کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ هجری شمسی شروع شده بود. تهران بی‌دفاع، عرصه هجوم قزاق‌هایی قرار گرفته بود که برای دیدار با همسر و فرزندان خود آماده بودند! قزاق‌ها وارد تهران شدند. ژاندارمری هیچ عکس‌العملی نشان نداد. قزاق‌های پایتخت نیز در داخل قزاقخانه ماندند و همان‌طور که به آنان گفته شده بود چون تیری به سمتشان شلیک نشد، تیری شلیک نکردند. تنها نظمیه تهران چند ساعتی مقاومت کرد آن هم به این دلیل که چند تن از نیروهای داخل نظمیه توجیه نشده یا نخواسته بودند توجیهشان کنند. به این ترتیب تنها پس از چند ساعت هجوم کودتاچیان، تهران به تصرف آنها درآمد. صبح روز دوشنبه سوم اسفند ۱۲۹۹ هجری شمسی در همه خیابان‌های شهر تهران قزاق‌ها به گشت‌زنی و پاسداری مشغول بودند. در جلو عمارت قزاقخانه توپ گذاشته و در میدان مشق مسلح شده بودند. صبح کودتا نرمن وزیر مختار انگلیس به دیدار احمدشاه رفت. نرمن در این دیدار به احمدشاه توصیه کرد که با رهبران کودتا رابطه خوبی برقرار کند و به تقاضاهای آنان توجه کند. نرمن در دیدار با احمدشاه هراسان، از جانب تاج و تخت و سلامتی جانی اطمینان داد. (آیرونساید، ۱۳۷۳: ۲۱۰-۲۱۱). در حقیقت نرمن به خاطر سیدضیاءالدین و رضاخان به دیدار شاه رفت تا او را متقاعد کند که با آنان کنار بیاید. روز بعد احمدشاه، سیدضیاءالدین را به قصر فرح‌آباد احضار کرد و طی فرمانی او را به سمت ریاست وزراء منصوب کرد. متن فرمان احمدشاه چنین بود: «حکام ایالات و ولایات در نتیجه غفلت‌کاری و لاقیدی زمامداران دوران گذشته که بی‌تکلیفی عمومی و تزلزل امنیت و آسایش را در مملکت فراهم نموده ما و تمام اهالی را از فقدان هیئت دولت ثابتی متأثر ساخته بود، مصمم شدیم که به تعیین شخص لایق خدمتگزاری که موجبات سعادت ملت را فراهم نماید به بحران‌های متوالی خاتمه بدهیم بنابراین به اقتضای استعداد و لیاقتی که در جناب سیدضیاء‌الدین سراغ داشتیم اعتماد خاطر خود را متوجه معزی‌الیه دیده و ایشان را به مقام ریاست وزراء‌انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست‌وزرا به معزی‌الیه مرحمت فرمودیم.» (روزنامه ایران، ۱۲ اسفندماه ۱۲۹۹: ۱). سیدضیاءالدین مهره‌ی سیاسی کودتا به عنوان رئیس‌الوزرا انتخاب شد. او در صدد برآمد هرچه زودتر کابینه خود را تشکیل دهد و به احمدشاه معرفی کند. یک هفته بعد از صدور فرمان احمدشاه سید کابینه خود را در قصر فرح آباد در حضور احمدشاه معرفی کرد. در این کابینه مسعودخان کیهان وزیر جنگ معرفی شد. رئیس‌الوزرا بلافاصله اولین جلسه کابینه را تشکیل داد. با آنکه از روز کودتا در تهران حکومت نظامی اعلام شده بود، در این جلسه مقرر شد شب‌ها از ساعت ۹ شب به بعد در تهران حکومت نظامی برقرار شود و رفت و آمد در شهر ممنوع باشد. (مهدی‌نیا، ۱۳۶۹: ۲۰۳). کودتا پایان یافت و سید ضیاءالدین کنترل تهران را در دست گرفت. اکنون او هر چه می‌خواست می‌توانست انجام دهد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۳-۳-بازداشت رجال
اولین اقدامی که سیدضیاء‌الدین با کمک وزارت جنگ در سطح گسترده‌ای انجام داد، دستگیری سیاستمداران و کسانی بود که او دستور بازداشت آنها را داده بود. به احتمال قوی سید‌ضیاءالدین پیش از شروع کودتا و دستگیری رجال مشخص کرده بود که چه کسانی بعد از کودتا باید دستگیر شوند. دستگیری عده‌ی زیادی از رجال سرشناس تهران در مدت زمانی کوتاه نشان از برنامه‌ریزی قبلی وی دارد. «از آغاز صبح بفرمان بازیگران کودتا مطابق نقشه‌ی منظم بگیر بگیر شروع شد مأمورین تأمینات باتفاق یک دهه قزاق بحال نظام براه افتاده بودند، مأمور پیشاپیش و دهۀ قزاق در قفای او… ساز و برگ آنها نو نوار و قیافه‌هاشان مطمئن بود. هر دهه از این دستجات مأمور خانه یک نفر از رجال کشور بود، که وارد خانۀ او شده او را دستگیر و اثاث‌البیت او را اگر از اعیان بزرگ بود وارسی و مهر و موم کرده خود او را به اسیری می‌بردند، و احدی نمی‌دانست او را کجا خواهند برد و چه بر سرش خواهند آورد. هر کس که سرش به کلاهش می‌ارزید آنروز گرفتار شد، مگر کسی که امید همفکری به او می‌رفت و یا از دستگیر کردن او خائف بودند. … و بالجمله در یک هفته هشتاد نفر… از هر دست و طبقه و هر صنف به محبس افتادند و … آنها را در عمارت قزاقخانه مشرف بمیدان مشق قدیم حبس کرده و از تنگی مکان هر دسته را در اطاقی جای داده بودند.» (بهار،۱۳۵۷: ۱/۸۹-۸۸).
همانطور که بهار گفت دستگیر شدگان گوناگون بودند. برخی از شاهزادگان و نزدیکان احمدشاه بودند؛ برخی سیاسیون و مخالفان و عده‌ای دیگر نویسندگان و روزنامه‌نگاران بودند. بسیاری از میرزاها و دوله‌ها و سلطنه‌ها در این گیر و دار دستگیر شدند. صارم‌الدوله از این دسته بود. وی والی کرمانشاه بود. هرچند که او به ظاهر از دولت کودتا اظهار انقیاد می‌کرد، ولی سید‌ضیاءالدین به او و اقدامات آتی‌اش مشکوک بود و به همین دلیل دستور دستگیری او راداد. صارم‌الدوله از شنیدن خبر کودتا در تهران و دستگیری اعیان و اشراف به وحشت افتاده بود. با همراهی صدوپنجاه نفر سوار ایلیاتی به منظور محافظت از خود از کرمانشاه به سمت قصرشیرین حرکت کرد. سید ضیاءالدین وقتی دریافت که دستگیر کردن صارم‌الدوله کار مشکلی است، با مذاکره با ایل کلهر آنان را قانع کرد که صارم‌الدوله را دستگیر کنند و به او تحویل دهند. آنها مقر صارم‌الدوله را محاصره کردند و پس از درگیری با محافظین وی و شکست دادن آنها، شاهزاده صارم‌الدوله را دستگیر کردند. (مکی، ۱۸۵۸ : ۱/۳۲۲-۳۲۱). مستشارالدوله تحت تعقیب بود. حکومت نظامی تهران در نامه‌ای به خانواده او اخطار کرد که او را تحویل دهند. در این نامه آمده بود که از تاریخ ۱۵اسفند تا ۵روز، مستشارالدوله وقت دارد خود را تسلیم حکومت نظامی تهران کند و در غیر این صورت تمام اموال او اعم از منقول و غیر منقول ضبط خواهد شد. (اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصرایران، شمـاره تنظیم: ۴۲۰۳). از طرف حکومت نظامی تهران به رضاخان فرمانده کل قوا دستور داده شد مستشارالدوله را دستگیر و تحت‌الحفظ به سمت شمیرانات برده و در یک خانه تحت نظر بگیرد. (سازمان اسناد ملی ایران، شمـاره تنظیم: ۱۴۷۹/۲۹۳). سپهدار رشتی که تا دیروز رئیس‌الوزرا بود توسط قزاق‌ها در خانه‌اش در حبس خانگی بود. تیمورتاش از جمله اعیان و اشراف نامدار به کاشان تبعید شد.
از دیگر اشرافی که سیدضیاء درصدد دستگیری آنان برآمد، قوام‌السلطنه بود. قوام‌السلطنه بیش از سه سال حاکم ایالت خراسان بود. به تبع این مدت حکمرانی نفوذ قابل توجهی در خراسان داشت. به سید ضیاءالدین خبر رسیده بود که قوام‌السلطنه در خراسان با یکی از سرکردگان به نام زبردست‌خان که نیروی نظامی قابل توجهی داشت، متحد شده و درصدد عملی کردن نقشه‌هایی علیه کابینه اوست. (مکی،۱۳۵۸: ۱/۲۱۴-۲۱۳). این خبر سید را به هراس انداخت. در واقع امر هم همین‌طور بود. قوام که تا دیروز سیدضیاء را پادو خود هم حساب نمی‌آورد قصد نداشت که او را به عنوان رئیس‌الوزرا بپذیرد. به همین دلیل قوام در تلگرافی به سیدضیاءالدین گفت که: از مفاد بیانیۀ رئیس‌الوزرا معلوم نمی‌شود که دولت ایران دارای چه اصل و رژیمی است. (بهار، ۱۳۵۷: ۱/۹۷). سید ضیاء‌الدین درصدد دستگیری قوام برآمد. وی تصمیم گرفت دستگیری قوام بدون خونریزی انجام شود به همین دلیل با کلنل محمدتقی‌خان پسیان، رئیس ژاندارمری خراسان وارد مذاکره شد و از او خواست قوام را دستگیر و به تهران بفرستد. محمدتقی‌خان نیز با گروهی از ژاندارم‌های مسلح قوام را دستگیر و مدتی در خراسان بازداشت کرد و سپس به تهران فرستاد. همزمان با دستگیری قوام بسیاری از مقام‌های محلی مشهد نیز دستگیر شدند. از جمله آنها: سالار حشمت، معتصم‌الملک، ماژور عبدالله‌خان و غیره بودند. همه این افراد به مرکز فرماندهی کل ژاندارمری منتقل شدند. (روزنامه ایران، ۳۱ فروردین ۱۳۰۰: ۳). علاوه بر قوام‌الدوله، مصدق‌السلطنه والی فارس نیز دولت سید ضیاء‌الدین را به رسمیت نشناخت. در تلگرافی به تاریخ ۶ اسفندماه مصدق به احمدشاه اطلاع داد که پخش خبر و اعلامیۀ نخست وزیری سیدضیاءالدین موجب اغتشاش در میان مردم فارس می‌شود و باید این خبر را بعداً به مردم ابلاغ کرد. به دنبال تهدید سید ضیاءالدین، مصدق استعفا داد و از ترس دستگیر شدن نزد سران بختیاری پناهنده شد. (غنی،۱۳۷۷: ۲۲۵ )
در میان شاهزاده‌های دستگیر شده، دستگیری فرمانفرما و پسرانش سالار لشکر و فیروز از همه بحث‌برانگیزتر بود. فرمانفرما و نصرت‌الدوله فیروز از طرفداران پر و پا قرص انگلستان بودند و همه به این امر اذعان داشتند. فرمانفرما از پادشاه انگلستان مدال دریافت کرده بود و پادشاه به او تضمین جانی داده بود که کسی متعرض او نشود. حال جای سؤال بود چرا فرمانفرما و فرزندان انگلوفیل او دستگیر شده‌اند؟ در واقع این دستگیری جنبه نمایشی داشت و بیشتر برای منحرف کردن اذهان کسانی بود که کودتا را انگلیسی می‌پنداشتند. از نظر دستگیرکنندگان، دستگیر کردن طرفداران پر و‌ پا قرص انگلستان می‌توانست اذهان را گمراه کند. «اگر به‌طور استثنا چند نفر انگلوفیل‌های معروف را هم دستگیر کرده‌اند یا برای این است که دیگر آنان مورد استفاده قرار نیست گیرند یا اینکه چشم طمع به مال و منال آنان دوخته‌اند… و یا برای رد گم کردن که وانمود کنند اگر انگلیس‌ها در کودتا دخالت داشته‌اند پس چرا دوستان و پادوهای آنان را هم گرفته‌اند.» (مکی، ۱۳۵۸: ۱/ ۲۷۷). سیدضیاءالدین در ازای آزادی فرمانفرما و فرزندانش مبلغ چهار میلیون تومان طلب کرد. فرمانفرما این مبلغ را پرداخت نکرد و در نهایت در ۹ خرداد ۱۳۰۰ هجری شمسی با عزل سید ضیاءالدین همراه دیگر زندانیان آزاد شد. سفارت بریتانیا (نرمن) برای آزادی فرمانفرما و پسرانش به سید فشار نیاورد و تنها مطمئن شد که سید جان آنها را نخواهد گرفت. شهاب‌الدوله از ملتزمان احمدشاه می‌گوید: در دیدار با نرمن از او پرسیدم چرا برای آزادی کسانی که طرفدار انگلیس هستند کاری نمی‌کنید؟ نرمن به او جواب داده بود که ما مجاز به مداخله در امور داخلی کشور نیستیم. تنها می‌توانیم تضمین دهیم که زندانیان از نظر جانی مصون خواهند بود. (جهانبانی، ۱۳۴۶: ۸۹).
علاوه بر اعیان و اشراف، قزاق‌ها سیاستمداران و کسانی را که فکر می‌کردند مخالف با کابینه کودتا هستند، نیز توقیف کردند. ملک‌الشعرای بهار از جمله دستگیر شدگان بود. در روزهای ابتدای کودتا، خانه بهار محفل بسیاری از مردم بود. مردم به آنجا رفت و آمد می‌کردند. سید ضیاء‌الدین به بهار هشدار داد که نباید کسی را به خانه راه دهد. ملک‌الشعرای بهار نیز در جواب گفته بود که نمی‌تواند از رفت و آمد مردم جلوگیری کند. به همین دلیل قزاق‌ها به خانه بهار ریختند، او را نیز دستگیر کردند. (بهار،۱۳۵۷: ۱/ ۹۲). امام جمعه خویی نیز تحت تعقیب بود. وی توانسته بود خود را به حرم شاه عبدالعظیم برساند و در آنجا به بست نشسته بود. مدرس دستگیر و به قزوین تبعید شد. در این میان برخی روزنامه‌نگاران نیز دستگیر شدند. مدیر روزنامه نوروز در اواخر فروردین ماه ۱۳۰۰ هجری شمسی به دستور سیدضیاءالدین، توسط قزاق‌ها دستگیر شد و به دارالمجانین برده شد. (روزنامه ایران، ۲۸ فروردین۱۳۰۰: ۱). چند روز قبل از این دستگیری، ملک‌زاده مدیر روزنامه تازه بهار از طرف حکومت نظامی مشهد دستگیر شد. (روزنامه ایران، ۳۱فروردین ۱۳۰۰: ۳).
سید ضیاء‌الدین برخی از دستگیرشدگان را در همان یک ماه اول آزاد کرد. وی در طی دستوری به کاظم‌خان سیاح حاکم نظامی تهران دستور داد که مشارالدوله از زندان آزاد شود. عمادالسلطنه که از دستگیرشدگان بود با پرداخت وجهی پول و گذاشتن وثیقه بنا به دستور سیدضیاء از زندان آزاد شد. هم چنین کاظم‌خان سیاح رئیس حکومت نظامی تهران، به اداره نظمیه دستور داد که نصرت‌الملک، شیخ‌العراقین‌زاده و سیدعلی قمی را آزاد کنند. (سازمان اسناد ملی ایران، شمـ ت ۱۴۷۹/۲۹۳). علاوه بر اینها سید جلال، یمین‌الملک و سالار فاتح نیز طی دستور سیدضیاء‌الدین از زندان آزاد شدند.
با توجه به عملکرد سیدضیاءالدین، می‌توان گفت او از این دستگیری‌ها که با کمک قزاق‌های وزارت جنگ انجام داد چند هدف داشت. یکی از اهداف سیدضیاء سرکوبی مخالفان بود. سید بهتر از هر کس دیگری می‌دانست که از پایگاه اجتماعی بالایی برخوردار نیست. چیزی که در ایران آن زمان به شدت مهم بود. بنابراین امکان نداشت که اعیان و اشراف مغرور ایران تن به حکومت سید ضیاءالدینی بدهند که از پایگاه اجتماعی پایینی برخوردار بود. هدف دیگر سید وانمود کردن این نکته بود که اقدامات او سوسیالیستی و ضد سرمایه‌داری است. (دولت‌آبادی،۱۳۶۱: ۴/ ۲۲۹). وی می‌خواست از این طریق میان مردم و سیاستمداران طرفدارانی برای خود دست و پا کند اما به این هدف خود نرسید. تقریباً اکثر دستگیرشدگان تا روز عزل سیدضیاءالدین از نخست وزیری در زندان یا تبعید بودند.
۳-۴-نزاع بر سر قدرت
تنها چند هفته از کودتا و عمر کابینه کودتا نگذشته بود که سید ضیاءالدین و رضاخان متوجه شدند که حضور هر دوی آنها در صحنه‌ی سیاسی امکان‌پذیر نیست. به همین دلیل درصدد تضعیف یکدیگر برآمدند. سیدضیاءالدین به خاطر افراط‌کاری‌ها و اعمال زور، به ویژه در جریان بازداشت رجال، افراد زیادی از جمله رضاخان و احمدشاه را از خود رنجاند. رنجاندن احمدشاه برای سید ضیاءالدین بسیار گران تمام شد. یکی از اصلی‌ترین دلایل شکست او در جدال با رضاخان که حالا سردار سپه خوانده می‌شد، همین عامل بود. سیدضیاءالدین فردی سلطه‌جو بود و روحیه‌ی تسلط‌آمیزی داشت. به همین علت احمدشاه نه‌تنها به طرفداری از او نمی‌پرداخت بلکه به شدت از او هراس و نفرت داشت و روز به روز به این نفرت افزوده می‌شد. از جمله دلایل این نفرت بازداشت رجال از طرف دولت سید بود. چه بسیاری از این رجال، اعیان و اشراف و شاهزادگانی بودند که نسبت خویشاوندی با احمدشاه داشتند و این رفتار سید عملاً توهین به خانواده سلطنتی بود. سید در ملاقات‌های شخصی با احمدشاه نیز برخلاف دیگران رعایت ادب و نزاکت را نمی‌کرد. (مکی،۱۳۵۸: ۱/ ۲۹۹). حدود دو ماه پس از نخست‌وزیری سیدضیاءالدین او به ملاقات احمدشاه رفت. وی در حالی که سیگار می‌کشید وارد اتاق شاه شد و بدون اجازه روی درگاه اتاق نشست. احمدشاه به شدت از این حرکات سیدضیاء عصبانی شد و «فوراً زنگ می‌زند وصدا می‌کند دو نفر بیایند… شاه می‌گوید: این سیگار را از دهن این سید بگیرید، بیندازید دور.» (همان: ۳۷۴). این نوع برخورد سیدضیاءالدین با احمدشاه از روی ناآگاهی و اینکه او از طبقه پایین جامعه بوده و احتمالاً از تشریفات دربار بی‌خبر بوده باشد، نیست. در حقیقت سیدضیاءالدین می‌خواست به احمدشاه بفهماند که قدرت چندانی در برابر او ندارد و در حال حاضر همه قدرت در دست نخست‌وزیر است.
سیدضیاءالدین برای اینکه در اجرای مقاصد خود مبنی بر تضعیف هرچه بیشتر احمدشاه موفق باشد، درصدد برآمد که بین احمدشاه و برادرش محمدحسن میرزا ولیعهد اختلاف بیاندازد. در همین راستا وی دست به اقداماتی می‌زد. از حقوق شاه و درباریان به علت کاهش بودجه مبلغی کسرکرد و برعکس به حقوق محمدحسن میرزا ولیعهد افزود. (‌همان: ۳۰۱-۳۰۰). در ملاقات با ولیعهد در نهایت احترام و ادب با او برخورد می‌کرد ولی در ملاقات با احمدشاه حتی در حد معمول هم به او احترام نمی‌گذاشت. در این میان اطرافیان و درباریان شاه به این نتیجه رسیده بودند که سید قصد دارد احمدشاه را از سلطنت خلع و ولیعهد را به سلطنت برساند و به رسم معمول این نتیجه‌گیری آنها به شاه نیز منتقل شده بود. در حقیقت امر سید ضیاءالدین در آن شرایط این قدرت را نداشت که بتواند دست به چنین اقدامی بزند. این نوع اقدامات او، مثل ملاقات‌هایش با شاه بیشتر به خاطر تحت فشار گذاشتن شاه و تضعیف وی بود. هر چه بود این اقدامات بیشتر به ضرر خود سید تمام شد. هرچند که احمدشاه می‌دانست سردار سپه نیز چندان مطیع امر او نیست و در آینده دردسرساز خواهد شد، اما در برابر فشار سیدضیاءالدین، با سردار سپه علیه نخست‌وزیر متحد شد و سعی کرد میان سردار سپه و نخست‌وزیر بیش از پیش اختلاف اندازد. به همین منظور شاه در روز اول فروردین ۱۳۰۰ هجری شمسی برای انجام مراسم سلام عید نوروز در فرح‌آباد به قصر گلستان رفت و در آنجا نطقی بیان کرد که در آن از شایستگی و لیاقت سردار سپه قدردانی کرد و یک قبضه شمشیر مرصع که بالاترین هدایای سلطنتی و نظامی محسوب می‌شد به سردار سپه اعطا کرد. (همان:۳۰۲-۳۰۱). سردار سپه نیز هرچند که از احمدشاه متنفر بود اما در آن شرایط صلاح خود را در متحد شدن با شاه می‌دید و در ملاقات‌ها با احمدشاه به شدت رعایت ادب را می‌نمود. احمدشاه نگران، همواره درصدد ایجاد اختلاف بین سردار سپه و سیدضیاء بود. وی از اقدامات سیدضیاءالدین نگران بود. به همین دلیل بود که سعی می‌کرد با نزدیک شدن به سردارسپه از قدرت سیدضیاءالدین بکاهد. در این میان مشارالملک وزیر دربار رابط میان احمد شاه و سردارسپه بود. نگرانی احمدشاه از اقدامات سیدضیاءالدین به حدی رسیده بود که وی در یکی از ملاقات‌هایش با نرمن صراحتاً گفته بود که دیگر توانایی کار کردن با سیدضیاءالدین را ندارد و اگر او تحت فشار گذاشته شود دست از کار می‌کشد و از کشور خارج می‌شود. (جهانبانی، ۱۳۴۶: ۹۶).
علاوه بر اقدامات احمدشاه، سیاست و اهداف متفاوت و متناقض سیدضیاءالدین و سردارسپه نیز در تیرگی روابط آنها نقش مهمی ایفا می‌کرد. سیدضیاءالدین از مدت‌ها قبل از کودتا به انگلستان و نماینده آنان در ایران قول داده بود که در امور نظامی و مالی از مستشاران انگلیسی در دولت جدید استفاده کند. دخالت مستشاران انگلیسی در امور مالی و به ویژه امور نظامی امری بود که رضاخان آن را نمی‌پسندید زیرا برنامه‌های جاه‌طلبانه‌ی آینده‌ی او را با مشکل رو‌به‌رو می‌کرد. سیدضیاءالدین در یک مهمانی شبانه در حضور نرمن سیاست دولت جدید خود را اینطور معرفی کرده بود: برای دارایی و جنگ و فواید عامه از کمک کارشناسان و افسران انگلیسی استفاده شود؛ متخصصین آمریکایی به شهرداری کمک نمایند؛ در رشته فرهنگ از فرانسه، بلژیک‌ها در گمرک و پست، سوئدی‌ها در ژاندارمری کمک کنند. (همان: ۹۴). رفتن زیر نظر مستشاران نظامی بریتانیایی نه‌تنها برای سردار سپه بلکه برای دیگر افسران ایرانی نیز خوشایند نبود. به همین دلیل سردار سپه با سیدضیاء و سیاست او موافق نبود و تنازع بین آن دو روز به روز فزونتر می‌گردید.
رضاخان در اول فروردین ۱۳۰۰ هجری شمسی ریاست دیویزیون قزاق را به دست گرفته بود. وی از همین مجرا شروع به قدرت گیری در برابر رئیس الوزراء ، سیدضیاءالدین کرد. وی مدتها قبل، پیش از به دست گرفتن ریاست قزاق‌ها با کمک مسعودخان کیهان وزیر جنگ، بریگاد مرکزی را به قزاقخانه ضمیمه کرد. (فراهانی، ۱۳۸۵: ۱/ ۱۷-۱۶). سپس طی اعلانی در شهر تهران از افراد داوطلب واجد شرایط برای استخدام در قزاقخانه دعوت به همکاری کرد. (روزنامه ایران، ۱۲ اسفند ماه ۱۲۹۹: ۱). همچنین برای تهیه و تدارک لوازم و تجهیزات قشون به کلیه دوایر و ادارات نظامی در تمامی ایالات و ولایات دستور داد که هر چه زودتر نواقص و کمبودهایشان را به وزارت جنگ اطلاع دهند تا برای رفع آنها اقدام شود. (همان، ۱۲ اردیبهشت‌ماه ۱۳۰۰: ۱). سیدضیاءالدین که سردار سپه را زیر نظر داشت نیز بیکار ننشست. او نیز شروع به تقویت خود کرد. ژاندارمری را که زیر نظر وزارت کشور و فرماندهی آن با کلنل گلروپ بود تقویت نمود تا از این مجرا پایگاه نیرومندی برای مقابله با سردار سپه به وجود آورد. (جهانبانی، ۱۳۴۶: ۹۵).
رئیس دیویزیون قزاق (سردار سپه) و رئیس‌الوزراء (سیدضیاءالدین) هر کدام درصدد بودند نشان دهند که قدرت برتر هستند. سیدضیاء‌الدین به حاکم زنجان دستور داد که جهانشاه خان (امیر افشار) از متنفذان زنجان را دستگیر کند و به تهران بفرستد. جهانشاه‌خان نیز که دوست سردار سپه بود از زنجان به تهران آمد و در خانه سردار سپه پناهنده شد. سردار سپه دوست خود را به حکومت تهران تحویل نداد و مشاجره شدیدی میان سیدضیاء و سردار سپه در گرفت. در این مشاجره سردار سپه در مقابل سیدضیاء ایستاد و دستور او را اجرا نکرد. (مکی۱۳۵۸: ۱/۳۳۲-۳۳۱). علاوه بر این روز ۱۲ فروردین ۱۳۰۰ هجری شمسی از طرف دولت به حسینقلی‌خان امیر تومان مأموریت داده شد که برای سربازگیری به سمنان و دامغان برود. از طرف وزیر جنگ (مسعودخان کیهان) نامه‌ای به سردار سپه داده شد که بنا به دستور رئیس‌الوزراء صد نفر سرباز به او داده شود. سردار سپه دوباره اطاعت نکرد و گفت: من بیش از سی نفر قزاق نخواهم داد. بالاخره پس از مذاکراتی سردار سپه موافقت کرد که پنجاه نفر سرباز قزاق به آنها دهد. (همان:۱/ ۳۵۲-۳۵۱). یحیی دولت‌آبادی نیز در خصوص جدال سردار سپه و سیدضیاءالدین می‌گوید: «روز سیزدهم نوروز است سردار سپه اردوی قزاق را که در نزدیکی تهران است میهمان کرده هیئت وزراء هم آنجا هستند مخالفت باطنی سردار سپه با سید ضیاءالدین و بی اعتنایی وزیر جنگ برئیس دولت در این روز [یکباره] هویدا میشود چه در موقع نطق وزیر جنگ برای صاحب‌منصبان و تابینها که از مجلس وزراء برخاسته می‌رود صحبت بدارد سید ضیاءالدین باو میگوید سلام مرا هم بآنها برسانید. [سردار سپه] را از این سخن ناخوش آمده بجای رسانیدن سلام رئیس دولت بصاحب‌منصبان می‌گوید وقتی آقاسیدضیاءالدین رئیس الوزراء شد من فرمانده قوا گشتم و وقتی من فرمانده قوا گشتم او رئیس‌الوزراء شد یعنی من و او از یک مجرا و در یک روز به این مقام رسیده ایم او به من تفوقی ندارد که من واسطه رسانیدن سلام او بشما بوده باشم!» (دولت‌آبادی،۱۳۶۱: ۴/ ۲۴۶).
سردار سپه روی نهاد بسیار مؤثری دست گذاشته بود. فعال‌ترین و مؤثرترین نیروی نظامی ایران در آن زمان، یعنی دیویزیون قزاق. سردار سپه با بهره گرفتن از قدرت دیویزیون قزاق حتی از رئیس‌الوزراء قوی‌تر بود و خواسته‌های خود را عملاً به او تحمیل می‌کرد و هیچ ترس و واهمه‌ای هم از او نداشت. در ۱۲فروردین ماه ۱۳۰۰ه.ش از دستور سید ضیاء سرپیچی کرد و تعداد سربازی را که دولت درخواست کرده بود نداد.در۲۶فروردین نیز نامه وزیرجنگ (مسعودخان کیهان) را پاره کرد و به آن وقعی ننهاد. سیدضیاءالدین برای جلوگیری از قدرتمند شدن سردار سپه و کاستن قدرت او با مشورت با کلنل کاظم‌خان و مسعودخان کیهان تصمیم گرفتند پست وزارت جنگ را به سردار سپه دهند تا از این طریق ریاست دیویزیون قزاق را از دست او خارج کنند. (مکی، ۱۳۵۸: ۱/ ۳۵۲-۳۵۱). در همین روز ۴ اردیبهشت ۱۳۰۰ هجری شمسی پس از پایان مراسم جشن نیمه شعبان سردار سپه به عنوان وزیر جنگ معرفی شد. (روزنامه ایران، ۷ اردیبهشت ۱۳۰۰: ۲). سیدضیاءالدین اشتباه بزرگی کرد زیرا پس از وزیر جنگ شدن سردارسپه او ریاست دیویزیون قزاق را به کسی واگذار نکرد و قدرت او اکنون بیش از پیش شده بود.
در سراسر حکومت سیدضیاءالدین جدال او و سردار سپه به عنوان دو قدرت برتر آن روزهای ایران به چشم می‌خورد. و هر دو آنها به یکدیگر به چشم رقیب و چه بسا دشمن نگاه می‌کردند. آنها در تمام کارها در صدد بودند دیگری را تضعیف و قدرت خود را به دیگران نشان دهند. در این جدال قدرت پیروزی با سردار سپه بود. او از اشتباهات سید ضیاءالدین نهایت استفاده را برد و با احمدشاه متحد شد و به تبع این اتحاد قدرت بیشتری گرفت. در فروردین ۱۳۰۰ هجری شمسی ریاست قزاق‌ها را بر عهده گرفت و یک ماه پس از آن وزیرجنگ شد و روزبه‌روز بر نفوذ و قدرتش اضافه گردید. با آغاز وزارت سردار سپه، دولت سید ضیاء‌الدین به سرانجام خود رسید.
۳-۵-سرانجام دولت کودتا:
سید ضیاءالدین که به سرعت با کودتا قدرت گرفت، به همان سرعت هم قدرت را از دست داد. شکست دولت او دلایل زیادی داشت. هر چند که او توانسته بود به تدریج به قدرت خود بیفزاید و از یک روزنامه‌نگار به نخست‌وزیر تبدیل شود اما او فهم سیاسی لازم در شرایط آن روزها را نداشت و مرتب دست به اقداماتی می‌زد که اشتباه بودند. در وهله اول او نتوانست از حمایت مردم برخوردار شود چه او ازطریق کودتا به قدرت رسیده بود و مردم به او و دیگر همکارانش بدبین بودند. برنامه‌هایی که او در راستای به دست آوردن حمایت مردم انجام داد، با شکست مواجه شد. وعده تجدید سازمان عدلیه و اصلاح قوانین به جایی نرسید. پیرو همین برنامه این سازمان تعطیل و کارمندان آن بیکار بودند. و امور روزمره مردم با مشکل مواجه شده بود. بحث بهبود شرایط حمل و نقل و به تبع آن بهتر شدن اوضاع تجارت به دلیل نبود بودجه به مرحله عمل نرسید. یکی از وعده‌های پر سر و صدای دیگر، الغای سیستم کاپیتولاسیون و ایجاد دادگاه‌های ویژه‌ای برای رسیدگی به جرایم و محاکمه اتباع خارجی در ایران بود. از این هم خبری نشد. نقشه تقسیم اراضی کشاورزی بین دهقانان انجام نگرفت. طرح سیدضیاءالدین برای زیباسازی پایتخت هم به جایی نرسید. سیدضیاء‌الدین در انظار ملت، خود را قهرمان الغای قرارداد وثوق‌الدوله معرفی کرده بود و افکار عمومی در انتظار بهبودی اوضاع و اصلاحاتی که او وعده داده بود نسبت به او بدبین شدند. وضع عوارض جدید از طرف او و تبلیغاتی که برضد او مبنی بر انگلوفیل بودن وی می‌شد، به تدریج احساسات مردم را بر علیه او تهییج و مهیا کرد به طوری که وقتی خبر کناره‌گیری او پخش شد، مردم‌خواهان محاکمه او شدند.
سیدضیاءالدین علاوه بر مردم، درمیان اعیان و اشراف هم پایگاه اجتماعی محکمی به دست نیاورد. اشراف حاضر به اتحاد با او نمی‌شدند و او را جدی نمی‌گرفتند. ملک‌الشعرای بهار در این زمینه می‌گوید: «‌چیزی نگذشت درصدد برآمدم که بین دوستان خودم فامیل فیروز و تیمورتاش و بین سیدضیاءالدین ارتباطی صمیمانه ایجاد کنم. قسمت تیمورتاش سهل بود، اما بین فیروزیان و سید الفت بصعوبت دست می‌داد. فیروز نمی‌خواست به شخصیت جوانانی که خود را بپای کار رسانیده‌اند اذعان کند. یکی از بدترین صفات کهنۀ اشراف و اعیان ایرانست که گمان می‌کنند کسی که پدرش وزیر نبوده است، حق ندارد وزیر شود.» (بهار، ۱۳۵۷: ۱/ ۶۴). علاوه بر این سیدضیاءالدین در هیچ حزب و جمعیتی هم عضو نبوده که از آن طریق با سیاستمداران برجسته آشنا شود و از آنان کمک بگیرد. «نه کمونیست بود که همه را بکشد، نه فاشیست بود که با اعیان همکاری کند و تندروان و کمونیست‌ها را خاموش سازد نه حزبی داشت که هم مسلکان را کار بدهد و باقی را بیکار سازد، نه ایل و عشیره‌ای داشت که اقوام خود را که طبعاً بسته او بودند بر مردم دیگر مسلط کند، و نه هم قبلاً طبق اظهار خود مشارالیه تدارک دیده شده بود که لااقل صد نفر دوست مناسب اوضاع با خود همدست سازد که بعد از سه ماه سردار سپه نتواند زیر پایش را جاروب نماید!» (همان:۹۴).
در سیاست خارجی نیز سید با شکست مواجه شد. سید ضیاء به شدت به شوروی‌ها و نماینده آنان در ایران یعنی روتشتین سوءظن داشت واین را در رفتارش با وزیر مختار شوروی نشان می‌داد. سفارت شوروی در ایران متوجه شده بود که کسانی در سفارت برای سیدضیاء‌الدین جاسوسی می کنند. (مکی، ۱۳۵۸: ۱/ ۳۷۳). از آنجا که سیدضیاء به شدت انگلوفیل بود، نتوانست اعتماد همسایه شمالی خود را جلب کند و از نفوذ آنان در ایران به نفع دولت خود استفاده کند. سیدضیاء به تدریج حمایت انگلستان را نیز از دست داد. لرد کرزن در نامه‌ای به نرمن می‌گوید خبر یافته که سید ضیاء‌الدین می‌خواهد مستشاران مالی آمریکایی را استخدام کند و همچنین می‌خواهد برای وزارت پست و تلگراف کارشناسانی استخدام کند. کرزن هشدار می‌دهد که این اقدامات عواقب وخیمی برای منافع انگلستان دارد و جلو اینگونه اقدامات باید گرفته شود. (غنی، ۱۳۷۷: ۲۳۰). دولت انگلستان دیگر به سید اعتمادی نداشت. با رفتن ارتش انگلستان از ایران، دولت سیدضیاءالدین پشتیبان بزرگ خود را از دست داد و آخرین تکیه‌گاه خود را از دست داد. (مکی، ۱۳۵۸: ۱/ ۲۸۴).
همانند سیاست خارجی، سید در سیاست داخلی نیز مقهور گشت. او نتوانست با احمدشاه کنار بیاید و از پشتیبانی شاه برخوردار شود. سیدضیاء و دولت او از همان ابتدا اعتنای چندانی به شاه نکردند. در ملاقات با شاه او را کوچک می‌کرد ودر کارها نیز با او مشورت نمی‌کرد. بازداشت رجال توسط سیدضیاء نیز ضربه‌ی دیگری به حیثیت احمدشاه بود. بسیاری از بازداشت‌شدگان از نزدیکان شاه بودند و در کارها به شاه خدمت کرده و مورد التفات او بودند. حتی برخی از بازداشتی‌ها خویشان شاه به حساب می‌آمدند. سیدضیاءالدین در زمینه اصلاحاتش نیز با احمدشاه درگیر شد. «یکی از اصلاحاتی که سید دست زد تعدیل بودجۀ مملکتی بود، چنانچه حقوق شهریه بگیرها تا آنوقت بالغ بر چهل و سه هزار تومان در ماه بود، و سید آنرا به بیست هزار و ششصد تومان تنزل داد، همچنین حقوق ماهیانه دربار مصوبه مجلس سوم، سی هزار تومان بود و ناصرالملک در غیاب مجلس آن را چهل هزار تومان کرده بود، سید ده هزار تومان اضافی را کسر کرد و شاه بدش می‌آمد و اصرار کرد که همان مبلغ چهل هزار تومان را دریافت دارد، سید حاضر شد اما در عوض حقوق شاهزادگان را به بودجۀ دربار احاله داد از این عمل که بسیار وطن‌خواهانه بود هم شاه رنجید، هم شاهزادگان و هم درباریان!» (بهار، ۱۳۵۷: ۱/ ۱۰۲). سید ضیاءالدین در داخل نتوانست با قدرت دیگر یعنی رضاخان هم متحد شود. همانطور که در صفحات قبلی در بحث تنازع قدرت آمد، نه سید و نه رضاخان هیچ کدام حاضر نشدند برتری دیگری را تحمل کنند. رضاخان به قدرت برتر نظامی در ایران تبدیل شده بود. او ریاست دیویزیون قزاق را برعهده داشت و از طریق قزاق‌ها به خواسته‌های خود جامه عمل می‌پوشانید و نه شاه و نه رئیس‌الوزراء قدرت مخالفت با او را نداشتند. سیدضیاء در دوراهی سختی گیر افتاده بود. نه می‌توانست نیروی قزاق‌ها را منحل کند زیرا به قدرت آنان برای مقابله با اعیان و اشراف احتیاج داشت و نه می‌توانست خود سری‌های آنان را تحمل کند.
موقعیت سیدضیاء‌الدین متزلزل شده بود. اصلاحات او برای راضی کردن مردم با شکست مواجه شده بود. اعیان و اشراف به دلیل دستگیری‌های بسیار زیاد و غیرمنطقی به شدت مخالف او بودند. در اتحاد با رضاشاه شکست خورده بود و حمایت احمدشاه را هم نداشت. انگلستان هم دیگر به او بهایی نمی‌داد. روز چهارم خرداد ۱۳۰۰ هجری شمسی ضربه نهایی به دولت سید ضیاء وارد شد. احمدشاه به رئیس‌الوزراء خبر داد که باید از مقام خود کناره‌گیری کند. سید که بهتر از هر کس دیگری از شرایط با خبر بود، از مقام خود استعفاء داد. (مکی،۱۳۵۸: ۱/۳۸۳). روز بعد از استعفای سید ضیاءالدین، همه رجال بازداشتی از زندان آزاد شدند. احمدشاه دستور داد تا تعیین رئیس‌الوزراء جدید و تشکیل کابینه، انتظامات تهران به سردار سپه وزیر جنگ محول شود. (روزنامه ایران، ۵ خردادماه ۱۳۰۰: ۱).
فصل چهارم
وزارت جنگ و اقدامات گریز از مرکز
۴-۱-میرزاکوچک‌خان‌جنگلی
از جمله حوادثی که وزارت جنگ در این دوران در محدوده اختیارات و وظایف خود به آن عمل کرد، جنگ با نیروهای گریز از مرکز بود. این نیروها در نقاط مختلف کشور به مقابله علیه دولت مرکزی پرداختند و هر کدام نیز ایدئولوژی و اهداف خاص خود را داشتند. پراکندگی و اهداف مختلف این نیروها از جمله عواملی بود که این وزارتخانه را با مشکل بزرگی روبرو کرد. از جمله این نیروها عبارت بودند از: میرزا کوچک خان جنگلی، اسماعیل آقا سمیتقو، کلنل محمد تقی خان پسیان، ابوالقاسم لاهوتی و شیخ خزعل.
از انقلاب مشروطه به بعد، آشوب‌ها و درگیری‌های منطقه‌ای را می توان به سه دسته تقسیم کرد: ۱- درگیری‌هایی که تنها به خاطر شرارت و غارتگری صرف بدون کوچک‌ترین هدف سیاسی مانند شورش‌های کاشان و… به وجود می‌آمد. ۲- درگیری‌هایی که هر چند نیروهای سیاسی پشت آن بودند هدفی جز غارت و جاه طلبی در منطقه خودشان نداشتند مانند سمیتقو و شیخ خزعل. ۳- درگیری‌ها به خاطر آزادی طلبی و استقلال‌طلبی سیاسی که هر یک با شخصیت‌هایی متفاوت صورت گرفت. مانند خیابانی و پسیان. (پهلوان،۱۳۸۴: ۴۷۵). قیام جنگل به رهبری میرزا‌کوچک‌خان جنگلی در سال ۱۲۹۴ هـ.‌ش (۱۳۳۳ هـ.‌ق) شروع شد و مدت هفت سال دوام داشت. شکل‌گیری قیام جنگل دلایلی داشت. از جمله این دلایل انقلاب مشروطیت و نتیجه‌ی آن بود. میرزا‌کوچک‌خان در جریان انقلاب مشروطیت به مشروطه‌خواهان پیوست و در فتح قزوین حضورداشت. وی پس از فتح قزوین به رشت بازگشت و به مشروطه‌خواهان گیلانی پیوست. وی به همراه آنها روانه تهران شد و در فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان شرکت داشت. (فخرایی،۱۳۵۷: ۴۰). نتیجه این مشروطه‌‌خواهی چیزی نبود که میرزاکوچک‌خان برای آن مبارزه کرده بود. تشکیلات دولت مانند گذشته فاسد و صاحبمنصبان آن همان افراد بی‌کفایت قبلی بودند. قرارداد ۱۹۰۷م میان انگلیس و روس‌ها نیز بیش از پیش احساسات میهن پرستانه‌ی میرزاکوچک‌‌خان را تحریک کرد. در سال ۱۹۱۴٫م در جنگ جهانی اول با آنکه ایران اعلام بی طرفی کرده بود، شمال و شمال غربی ایران را روس‌ها و جنوب و جنوب غربی را انگلیس‌ها اشغال کردند. ایران عملاً به تصرف دول خارجی و بیگانه در آمده بود و این برای آزادی خواهان از جمله میرزاکوچک‌خان قابل تحمل نبود. قوای نظامی ایران، یعنی قزاق‌های زیر نظر وزارت جنگ و ژاندارمری که تحت امر وزارت جنگ نبود، قدرت مقابله با اشغالگران را نداشتند. (رائین،۱۳۵۷: ۶۰). علاوه بر اینها وضع اسف‌بار داخلی هم در ظهور قیام جنگل بی تأثیر نبود. در خلال جنگ جهانی اول و پس از آن روستاها تبدیل به ویرانه شده بودند و نا امنی در راه‌ها بیداد می کرد. قحطی و بیماری جان عده‌ی بسیاری را حتی در تهران گرفته بود. (دولت‌آبادی،۱۳۶۱: ۴/۹۰-۸۹). دولت مرکزی ناکارآمد، اشغال کشور توسط نیروهای بیگانه و تأثیر قحطی و بیماری بر زندگی اجتماعی مردم از جمله زمینه‌های قیام جنگل به رهبری میرزاکوچک‌خان جنگلی بود. تقریباً چهار سال پس از شروع این قیام، با علنی شدن قرارداد۱۹۱۹٫م (۱۲۹۸٫ ش) آتش این قیام شعله‌ورتر شد.
میرزاکوچک‌خان قیام خود را همزمان با شروع جنگ جهانی اول و اشغال شمال ایران توسط روس‌ها در رشت آغاز کرد. وی نبردهای متعددی با قوای قزاق‌های نظمیه‌ی رشت انجام داد و توانست آنها را سرکوب کند و به تدریج بر قدرت خود بیفزاید. میرزاکوچک‌خان در اولین درگیری با نظمیه‌ی رشت توانست غلامحسین‌خان رئیس نظمیه را سرکوب کند. در این نبرد مقداری از اسلحه‌های قزاقان به دست میرزا و افرادش افتاد. جنگلی‌ها در چندین نبرد دیگر پیروز شدند. این پیروز‌ی‌ها بر ابهت جنگلی‌ها در میان مردم رشت افزود بطوریکه حتی شایعاتی در مورد جنگلی‌ها در بین مردم رواج یافت که می‌گفتند تعداد جنگلی‌ها دوهزار نفر است در صورتی که تعداد نفرات میرزاکوچک‌خان حدود هفده نفر بود. در حقیقت این نبردها، نیردهای اولیه جنگلی‌ها با دولت مرکزی بود. این درگیری‌ها در اوایل شکل‌گیری اقدامات میرزا کوچک خان به وقوع پیوست و این اقدامات به محدوده رشت و اطراف آن محدود می شد. پیروزی‌های جنگلی‌ها کار را به جایی رساند که خود مفاخرالملک حاکم گیلان در رأس اردویی بالغ بر چند صد قزاق به سمت “کسما” مقر جنگلی‌ها حرکت کرد. او نیز نتوانست بر جنگلی‌ها غلبه کند.وی توسط جنگلی‌ها دستگیر و سپس کشته شد. (رائین،۱۳۵۷: ۲۵-۲۱).
جنگلی‌ها به تدریج با پیروزی بر قوای دولتی قلمرو تحت نفوذ خود را گسترش دادند. این قلمرو از یک طرف به آذربایجان و زنجان و از طرف دیگر به مازندران و نور و کجور می‌رسید. با وسیع شدن قلمرو، نیاز به یک تشکیلات منظم احساس شد.کسما به عنوان مرکز تشکیلات معین شد.تشکیلات نظامی در گوراب‌زرمخ تحت نظر افسران آلمانی و اتریشی شکل گرفت.در کسما شورایی با عنوان«کمیسیون‌جنگ» تشکیل گردید که به امور جنگ رسید‌گی می‌کرد.امور مالی به محمداسماعیل‌کسمائی و گروهی دیگر واگذار گردید.تشکیلات قضائی به شیخ بهاءالدین املشی‌سپرده شد.تشکیلات بهداشت و درمان به دکتر ابوالقاسم خان لاهیجی داده شد.همچنین جنگلی‌ها «کمیته اتحاد اسلام»را که گروهی از بزرگان در آن عضویت داشتند تشکیل دادند و آماده نبردهای آینده شدند. (فخرایی، ۱۳۵۷: ۹۶-۹۴). با انقلاب بلشویکی۱۹۱۷٫م در روسیه، زمامداران دولت بلشویکی سربازان خود را از ایران فرا خواندند. فرمانده قشون روس مقیم رشت در توافقی با جنگلی‌ها بدون درگیری از شمال ایران خارج شد و رشت در اختیار جنگلی‌ها قرارگرفت. شهرداری، ژاندارمری و قزاقخانه و دیگر ادارات شهر رشت به تصرف قوای جنگل درآمد. (رائین، ۱۳۵۷: ۷۲-۶۸).
انگلیسی‌ها به خاطر دست یابی به نفت قفقاز و همچنین جلوگیری از پیشرفت‌های آلمان و عثمانی تصمیم داشتند به هر نحوی شده قفقاز را به تصرف خود در آورند. جنگلی‌ها راه نیروهای انگلیسی در ایران را به قفقاز بسته بودند به همین دلیل، انگلستان در صدد برآمد تا جنگلی‌ها را شکست دهد و از شمال ایران به قفقاز دست یابد. در اواسط سال ۱۲۹۷هـجری شمسی انگلیسی‌ها نیروهای خود را از قزوین به سمت گیلان روانه کردند. این قوا با تجهیزات کامل مانند: زره‌پوش،توپ، خمپاره، بمب و نارنجک برای جنگ با جنگلی‌ها حرکت کرد. (همان: ۷۶- ۷۳). نبرد در خطه‌ی گیلان حدود بیست روز ادامه پیدا کرد. انگلیسی‌ها مواضع جنگلی‌ها را یکی پس از دیگری با هواپیما و خمپاره نابود کردند تا به شهر رشت رسیدند. در شهر نیز درگیری به شدت ادامه یافت تا اینکه جنگلی‌ها شهر را ترک کردند و شهر بدست انگلیسی‌ها افتاد. (همان:۱۰۵-۱۰۲). تمام ادارات دولتی به دست انگلیسی‌ها افتاد. آنها به بازرسی خانه‌ها پرداختند و کسانی را که به زعم آنان از افراد جنگل بودند یا به گلوله می‌بستند یا توقیف می‌کردند. (فخرایی،۱۳۵۷: ۱۵۱). در همین گیر ‌و ‌دار بود که وثوق‌الدوله، رئیس الوزراء، حاجی آقا شیرازی را که از روحانیون و آزادی‌خواهان بود، نزد میرزا کوچک خان جنگلی روانه‌ کرد تا از طرف دولت با میرزا توافق حاصل کند. میرزا‌کوچک‌خان با آنان موافقت نکرد. (همان:۱۶۱). میرزا به وعده‌های آنان اعتمادی نداشت و از طرفی قرارداد ۱۹۱۹٫م هیچ راه صلحی با وثوق‌الدوله برای میرزا نگذاشته بود.
در اردیبهشت ماه ۱۲۹۹هجری شمسی بلشویک‌ها به بهانه‌ی مقابله با نیروهای ضد انقلابی (ضد بلشویکی) به رهبری ژنرال دنیکن که در انزلی بود، به این شهر حمله کردند و در آنجا مستقر شدند. (همان، ۲۳۴-۲۳۳). آنها در صدد برآمدند که با میرزاکوچک‌خان از در دوستی در آیند و وی را با خود همراه کنند. میرزا نیز که هم از طرف دولت ایران و هم انگلیس‌ها دشمن محسوب می شد به دنبال متحد می گشت. وی برای اتحاد با بلشویک‌ها با آنان مذاکره کرد. در ابتدا آنها به میرزا پیشنهاد کردند که در ایران یک حکومت بلشویکی به وجود آورد، اما وی قبول نکرد. سپس پیشنهاد کردند که حکومت او (میرزا) حکومتی مختلط از بلشویک‌ها و جنگلی‌ها باشد، باز هم میرزا نپذیرفت. پس از مباحثات طولانی میرزا با شروطی قبول کرد که یک جمهوری انقلابی موقتی بوجود آورد. برخی از شروط میرزا‌کوچک‌خان از این قرار بود: عدم اجرای اصول کمونیزم، عدم مداخله‌ی روس‌ها در کار این جمهوری انقلابی، روس‌ها نیروی نظامی جدیدی وارد ایران نکنند. (رائین،۱۳۵۷: ۱۳۹-۱۳۷). به این ترتیب میرزاکوچک‌خان این حکومت شورایی را “جمعیت انقلاب سرخ ایران” نامید. لغو اصول سلطنت، تشکیل حکومت جمهوری، لغو تمام قراردادها با دول بیگانه از جمله اهداف آنها اعلام شد. (همان،۱۴۷). قیام جنگل بلافاصله در خردادماه ۱۲۹۹هـ.ش پس از درگیری با قزاق‌های رشت و شکست آنان، توانست رشت را به تصرف خود درآورد. آنها طی اعلامیه‌ای اهداف خود را برای مردم رشت تشریح کردند. (رواسانی، ۱۳۶۳: ۱۶۶-۱۶۵). میرزاکوچک‌خان به سرعت در رشت کمیته‌ای با عضویت احسان‌الله‌خان، خالو‌قربان، یک نفر روسی و چند نفر دیگر تشکیل داد و آنان را مأمور تصرف تنکابن کرد. (مکی،۱۳۵۸ :۱/۴۱۹). هنوز چند ماهی از عمر انقلاب سرخ ایران نگذشته بود که برخی از اعضای این جمعیت از جمله احسان‌الله‌خان به سرعت شروع به ترویج مکتب کمونیسم در رشت کردند. این خلاف قول و قراردادهایی بود که میرزا با آنان گذاشته بود. میرزاکوچک‌خان نیز از آنان جدا شد و دوباره به جنگل بازگشت. (دولت آبادی،۱۳۶۱: ۴/ ۱۵۳-۱۵۲).
مشیرالدوله، رئیس الوزراء وقت ایران، از نفاق میان میرزا و بلشویک‌ها استفاده کرد و لشکری از قزاق‌ها به رهبری استاروسلسکی به گیلان برای خاتمه دادن به قیام جنگل و جلوگیری از نفوذ بلشویک‌ها به شمال ایران فرستاد. قزاقان توانستند رشت را به تصرف خود درآورند و بلشویک ها را تا انزلی عقب برانند اما در انزلی با کارشکنی‌های انگلیس‌ها و توپ‌های بلشویک‌ها که از دریا شلیک می شد شکست خوردند و به قزوین عقب نشینی کردند. (همان: ۱۵۷-۱۵۵). با شکست خوردن استاروسلسکی، احسان‌الله‌خان و دیگر بلشویک‌ها دوباره رشت را تصرف کردند اما آنها متوجه شدند که بدون میرزاکوچک‌خان کاری از پیش نخواهند برد. بنابراین در بهمن ۱۲۹۹هـجری شمسی طی نامه‌ای از میرزا عذرخواهی کردند و خواستار صلح با میرزاکوچک شدند. میرزا درخواست آنان را پذیرفت و دوباره با بلشویک‌ها متحد شد. (رواسانی،۱۳۶۳: ۱۹۷-۱۹۵). جمعیت انقلاب سرخ ایران دوباره متحد شد اما در تهران حادثه‌ای به وقوع پیوست که پایه‌های انقلاب سرخ را لرزاند و سرانجام نیز باعث نابودی آن شد. این حادثه، کودتای سوم اسفند۱۲۹۹هـ. ش و روی کارآمدن سردار سپه بود.
با وقوع کودتای اسفند۱۲۹۹هـ.ش سید ضیاءالدین به رئیس‌الوزرائی رسید. سید ضیاءالدین نیز مانند دیگران سعی کرد از در صلح و سازش میرزا را راضی کند. وی سعدالله‌خان درویش را به عنوان نماینده به جنگل فرستاد تا با میرزا مذاکره کند. در این مذاکره قرار شد میرزا اقدام خصمانه ای علیه دولت انجام ندهد و سید ضیاء نیز به خواسته های آنان عمل کند. اما اقدامات سیدضیاء نتوانست جنگلی‌ها را راضی نگه دارد و آنها دوباره درصدد مبارزه علیه دولت مرکزی برآمدند. (فخرایی،۱۳۵۷: ۳۳۶-۳۳۵). وی در معرفی کابینه‌ی خود، سرهنگ مسعود‌خان‌کیهان را به عنوان وزیر جنگ معرفی کرد. تقریباً دو ماه از وزارت مسعود خان‌کیهان گذشته بود که وی از مقام خود استعفا داد و سردارسپه در ۴ اردیبهشت۱۳۰۰ هجری شمسی به عنوان وزیر جنگ شروع به کار کرد. به وزارت رسیدن سردارسپه که فردی نظامی بود و مدتها نیز در لباس قزاق در شمال با جنگلی‌ها جنگ کرده بود، آغاز زوال قیام جنگل بود. وزیر جنگ، سردار سپه مصمم شده بود که به هر نحو ممکن به کار قیام جنگل پایان دهد . لشکر قزاق زیر نظر وزیر جنگ سردار سپه آماده پیروی از دستورات و امیال وی بود.
بدون تردید آماده بودن نیروهای قزاق می‌توانست، نقش مهمی در پیروزی سردارسپه بر جنگلی‌ها داشته باشد اما آنچه بیش از آمادگی قزاق‌ها به کمک سردارسپه آمد قرارداد ۱۹۲۱م. (۱۳۰۰هـ.ش) میان ایران و شوروی بود. در این پیمان شوروی از تمام امتیازات خود در ایران چشم‌پوشی کرد و تمام قراردادها را لغو نمود. علاوه بر آن دستور داد نیروهای آنها ایران را ترک کنند. اکنون میرزاکوچک‌خان در نظر بلشویک‌ها دوست و متحد محسوب نمی‌شد بلکه ، مانعی بر سر راه تجارت میان ایران و شوروی بود. روتشتین نماینده جدید دولت شوروی وارد ایران شد و درصدد برآمد میان متحد قدیم خود (میرزا) و متحد جدید خود (دولت قوام السلطنه) وساطت کند و قیام جنگل را بدون خونریزی پایان دهد. روتشتین با میرزا وارد مذاکره شد. میرزا در این مذاکره از دولت ایران خواسته بود که قزاق‌ها تا قزوین عقب‌نشینی کنند و حکومت گیلان به صورت مستقل به او داده شود. دولت ایران و به ویژه وزیر جنگ سردارسپه به هیچ وجه چنین پیشنهادی را نپذیرفتند. روتشتین از میرزا خواست تا سلاح را زمین بگذارد و در عوض وی نیز از دولت ایران برای او (میرزا) تأمین جانی بگیرد. (رائین،۱۳۵۷: ۲۳۴-۲۲۳). در نهایت نه دولت ایران شرایط میرزا را پذیرفت و نه میرزا شروط روتشتین را.
تنها راه علاج، جنگ بود. قزاق‌ها به ریاست سردارسپه، وزیر جنگ آماده پایان دادن به قیام جنگل بودند. احسان‌الله‌خان و خالو قربان از یاران و همکاران میرزاکوچک‌خان به حساب می‌آمدند و بخشی از نیروی نظامی جنگل در اختیار آنان قرار گرفته بود. از مرداد ۱۲۹۹هـ.ش و جریان کودتای سرخ میان آنها و میرزا درگیری بوجود آمد. و از آن زمان به بعد آنها نه تنها متحد میرزا به حساب نمی‌آمدند بلکه دشمن او نیز بودند. (فخرایی، ۱۳۵۷: ۲۷۱-۲۶۸). احسان‌الله‌خان و خالو قربان تصمیم گرفتند از طریق تنکابن به تهران حمله کنند و آنجا را به تصرف خود درآورند. آنها با تجهیز سه هزار نفر نیروی روس و ایرانی درصدد اجرای این نقشه برآمدند. نیروهای مهاجم هنوز از محدوده تنکابن دور نشده بودند که با نیروهای قزاق درگیر شدند و در نتیجه این نبرد شکست خورده و نیروی آنها خلع سلاح شد.(همان: ۳۴۷-۳۴۶).
این شکست تأثیر زیادی در تضعیف نیروی نظامی و روحیه‌ی جنگلی‌ها گذاشت. از طرف دیگر اختلافات داخلی بیش از نیروی قزاق آنها را متزلزل کرده بود. در مهرماه ۱۳۰۰ هـ.ش در شهر رشت بر سر مسائل میان نیروهای خالو قربان و میرزاکوچک‌خان جنگ در گرفت. پس از چهار ساعت جنگ نیروهای میرزاکوچک خان به جنگل فرار کردند و شهر رشت به دست افراد خالو قربان افتاد. در همین زمان قزاق‌ها از موقعیت استفاده کردند تا امامزاده هاشم نزدیک رشت پیشروی نمودند. (فراهانی، ۱۳۸۵: ۱/۳۵۱). در امامزاده هاشم نیز میان قوای جنگل و قزاق‌ها درگیری شدیدی به وقوع پیوست که قزاق‌ها پیروز شدند و آن ناحیه به کنترل نیروی دولتی درآمد. (میرزاصالح، ۱۳۶۹: ۵۱).
سردار سپه وزیر جنگ که از اختلافات جنگلی‌ها و پیروزی‌های نیروهای خود اطلاع داشت، در اواسط مهرماه ۱۳۰۰ هـ.ش خود شخصاً برای پایان دادن به قیام جنگل و سرکشی و بازدید از جبهه‌ها و منطقه‌ی گیلان، از تهران به گیلان عزیمت کرد. (روزنامه ایران،۱۹مهرماه ۱۳۰۰، ص۲). به دنبال اطلاع وزیر جنگ از اختلافات جنگلی‌ها وی درصدد برآمد تا خالو قربان را راضی به اطاعت از دولت ایران کند و از این طریق قدرت جنگلی‌ها را تضعیف نماید. در راستای همین سیاست، کلانتراوف وابسته‌ی نظامی شوروی که همراه قشون دولت مرکزی به فرماندهی سردارسپه به گیلان رفته بود از طرف سردارسپه مأمور مذاکره با خالو قربان برای تسلیم رشت بدون جنگ به نیروی قزاق شد. خالو قربان حاضر به تسلیم شد و رشت بدون مقاومت در اختیار قزاقان قرار گرفت. (رواسانی، ۱۳۶۳: ۲۲۳). پس از تصرف شهر رشت، جنگلی‌ها تصمیم داشتند با تمرکز قوای خود در اطراف شهر، به آنجا حمله کنند. سردارسپه نیز با نیروی قزاق به پسیخان درحوالی رشت که نیروهای جنگل در آنجا متمرکز شده بودند حرکت کرد. جنگ بین دو قوا شروع شد ولی در نهایت نیروی جنگل با دادن تلفات زیاد مجبور به عقب نشینی شد. (روزنامه ایران، ۱آبان ماه ۱۳۰۰،ص۱). علاوه بر رشت حوالی آن نیز در اختیار قزاق‌ها قرار گرفت. به دنبال پیروزی‌های قزاقان میرزاکوچک‌خان، به سرعت به سمت جنگل عقب نشینی می‌کرد. هر چه میرزا بیشتر عقب می‌رفت قزاقان مناطق بیشتری را تصرف می کردند. در اواخر مهرماه ۱۳۰۰ هـ.ش به دنبال میرزا، قزاقان ماسوله را به تصرف خود درآوردند و همچنین قلعه رودخان را که میرزا در آن بود محاصره کردند، اما میرزا از آنجا جان سالم به در برد. (همان، ۲۸مهرماه ۱۳۰۰، ص۳).
به دنبال پیشروی قزاقان و عقب نشستن جنگلی‌ها تا اعماق جنگل، سردار سپه که پایان کار قیام جنگل را نزدیک می دید، در آبان ۱۳۰۰ هـ.ش به نیروهای میرزاکوچک‌خان و تمام افراد مسلحی که در جنگل جزو متمردین شناخته می‌شدند، اتمام حجت کرد و از آنان خواست برای حفظ جان و مالشان از هر گونه تعرضی، اسلحه خود را تحویل دهند. متن اعلان سردار سپه از این قرار بود: «به تمام اتباع میرزاکوچک‌خان خصوصاً و کلیه اشخاصی که در جنگل مسلح گشته و جزو متمردین شناخته می‌شوند عموماً اعلام می شود که چون فرماندهان اردوی نظامی مطابق امر صریحی که به آنها داده‌ام مجبور از تسویۀ امور جنگل هستند و تغییر‌پذیر نیست… لهذا قبل از اینکه اردوها شروع به عملیات نمایند هرگاه هر یک از نفرات در مقام تسلیم برآمده و اسلحۀ خود را تحویل فرماندهان اردو نمایند به موجب همین اعلامیه جان و مال آنها در امان و از هرگونه تعرضی محفوظ خواهند بود…». (میرزا صالح،۱۳۶۹ :۶۹). چهار روز پس از صدور این اعلامیه، سیدجلال‌چمنی که از سردستگان قیام جنگل بود و حدود دویست نفر نیرو در اختیار داشت با گرفتن مبلغ سه هزار تومان از قزاق‌ها تسلیم شد. علاوه بر وی سیدمحمد‌ تولمی نیز که ازسردستگان قیام بود تسلیم قزاق‌ها گردید. (فخرایی، ۱۳۵۷: ‌۳۷۵-۳۷۴)‌. علاوه بر اینها، احسان‌الله‌خان از دیگر بزرگان جنگل با گروهی از همراهان خود از انزلی به روسیه فرار کرد.
قوای میرزاکوچک‌خان به شدت ضعیف شده بود. متحدان پیشین او، خالو قربان، احسان‌الله‌خان، سیدمحمد‌تولمی و دیگران دست از مبارزه کشیده بودند. نیروی خود میرزا نیز بر اثر زد و خوردهای متوالی با قزاقان توان چندانی نداشت. قوای جنگل آن قدر ضعیف شده بود که در اواسط آبان ماه ۱۳۰۰ هـ.ش سردارسپه با خیال راحت گیلان را ترک کند و به تهران بازگردد. میرزاکوچک‌خان که دیگر امیدی به پیروزی نداشت، عبدالحسین‌خان‌شفائی و میرزا محمدعلی‌خمامی را مأمور کرد که به رشت بروند و با وزیر جنگ مذاکره کنند و نظرش را در مورد جنگلی‌ها بدانند. این نمایندگان با استقبال رضاخان مواجه شدند اما در نهایت چون مذاکره به جایی نرسید آنان دستگیر شدند. (همان: ۳۷۶- ۳۷۹). در واقع سردارسپه که خود را در یک قدمی پیروزی می‌دید، مصالحه و مذاکره را جایز نمی‌دانست و در‌صدد پایان دادن به این قیام بود.
سردارسپه که از گیلان به تهران بازگشته بود، تعدادی از قزاقان را مأمور دستگیری میرزاکوچک‌خان کرده بود. نیروهای جنگل یا تسلیم شده یا کشته شده بودند. تنها سه نفر باقی مانده بودند. میرزا، گائوک‌آلمانی و معین‌الرعایا، قزاق‌ها همواره به تعقیب آنها می‌پرداختند. و تنها به خاطر آشنایی معین‌الرعایا به معابرکوه‌ها و گذرگاه‌ها بود که دستگیری آنها به تأخیر می‌افتاد. (همان، ۳۸۷). معین‌الرعایا سرانجام از میرزا جدا شد و جان سالم به در برد اما میرزا و دوست وفادارش گائوک در مناطق جنگلی گرفتار برف و سرما شدند و به علت سرمازدگی شدید به دیار باقی شتافتند. (فراهانی،۱۳۸۵: ۱/۴۴۱). وزیر جنگ سردارسپه توانست با بهره گرفتن از نفاق میان جنگلی‌ها، متحدان میرزاکوچک را از او جدا کند و سپس با کمک قزاق‌ها نیروهای خسته‌ی میرزا را از پا در آورد. به دنبال این پیروزی در اواخر آذرماه ۱۳۰۰ هـ.ش در مدرسه بریگاد قزاق، وزیر‌جنگ به مناسبت پیروزی اردوی دولتی در منطقه گیلان مراسم جشنی برگزار کرد. بسیاری از بزرگان شهر برای صرف شام در این مراسم دعوت شدند. (روزنامه ایران،۲۶آذرماه ۱۳۰۰،ص۱).
۴-۲-اسماعیل آقا سمیتقو
اسماعیل‌آقا‌سمیتقو پسر محمدآقا و برادر کوچک جعفرآقای کرد از طائفه شکاک بود. در سال ۱۳۲۳ هجری قمری که نظام‌السلطنه حسین‌قلی‌خان مافی والی آذربایجان بود این طایفه در حال یاغی‌گری بودند. نظام‌السلطنه برای پایان دادن به یاغی‌گری و تأمین دادن به آنها قرآنی مهر کرد و نزد آنها فرستاد و آنان نیز جعفرآقا را به عنوان گروگان به تبریز فرستادند. اما پس از چندی نظام‌السلطنه، جعفرآقا را کشت. با مرگ جعفرآقا، اسماعیل‌آقا برادر او نیز دوباره به یاغی‌گری ادامه داد. (بامداد،۱۳۵۷: ۱/۱۳۷-۱۳۶).
سمیتقو بعد از مرگ برادر خود همواره برای کابینه‌ها و دولت ایران دردسر ایجاد می‌کرد. قبل از تشکیل کابینه‌ی سپهدار اعظم (بهمن ماه ۱۲۹۹ه.ش) اوضاع قسمتی از آذربایجان و همچنین کردستان به خاطر یاغی‌گری‌های وی به شدت وخیم بود. وزارت جنگ قدرت چندانی برای سرکوبی او نداشت. قوای دولتی در آنجا عبارت بودند از عده کمی قزاق و ژاندارم که فاقد تجهیزات نظامی لازم برای مقاومت در برابر کردها بودند.(مکی، ۱۳۵۸: ۱/۱۳۴). درگیری قوای دولتی با سمیتقو و افرادش همواره وتقریباً در تمام کابینه‌ها(تا اواخر سال۱۳۰۳ه.ش که تسلیم دولت ایران شد) وجود داشت.
در بهار ۱۳۰۰هـ.ش دولت مصمم‌تر از قبل بود که شورش اکراد به رهبری سمیتقو را سرکوب کند. به همین دلیل در سراسر بهار درگیری‌های زیادی با آنها داشت. در یکی از این درگیری‌ها یک گروه چهارصد نفری از کردها، اطراف حیدرآباد[۳۲] به اردوی دولتی حمله کردند و میان آنها جنگ سختی در گرفت. در این نبرد نیروی دولتی توانست شکست سختی به اکراد وارد کند و تعداد زیادی از آنها در این جنگ کشته شدند. از جمله کشته شدگان، پسر سمیتقو و برادر او عمرآقا بودند. (روزنامه ایران، ۱۷ فروردین ماه ۱۳۰۰: ۲). کشته شدن پسر و برادر اسماعیل‌آقا‌سمیتقو او را بیش از پیش برای انتقام از دولت ایران ترغیب کرد. اکراد به شدت و قدرت هر چه تمام‌تر به شهرهای آذربایجان حمله می‌کردند. سمیتقو توانست سراسر ناحیه سلماس تا سلدوز[۳۳] را زیر سلطه خود درآورد. دولت مرکزی عملاً ارتباط خود با این نواحی را از دست داد. (میرزا صالح،۱۳۶۹: ۱۰). هرچند که دولت تصمیم داشت این گونه شورش‌ها را سرکوب کند اما عدم وجود نیروی نظامی و آموزش دیده و همچنین تجهیزات لازم برای این کار، باعث می شد که نتیجه قطعی حاصل نشود. نبرد گاهی با شکست و گاهی با پیروزی انجام می گرفت.
هرچند که سمیتقو از کردهای ایران بود، با طوایف کرد عثمانی نیز رابطه داشت. کردهای عثمانی در تمام این مدت هم تجهیزات نظامی و هم نیروی انسانی در اختیار وی قرار می‌دادند.در‌ اوایل مهرماه ۱۳۰۰هجری‌شمسی روزنامه ایران اعلام کرد که صاحبمنصبان عثمانی که نزد اسمعیل‌آقا‌سمیتقو بودند، از وی جدا شده و به عثمانی بازگشتند. ارتباط میان سمیتقو با ملیون عثمانی کاملاً قطع شد و عثمانی‌ها از کمک به وی نیز خودداری کردند. (روزنامه ایران، ۶ مهرماه۱۳۰۰: ۲). به احتمال زیاد علت اصلی این قطع ارتباط تماس‌های دیپلماتیک دولت ایران (به ریاست قوام السلطنه) با عثمانی‌ها برای عدم حمایت از سمیتقو بوده است.
نیروهای سمیتقو سه هزار نفر سواره نظام و پانصد نفر پیاده بودند. وی برای جلب کمک طوایف نامه‌هایی به آنها ارسال می‌کرد و در زیر امضای خود می‌نوشت: «پارتیزان رهایی بخش کردستان». همه طوایف کرد حاضر به کمک به اسماعیل‌آقا نبودند به همین دلیل وی در نامه‌هایش آنان را ملزم می‌نمود که باید متعهد شوند، هر زمان که به آنها اطلاع داده شد کلیه سواران خود را حاضر نمایند. وی همچنین آنها را تهدید کرده بود در صورتی که از کمک به او در برابر قوای دولتی ایران خودداری نمایند و یا در موقع نیاز، سواران خود را در اختیار وی قرار ندهند، از هیچ اقدام و مجازاتی نسبت به آنها صرف نظر نخواهند کرد. (میرزا صالح، ۱۳۶۹:۷۲).
اسماعیل‌آقا با نیروهای خود آماده‌ی نبرد با دولت مرکزی شد. در مهرماه ۱۳۰۰ش وی با نیروی خود به ساوجبلاغ[۳۴] حمله کرد. هرچند که قشون مستقر در این شهر مقاومت کردند اما شهر به تصرف نیروهای کرد درآمد. از نهصد نفر ژاندارمی که در این اردو خدمت می‌کردند، تعداد زیادی کشته، مجروح یا اسیر شدند. تجهیزات جنگی قشون به دست اکراد افتاد. اکراد، به دنبال دستگیری ژاندارم‌ها وارد خانه‌های مردم می‌شدند و دست به غارت خانه‌ها می‌زدند و هر ژاندارمی را که می‌یافتند تیرباران می‌کردند. (فراهانی،۱۳۸۵: ۱/۴۱۰).
با تصرف شهر ساوجبلاغ، دولت با کمک مخبرالسلطنه والی آذربایجان درصدد حمله به سمیتقو برآمد. هشتصد نفر ژاندارم برای حمله به اکراد که در حوالی خوی[۳۵] بودند اعزام شدند. (میرزاصالح، ۱۳۶۹: ۷۶). در اواخر آبان ماه۱۳۰۰هجری ‌شمسی جنگ بین قشون دولت و اکراد در آذربایجان آغاز شد. در جبهه خوی قشون دولتی توانست با بهره گرفتن از نیروی توپخانه، نیروی اکراد را که بیش از سه هزار نفر بودند شکست دهد. علاوه بر این در نبردهای دیگری در دیگر نقاط آذربایجان، سمیتقو شکست خورد و بسیاری از شهرهای تحت تسلط خود در آذربایجان را از دست داد. (روزنامه ایران، ۲۹ آبان ماه ۱۳۰۰: ۲). جنگ با اکراد در سراسر پاییز ۱۳۰۰ش ادامه داشت. ساوجبلاغ همچنان در دست نیروی اکراد بود. قوای دولتی برای تصرف این شهر به نیروی بیشتری احتیاج داشت. به همین دلیل در اواخر آبان ماه ۱۳۰۰هجری شمسی، دویست نفر نیروی نظامی از تبریز به سمت ساوجبلاغ حرکت داده شد تا پس از پیوستن به نیروی دولتی آماده تصرف این شهر شوند. (همان: ۳ آذرماه ۱۳۰۰: ۱). با افزایش نیرو و قدرت‌نظامی قشون ایران، اسماعیل‌آقا‌سمیتقو نیز درصدد افزایش قوا برآمد. علی‌رغم قول دولت عثمانی مبنی بر جلوگیری از حمایت اکراد عثمانی به اکراد ایران، سمیتقو گروهی از اکراد عثمانی را به خدمت گرفت. با پیوستن کردهای عثمانی نیروی اسماعیل‌آقا بالغ بر شش هزار نفر شد. (میرزا صالح، ۱۳۶۹: ۸۵). پس از یارگیری و تجدید قوا جنگ میان قوای دولتی برای تصرف شهر ساوجبلاغ و نیروی اکراد برای حفظ شهر به وقوع پیوست. هر دو طرف خسارات زیادی را متحمل شدند. تعداد زیادی از سربازان قشون دولتی کشته شدند. اکراد نیز بیش از چهل نفر کشته دادند. سرانجام جنگ به نفع نیروی دولتی پایان یافت. ساوجبلاغ به تصرف قزاق‌ها درآمد. (فراهانی،۱۳۸۵: ۱/۴۶۲).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت