به عبارتی با افزایش نمرات زنان در مقیاس طلاق عاطفی ناسازگاری روانی آنان نیز افزایش می‌یابد.درخصوص تأثیر طلاق رسمی بر سازگاری زنان نیز تحقیقات متعددی صورت گرفته است. به عنوان مثال، عزت‌نفس پایین بهطور مکرّر به عنوان شاخص ناسازگاری پس از طلاق به تأیید رسیده است.
لورنز[۹۳] و همکاران (۲۰۰۶) با مطالعه آثار کوتاه‌مدت و بلندمدت طلاق بر زنان به این نتیجه رسیدند که زنان مطلقه نسبت به زنان متأهل به طور معناداری در سال‌های اول بعد از طلاق سطوح بالاتری از فشار روانی و در یک دهه بعد سطوح بالاتری از بیماری را نشان می‌دهند.
در همین راستا، حسینیان(۱۳۸۲) نیز دریافت که زنان مطلقه از سلامت روان پایین‌تری برخوردارند.
درخصوص پایین بودن سازگاری زنان پس از طلاق رسمی به علل مختلفی می‌توان اشاره کرد.به عنوان مثال، احساس فقدان‌ و ترس از تنهایی، احساسی است که زنان مطلقه بیشتر از مردان ابراز می‌کنند. این احساس‌های منفی موجب می‌شود بسیاری از زنان پس از جدایی به ناراحتی‌های جسمی و روحی دچار شوند. علاوه بر این، کمبود معاشرت و تفریح به سبب مسائل شهرنشینی در کلان‌شهرها به مشکلات روانی زنان افزوده است (فرجاد، ۱۳۷۲).
مذموم بودن طلاق در فرهنگ ایرانی منجر به تنگ شدن روابط اجتماعی زن مطلقه می‌شود؛ بدین ترتیب ارزش‌های حاکم بر جامعه بیش از مشخصات فردی بر مشکلات زنان مطلقه می‌افزاید.از سوی دیگر، روحیه جامعه ایرانی به گونه‌ای است که شخصیت زن را در چارچوب خانواده می‌بیند؛ لذا با شکستن این کانون، شخصیت و هویت خانوادگی زن دستخوش اختلال می‌شود (ادیب، ۱۳۷۴).
احساس حقارت بیشتر توسط زنان در مسئله طلاق، به دوگانگی موقعیت اجتماعی و اقتصادی زن و مرد در جامعه ایرانی بازمی‌گردد (اورعی، ۱۳۷۶). در جامعه ایرانی، زنان مطلقه عمدتاً در تهیه مسکن و مکانی برای زندگی با مشکل روبرو هستند (فرجاد، ۱۳۷۲).در واقع، وضعیت پس از طلاق در جامعه ایرانی، روندی از محدودیت‌های گوناگون، طرد اجتماعی، اختلال در مناسبات اجتماعی، عدم ارتباط با محیط بیرونی، فقدان همدل و همراز و نداشتن محل زندگی مستقل می‌باشد. در چنین جامعه‌ای، طلاق شرایطی را ایجاد می‌کند که منجر به از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده از فرد مطلقه، کاهش نفوذ اجتماعی وی و حتی گاهی تضعیف موقعیت‌ها و فرصت‌های اجتماعی فرد می‌شود؛ هرچند امروزه زنان مطلقه تحصیلات بالاتری داشته و می‌توانند شغلی داشته باشند؛ با این حال، همچنان احساسات منفی و فشارهای زیادی را متحمل می‌شوند که مجموع این عوامل منجر به کاهش سازگاری آنان می‌شود و پیامدهای عاطفی و روانی بسیاری را به آنان تحمیل می‌کند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

به نظر می‌رسد برخی پیامدهای طلاق در جامعه‌ی امروز ایران نه بر وضعیت جامعه غربی قابل انطباق است و نه بر جامعه‌ی سنتی. در جامعه‌ی غربی به دلیل آنکه طلاق، به لحاظ فرهنگی، امری پذیرفته شده است، فرزندان و همسران طلاق با فشار روانی کمتری مواجه می‌شوند. از سوی دیگر، به دلیل آنکه ازدواج مجدد زنان و مردان مطلقه امری رایج است، احتمال اینکه طلاق به تک‌زیستی و تنهایی زنان منجر شود، کاهش می‌یابد.
در جامعه سنتی نیز پیوندهای خویشاوندی قومی، ضمانتی برای برخی حمایت‌ها از زنان پس از طلاق فراهم می‌آورد که در جامعه‌ی کنونی چنین تضمین‌هایی فراهم نیست؛‌ در واقع در جامعه کنونی ایران واقعیت زندگی زنان مطلقه در زیر انبوهی از شعارهای حمایت از زنان و رویه ها و قوانین مشکل‌زا نادیده گرفته می‌شود (دهقان، ۱۳۸۰).
درخصوص پیامدهای طلاق عاطفی نیز بررسی‌ها نشان می‌دهد میزان و نوع فشارها و مشکلات روحی حاصل از طلاق عاطفی، در زندگی زنان متفاوت بوده است و در برخی خانواده‌ها پیامدهای شدیدتری تجربه شده داست. علاوه بر این، در مواردی پیامدها برای زن شدید و برای فرزندان خفیف بوده است و بالعکس در برخی موارد، پیامدها برای زن خفیف و برای فرزندان شدید بوده است (باستانی، ۱۳۹۰).
در تحقیق باستانی (۱۳۹۰) همه زنان شرکت‌کننده در پژوهش که طلاق عاطفی را تجربه کرده بودند با مشکلات عاطفی مختلف مواجه شده بودند. بی‌انگیزگی، بی‌حوصلگی، افسردگی و احساس حقارت از مشکلاتی بود که اکثریت قریب به اتفاق زنان مورد مطالعه از آن رنج می‌بردند.
به نظر می‌رسد سردی حاکم بر رابطه زن و شوهر درگیر در طلاق عاطفی، بی‌مهری، بیگانگی، کم شدن انرژی مثبت در خانواده، فاصله روحی و جسمی، بی‌علاقگی، مشکلات و تعارضات حل نشده و عدم رد و بدل شدن عواطف مثبت زمینه و بستری فراهم می‌کند که منجر به مشکلات سازگاری این زنان می‌شود.
یافته‌های تحقیق حاضر نشان می‌دهد چه زنان درگیر طلاق عاطفی باشند، چه طلاق رسمی تفاوتی در میزان سازگاری آنان در حوزه‌های مختلف خانوادگی، شغلی، تندرستی، اجتماعی و عاطفی وجود ندارد. این یافته‌ها حاکی از آن است که ادامه دادن به رابطه‌ی سرد و عاری از شور و اشتیاق و عواطف مثبت، صرفاً به دلایلی نظیر مشکلات اجتماعی یا وجود فرزندان یا عدم استقلال مالی به زنان درگیر در این نوع روابط آسیب زیادی وارد می‌کند و سازگاری آنان را به سطحی همتراز زنان مطلقه که خود آن‌ها نیز به دلیل درگیر شدن در مسائل و مشکلاتی که این نوع زنان در جامعه ایرانی با آن روبرو هستند، می‌رساند. این یافته‌ها با تحقیقاتی (نظیر کویی[۹۴] و همکاران، ۱۹۹۳) که نشان می‌دهند تعارضات و تنشهای زناشویی مخرب عمده‌ترین عوامل خطرساز برای آسیب‌های روانی و کارکرد نامطلوب است، همخوان می‌باشد.
۵-۴- تفسیر یافته‌های مربوط به سؤال دوم پژوهش
پرسش دوم پژوهش، بررسی تفاوت کودکان ۱۲-۱۰ ساله خانواده‌های درگیر طلاق عاطفی، طلاق رسمی را مدنظر دارد و به دنبال پاسخ به این سؤال است که زندگی در کدام نوع خانواده، پیامدهای منفی بیشتری برای کودکان به بار می‌رود. یافته‌های جدول ۴-۱ و ۴-۵ به وضوح نشان می‌دهد، کودکان ساکن در خانواده‌های درگیر در طلاق عاطفی افسردگی، استرس و پرخاشگری بیشتری تجربه می‌کنند. این تفاوت‌ها در متغیر پرخاشگری (  ) و استرس (  ) بارزتر بود تا متغیر افسردگی (  ).
جهت بررسی بیشتر تفاوتهای دو گروه در سازگاری فرزندانشان، فراونی و درصد شدت علائم افسردگی، اضطراب و استرس کودکان هر دو گروه بررسی شد که نشان داد ۵/۷۶ درصد از جمعیت کودکان خانواده های دچار طلاق عاطفی دچار اضطراب شدید تا بسیار شدید هستند؛ در حالیکه این رقم برای کودکان خانواده های طلاق رسمی ۴۸ درصد می باشد. در متغیر استرس نیز همین الگو با وخامت بیشتری دیده می شود؛ بدین ترتیب که درحالی که هیچکدام از کودکان گروه طلاق رسمی استرس شدید یا بسیار شدید گزارش نکرده اند، ۴/۲۹ کودکان خانواده دچار طلاق عاطفی درگیر استرس شدید تا بسیار شدید هستند. در متغیر افسردگی این تفاوتها کمتر می باشد (۱/۴۱ درصد در مقابل ۴۰ درصد).
این تبیین همسو با سایر تحقیقات انجام شده می باشد؛ به عنوان مثال نلسون و ایزرئیل[۹۵] (۱۳۷۹)عنوان کردند یکی از راه های عمده ای که ناسازگاری والدین با یکدیگر می تواند تاثیرات منفی روی کودک بگذارد، ارتباط ناکافی آنان با کودک است. با وجود این جدایی و ارتباط ناکافی الزاما موجب اختلال در رفتار نخواهد شد. رویدادهای خوشایند در محیط منزل، یا حضور گرم پدر یا مادر در خانه می تواند از پیامدهای منفی جدایی بکاهد. این مساله ضعف مهارتهای اجتماعی را برای کودک به همراه می آورد. ومی توان گفت که درگیری های والدین در طلاق عاطفی بیشتر موجب ناسازگاری کودک می شود تا خود جدایی و طلاق رسمی. در واقع جوی که در خانواده حاکم است اثر تعیین کننده ای بر سلامت روان کودک دارد و کودک در یک جو آرام سلامت روان بیشتری دارد هر چند بدون پدر یا مادر باشد.
ایزابلا(۲۰۰۱) در پژوهش خود به این نتیجه رسید که پیش از جدایی کامل پدر و مادر میزان اختلاف ها در درون خانواده به اوج خود می رسد. در خانواده هایی که اختلاف رفتاری در میان والدین شدید می شود میزان بزهکاری کودکان افزایش می یابد. در واقع به نظر می رسد که گسستگی عدم توافق مرافعه و پرخاشگری در کودکان این خانواده ها بیشتر از خانواده های آرام است.
سارا مک لین[۹۶](۲۰۰۶) پژوهشگر آمریکایی در این مورد می‌گوید: علت مشکلات روحی فرزندان طلاق، جدایی والدین یا زندگی کردن آنها با یکی از والدین نیست، بلکه تشنج‌ها و درگیری‌های خانوادگی و اختلافات والدین پیش از جدا شدن، باعث بر هم خوردن آرامش ذهنی آنها می‌شود و به دنبال خود معضلات رفتاری را به همراه می‌آورد.
روزالیند بارنت[۹۷](۲۰۰۶) پژوهشگر استرالیایی می‌گوید: فرزندان خانواده‌های پرتنش، مشکلات رفتاری بیشتری نسبت به فرزندان طلاق دارند، بنابراین اگر والدین به جای تلاش برای تداوم یک رابطه پر از درگیری و مشاجره اقدام به جدایی کنند و پس از جدایی یک رابطه سالم و مسالمت‌آمیز با همسر سابق خود که پدر یا مادر فرزندشان است برقرار سازند، خواهند توانست به سلامت روان فرزندشان کمک کنند و باعث ارتقای شخصیت او شوند .
جوزف هوپر[۹۸](۱۹۹۱) پژوهشگر مسائل خانواده می‌گوید: زمانی بقای یک زندگی خانوادگی برای کودک مفید است که درگیری‌ها و مشکلات اعتقادی  و سلیقه‌ای والدین محسوس نباشد، زیرا در غیر این صورت دوام یک زندگی نه تنها به سود کودک نیست بلکه باعث تشدید تشویش‌های ذهنی و مشکلات روحی او می‌شود .
این یافته‌ها حاکی از آن است که زندگی در جوّی که والدین به دلایلی به جز علاقه و میل باطنی با هم زیر یک سقف زندگی می‌کنند و به علت مشکلات واقعی یا ذهنی تاکنون اقدام به طلاق رسمی نکرده‌اند، آسیب بیشتری به فرزندان وارد می‌کند تا زندگی با والدینی که رسماً از یکدیگر جدا شده‌اند.
این یافته‌ها از آنجا معنی و واقعیت خاصی پیدا می‌کند که به این نکته توجه شود که بیشتر تحقیقات صورت گرفته در حوزه طلاق نشان می‌دهند اغلب کودکان و نوجوانان پس از طلاق والدین (به ویژه طی سال‌های اول پس از طلاق) با مشکلات روحی و رفتاری مختلفی نظیر اضطراب شدید، انزوا و گوشه‌گیری، پرخاشگری، افت تحصیلی و فرار از خانه روبه‌رو می‌شوند. یافته پژوهش حاضر در کنار این حقیقت تحقیقاتی مؤید آن است که زندگی با والدینی که دچار طلاق عاطفی شده‌اند، پیامدهای سهمگین‌تری دارد تا زندگی در شرایط طلاق رسمی.
در تبیین این یافته می‌توان به جوّ حاکم در خانواده‌های دچار طلاق عاطفی اشاره کرد. در این نوع خانواده‌ها ضعف ارتباط عاطفی زن و شوهر منجر به سردی تمام روابط روحی، جسمی، عاطفی و حتی گفتاری بین آنان می‌شود. در چنین جوّی تنش دائمی زن و شوهر منجر به قطع وابستگی عاطفی و پیوندها می‌شود. در این نوع از زندگی که فقط نام خانواده را یدک می‌کشد، فرزندان در فضایی سرد رشد می‌کنند. در چنین جوّی از هم پاشیدن انگیزه‌ها و جایگزین شدن رخوت‌ها و کدورت‌ها به خودی خود اعضای چنین خانواده‌هایی را با مشکلات روحی و تعارضات متعددی مواجه می‌کند. متأسفانه بیشترین ضربات روحی از این جریان تند متوجه فرزندان می‌شود؛ چرا که قطعاً متوجه نزاع‌ها، بگومگوها، بی‌احترامی‌ها، قهرها و دعواها و سایر مسائل حاشیه‌ای والدین خود شده و در تحلیل‌های کودکانه خود با نوعی ناکامی مواجه می‌شوند (میرزاخانی، ۱۳۸۷).
این یافته‌ها همچنین همسو با تحقیقاتی است که نشان می‌‌دهند رفتار والدینی ، تعارضات و کشمکش‌های زناشویی، نقش مهمی در سبب شناسی و درمان اختلالات عاطفی و خلقی کودکان (نظیر افسردگی، اضطراب و افسردگی) دارد.
مطالعات انجام شده در زمینه‌ی اثرات والدینی و خانوادگی در ایجاد یا تقویت، مدل‌سازی، حمایت فوق‌العاده اختلالات اضطرابی بر مواردی همچون کمبود عواطف مثبت و گرم، کنترل زیاد و رفتار اضطرابی والدین تأکید دارند. این یافته‌ها همسو با تحقیقات دهه‌ های اخیر است که اثربخشی خانواده‌درمانی را در مشکلات متعدد کودکان و نوجوانان نظیر اختلالات عاطفی در کودکی و نوجوانی، اختلالات رفتاری نظیر پرخاشگری و … نشان داده‌اند (کاسلو و همکاران، ۲۰۰۵).
به عنوان تبیینی دیگر برای یافته‌های پژوهش حاضر می‌توان به مدل رشدی مانا سیس[۹۹] و دیگران (۱۹۹۴) اشاره کرد که برطبق آن، رفتار والدین اهمیت خاصی در سبب‌شناسی و درمان اختلالات خلقی کودکان دارد.طبیعی است در خانواده‌هایی که زن و شوهر از روابط سالم، محبت‌آمیز و حمایت عاطفی یکدیگر برخوردار نیستند، روابط والد – فرزند نیز آسیب دیده و کمتر پاداش‌بخش می‌باشد و زنان و مردان در خانواده‌‌ای دچار طلاق عاطفی بیشتر درگیر رابطه ناکارآمد خود هستند تا شیوه‌های سالم فرزندپروری و سبک‌های کارآمد والدینی.
برطبق نظریه‌ی سیستم‌ها، هر عضو خانواده به منزله‌ی واحدی از خانواده در جهت حفظ تعادل با دیگران ارتباط برقرار می‌ کند. خانواده درمانگران بر این باورند که هرگاه عضوی از خانواده مشکل خاصی داشته باشد، سایر اعضای خانواده نیز دچار مشکل خواهند شد و نه تنها آن عضو خانواده که برچسب بیمار (مشکل‌دار) به او زده شده و مشکلات خانواده به او نسبت داده می‌شود، در فرایند درمان نیازمند درمان است؛ بلکه اعضای دیگر خانواده نیز در امر درمان باید مدنظر قرار گیرند (سادوک و دیگران، ۲۰۰۳).
مجموعه این بحث‌های نظری و تحقیقات تجربی نشان می‌دهد زندگی با والدینی که درگیر طلاق عاطفی هستند برای فرزندان آنان آسیب رسان‌تر از شرایط طلاق رسمی در زندگی تنها یا یکی از والدین می‌باشد.
۵-۴- کاربرد نظری و عملی پژوهش
یافته های این پژوهش را می توان از دو جنبه کاربردهای نظری و عملی مورد توجه قرار داد. در حوزه نظری با توجه به اینکه پژوهش در مورد طلاق عاطفی و پیامدهای آن بر سازگاری زنان و کودکان می باشد، می تواند بدنه علمی را غنا بخشیده و شروعی باشد برای پژوهشهای بیشتری در زمینه طلاق عاطفی. در قلمرو عمل یافته های این پژوهش می تواند دست اندر کاران آموزش و سلامت را یاری نماید تا در خصوص شناخت بیشترطلاق عاطفی و همینطور تاثیر اختلافات زناشویی بر کودکان راهکارهای کاهش میزان پیامدهای طلاق عاطفی از طریق مشاوره هایخانواده و …. منجر به ارتقائ سلامت روان کودکان و زنان شوند.این یافته پژوهش که زندگی در جو خانواده دچار طلاق عاطفی پیامدهای رفتاری و عاطفی مخرب تری حداقل برای کودکان در پی دارد، این نکته را نشان می دهد که چنانچه با وجود مشاوره های اصولی و صحیح باز هم طرفین یک رابطه اصرار بر جدایی عاطفی داشته باشند، زمینه لازم برای جدایی آنان فراهم شود و طرفین رابطه به دلایلی واهی نظیر وجود فرزندان و ضربات روحی احتمالی، به تخریب بیشتر فرزندان ادامه ندهند.
۵-۵- پیشنهادات
۱- استفاده از نتایج این گونه پژوهشها برای شناخت بهتر و بیشتر مشکلات فرزندان در خانواده های درگیر طلاق عاطفی و رسمی.
۲- با عنایت به اینکه کودکان خانواده های طلاق عاطفی از کودکان خانواده های طلاق رسمی افسردگی، استرس و پرخاشگری بیشتری دارند اهمیت اینکه این شرایط در خانواده تغییر یابد مشخص می گردد.
۳- به مسؤولین توصیه می گردد تا در خصوص مسئله طلاق عاطفی و شناخت آن در خانواده ها اهتمام بیشتری ورزیده شود تا از تبعات منفی آن جلوگیری شود.
۴- پیشنهاد می شود که برای کاهش تأثیرات آسیب زای طلاق عاطفیحمایت های اجتماعی، آموزشها و دادن آگاهیها در مورد شیوه های روانی – تربیتی ناسالم خانوادگی گسترش یابد.
۵- همچنین به همه کسانی که در امر تعلیم و تربیت و آموزش نقش دارند توصیه می شود که در جهت اصلاح نگرش جامعه به مسئله طلاق رسمی و زنان مطلقه بذل توجه زیاد نمایند تا مانع افزایش میزان طلاق عاطفی در جامعه باشیم.
۶- تخصیص منابع مالی, مادی, انسانی و اطلاعاتی لازم برای حمایت از کودکان خانواده های در گیر طلاق به خصوص طلاق عاطفی.
پیشنهادات به محققین
۱- به محققان توصیه می شود تا پژوهشهایی مشابه در سایر نقاط کشور انجام شود تا شناخت دقیق تری از این مسئله بدست آید.
۲- این پژوهش کودکان را در سنین ۱۰-۱۲ سال مورد بررسی قرار داده است توصیه می شود کودکان سایر سنین نیز مورد بررسی قرار گیرند.
۳- پیشنهاد می شود در تحقیقات آتی مدت زمان طلاق رسمی، جنسیت کودک، وضعیت اقتصادی- اجنماعی زنان، تحصیلات زنان و…. کنترل شود.
۴- توصیه می شود پژوهشهای مشابهی جهت مقایسه دو گروه طلاق عاطفی و رسمی با خانواده های عادی صورت گیرد تا تفاوتهای بیشتری آشکار گردد.
۵- پیشنهاد می شود تحقیقاتی مشابه با متغیرهایی نظیر عملکرد تحصیلی فرزندان نیز صورت پذیرد.
۵-۶- محدودیتها و مشکلات تحقیق
پژوهش حاضر همانند بیشتر تحقیقات با محدودیتهایی همراه بوده است که شناخت دقیق آنها جهت انجام پژوهش های بعدی و تلاش در کاهش یا رفع این محدودیتها در انجام یک پژوهش صحیح و در نتیجه نتایج دقیق و منطقی ضروری به نظر می رسد. عمده ترین محدودیتهای این پژوهش شامل موارد زیر می باشد:
۱- یکی از محدودیتها عدم دسترسی به ابزار پژوهشی خاص فرهنگ ایرانی و بکار گیری پرسشنامه های پیش ساخته غربی می باشد.
۲- در این تحقیق نیز مانند سایر پژوهش های حوزه روانشناسی پرسشنامه تنها ابزار تحقیق و پیش بینی کننده می باشد و امکان استفاده از تحقیقات آزمایشی نیز وجود ندارد.
۳-به علت زیاد بودن تعداد سؤالات پرسشنامه سازگاری بل که ۱۶۰ تا بود ممکن است تعدادی از نمونه ها خسته شده و سؤالات آخر را با دقت کافی جواب نداده باشند.لذا باید تلاش نمود تا آزمونهای مناسب تری تهیه کرد.
منابع و مآخد
۱- آرون تی، بک (۱۳۶۹). عشق هرگز کافی نیست، ترجمه مهدی قراچه داغی. تهران، انتشارات نیوند.
۲- آسانی یداله(۱۳۸۱-۱۳۸۲) .بررسی رابطه ویژگی‌های شخصیتی و پیشرفت تحصیلی در نوجوانان ۱۴- در دو گروه در معرض طلاق و عادی، پایان نامه کارشناسی ارشد ، داشکده علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی.
۳- آﻗﺎﺑﺨﺸﻲ،ﺣﺒﻴﺐ(۱۳۷۹). اﺛﺮاتاﻋﺘﻴﺎدﭘﺪرﺑﺮﻛﺎرﻛﺮدﻫﺎیﺧﺎﻧﻮاده. ﻓﺼﻞﻧﺎﻣﻪ علوم اجتماعی ، شماره ۱۰ .
آقایی، اصغر (۱۳۸۳) . رابطه سبک زندگی و رضایت زناشویی در هنرمندان و مقایسه آن با افرادعادی. مجله دانش و پژوهش، سال ششم، شماره ۲۱ ۲۲، ۱۷۲-۱۷۱.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت