۲-۱۶-۸ سطوح مهارت تدریس

گلاثورن وفاکس[۱۹] (۱۳۸۲)، مفهومی از مهارت های تدریس ارائه می‌کند که متضمن سه سطح: پایه میانی پیشرفته است. مهارت‌های تدریس طوری تصویر شده اند که بر گیرنده هفت طبقه از رفتار می‌باشند. اولین طبقه، آن مدل تدریس است که معلم از بیشترین وقت خود در تصمیم گیری آموزشی یا آموزش استفاده می‌کند. دومین طبقه چگونگی استفاده معلم از راهنمایی برنامه منطقه آموزشی در برنامه ریزی ‌و تدریس خود مربوط می شود. طبقه سوم رفتار به تسلط و مهارت معلم از دانش محتوای برمی گردد. در نوع چهارم به نوع و میزان ساختار درس و روشی که معلم از طریق آن معلم آموزش را سازماندهی می‌کند برمی گردد. طبقه پنجم به فعالیت های تدارک دیده شده تدریس ویادگیری ارتباط دارد. در طبقه شیشم از چگونگی معلم از یادگیری بحث می شود و در طبقه آخر فرایند ارتباط با تأکید بر استفاده معلم از توضیح، پرسش وپاسخگوی مورد بحث قرار می‌گیرد (گلاثورن و فاکس، ۱۳۸۲).

در هریک از این طبقات فرض می شود که معلمان از طریق سه سطح حرکت می‌کنند که هر یک آن سطوح پیچیده تر از مرحله قبل می‌باشد. اکثر معلمان کم تجربه وهمچنین بسیاری از معلمان باسابقه ولی کم مهارت در سطح پایه قرار دارند. معلمانی که در مهارت های پایه تسلط دارند درصورتی که انگیزه داشته باشند، تقریبا از سال سوم تدریس تا سال ششم تدریس به مرحله میانی منتقل می‌شوند. به نظر می‌رسد بسیاری از آنان در این مرحله متوقف می‌شوند. معلمان کارشناس وآگاه در سطح پیشرفته انجام وظیفه می‌کنند، طبیعتا امکان برابر بودن بیشرفته فردی معلم در طبقات رفتاری فوق الذکر وجود نخواهد داشت؛ مثلا ممکن است یک معلم از نظر مهارت در ارزیابی دانش آموز در سطح پایه واز نظر ساختار درس در سطح میانی قرار گیرد (گلاثورن و فاکس، ۱۳۸۲).

۲-۱۶-۹ مهارت های فرایند تدریس (یاددهی)

فرآیندتدریس مجموعه اعمالی است سنجیده، منطقی و پیوسته که به منظور ارائه درس از طرف معلم صورت می‌گیرد. توانایی‌های که معلم برای اجرای این اعمال کسب می‌کند، مهارت های فرایند تدریس نامیده می‌شوند.

مهارت های فرایند تدریس دارای سه مرحله کلی است و هر کدام از این مراحلی عبارت است:

مهارت های قبل از تدریس (یاددهی)

این بخش به فعالیت ها و اقداماتی که معلم پیش از شروع درس انجام می‌دهد مربوط می‌گردد که شامل:

الف) طراحی برنامه تدریس

ب) زمانبندی یک درس برای یک سال تحصیلی

ج) زمانبندی یک درس برای ثلث، ماه و هفته

د) طرح درس روزانه

ر) تعیین هدف درس جدید

ز) تعیین رفتار ورودی

ن) تهیه آزمون رفتار ورودی

و) تعیین مراحل و روش های تدریس

ه) انتخاب رسانه

ذ) تعیین فعالیت های یادگیری

ی) ارزشیابی

مهارت های ضمن تدریس

الف) مهارت اجرای آزمون رفتار ورودی

ب) مهارت برقراری ارتباط

ت) مهارت تمرکز بخشی

ث) مهارت آماده سازی

ح) مهارت ارائه درس جدید

ج) مهارت جمع بندی

خ) کلاس داری یا مدیریت کلاس(گلاثورن و فاکس،۱۳۸۲)

۲-۱۷ خودکارآمدی

۲-۱۷-۱ مفهوم خودکارآمدی

خودکارآمدی عبارت از قضاوت های افراد درباره توانایی شان برای سازماندهی و اجرای یک سلسله کارها برای رسیدن به انواع تعیین شده عملکردها است (بندورا، به نقل از پینتریچ و شانک، ۱۳۸۵). افرادی که از خودکارآمدی کمتری برای انجام یک کار برخوردارند، ممکن است از انجام آن خورداری کنند؛ افرادی که توانایی هایی خود را باور دارند اجتمالا درآن فعالیت ها شرکت خواهند کرد. افراد خودکارآمد به ویژه هنگام مواجهه به مشکلات، بیشتر از افرادی که به قابلیت های خود تردید دارند، از خود سخت کوشی و پشتکار نشان می‌دهند. افراد اطلاعات لازم برای ارزیابی خودکارآمدشان را از عملکردهای واقعی خویش، تجارب جانشین (مشاهده ای)، اشکال مختلف متقاعدسازی و علائم فیزیولوژیک کسب می‌کنند (پینتریچ و شانک، ۱۳۸۵). به بندورا (۱۹۹۴؛ به نقل از فیست و فیست، ۱۳۸۷) اعتقاد افراد به خودکارآمدی شخصی‌شان بر جریان عملی که برای دنبال کردن انتخاب می‌کنند، مقدار تلاشی که به خرج می‌دهند، مدت زمانی که در صورت روبرو شدن با موانع و تجربیات استقامت می‌کنند و بهبودپذیری آن ها بعد از بدبیاری ها تاثیر دارد. هر چند کارآمدی شخصی تاثیر علیتی نیرومندی برای اعمال افراد می‌باشد اما تنها عامل تعیین کننده نیست. بلکه خودکارآمدی شخصی برای تولید رفتار با محیط، رفتار قبلی و سایر متغییرهای شخصی، مخصوصا انتظارات پیامد، ترکیب می شود. افراد دارای خودکارآمدی بالا باور دارند که می‌توانند کاری انجام دهند که توان تغییر دادن رویکرد محیطی دارد و آنهایی که خودکارآمدی شخصی پایینی، معتقدند اصولا نمی ­توانند رفتار مهمی­انجام دهند. طبق نظر بندورا، سطوح ادراک خودکارآمدی افراد تعیین کننده احتمال شروع به انجام کار و میزان تلاش و پافشاری در انجام آن کارها می‌باشد (بندورا، ۱۹۹۷؛ به نقل از شولتز و شولتز، ۱۳۸۴).

باورهای خودکارآمدی برآوردی احتمالی از میزان اطمینان فرد در انجام شایسته رفتاری خاص یا زنجیره ای از رفتارهای خاص در جهت کنترل و اداره موقعیت های متصور است. در واقع باور خودکارآمدی باظرفیت ادراک شده افراد برای تولید نتایج و دستاوردهای از پیش تعیین شده ارتباطی نزدیکی دارد. نظریه پردازان شناختی معتقدند که باورهای خودکارآمدی یا قضاوت های افراد ‌در مورد توانایی‌های شان، مسیر فعالیت وجریان عملکردهای افراد را مشخص و سازماندهی می‌کند. هم چنین باورهای خودکارآمدی، تلاش، انتخاب ها و پشتکار افراد را در مقابل سختی ها تحت تاثیر قرار می‌دهد. باورهای خود کارآمدی تا حدی می‌توانند به نحومطلوبی پیش‌بینی کننده رفتار و نه توانایی واقعی رفتارباشند. زیرا این باورها ابزارهایی هستند که تعیین می‌کنند اشخاص با دانش و مهارت هایی که دارند چه کارهایی می‌توانند انجام دهند. نقش واسطه ای این باورها، این است که چرا افراد دارای مهارت ها ودانش مشابه، عملکرد متفاوتی دارند (پارجاس، ۱۹۹۶؛ به نقل از صادقی،۱۳۸۷).

۲-۱۷-۲ ابعاد خودکارآمدی

به طور کلی باورهای خودکارآمدی از لحاظ سطح، نیرومندی و عمومیت با یکدیگر تفاوت دارند:

۱) ـ سطح: باورهای خودکارآمدی در یک حوزه ممکن است در حد فعالیت های ساده، متوسط ‌و دشوار باشند لذا انتخاب فعالیت ها باید مبتنی بر میزان نیرومندی احساس خودکارآمدی افراد باشد. انتخاب نادرست فعالیت منجر به تضعیف احساس خودکارآمدی می‌گردد. افراد در رویارویی با فعالیت ها و تکالیف خیلی ساده، احساس کاذب خودکارآمدی و در مواجهه با فعالیت ها و تکالیف خیلی دشوار احساس عدم خودکارآمدی خواهندکرد.

۲) ـ نیرومندی: یکی از ابعاد خودکارآمدی، بعد نیرومندی است. باورهای خودکارآمدی ضعیف در اثر تجارب ناموفق به سهولت بی اعتبار می‌گردند. افرادی که اعتماد بالایی نسبت به توانایی‌های خود دارند در برابر مشکلات و سختی ها نیز کارآمدی خویش را خفظ می‌کنند. ‌بنابرین‏ احساس خودکارآمدی هر چقدر نیرومندتر باشد، ثبات ‌و دوامآن بیشتر خواهد بود. هم چنین رابطه بیشتری با رفتار پیدا می‌کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت