتانیا و فرانسه رهبری میشد.
مبحث سوم: تاریخچه پیمانهای امنیتی در جهان و افغانستان
گفتار اول: تاریخچه پیمانهای امنیتی قبل از جنگ جهانی اول (۱۹۱۴)
انعقاد پیمانهای امنیتی میان قبایل و طوایف و سپس دولتها پیشینهای دیرین و ریشه در احساس عدم امنیت نسبت به یک تهدید مشترک میان طرفهای دارد که به منظور کاهش سطح تهدید و یا دفع آن از سوی یک دشمن مشترک، باهدف ایجاد سازوکارهای که در ادبیات روابط بینالملل امروز بازدارندگی نامیده میشود شکل میگیرند[۱۵۴]. پیمانهای نظامی یک مفهوم جدید نیست و سابقه آن به نظام دولت – شهر در یونان بازمیگردد[۱۵۵]. در یونان قدیم مردمی زندگی میکردند که دارای قرابتهای نژادی و زبانی بودند. این سرزمین ازنظر سیاسی و اداری به واحدهای که «پلیس[۱۵۶]» یا دولتشهر خوانده میشد تقسیم میگردیدند. باوجوداینکه این دولتشهرها در روابط خود باهم دیگر تابع مقرراتی بودند، ولی این قواعد مانع از بروز اختلافات و جنگها میان آن ها نمیشدند، به همین دلیل اتحادهایی به شکل کنفدراسیون[۱۵۷] میان آن ها تحت رهبری دو شهر مهم آن آتن و اسپارت شکل میگرفت و دولتشهرهای کوچکتر در زیر رهبریت این دو شهر بزرگ باهم میجنگیدند که یکی از عمدهترین این جنگها پلو پونز[۱۵۸] در نیمه دو قرن پنجم قبل از میلاد بود[۱۵۹].
[جمعه 1401-09-25] [ 10:16:00 ق.ظ ]
|