دانلود مطالب پژوهشی در مورد بررسی جایگاه گریه ... |
جزع در لغت بی تابی، بی صبری و زاری کردن آمده است.(قرشی،۱۳۷۱،ج۲،۳۴).جزع از حزن اشد است.جزع حزنی است که شخص را از چاره اندیشی باز دارد ولی حزن از آن اعم است.(راغب،۱۴۱۲،ج۱،۱۹۴).
۴- ضجه: ضجه واژه ای است که در روایات از آن یاد شده است.
امام علی(ع)در دعای شریف کمیل می گوید:«یا سیدی و مولای لای الامور الیک اشکو و لما فیها اضج و ابکی»:«آقا و مولایم،برای کدام یک از گرفتاری هایم به تو شکایت کنم و برای کدام از آنها گریه و شیون کنم.»(قمی، ۱۳۸۷،دعای کمیل،۱۰۶).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
امام صادق(ع)می فرماید:«اللهم انی استشفع الیک بولد حبیبک و بالملائکه الذین یضجون علیه و یبکون و یصرخون …»:«خدایا من فرزند حبیبت را نزد تو شفیع قرار می دهم و فرشتگانی را نزد تو شفیع قرار می دهم که در عزای آن حضرت ضجه می زنند، گریه می کنند، فریاد می کشند و ناله می نمایند …».(قولویه قمی، ۱۳۸۹،۲۴۱). در دعای ندبه می خوانیم:«… و لیصرخ الصارخون و یضج الضاجون و یعج العاجون » : «… فریاد و ضجه و شیون و ناله و جیغ و داد عزاداران باید بلند شود» . ( قمی ، ۱۳۹۰، دعای ندبه ، ۷۴۶ ) .
ضجه زدن در لغت به معنای داد و فریاد و شیون است.(مهیار،۱۳۷۰،۵۶۶).
۵- صراخ: صراخ واژه ای قرآنی و روایی می باشد.
قرآن کریم می فرماید:«وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ»،(یس/۴۳)،«و اگر بخواهیم آنها را غرق مىکنیم، به طورى که نه فریادرسى داشته باشند، و نه کسى آنها را از دریا بگیرد».
هم چنین می فرماید:«وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَل …»،(فاطر/ ۳۷)،«آنها در دوزخ فریاد مىزنند پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالح بجا آوریم غیر از آنچه انجام می دادیم».
در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که«اذا کان یوم القیامه تأتی فاطمه فی لمه من نسائها فیقال لها: ادخلی الجنه…… فتصرخ صرخه فاصرخ لصراخها و تصرخ الملائکه لصراخها»:«فاطمه در میان جماعتی از بانوان وارد صحرای محشر می شود. به او گویند: وارد بهشت شو ……. فریادی کشد که ناله و فریاد من(پیامبر) از شنیدن آن بلند شود و فرشتگان نیز از شنیدن شیون او ناله و فریاد کنند».(ابن طاووس،۱۳۸۶،۱۸۶). هم چنین می فرماید:«البکاء من الرحمه و الصراخ من الشیطان»: «گریه از رحمت و فریاد از شیطان است».(پاینده،۱۳۸۹،۲۹۴).
در لغت صراخ به فریاد شدید هنگام ناراحتی یا مصیبت گفته می شود.(ابن منظور،۱۴۱۶،ج۳۳،۳).
صریخ به معنای فریاد رس و کمک نیز آمده است. (قرشی،۱۳۷۱،ج۴،۱۲۱).
۶- فزع: فزع واژه ای قرآنی و روایی می باشد.
قرآن کریم می فرماید:« لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَر…»،(الانبیاء/۱۰۳)،«وحشت بزرگ آنها را اندوهگین نمىکند…». هم چنین می فرماید:«… إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ»،(سبا/۲۳)،«تا زمانى که اضطراب از دلهاى آنها زایل گردد (و فرمان از ناحیه او صادر شود، در این هنگام مجرمان به شفیعان) مىگویند: پروردگارتان چه دستورى داده؟».
رسول خدا(ص) می فرماید:«من خرج من عینیه مثل الذباب من الدمع من خشیه الله، آمنه الله یوم الفزع الاکبر»:هر کس از ترس خداوند به اندازه بال مگسی اشک از چشمهایش خارج شود خداوند او را در روز ترس بزرگ در امان خویش دارد.(محمدی ری شهری،۱۳۷۷،ج۲،۵۳۶).در دعا می خوانیم:«یا غوثی عند شدتی الیک فزعت»:«ای دادرس من هنگام سختیها به درگاهت ناله می کنم».(قمی،۱۳۸۷،دعای ابوحمزه ثمالی،۳۲۶).
فزع در لغت مصدر و به معنی وحشت از چیزی است. به معنای ترس، کمک و یاری نیز آمده است."الفُزعه” به کسی گفته می شود که بسیار از مردم بترسد."الفّزعه” کسی است که مردم از او بترسند.(مهیار،۱۳۷۵،۶۶۳). هم چنین آمده است که فزع چون با ( الی ) متعدی شود، به معنی استغاثه آید،(فّزّع الیه: به او پناه برد و استغاثه کرد).و چون با(لام) متعدی شود، معنی پناه دادن می دهد. راغب گوید فزع، انقباض و نفاری است از شیءمخیف که بر انسان عارض شود و آن از جنس فزع است. (قرشی،۱۳۷۱،ج۵،۱۷۲-۱۷۴).
۷-شهِق و زفِر: هم در روایات و هم در قرآن از این دو واژه یاد شده است.
خدای تعالی می فرماید:«فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ»،(هود/۱۰۶)،« اما آنها که شقاوتمند شدند در آتشاند، و براى آنها زفیر و شهیق (نالههاى طولانى دم و باز دم) است ». هم چنین می فرماید:« إِذا أُلْقُوا فِیها سَمِعُوا لَها شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُور »،(ملک/۷)،« هنگامى که در آن افکنده مىشوند صداى وحشتناکى از آن مىشنوند و این در حالى است که پیوسته مىجوشد».در جایی دیگر می فرماید:«لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ هُمْ فِیها لا یَسْمَعُونَ»،(انبیاء/۱۰۰)،«آنها در آن نالههاى دردناک دارند، و چیزى نمىشنوند!».
در روایتی از امام صادق(ع)آمده است:«اذا زرتم ابا عبدلله(ع)، فالزموا الصمت الا من خیر؛ و ان ملائکه اللیل و النهار من الحفظه تحضر الملائکه الذین بالحائر فتصافهم…….وان فاطمه اذا نظرت الیهم……..و انها لتشهق شهقه، فلا تبقی فی السموات ملک الا بکی رحمه لصوتها ……»:«هنگام زیارت سیدالشهداء(ع) ساکت باشید و جز سخن نیک نگویید. فرشتگان حفظه نزد فرشتگان حرم حاضر می شوند و با آنها مصافحه می کنند ……..حضرت فاطمه(ع)هنگامی که به آنها نظر می کند، او چنان ناله و فریاد می کشد که تمام فرشتگان آسمان از روی دلسوزی به گریه می افتند».
(قولویه قمی، ۱۳۸۹ ،۸۶و۸۷).
در لغت اصل شهق به معنی ارتفاع می باشد. جبل شاهق به معنی کوه بلند است. شهیق ضد زفیر می باشد. (مصطفوی،۱۳۶۰،ج۶،۱۴۳). شهیق به درون کشیدن نفس است. چنانکه زفیر خارج کردن آن(بازدم) می باشد. شهیق و زفیر هر دو اسم صوت و صدای مردم اندوهناک است که هنگام نفس کشیدن و بازدم شنیده می شود.(قرشی،۱۳۷۱، ج۴،۸۷).
۸– ندبه: ندبه واژه ای روایی است.
امام باقر(ع) نسبت به کسانی که نمی توانند به زیارت سیدالشهداء(ع)بروند این گونه دستور عزاداری دادند و فرمودند:« ثم لیندب الحسین و یبکیه و یامر من فی داره بالبکاء و یقیم فی داره مصیبته باظهار الجزع علیه …»:« بر حسین(ع) ندبه و گریه کند و به اهل خانه خود دستور دهد که بر او بگریند و در خانه اش با اظهار گریه و ناله بر حسین(ع) مراسم عزاداری برپا کند…».(ابن قولویه قمی،۱۳۸۹،۱۷۵).
در زیارت ناحیه مقدسه از امام زمان(عج) آمده است «……… فلاندبنک صباحا و مساء …»:«…پس من شبانه روز برای تو ندبه و زاری می کنم…».
(مجلسی،۱۴۰۳،ج۹۸، ۳۲۱).
ندبه در لغت به گریه و شیون و زاری بر مرده و ذکر محاسن او اطلاق می شود.(معین،۱۳۸۲،۱۲۸۹).
۹-النحب: این واژه نیز واژه ای روایی می باشد.
در روایت آمده« …وهی مع ذلک لا تجف لها عبره و لا تفتر من البکاء والنحیب… »: « :… او ( حضرت زهرا ( ع )) پیوسته اشک می ریخت و گریه می کرد».(مجلسی،۱۴۰۳،ج۴۵،۱۹۸).
النحب در لغت به معنای گریه و شیون است . انتحب: گریه ای سخت کرد.(مهیار،۱۳۷۵،۹۰۳). النحیب: گریه ای که همراه با صدا باشد.(راغب، ۱۴۱۲،ج۱،۷۹۴).
۱۰- حُزن: حزن واژه ای است که هم در قرآن و هم در روایات اسلامی از آن یاد شده است.
قرآن کریم می فرماید:«… َ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ …»،(یوسف،۸۴)،«از گریه غم چشمانش سفید شد».
هم چنین آمده است:«وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ…»،(فاطر،۳۴)،«آنها مىگویند حمد (و ستایش) براى خداوندى است که اندوه را از ما برطرف ساخت …». امام علی(ع)می فرماید:«الهم نصف الهرم»:«اندوه نیمی از پیری است».(سیدرضی،۱۳۸۶،حکمت۱۴۳،۴۶۸). هم چنین می فرماید:«المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه»:«مؤمن شادیش در چهره اش و اندوه وی در دلش پنهان است».(همان،حکمت۳۳۳،۵۰۶).
حزن در لغت به اندوه و غمگینی گفته می شود. حزن و اندوه هنگامی در انسان بوجود می آید که نعمتی را از دست دهد و ناظر به گذشته است.
اصل حزن به معنی زمین سخت یا سختی زمین است. چون اندوه یک نوع گرفتگی و خشونت قلب است به آن حزن گفته اند. (طبرسی،۱۳۷۲،ج۵،۹۰). در نهج البلاغه آمده است:«ثم جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها…»:«خدا از سخت و نرم زمین خاکی گرد آورد».(سیدرضی،۱۳۸۶،خطبه۱،۲۲).
علمای اخلاق حزن را چنین تعریف کرده اند: ناراحتی برای از دست دادن شخص که او محبوب انسان بوده یا از دست رفتن چیزی که مطلوب او بوده است.(نراقی،۱۳۸۷،ج۳، ۲۱۳)."حّزّن"(بر وزن فّرّس) مانند حُزن به معنی اندوه است.
۱۱- کّرب: کرب واژه ای قرآنی و روایی می باشد.
در قرآن کریم آمده است:«قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُون»،(انعام/۶۴)،«بگو خداست که شما را از آن سختیها نجات می دهد و از هر اندوه می رهاند باز هم به او شرک می آورید».
در جایی دیگر می فرماید:«وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیم»،(انبیاء،۷۶)،«( ای رسول یاد کن ) نوح را که از قبل ( ابراهیم و لوط ) صدا زد پس اجابتش کردیم و او و اهلش را از بلای بزرگ نجات دادیم».
امام علی(ع)می فرماید:«من کفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف و التنفیس عن المکروب»:«از کفاره گناهان بزرگ به فریاد مردم رسیدن و آرام کردن مصیبت دیدگان است».(سیدرضی،۱۳۸۶،حکمت۲۴،۴۴۶).
در روایت آمده است:«… فقال له زهیر:فسربنا حتی ننزل بکربلاء فإنها علی شاطئ الفرات، فنکون هنالک، …،قال: فدمعت عینا الحسین(ع)، ثم قال:اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء»:«… زهیر به حضرت عرض کرد: حرکت کنیم و کربلا کنار ساحل فرات بار بیندازیم و پیاده شویم…(با شنیدن نام کربلا)اشک از چشمان حسین(ع)سرازیر شد، سپس گفت: خدایا به تو پناه می برم از کرب و بلا».(مجلسی،۱۴۰۳،ج۴۴،۳۸۱).
کرب در لغت به معنای اندوه شدید و حزن مسلط بر نفس می باشد.(قرشی،۱۳۷۱،ج۶،۹۹).
۱۲-کآب: کآب نیز واژه ای است که در روایات از آن نام برده شده است.
امام رضا(ع) می فرماید:« کان ابی اذا دخل شهر المحرم لا یری ضاحکا و کانت الکابه تغلب علیه ….»: «با ورود ماه محرم پدرم خندان دیده نمی شد و دلشکستگی و افسردگی بر آن حضرت غالب بود». (مجلسی،۱۴۰۳،ج۴۴،۲۸۴).
در روایتی نقل شده است که دو سال از ولادت امام حسین(ع) گذشته بود که«خرج النبی الی سفر ، فوقف فی بعض الطریق و استرجع و دمعت عیناه…..ثم رجع النبی من سفره مغموما، مهموما کئیبا حزینا…»:«پیامبر(ص) در سفر بودند، دیدند از حرکت ایستاده و مشغول گریه شد……….حضرت از آن سفر با غم و غصه و حزن و اندوه بازگشت…».(همان،۲۴۸).
کآب در لغت به معنای اندوهناک و غمگین است. کئیب به کسی که غمگین و اندوهناک و شکسته دل باشد، اطلاق می گردد.(مهیار،۱۳۷۵،۷۱۸).
۱۳- ندم: واژه ای قرآنی و روایی می باشد.
قرآن کریم می فرماید:«…وَ أَسَرُّوا النَّدامَهَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذاب …»،(یونس/۵۴)،«… و هنگامى که عذاب را ببینند (پشیمان مىشوند اما) پشیمانى خود را کتمان مىکنند…». هم چنین در جایی دیگر می فرماید:« فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِین »،(شعراء/ ۱۵۷)،« سرانجام بر آن (ناقه) حمله نموده او را از پاى درآوردند، سپس از کرده خود پشیمان شدند». در جایی دیگر می فرماید: «…ِ فَیُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ »،( مائده/ ۵۲ )،«… از آنچه در دل پنهان داشتند پشیمان گردند ».
امام علی(ع) می فرماید:«إن معصیه الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسره و تعقب الندامه»: همانا مخالفت کردن با شخص خیرخواه دلسوز فهمیده کار آزموده ، حسرت به بار می آورد و پشیمانی در پی دارد.(سیدرضی ،۱۳۸۶،خطبه۳۵،۶۰).
در لغت ندم و ندامه به معنی پشیمانی و تاسف بر چیز فوت شده و فرصت از دست رفته است. هم چنین به آن حزن نیز گفته اند.(قرشی،۱۳۷۱،ج۷،۳۸). راغب در مفردات می گوید:«الندم و الندامه:التحسر من تغیر رای فی امر فائت ».(راغب،۱۴۱۲،ج۱،۷۹۶).
۱۴- خضوع: خضوع واژه ای قرآنی و روایی می باشد.
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 11:46:00 ق.ظ ]
|