بر اساس مطالب فوق اصل «آزادی فردی» استنباط می‌شود و بنابراین در نظام فکری لیبرالیسم انسان در نوع انتخاب سبک و شیوۀ زندگی خود در کلی‌ترین و جزئی‌ترین مسائل آن باید آزاد باشد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ب –تساهل و مدارای حداکثری
به اعتقاد آربلاستر(ترجمۀ مخبر، ۱۳۷۷، ص ۶۱)، تساهل و مدارا یکی از ارزش‌های لیبرالی محسوب می‌شود و از وظایف دولت، جامعه و فرد است که به موجب آن نباید در فعالیت‌ها یا عقاید دیگران مداخله شود؛ هر چند مورد پسند یا حتی تأیید نباشند، البته تا جایی که این قبیل فعالیت‌ها و عقاید به حق برابر دیگران در چگونگی اعمال و عقاید خویش تجاوز نکند؛بنابراین وجود تساهل و مدارای حداکثری یکی از شروط آزاد بودن فرد است؛به عبارت دیگر تساهل و مدارا گامی در جهت رسیدن به هدف والایی چون آزادی است. امّا در رابطه با دلیل دوم تسامح ورزیدن لیبرال‌ها اعتقاد دارند باید عقاید دیگران را تحمل کرد حتی اگر اشتباه باشد چراکه عقل ملاک تشخیص حقیقت است. از طرفی هم عقل دچار خطا می‌شود بنابراین یقین مطلقی وجود ندارد و شخص یا گروهی نمی‌تواند ادعا کند که تشخیص او حقیقت نهایی است پس باید در مقابل عقاید دیگران تساهل داشت (نصری،۱۳۷۷، ص۸۹). البته لیبرال‌ها در تساهل مطلق یا نسبی بودن هم عقیده نیستند ولی اکثر آن‌ها به تساهل نسبی و البته حداکثری اعتقاد دارند.
بنابر مطالب بالا می‌توان اصل «تساهل و مدارای حداکثری» را استنباط نمود. براین اساس شخص یا گروه و حتی نهاد خاصی در رابطه با نوع و سبک زندگی افراد می‌تواند ابراز عقیده کند ولی حق اعتراض یا منع کردن آن‌ها را ندارد چراکه اولاً منع یا اعتراض آزادی آن‌ها را به خطر می‌اندازد و دوم اینکه احتمال دارد کسانی که معترض‌اند و قصد ممانعت دارند خود به بیراهه‌ رفته و در اعتقاد خود دچار خطا باشند چراکه از عقل بشری انتظار خطا نیز می‌رود.
ج – محوریت انسان در تعیین بایدها و نبایدهای اخلاقی
بنا بر نگرش فردگرایانه، هیچ نهاد و قدرتی غیر از خود فرد، حق قانون‌گذاری و تعیین ارزش اخلاقی برای او ندارد. خدا و باورهای مذهبی نیز از این قاعده مستثنا نیست و این انسان است که تصمیم می‌گیرد چه ارزش‌ها و هنجارهایی را به منزلۀ ارزش‌های اخلاقی خود برگزیده و به آن‌ها پایبند باشد (آربلاستر، ترجمۀ مخبر، ۱۳۷۷، ص ۹۸). در واقع، با توجه به آنکه در اندیشۀ فردگرایی، فرد و اندیشۀ او- نه جامعه نه هیچ‌چیز دیگری- معیار و ملاک همه چیز به شمار می‌آیند، ارزش‌ها و ایدئال‌های مطلق و ثابتی که بیرون از فرد فرض می‌شوند، انکار شده و «اخلاقیات» تابعی از انتخاب‌های فردی و سلیقۀ شخصی تعریف می‌شوند. بدین ترتیب، ارزش‌ها به فرد و تجربه و شناخت فردی و ارادۀ دل به خواهانۀ او متصل شده، حقایق و واقعیت‌های بیرون از او که ارزش‌ها بر اساس آن‌ها سنجیده می‌شوند، به کلی نادیده گرفته می‌شوند. چنین رویکردی موجب می‌شود لذت و رنج فردی مبدأ خیر و شر اخلاقی شود و امیال شخصی سیطرۀ خود را بر ارزیابی اخلاقی اعمال کند؛ بنابراین دیدگاه، فرد ملزم به پیروی از الزامات اخلاق دینی نیست و آنچه که خود بر اساس سلیقۀ شخصی و هواهای نفسانی خود آن را خوب تلقی می‌کند، معیار اخلاقی او را تشکیل می‌دهد. این‌گونه مواجهه بااخلاق و ارزش‌های اخلاقی، موجب نسبی شدن مطلق اخلاقیات و نفی اخلاق دینی می‌گردد؛ زیرا اخلاق دینی هیچ سنخیتی با نسبیّت مزبور ندارد و دقیقاً مقابل آن قرار دارد. علاوه آب‌نمک این خداوند نیست که برای انسان‌ها تکلیف مشخص می‌کند بلکه خود انسان‌ها تکلیف خویش را تشخیص می دهند‌ و قانون‌گذاری می‌کنند (سربخشی، ۱۳۸۹، ص۱۷). بر این اساس اصل «محوریت انسان در تعیین بایدها و نبایدهای اخلاقی» استنباط می‌شود.
۴-۲-۱-۴- مبانی دین‌شناختی
الف- تقدم عقل بر نقل
سکولاریسم فلسفی به عقل اولویت می‌دهد. در این رهیافت قدرت زیادی برای عقل قائل‌اند به گونه‌ای که مدعی‌اند انسان بدون رجوع به منابع وحیانی و ماوراء طبیعی توانایی تنظیم امور دنیایی بشر را دارد. در واقع سکولاریسم در مقابل این نگرش قرار دارد که مدعی این نظر است که استقلال معارف مربوط به ادارۀ زندگی دنیا- معارف عملی- از معارف دینی را منطقاً و مفهوماً محال می‌داند. چراکه معتقدند بشر توانایی لازم برای ادارۀ امور عملی و زندگی دنیایی را ندارد؛ و از آنجایی که معارف دینی دربردارندۀ شیوه‌های درست زندگی و اهداف غایی مناسب است، منطقاً مقدم بر معارف عملی است. بنابرنظراتی که در حیطۀ سکولاریسم فلسفی بررسی شد، نتیجه می‌گیریم مبنای بنیادین در این رهیافت تقدم عقل بر نقل است. به این معنا که انسان موجودی است که قادر است با تکیه بر عقل و مستقل از دین غایات و طرق رسیدن به آن‌ها را شناسایی نماید.
۴-۲-۱-۴-۱- اصول عملی برآمده از مبنای دین‌شناختی «تقدم عقل بر نقل»
الف- جدا بودن دین از زندگی
نبویان (پرچمی، ۱۳۸۹، ص۱۵۳) معتقد است بر مبنای سکولاریسم می‌توان جهان را به طور کامل و تنها با بهره گرفتن از خود جهان شناخت و برای این هدف رجوع به امری غیر از خود جهان ضروری نیست. چگونگی عمل در دنیا و ارزش‌هایتعیین‌کنندۀ نقش انسان در دنیا با استناد به خود دنیا قابل کشف هستند. در این نگرش نیازهای نقد و این جهانی هم می‌باشند و امور معنوی و اخروی از اهمیت خاصی برخوردار نمی‌باشند . همچنین سنت‌ها، آداب رایج، ارزش‌ها و هنجارهای ثابت و پایدار قابل تقدیس و ارج نهادن نیستند. انسانی با این رویکرد در هر شرایطی به نقد و ارزیابی سنت‌های دینی و غیردینی و ترک آن‌هامی‌پردازد و به استقبال هر آنچه نو است می رود. برای چنین انسانی معیار نقد و ارزیابی فقط عقل بشری، آن هم عقل حسابگر فایده‌گرای مبتنی بر حس و تجربه است و هیچ معیار دیگری پذیرفته نیست. مصلحت و غایت این انسان صرفاً مصلحت و غایت مادی و دنیوی است. جدایی ارزش‌ها از واقعیات منجر به این تفکر می‌شود که بایدها از هستها بر نمی‌خیزد و نمی‌توان میان عالم تشریع با عالم تکوین ارتباط منطقی برقرار کرد. دانش‌ها مربوط به قلمروی دیگری است و ارزش‌ها نیز مربوط به قلمروی خود. عالمی فوق این عالم نیز وجود ندارد که ارزش‌ها از آنجا صادر شده باشد. به بیان دیگر، خدای ارزش‌گذار در این مکتب جایی ندارد؛ بنابراین «خوبی» و «بدی» نیز جنبه‌ای کلی و مطلق ندارند. در این صورت است که «خوبی» و «بدی»، به تعداد انسان‌های روی زمین می‌توانند معانی متفاوتی داشته باشند.وجود خداوند نیز معنی خاص خود را می‌یابد. خداوند در جهان‌بینی لیبرالیسم محور هستی نیست و تلاش‌هایی که برای اثبات خدا انجام می‌گیرد، غیرمعقول، غیرقابل تصدیق و حتی بی‌معنی است.در نتیجهدر این بینش دین به قلمرو خاص خودش عقب می‌نشیند و منحصر به زندگی خصوصی می‌شود. دین خصلتی درونی می‌یابد و تسلطش را به هر یک از جنبه‌های زندگی اجتماعی از دست می‌دهد.بر اساس مطالب گفته‌شده می‌توان اصل «جدا بودن دین از زندگی» را استنباط کرد. بر این اساس فردی با نگرش لیبرالی سبک و شیوۀ زندگی خود را بر اساس اوامر ونواهی و سفارش‌ها دین انتخاب نمی‌کند چرا که اعتقاد دارد دین جواب‌گوی زندگی و مسائل آن نیست و با خواست‌ها و نیازهای او مناسبت و هماهنگی ندارد؛ بنابراین با سبک زندگی خود را بر اساس ارزش‌هایی که به تشخیص خودش خوب یا بد هستند گزینش می‌کند و البته امکان دارد برخی از سفارش‌ها دین را نیز دخیل کند اما نه به این دلیل که واجب است بلکه به این دلیل که خوشایند اوست.
مبانی و اصول عملی استنباط شده از مبانی فلسفی لیبرالیسم
جدول شمارۀ ۱

  مبانی اصول عملی
جهان‌شناختی محوریت دنیای مادی به عنوان تنها فرصت زندگی مادیت جهان و عدم وجود زندگی پس از مرگ
انسان‌شناختی تقدم فرد بر جامعه

 

    1. محوریت منافع فردی
    1. محوریت امیال و ارضای حداکثری آن‌ها

 

ارزش‌شناختی محوریت بعد مادی وجود مانسان

 

    1. آزادی بیرونی
    1. تساهل و مدارای حداکثری
    1. محوریت انسان در تعیین بایدها و نبایدهای اخلاقی

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت