در منطقه شهری بزرگی که ما برنامه‌های تلویزیون آن را باز بینی کردیم، ۵ ایستگاه عمده، برنامه‌ها را تولید می‌کردند. از این تعداد سه ایستگاه، امور مربوط به شبکه‌های اصلی را عهده دار بودند، چهارمی ایستگاه مستقلی بود که تعدادی از برنامه‌ها و فیلمهای از پیش ساخته را پخش می‌کرد و پنجمین ایستگاه،ایستگاهی غیر تجارتی و آموزشی بود که برنامه‌های تلویزیون آموزش ملی و مرکز رادیو و نیز برنامه‌های تولید محلی را پخش می‌کرد. برخی از خانه‌های این منطقه شهری چند ایستگاه دیگر را، بویژه اگر آنتن آنها به طرف این ایستگاهها در ساعات ۴تا۹ روزهای هفته تعداد تقریباً کمی برنامه ارائه می‌دهند که قبلاً توسط ۵ ایستگاه شهری ارائه نشده باشد.
حال مروری خواهیم داشت بر آنچه که در چهار ایستگاه تجارتی یافت می‌شد. به فرد بزرگسالی که این گونه برنامه‌های تلویزیونی را تماشا می‌کند، می‌توان حق داد که بعضی اوقات تصور کند به سالهای جوانی اش بازگشته است و فیلمهایی را تماشا می‌کند که زمانی عادت داشت ببیند. کارتونهای توأم با موسیقی شاد، ۱۸ درصد از ساعت کودکان را پر می‌کند. ۵ درصد دیگر نیز با فیلمهای بزن و بکوب قدیمی، ۵/۱۰ درصد با فیلمهای داستانی، ۱۳درصد با وسترنها، ۱۱درصد با داستانهای پلیسی و یا دیگر برنامه‌های خیالی و ۲ درصد دیگر با فیلمهای مربوط به سرزمینهای دیگر پر می‌شود.
این برنامه‌ها تقریباً ۶۰درصد کل برنامه‌ها را تشکیل می‌دهند. بسیاری از آنها برای اولین بار سالنهای سینما ظاهر شده اند و بخش عمده ای از بقیه(به عنوان مثال وسترنها)، از نسل مستقیم فیلمهای سینمایی هستند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

اگر بخواهیم از میزان برنامه‌های دارای موضوعات واقعی در ۱۰۰ ساعت تلویزیون تجارتی که ما آن را«ساعت کودکان می‌خوانیم برآوردی به دست دهیم، ۱۵ درصد برآورد بالا و سخاوتمندانه ای خواهد بود. بیش از نیمی از این زمان اخبار است که در بین کودکان بیننده کمی دارد، بنابراین می‌توان گفت که این میزان در واقع تقریباً۷درصد است که هفت ساعت از ۱۰۰ ساعت می‌شود. به هر حال، حتی همین هفت ساعت‌هم‌حاکی از آن است که کودکان در صورتی که بدانند باید کجا را نگاه کنند، می‌توانند به پاره ای تجارب فوق العاده در مورد واقعیات دست یابند. به عنوان مثال در طول هفته مورد بررسی، می‌توانستند سنفونی شماره ۹ بتهوون را که توسط ارکستر فیلادلفیا در ساختمان سازمان ملل اجرا می‌شد، بشنوند. می‌توانستند مناظره سیاسی مابین سناتور جاویتز و سناتور چرچ را بشنوند. می‌توانستند برنامه ای در مورد سوخت و ساز بدن انسان را ببینند و سکانسی کوتاه از اندازه گیری ضربان قلب یک نهنگ را مشاهده کنند، می‌توانستند با دوربین به ایسلند، پرو، و راکی کانادا مسافرت کنند. می‌توانستند تصاویر تکان دهنده ای از روزهای اولیه یکی از شهرهای بزرگ آمریکا و گزارشی مستند در مورد مسائل مالی و دولت را دیده باشند. البته به منظور دیدن این تصاویر باید آنها را از بین تعداد بسیار زیادی برنامه‌های فانتزی انتخاب می‌کردند ولی به هر حال برای آنان وجود داشت.
در مجموع، در غالب موارد ساعات کودکان در تلویزیون تجارتی، با خیال پردازی پرتحرک و هیجان انگیزی همراه است که با طنز زیاد و مقدار زیادی مسائل جالب رمانتیک آمیخته است، به شدت خشن است، صحنه‌های تیراندازی و مشت زنی به طور مداوم وانتها ناپذیر به دنبال یکدیگر می‌آیند. بیش از نیمی از ۱۰۰ ساعت به برنامه‌هایی اختصاص یافته است که در آنها خشونت نقش مهمی بازی می‌کند. تمامی این خشونتها را نباید جدی تلقی کرد. هدف از کارتونها و کمدیهای بزن وبکوب این است که شاد ومضحک باشند، نه هیجان انگیز. بنابراین، اجازه دهید تمامی برنامه‌های از نوع کمدیهای بزن وبکوب، را حذف کنیم و به فهرست زیر بپردازیم که نمایی از میزان خشونت جدی را که در ساعات فشرده تماشای کودکان در دسترشان قرار می‌گیرد، به ما ارائه میدهد.
درصد ساعتی که توصیفش می‌کنیم موارد زیر مشاهده می‌شود:
-۱۲ جنایت.
-۱۶ جدال عمده با هفت تیر.
-۲۱ نفر ظاهراً تیر خورده(و نه درحال مرگ).
-۲۱ مورد خشونت دیگر با اسلحه(که از تیراندازی به فرد تا تیراندازی به یک شهر تغییر می‌کند).
-۳۷ مورد دعوای تن به تن(۱۵ مورد دعوا با مشت، ۱۵ مورد ضرب وشیم فردی دیگر.)
- کوشش برای قتل با یک چنگک، ۲ مورد خفه کردن، ۱ مورد دعوا در آب، یک مورد بستن دهان یک زن و بستن او به تختخواب و غیره.
-یک حمله از پشت با چاقو و کارد قصابی.
-چهار اقدام به خود کشی که در سه مورد آن موفق می‌شوند.
-چهار مورد پرتاب کردن و یا افتادن از صخره.
- سقوط دو ماشین از صخره.
-دو مورد کوشش برای ربودن فردی از پیاده رو به وسیله اتومبیل.
- جنجال و بی نظمی در هواپیمای در حال پرواز.
- دو صحنه از دسته جات مردم که در یکی از آنها مردم، فردی را اشتباهاً حلق آویز می‌کنند.
خرد شدن مردی در زیر سمهای اسب.
تعداد زیادی موارد متفرقه توأم با خشونت، مشتمل بر جنگ هواپیماها، نمایش قایل مزدوری که در کمین شکارش است، دو مورد دزدی،جیب زنی، کشته شدن زنی بر اثر پرتاب شدن از قطار، طغیان امواج، زلزله و یک اعدام با گیوتین.
به نظر می‌رسید آنچه که عمدتاً موجب وحشت کودکانی می‌شد که ما آنها را وادار به تماشای این برنامه‌ها کرده بودیم،خشونت نبود؛ بلکه صحنه تاریک و اسرار آمیز موجب وحشت آنها می‌شد. همچون فیلمی که بیشتر صحنه‌های آن در تاریکی بود صحنه ای که در آن افراد به دنبال یک جسد در زیر زمین می‌گشتند و یا صحنه‌هایی که کودکان به آسانی می‌توانستند خودشان را در آن تجسم کنند، مثل نشان دادن فردی که با برداشتن سنگی متوجه رتیلهای زیر آن می‌شود. با وجود این روند تسلسلی ارائه این خشونتها بی وقفه ادامه داشت و قاعدتاً هفته ای پس از هفته دیگر در مقابل دید کودکان ادامه خواهد داشت. مردانی که اسلحه و چاقو حمل می‌کنند، به یکدیگر تیراندازی می‌کنند، یکدیگر را مشت می‌زنند. میزان و شدت این اعمال، فرد را به تأمل وا می‌دارد.
در نتیجه، تصویری که از جهان بزرگترها در ساعات مخصوص کودکان ارائه می‌شود از نظر خشونت فیزیکی، سنگین و از نظر تبادل فکری، سبک و عمیقاً با جنایت آمیخته است. تقریباً نیمی از شخصیتهای داستانها در ارتباط با اِعمال و یا نقض قانون هستند. ۱۶ کارآگاه، ۱۶ کلانتر، ۹ پلیس و گروهی از ماموران اجرای قانون در طول هفته بررسی در تلویزیون ظاهر شدند. عموماً کارآگاهها موفقتر از کلانترها و آنها از پلیسها موفقتر بودند.
لکن بازی قسمت عمده ای از اِعمال قانون و کشف جنایت توسط افراد آماتور با اعصاب پولادین و واکنشی برق آسا انجام می‌شد. عمدتاً کلاهبردارها در ارتباط با یک شغل خاص مشخص نمی شدند، زیرا تلویزیون‌هم‌مانند سینما آموخته است که اگر شغل اتحادیه‌های تجارتی با داستانهای جنایی ارتباط یابد، موجب اعتراض آنان خواهد شد. بنابراین، هفت تیرکشیها، دزدها، کلاهبردارها و سارقان مسلح وجود داشتند ولی تقریباً تعداد معدودی از آنها دارای شغل دیگری نیز بودند. به نظر می‌رسد اکثر آنان بیشتر کارگرند تا کارمند. تمایز در بین هیچ نژاد یا ملیت خاص دیده نمی شود، باستثنای مواردی که سرخپوستان و کابوی‌ها درگیر می‌شدند، که در این صورت سرخپوستان بی استثنا مردانی«بد»محسوب می‌شدند.
تصویر زندگی خانوادگی تصویری آمیخته بود. برخی کمدیهای وضعیت، ارتباط خانوادگی همراه با بردباری و شوخ طبعی را نشان می‌داد. بقیه برنامه‌ها مردمی را نشان می‌دادند که سر یکدیگر فریاد می‌کشند و نمایشگر سوء ظن، بی وفایی و خشونت در خانواده‌ها بودند. به مسئله کار برای تأمین زندگی توجه کمی شده بود و کودکی که می‌خواست اطلاعاتی در مورد مشاغل کسب کند، اطلاعات اندکی از برنامه‌های تلویزیون تجارتی طی هفته مورد بررسی به دست می‌آورد، مگر برخی از برنامه‌ها، بویژه کمدیهای وضعیت از این مسیر خارج می‌شدند تا برخی اخلاقیات کوچک متداول همچون«از ارزش دوستان واقعیتان نکاهید»، هر چه آسان به دست آید، آسان از دست می‌رود، همیشه هر چه را می‌شنوید باور نکنید و غیره را القا کنند.
چقدر حق انتخاب وجود داشت؟ تقریباً باستثنای اخبار، تنها ضمن ۲۲ درصد از کل زمان پخش برنامه‌ها کودک می‌توانست در یکی از چهار ایستگاه تجارتی، یک برنامه حاوی مطالب واقعی بیابد. تقریباً بیش از نیمی از زمان انتخاب منحصر به برنامه‌های خیال پردازانه می‌شد. حتی در این زمانها، انتخاب کودک معمولاً به انواع مختلف خیال پردازی محدود می‌شد. به عنوان مثال، دو برنامه جنایی در مقابل یک وسترن و یا یک کارتون.
به هر حال، تنها حق انتخاب واقعی موجود در دسترس کودکان، انتخاب بین شبکه‌های تجارتی و آموزشی بود. تا اینجا، منحصراً در مورد چهار شبکه مورد تجارتی صحبت کرده‌ایم. ایستگاه غیر تجارتی از بقیه بسیار متفاوت بود. در مقطع زمان بررسی طی ۶ ساعت از ۲۴ ساعت برنامه این شبکه، برای خردسالان برنامه پخش می‌شد. باستثنای کارتونهای بزن وبکوب اینها تنها برنامه‌های از این دست برای خردسالان بودند. این برنامه‌های غیرتجارتی مشتمل بودند بر یک ساعت وربع آوازهای فولکور که در آن بینندگان خردسال خواسته می‌شد که همراه کودکان شرکت کننده در برنامه آواز بخوانند؛ یک ساعت نقل داستان، پانزده دقیقه شعر خوانی، یک ساعت نقل داستان، پانزده دقیقه شعر خوانی، یک ساعت و ربع علوم برای کودکان، نیم ساعت برنامه لیف اریکسون و دیگر برنامه‌های حاوی تخیل خلاق برای کودکان در گروه سنی قبل از دبستان و دبستان، علاوه بر این ایستگاه آموزشی شش ساعت و نیم موسیقی کلاسیک پخش کرد(در مقابل کل ۷۵ دقیقه د رکل چهار ایستگاه تجارتی در آن زمان) که شامل سنفونی بوستون، کوانت وودوینددلفیا، ارگ سالت لیک سیتی تابرناکل، بود. علاوه بر این برنامه، شبکه آموزشی عمدتاً برنامه‌های مربوط به آموزش بزرگسالان را ارائه می‌کرد. تعداد معدودی از برنامه‌ها مانند برنامه‌ای در مورد کار یک روانپزشک معروف، برنامه ای در مورد اکتشافات اورانیوم، برنامه ای در مورد شغل شیرینی پزی نیز می‌توانست توجه کودکان را جلب کند، ولی غالب برنامه‌هابرای سطح علاقه کودکان دبستان بود. داوری در مورد غنای مطالب ارائه شده برای نوجوانان بزرگتر و بزرگسالان می‌تواند با بررسی برنامه‌هایی که تماماً در ساعات کودکان پخش شدند، انجام پذیرد. مونتگمری در نبرد الالمین، دیوید ساسکیند با فیلم«بی انتها»درسهای زبان فرانسه و روسی، درسهایی از نقاشی ژاپنی با قلم مو، یک ساعت و سه ربع تحلیل اخبار با نزدیک به سه ساعت تحلیل مطالب مربوط به مبارزات سیاسی انتخاباتی، برنامه ای در مورد بودائیسم زن، برنامه ای در مورد ناسیونالیسم آفریقایی، تاریخچه چاپ، ماهیت طنز، مصاحبه‌هایی با نویسندگان، تحلیل یک کودی آهنگین.
به عبارت دیگر، شبکه آموزشی از نظر برنامه‌های حاوی تخیل خلاق برای کودکان خردسال و برنامه‌های واقعی برای نوجوانان متفکرتر و تواناتر و بزرگسالان قوی بود. شبکه‌های تجارتی، کارتونهای بزن و بکوب را برای کودکان بسیار خردسال و بیشتر برنامه‌های خیال پردازانه را (وسترن، جنایی، پلیسی، فیلمهای قدیمی و کمدیهای وضعیت)همراه با معدودی برنامه‌های واقعی اما با کیفیت بالا برای همه، به جز کودکان خردسال ارائه می‌کردند.
ایستگاههای تجارتی، مهیج، احساساتی، خشن و کمتر روشنفکرانه بودند. از سوی دیگر ایستگاه آموزشی، متفکرانه و از نظر زیباشناسی حساس بود؛ به هیچ وجه خشن نبود اما در مقایسه کمی کسل کننده بود. این چیزی بود که تلویزیون در اواخر اکتبر۱۹۶۰ به کودکان ارائه می‌کرد.
الگوی تأثیر- کودک
درباره تلویزیون صحبتهایی کرده ایم. حال، کودک چیست؟ کودک حیوان جوانی است که یاد می‌گیرد انسان باشد. سپس او انسان جوانی خواهد شد که توسط بزرگترانش اجتماعی می‌شود تا بتواند در بین آنها جایی داشته باشد. کودک در آغاز لوحی پاک است با تجربه بر روی آن نوشته می‌شود و برای چندین سال توانایی زیادی برای یادگیری دارد(اما همیشه با نحوه عملکردش در مدرسه مشخص نمی شود). در دوران کودکی با سرعتی تغییر می‌کند که بعدها هیچگاه با این سرعت تغییر نخواهد کرد. در حالی که بتازگی نقش یک کودک را فراگرفته است، متوجه می‌شود که دیگر کودک نیست و خود را ناچار می‌بیند نقش عاشق یا قبل از اشتغال به کار را بازی کند. امروز او نسبت به جنس مخالف با نگاهی تحقیر آمیز می‌نگرد و فردا مثل یک عاشق آه می‌کشد. در روند این تغییرات، وی تجارب اجتماعی خطیری را پشت سر می‌گذارد. در بسیاری لحظات احساس نا امنی می‌کند. توسط خانواده اش منضبط می‌شود و از طرف گروه همسالانش تحت فشار قرار می‌گیرد. ممکن است از جانب برخی گروه های مرجع طرد شود. از وضعیت قرار داشتن در مرکز گروه خانوادگی لازمه آن یافتن مکانی در بین گروههایی است که دیگر در آن نقش مرکزی ندارد و ناگزیر باید راهش را بیابد.
همیشه راه آمدن با کودک آسان نیست. توصیف یک نوجوان توسط ادگار زی فریدن برگ را به خاطر آورید: «نوجوانها حتی بهترینشان خوب نیستند، حتی نه یک ذره در بهترین حالت، نا آرام عاشق پیشه و با محبت، ناپایدار، احساساتی، دمدمی مزاج و بد قلق و به صورت عصبانی کننده ای روراست هستند. مانند یک یوزپلنگ از کوره در رفته واکنش نشان می‌دهند و اگر آنها را سرسری بگیرید و بیش از مهارت و عشق و همدلی خود بر حسن نیت خود متکی باشید، همان قدر بیخطرند که یک یوزپلنگ می‌تواند بیخطر باشد. به طور کلی صحبت کنیم، فرهتگ ما از آنها وحشت دارد
در نتیجه کودک موجودی است که برای یافتن راهش نیاز به کمک دارد. اگرچه همیشه می‌توان در طول راه او را به جلو راند. او نیاز دارد که حقایق زیادی را به او بگویند و به او این امکان را دهند تا در مورد ترسها، سوءظنها و عقاید نیم پخته صحبت کند. او نیاز دارد که احساس تعلق کند حس کند قدر او را می‌دانند. در مواقع ضربه دیدن و ناراحتی، نیاز زیادی به دلجویی و تسلی دارد. ولی کودکی که برای برآورده شدن برخی از این نیازها به تلویزیون روی می‌آورد، به هیچ وجه ساده لوح و بی اطلاع نیست. او در معرض عوامل مؤثر مداوم وشدید و آموزش در خانواده اش بوده است. چنانچه به اندازه کافی بزرگ باشد که زمان زیادی را در خارج از خانه بگذراند، میزان نامحدودی دانستنیها، ارزشها و مهارتها را از همسالانش کسب خواهد کرد. او به صورت رسمی و غیر رسمی از مدرسه و شاید از کلیسا چیز آموخته است و در تمام ساعات زندگیش، هر چند معمولاً خود بر آن واقف نبوده است، ملهم از هنجارهای فرهنگش بوده است که عادات و ارزشهایش را شکل داده اند.
بنابراین در بین کودکانی که تلویزیون تماشا می‌کنند تفاوتهای چشمگیری وجود دارد. آنها نه تنها از نظر ارزشها و معیارها متفاوتند، بلکه همچنین از نظر سالهای تجربه ای که پشت سر گذاشته‌اند و نیز مبنای فیزیولوژیکی نیازها و تواناییهایشان یکسان نیستند. انتخاب آنها از تلویزیون و آنچه آنها با این برنامه‌هامی‌کنند، کاملاً این تفاوتها را منعکس می‌کند.
دکتر فرتیس ردل چندین سال به بررسی بر روی کودکان پریشان وبزهکاری که در خوابگاهشان تلویزیون موجود بود، اشتغال داشت. وی می‌گوید:«در حالی که دیدن برنامه‌های آخر شب تلویزیون برای کودکان معمولی به علت خشونت و ترسناک بودن ممنوع است، برای کودکانی که دچار مشکل هستند و تحت نظر من(دکتر فرتیس ردل) هستند، دیدن برنامه‌های خوب و شیرین که نشانگر عشق والدین و روابط گرم خانوادگی است، باعث شب بیداری و کابوسهای شبانه می‌شود. برنامه‌های خانوادگی ا زاین دست، فقدان آن چیزی را که در زندگیشان وجود دارد به ایشان یادآوری می‌کند. آنچه برای اکثر کودکان آرام بخش(یا حداقل بی ضر)بوده است، برای این دسته از کودکان به علت نیازهاو سوابق ویژه آنها، ضربه ای روانی بود».
در این مورد همانند بسیاری موارد دیگر، زمینه‌ها و نیازهای کودکان، موارد استفاده آنان از تلویزیون و در نتیجه تأثیر آن را، مشخص می‌کند. ضروری نیست که برای یافتن چنین تفاوتهایی به گروه کودکانی پریشان مراجعه کنیم. تفاوت مشخصی بین استفاده‌هایی که کودکی با بهره هوشی ۱۳۵ از تلویزیون می‌کند با آنچه کودکی با بهره هوشی ۹۵ از آن کسب می‌کند، وجود دارد. تفاوت فاحشی بین نحوه برخورد با تلویزیون مابین یک فرد جوان که قویاً هنجار خود بهسازی طبقه متوسط را جذب کرده است، با فردی که این هنجارها را کسب نکرده است، وجود دارد و چنانکه دیده ایم دارای دوستان و همبازیهای خوب است و کودکی که دوستان و همبازیهای خوبی ندارد از خیال پردازیهای تلویزیون به نحو کاملاً متفاوتی استفاده می‌کند.
الگوی تأثیر- تعامل
به این ترتیب اثر تلویزیون، تعاملی از ویژگیهای تلویزیون وویژگیهای استفاده کننده از آن است. حال مسئله اینجاست که حداقل به چه تعداد متغیرهای مربوط به تلویزیون و متغیرهای مربوط به استفاده کننده از تلویزیون نیاز داریم تا بتوانیم این تعامل را درک و پیش بینی کنیم؟
در مورد تلویزیون، نظر ما این است که حداقل غیرقابل تقلیل متغیرها، شاید دونوع از موضوعاتی باشند که تجارب خیال پردازانه یا واقعی یا به عبارت دیگر ارضای بلاواسطه و معوق را امکان پذیر می‌کند. همچنین نظر ما این است که هر چند پالایش این دسته بندیها و توجه به مواردی مثل میزان خشونت، سطح فکری برنامه‌ها و ارزشهای نشانه ای ویژه ارائه شده، به ما کمک خواهند کرد تا بیشتر به آنچه در جریان است واقف شویم. اما تقسیم بندی اصلی در این رسانه همان تقسیم بندی محتوا به خیال پردازانه و واقعی است.
در این بحث سعی کوشیده ایم که مطالب را از تجارب متمایز کنیم، یعنی نمی خواهیم بگوییم که یک نوع تجربه تنها تاشی از یک نوع ویژه مطلب است. بخوبی روشن است که چنین نیست. پخش تلویزیونی یک مسابقه فوتبال که برای غالب بینندگانش متضمن تفریح و گریز صرف است، برای مربی ای که تیمش باید با تیمی که مسابقه اش همان چیزی است که یک بیننده از آن برداشت می‌کند.
این را به نوبه خود می‌توان از عناصر ویژه ای در زندگی بیننده فهمید و یا شاید پیش بینی کرد. ما کوتاهترین فهرست ممکن را ازمتغیرها در مورد کودکان پیشنهاد کرده ایم و نیز سعی کرده ایم که نشان دهیم که چگونه آنها با موضوعات خیال پردازانه و واقعی در تلویزیون تعامل پیدا می‌کنند. این متغیرهای اولیه عبارتند از:
توانایی ذهنی، که به میزان زیادی بر توانایی کودک در یادگیری از رسانه توانایی او در تمیز مطالب تلویزیون، اشتیاق او برای آموختن چیزهای تازه و توانایی و تمایل او در استفاده از تلویزیون، نه در پایینترین سطح بلکه در چالش برانگیزترین سطح آن اثر دارد.
هنجارهای اجتماعی، اصولا بدین معنا که تا چه درجه ای کودک هنجارهای مربوط به طبقه متوسط را مانند فعالیت خود بهسازی و ارضای معوق جذب کرده است. با فرض اینکه سایر عوامل ثابت باشند این هنجارها عمدتا در میزان استفاده از تلویزیون برای تجارب واقعی در مقابل تجارب خیال پردازانه منعکس است.
ارتباطات اجتماعی، نوع ارتباطاتی که یک کودک با والدین وگروه همسالانش دارد. عمدتا در میزان استفاده او از تلویزیون برای گریز از مشکلات ناشی از این ارتباطات و یا جایگزینی برای ارضایی که از این منابع کسب نکرده است ونیز در میزان اهمیت یافتن خیال پردازیهای تلویزیونی در زنگی روزمره او منعکس می‌شود.
سن، استفاده از سن تقویمی به عنوان شاخصی از انواع تجارب گوناگون که کودک در یک زمان تجربه کرده است و جایگاه وی در طیف اجتماعی شدن و نیازهای جنسی و اجتماعی خاص که او در آن زمان داراست.
جنس، استفاده از جنسیت به عنوان شاخصی از نقشهای مختلفی که کودکان باید برایش آماده شوند و علایق مختلفی که کودکان باید برایش آماده شوند و علایق مختلفی که باید ارضا شوند.
البته این فهرست کوتاهی است. شکی نیست که متغیرها و شاخصهای دیگری نیز وجود دارند که پیش بینی را دقیقتر و درک را عمیقتر می‌کنند. متغیرهای ارائه شده را مفید یافته‌ایم و به وسیله آنها قادر بوده ایم که پیش بینی‌های تقریباً دقیقی را در مورد چگونگی استفاده کودکان از تلویزیون انجام دهیم.

سهم تلویزیون سهم کودک
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت