ترجمه: آنان تلاش در انجام مصالحه در دل یک غار دارند در حالی که در آن مصالحه، برای آنان برگ و باری نیست.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

(صَلاحِ و صَلاحٌ) از اسامی مکه مکرمه است. که می‌تواند از اصل(صلح) گرفته شده باشد. چه خدای متعال آن جا را حرم امن و صلاح قرار داد. [۷]
فرد صالح، عامل صلاحی است که بوسیله آن، حالش در دنیا تقویت می‌شود و اما مصلح، عامل این صلاح است که بوسیله آن امری از امور، قائم و پابرجا می‌شود و به این خاطر است که خدای سبحان به مصلح[۸] توصیف می‌شود نه صالح. [۹]
به طور کلی نقطه مقابل افساد، اصلاح است که به معنای سامان بخشیدن، صِلاح آوردن، سازش دادن و آرایش کردن در لغت آمده است و اصلاح و افساد، یک زوج متضاد می‌باشند. [۱۰]
۲-۱-۱-۱٫ واژه اصلاح در عرف قرآن
(صلاح و فساد) از واژگان متضاد در قرآن است، بنابراین می‌توان گفت که به کمک یکدیگر بهتر شناخته می‌شوند. [۱۱]
(إصلاح) در عرف قرآن، به صلح و سازش دادن بین دو طائفه و بین اقوام مؤمنین اطلاق شده است. به عنوان نمونه، آیه شریفه: «فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ»[۱۲]پس از خدا بترسید و میان خود صلح برقرار سازید و آیه شریفه: «وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا»[۱۳] اگر دو طائفه از مؤمنین به جان هم افتادند، بین‌شان اصلاح کنید، بر مفهوم پیش گفته دلالت می‌کند.
همچنین به معنای اصلاح و سازش در خانواده و میان افراد آن، مانند: «وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی»[۱۴] پروردگارا ذریه مرا هم برایم اصلاح فرما. «و وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا»[۱۵]و در زمین پس از اصلاح آن، فساد نینگیزید و او را از روی بیم و امید بخوانید؛ که در آیه شریفه إفساد در برابر إصلاح به کار رفته است.
در آیه دیگر، در مورد نابکاران فسادگر، خداوند می‌فرماید:
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ». [۱۶]
و چون به ایشان گفته می‌شود در زمین فساد مکنید، می‌گویند ما اصلاحگرانیم و آیات بسیار دیگر. [۱۷]
۳-۱-۱-۱٫ واژه إصلاح در عرف روایات معصومین «علیهم السلام»
در روایتی از امام صادق علیه السلام که از حضرت علی علیه‌السلام نقل شده است که فرمودند: «لأن أصْلِحَ بین اثنین أحبُّ الی مِنْ أن أَتصدق بدینارین». [۱۸] اگر میان دو کس صلح برقرار کنم، دوست داشتنی‌تر است در نزد من از دو دینار صدقه. قال رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله: «إصلاح ذات البین أفضل مِنْ عامّه الصّلاه و الصیام»[۱۹] صلح و آشتی برقرار کردن بین مردم، برتر از نماز و روزه بسیار است. امیرالمومنین ‌علیه‌السلام نخست به اصلاح میان دو نفر اشاره می‌کنندو در تعلیل آن به فرموده نبی‌اکرم استناد می‌جویند. و در روایتی در باب اصلاح میان زوجین رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌و آله فرمودند: «و مَنْ مشی فی إصلاح بین إمرأه و زوجها أعطاه الله تعالی أجر ألف شهید قتلوا فی سبیل‌الله حقاً»[۲۰] هر کس در راه اصلاح بین زن و شوهر قدم بردارد خدای تعالی پاداش هزار شهید در راه خدا را به او عطا می‌کند.
۲-۱-۱٫ مفهوم تغییر و دگرگونی
۱-۲-۱-۱٫ واژه تغییر در لغت
تغییر، به تحول و دگرگونی حال یک شی معنا شده است، گفته‌اند: «غَیَّرَه» یعنی«حَوَّلَه و بَدَّله» به معنای ایجاد حالتی که متفاوت از حالت پیشین برای شی باشد، [۲۱] که در شعر آمده است:
و استُحِثَّ المغیّرون من القو م، و کان النطاف ما فی العزالی
اصلاح‌گران قوم برانگیخته شدند در حالی‌که جویهای باریکی از آب در محل آن جریان داشت.
ابن اعرابی گفته که تغییر به راحت کردن و سبک کردن و اصلاح کردن بار شتر آمده است، چنانکه گفته می‌شود: (غَیَّرَ فلان عن بعیره) یعنی بار شترش را سبک کرد و (تغَّیر الحال) به انتقال حال از صلاح به سوی فساد یا بالعکس آن اطلاق می‌شود. درعرف فقه اسلامی به دیه، (غِیرَ) گفته می‌شود، چون قصاص را تبدیل به دیه و عوض می‌کند.
درباره موارد کاربرد واژه تغییر و مشتقات آن گفته شده است:
گاهی برای دگرگونی در صورت چیزی به کار می‌رود، مانند: زمانی که شکل بنا و ساختمانی را تغییر دهند و دوم: در حال ودرون فردی، تغییر رخ دهد، مثل: «غَیَّرْتُ غُلامی و دابَّتی» یعنی تبدیل آنها به غیر آن چه که بودند. [۲۲]
همانطور که بیان شد، تغییر به تحول رو به صلاح یا فساد اطلاق می‌شود و تفاوت آن با تکامل در این است که واژه کمال، فقط به تحول در مسیر رشد و اصلاح، اطلاق می‌شود و به کامل کردن و به اتمام رساندن کاری تا حد نهایی آن، گفته می‌شود. [۲۳]
۲-۲-۱-۱٫ واژه تغییر در عرف قرآن.
آیه شریفه«فلیغیَّرنَّ خَلْقَ الله»[۲۴] در تفسیر به تغییر دادن و دگرگون کردن خلق و مردم، اطلاق شده است، به تغییر حسی یا تغییر معنوی. [۲۵]
در آیه شریفه دیگر، خداوند می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[۲۶]و خدا نعمتی را که نزد گروهی است تغییر ندهد تا آنچه را که در ضمیرشان است تغییر دهند. که این تغییر به تبدیل و دگرگونی نعمت به نقمت و یا بالعکس، تفسیر شده است. [۲۷]
۳-۲-۱-۱٫ واژه تغییر در عرف روایات.
در کلمات و روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) هم این واژه و مشتقات آن کم‌وبیش به همان دگرگونی و تحول ویا تبدیل معنا شده است، چنانکه پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌و آله فرمودند: «بِحَسْبِ المرء إذا رأی منکراً لایستطیع له تغییراً. . الحدیث»[۲۸] برای مرد کافیست که وقتی ناروایی دید و نمی‌تواند آن را تغییر دهد، خداوند بداند که از آن بیزار است، که به معنای تبدیل آن منکر به نیکی و تحول در روند اجرای معروفات آمده است و همچنین در روایتی آمده است که فردی از حضرت علی‌(علیه السلام)پرسید: «لو غیَّرْتَ شیبک یاأمیرالمومنین»[۲۹] که کلمه (غَیَّرْتَ) به معنای تغییر ظاهری وتبدیل رنگ ریش به صورتی دیگر آمده است.
۳-۱-۱٫ مفهوم أمر
۱-۳-۱-۱٫ واژه امر در لغت
(أمر) نقیض و مخالف واژه(نهی) در لغت معنا شده است[۳۰]و در تمامی مشتقات آن (أمَرَ، یأْمُرُ و إماراً) این خصوصیت معنایی دیده می‌شود و (فَأتَمَرَ) یعنی قبول کرد امرش را. چنانکه در بیت زیر به معنای فرمان آمده است:
و ربرب خماصٍ یأمرن بإقتناصٍ
آهووشان باریک اندامی که فرمان به شکار می‌دادند مقصود این است که زنان، مردان را به شکار تشویق می‌کردند. [۳۱]
و جمع آن (أوامر) است. اصل این ماده، طلب و تکلیف همراه با استعلاء و بلندی است. [۳۲] در جایی که امر به معنی چیزی یا انجام کار بیاید، جمع آن (أمور) می‌شود و امیر به صاحب امر و فرمانروا و مرشد گفته می‌شود.
شاعر گفته است:
و الناس یلحون الأمیر إذاهم خَطئوا الصواب ولایُلام المرشد
مردم فرمانروای خود را زمانی نفرین می‌کنند که خود راه خطا پیموده‌اند در حالی که نباید به راهنما ملامت کرد.
و امیر پادشاهی است که امرش نفوذ دارد و جمع آن (أمراء) می‌باشد، [۳۳] که مونث آن با تأ تأنیث می‌آید چنانکه شاعر گفته است:
ولو جاؤُوا برمله أو بهند لَبایعْنا أمیره مؤمنیناً
اگر رمله یا هند را بیاورند، ما با او به عنوان «امیرالمومنین» امیره المومنین بیعت می‌کنیم. [۳۴]
در قاموس قرآن آمده است که در مفهوم امر، گونه‌ای تسلط و تحکم و اجبار وجود دارد و به معنی حکم کردن و خواستن و انجام کاری و یا خواستن و بوجود آوردن کاری و نیز فرمان دادن آمده است. [۳۵] و چنانکه پیشتر اشاره شد، در صورت فرمان، ضد نهی بوده و در صورت غیرفرمان به معنای کار و حادثه است. [۳۶]
همچنین درباره امر گاهی معنای کثرت ملاحظه می‌شود و گاهی معنای مشورت و مشاوره، «تأمّروا علی الأمر و ائتمروا یعنی أجمعوا آراءهم» یعنی دیدگاه های خود را از راه رایزنی به هم نزدیک کرده، به اجماع رسیدند. چنانکه همین هیأت«إئتَمَرَ» گاهی به معنای استبداد به رأی و خودمحوری به کار می‌رود. چنانکه امرءالقیس در آغاز قصیده‌ای گفته است:
أحار بن عمرو فؤادی خَمِر و یَعْدو علی المرء ما یأتمر[۳۷]
ترجمه:‌ای حارث بن عمرو، درون من هنوز در حال مستی است و سرانجام خودرأیی آدمی به زیان خود اوست.
و گاهی به معنای رایزنی است، چنانکه در آیه شریفه:«اِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ»[۳۸] به همین معنی است. چنانکه«وَأْتَمِرُوا بَیْنَکُم بِمَعْرُوفٍ»[۳۹]در قلمرو معنایی همت گماردن و اراده کردن بر تحقق معروف و مانند آن می‌باشد. [۴۰]
۲-۳-۱-۱٫ واژه أمر در عرف قرآن.
در قرآن کریم واژه امر و مشتقات آن، فراوان استعمال شده است مانند آیه شریفه: «وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ»[۴۱] و ما امر شده‌ایم تا گردن بنهیم در برابر فرمان پروردگار عالمیان. «أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ»[۴۲] فرمان خدا آمدنی است آن را با شتاب مخواهید؛ به گفته زجاج در این جا، مصداق امر خدا، مجازات کافران است. وی بر این آیه استناد کرده که خداوند در مورد عذاب قوم نوح فرمود: «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ»[۴۳]یعنی (إذا جاء ما وعدناهم به) که همان فرمان عذاب و طوفانی بود که قوم نوح بدان وعده داده شده بود[۴۴]در آیه«الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِه»[۴۵] و رشته‌ای را خدا به پیوستن آن فرمان داده می‌گسلند، امر به معنای فرمان وارد شده است.
و نیز در آیه«إِنَّ النَّفْسَ لأمَّارَه بِالسُّوءِ»[۴۶] یعنی نفس انسان بسیار به بدی و زشتی امر می‌کند، بدین روی به نفس اماره شهرت یافت، چون بسیار به بدی امر می‌کند و آیه«وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنَا… »[۴۷] به معنای امر واقعی تکوینی در قبال نهی عملی و رفع مانع و سلب توفیق به کار رفته است. [۴۸] همانطور که اشاره شد، در عرف قرآن گاهی واژه امر به معنای کار نیز آمده است مانند آیه«أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ»[۴۹] که(الأمور) جمع به معنای کار است و یا «أوحی فی کل سماء أمرها»[۵۰] و چنانکه پیشتر گذشت أمر و مشتقات آن گاهی در محدوده معنایی کثرت به کار رفته است و (آمَرْنا) یعنی (أکْثرنا) و معنای«أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا»[۵۱] یعنی (اکثَرنا مترفیها)، به دلیل قول نبوی که فرمود: «خیرالمال سکه مأبوره أو مهره مأموره یعنی مکثّره»[۵۲] بهترین مال، نخلستان گرد نخورده است و اسبان ماده پر کرّه فراوان است.
۳-۳-۱-۱٫ واژه امر در عرف روایات.
در روایات هم(أمر) کم و بیش به همان معانی مورد اشاره در عرف قرآن آمده است از جمله به معنای فرمان دادن از موضع برتری و استعلاء، مانند روایات: «عن جابر بن عبدالله قال: أمر رسول الله الاغنیاء باتخاذ الغنم و الفقراء باتخاذ الدجاج»[۵۳] رسول خدا، اغنیاء را به گوسفندداری فرمان داد و فقرا را به مرغداری که(أمر) به معنای مولوی آن یعنی فرمان دادن و دستور از ناحیه استعلاء می‌باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت