کتاب خطبته التی اخرج منها الراء
کتاب معانی القرآن
کتاب الخطب فی التوحید
کتاب ماجری بینه و بین عمرو بن عبید
کتاب السبیل الی معرفه الحق
کتاب طبقات اهل العلم و الجهل
ابوهذیل علاف
ابو الهذیل محمد بن محمد هذیل عبدی بود چرا که منسوب به عبدالقیس و از موالی و وابستگان این خاندان بود[۴۴]‌‌‌،در سال ۱۳۵ هجری قمری دیده به جهان گشود[۴۵] و در سال ۲۰۳ هجری قمری در بغداد چشم از جهان فرو بست[۴۶]. به علاف مشهور شد زیرا خانه او در بصره در محله علافین قرار داشت‌،او از مردم بصره بود که بعدها به بغداد نقل مکان نمود[۴۷]. علم را از عثمان طویل آموخت و از واصل یا عمرو تلمذ نکرد[۴۸]. او نیزدر مناظره و مباحث دقیق کلامی بسیار ماهر بود و در مناظرات زیادی که در طول عمرش داشت غالبا پیروز می‌شد و حریفان را از میدان به در می‌نمود[۴۹]. از ابوهذیل تالیفیدر کتب ملل و نحل و فرقه شناسی نام برده نشده است[۵۰]‌‌‌،در حالی که بغدادی در «الفرق بین الفرق» ردیه‌هایی را ذکر می‌کند که بر ضد ابوهذیل نوشته شده‌اند و طبعاً این ردیه‌ها پاسخ‌هایی بر تالیفات ابوهذیل علاف بوده‌اند[۵۱]. اما ابن خلکان کتابی به نام «میلاس» را به او نسبت داده[۵۲]و بغدادی نیز دو کتاب به نام های «الححج» و «القوالب» را برای علاف نام برده[۵۳]و رد او بر نظام در کتاب معروف «الرد علی نظام» را متذکر شده است.[۵۴]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ابراهیم نظام
نامش اسحاق بن سیار نظام بود و از برده‌زادگان و وابسته به زیادیین بوده است [۵۵]‌،ابن حزم نیز نقل کرده‌: «او وابسته و مولی بنی بجیر بن حارث بن عباد ضبغی بوده است».[۵۶] وی از مردم بصره بود و او را به سبب سرودن سخنان نثر و شعر موزون و بنا به نقل دیگر چون در بازار بصره تسبیح می ساخت و دانه های آن رابه رشته نظم می کشید نظام لقب داده‌اند [۵۷]. از تاریخ ولادت او اطلاعی در دست نیست و تاریخ وفات وی نیز در هاله ای از ابهام قرار دارد اما به احتمال قوی نظام در سال ۲۳۱ هجری قمری و درحدود سن هفتاد تا هفتاد و پنج سالگی درگذشته است[۵۸]. اخبار فراوانی از نبوغ و هوش سرشار و نیز سرعت درک و اندیشه او به ما رسیده که ذکر آن‌هادراین مجال اندک نمی‌گنجد[۵۹]. تالیفاتی که از وی نقل شده شامل کتابی در مورد «جزء»[۶۰] و کتابی با نام «العالم»[۶۱] و کتابی در مورد توحید[۶۲] و نیز رساله ای در رد ثنویه می باشند.[۶۳]
ابو علی جبایی
ابوعلی محمد بن عبدالوهاب جبایی از استان خوزستان بوده است و «جبّا» نام روستایی در نزدیکی اهواز است[۶۴]‌،در سال ۲۳۵ هجری قمری دیده به جهان گشود و در سال ۳۰۳ هجری قمری دیده ازجهان فرو بست[۶۵]. او نیز درنبوغ و هوش سرآمد بود و از همان کودکی در مجادله و مناظره قدرتمند بود[۶۶]. استاد وی ابو یعقوب شمام (از اصحاب ابو هذیل) بود که ریاست معتزله به او رسید[۶۷]. تالیفاتی که از ابوعلی جبایی در طبقات معتزله به وی نسبت داده شده به این شرح می‌باشند‌:کتاب تفسیر قرآن‌،کتاب‌هایی در رد اهل نجوم‌،کتاب اللطیف که که برای برخی از شاگردانش از جمله ابوالفضل خجندی املا نموده است و اشعری اظهار داشته ردیه‌ای بر کتاب الاصول جبایی نوشته است.[۶۸]
قاضی عبدالجبار
قاضی ابوالحسین عبدالجبار بن احمد بن عبدالجبار بن احمد بن خلیل بن عبدالله همدانی اسد‌آبادی که معتزله او را «قاضی القضاه» نامیده‌اند. درمورد ولادت و سن او اطلاع دقیقی در دست نیست؛ ابن اثیر گفته که سن او از نود گذشته بود که در سال ۴۱۵ هجری قمری وفات یافت‌،اگر این روایت را صحیح بدانیم‌،ولادت وی به سال‌های ۳۲۰ الی ۳۲۴ هجری قمری باز می‌گردد[۶۹]. وی در علم حدیث از اساتیدی چون ابوالحسن سلمه بن قطان و عبدالرحمان بن جلاب و عبدالله بن جعفر بن فارس و دیگران استفاده نمود [۷۰]و اساتید وی در مذهب اعتزال ابو اسحاق عیاش و ابو عبدالله حسین بصری بودند[۷۱]. او در سال ۳۶۰ هجری به دعوت صاحب بن عباد به ری کوچ نمود و صاحب بن عباد او را به منصب قاضی القضاتی گماشت و تا پایان عمر خویش در آنجا ساکن بود. حاکم ابو سعد محسن بن کرامه جشمی بیهقی در مورد قاضی عبدالجبار می‌گوید‌: عمر او در حالی که سراسر به تدریس و القای علم سپری می شد به درازا کشید تا آن‌جا که زمین را سراسر از کتب و یاران و شاگردان خویش آکنده نمود و طنین صدای او تا دور دستها پیش رفت و منزلت او بالا گرفت[۷۲]. حاکم می‌گوید تالیفات وی را تا چهارصد هزار برگ نیز گفته‌اند که در زمینه‌های مختلف علوم و فنون بوده‌اند و به شرح زیر می‌باشند[۷۳]‌:
کتاب الدواعی و الخواطر
کتاب الخلاف و الوفاق
کتاب الخاطر
کتاب الاعتماد
المنع و التمانع
کتاب ما یجوز فیه التزاید و ما لایجوز
المغنی
الفعل و الفاعل
کتاب المحیط
کتاب الحکمه و الحکیم
شرح اصول الخمسه
شرح الجامعین
شرح الاصول
شرح المقالات
شرح الاعراض
النهایه
انشعابات فرقه‌ای معتزله
همان‌طور که اشاره شد معتزله اصول مذهب مشترکی دارند که به واسطه اعتقاد به آن از دیگر فرق کلامی جدا می‌شوند‌،البته این امر به معنای وحدت اعتقاد ایشان در مسائل جزئی نمی‌باشد.شاهد این مدعا‌،دسته‌ه ای مختلفی است که در طول حیات فرقه معتزله به منصه ظهور رسیدند و البته با یکدیگر اختلافاتی داشتنـد‌،ولی تفرقات معتزله بر خلافت شیعه و خوارج بیشتر جنبه عقیدتى و کلامى دارد.البته اگر بادقتى محققانه انشعابات معتزله بررسى شود‌‌‌،معلوم خواهد شد که شهرت یافتن فرقه‌هایی چونواصلیه‌،نظامیه‌،هذلیه و… مد نظر بزرگان معتزله نبوده‌،بلکه ساخته و پرداخته صاحبان کتاب‌های فرق و مذاهب است. این مذاهب و فرق عمدتاً کلامى بوده و اختلافات وافتراقشان با یکدیگر در مسائلی اعتقادى که بعضاً کم اهمیت هم هستند‌،می‌باشد. معتزله در پنج اصل توحید‌‌‌،عدل‌‌‌،منزله بین المنزلتین‌‌‌،وعد و وعید‌‌‌،امر به معروف و نهى از منکر با یکدیگر مشترکند و تقریباً هیچ اختلافى ندارند.این گروه‌ها و دستـه‌ها را می‌توان باعنوان فرقه‌های کلامی معتزلی یاد کرد.اهم این فرق عبارتند از[۷۴]‌:
واصلیه: پیروان واصل بن عطاء؛
هذیلیه: پیروان ابوالهذیل علاف؛
نظامیه: پیروان ابراهیم بن سیار نظام؛
بشریه: اصحاب بشر بن معتمر؛
معمریه: پیروان معمر بن عباد السلمی؛
مرداریه: یاران عیسی‌بن صبیح مردار؛
ثمامیه: پیروان ثمامه بن اشرس النمیری؛
هشامیه: اصحاب هشام بن عمرو الفوطی؛
جاحظیه: اصحاب عمرو بن بحر جاحظ؛
خیاطیه: پیروان ابوالحسین عبدالرحیم الخیاط؛
جبائیه: پیروان ابو‌علی محمد بن عبدالوهاب جبائی؛
بهشمیه: پیروان ابوهاشم جبائی.
از دیگر سو معتزلیان از قرن سوم به بعد‌،دو وجهه فکری عمده داشتند که به واسطه آن به مذهب اعتزالی بغداد و یا بصره منسوب می‌شدند.این دو بخش دو جریان اصلی را در مذاهب اعتزال تشکیل می‌دادند.این تقسیم بندی بر تفاوت دیدگاه‌های مذهبی آن‌هااستوار بود.
بشر بن معتمر(متوفی ۲۱۰ه‍) مؤسس مکتب اعتزال در بغداد از هواخواهان علویان بود واز این‌ رو در دوره هارون الرشید تحت فشار و شکنجه واقع می‌‌شد.از دیگر متکلمان معتزلی نامدار مکتب بغداد ابن خیاط (متوفی ۲۹۰ ه‍) بود.
مکتب بصره در زمان ابوعلی جبائی (۳۰۳ه‍) و خصوصاً ابوهاشم (۳۲۱ه‍) رونق خاصی داشت و پس از او ابو‌عبدالله بصری (۳۶۷ ه‍) ریاست آن را بر عهده گرفت.
تعلیمات مکتب بصری توسط ابو عمرو سعید بن باهلی (۳۰۰ ه‍) که از شاگردان ابوعلی جبائی بود به بغداد رسید و سبب غلبه تعلیمات بصری بر تعلیمات قدیم بغداد شد. معتزله بصره و از جمله ابوهاشم جبائی به بغداد رفتند.پیش از عزیمت او به بغداد‌‌‌،احمد بن علی اخشید‌‌‌،مکتبی تأسیس کرد که در آن بیش از مکتب بهشمیه ابوهاشم جبایی‌‌‌،به آراء پدر وی‌‌‌،ابوعلی وفادار مانده بود.این امر سبب شکافی در میان معتزلیان شد.اخشید نیز به بغداد رفت و بدین ترتیب در قرن سوم‌‌‌،سه گروه از معتزله در بغداد وجود داشتند: مکتب بغداد‌‌‌،اخشیدیه و بهشمیه. از میان این سه مکتب‌‌‌،مکتب بهشمیه در پایان عمر معتزله‌‌‌،از برجستگی بیشتری برخوردار بود.از بزرگان معتزله بصره می‌توان به ابوهذیل علاف‌‌‌،نظام‌‌‌،جاحظ‌‌‌،ابوعلی جبائی‌‌‌،ابوهاشم جبایی و از معتزله بغداد به بشر بن معتمر‌‌‌،ابوموسی مردار‌‌‌،ثمامه بن الاشرس و احمد بن ابی داوود اشاره کرد.[۷۵]
نقش معتزله در تفکر اسلامی
هیچ کس نمی‌تواند نقش مثبت معتزله را در آزاد کردن فکر اسلامی و زدودن زنگارهای جمود و پیروی از روش‌های سنتی در نقد و بررسی و مناظره انکار کند. در ضمن معتزله اکتفا به نصوص قرآنی و احادیث جهت مبارزه با ملحدان و شبهه افکنان و پیروان مذاهب و ادیان دیگر که از جوهره اسلام آگاه نبودند را نیز کنار زده و از روش‌های نوین جهت این مهم استفاده نمودند.چرا که تفکر تقلیدی اهل سنت برای این امر مناسب نبود و در مقام عمل جز تکفیر و فرار کردن از مباحثه و مناظره چیزی به ارمغان نمی آورد.[۷۶]
نقش معتزله در جمع کردن عقل ودین‌:معتزله توانستند بین دین و عقل و نیز بین تفکرات اصیل اسلامی و علومی که از دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها خصوصا فرهنگ یونانی اخذ نموده بودند هماهنگی ایجاد کرده و از روش‌های کارآمد آن‌هاجهت دفاع از اعتقادات اسلامی در مقابل دیگر گروه‌ها و ادیان و مذاهب استفاده کنند.آن‌هامتوجه شدند تنها راه مقابله با حملات معاندان و مخالفان استفاده از روش‌های عقلی‌،منطقی و کلامی‌،فلسفی فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر است که آن‌هابرای اثبات حقانیت و تحکیم پایه های اعتقادی خود استفاده می‌کنند.[۷۷]
تلاش معتزلیان د‌‌ر هماهنگی عقل و د‌‌ین را می‌توان به د‌‌و د‌‌وره تقسیم کرد.زیرا معتزله متقد‌‌ّم و متاخر د‌‌ر موضوع مناسبات عقل و د‌‌ین‌‌‌،به لحاظ رویکرد‌‌ برون د‌‌ینی‌شان اختلاف نظر د‌‌ارند.اگرچه هر د‌‌و گروه «عقل» را مقد‌‌م بر «د‌‌ین» می‌د‌‌انسته‌اند‌‌‌،ولی د‌‌ر چگونگی تلقی نسبت د‌‌ین با عقل‌‌‌،طریق واحد‌‌ی نپیمود‌‌ه و میان آن د‌‌و به یک شکل د‌‌اوری نکرد‌‌ه‌اند.
همان‌گونه که پیشتر بیان شد‌‌ معتزله متقد‌‌ّم‌‌‌،چشمی به «عقل» و نگاهی به «د‌‌ین» و آموزه‌های معرفت‌بخش «وحی» د‌‌اشته‌اند.به همین جهت‌‌‌،تلاشی د‌‌وسویه را آغاز کرد‌‌ند‌‌‌،از سویی د‌‌ر حوزه مسایل نظری و مشکلات عملی‌‌‌،حق د‌‌اوری را به «عقل» می‌سپرد‌‌ند‌‌ و با تاکید بر تبعیت احکام از مصالح و مفاسد‌‌ و توانایی «عقل» د‌‌ر کشف حسن و قبح افعال آد‌‌می‌‌‌،جایگاه وسیع و رفیعی به آن می‌د‌‌اد‌‌ند‌‌ و از د‌‌یگرسو‌‌‌،می‌کوشید‌‌ند‌‌ د‌‌ر قلمرو د‌‌یانت‌‌‌،تسلیم د‌‌ین و پایبند‌‌ به «وحی» باقی بمانند.از این‌رو‌‌‌،رویکرد‌‌ معتزله متقد‌‌م بهاستد‌‌لالات عقلی را نباید‌‌ صرفاً متأخر از جریان‌های معرفتی‌ای برشمرد‌‌ که بیرون از چارچوب تعالیم د‌‌یانت وارد‌‌ جامعه مسلمین شد‌‌ه بود‌‌‌،بلکه د‌‌ر ابتد‌‌ا شالود‌‌ه‌های «عقلانیت» موجود‌‌ د‌‌ر کتاب و سنت‌‌‌،د‌‌ید‌‌گاه معتزلی‌ها را د‌‌ر تفسیرآموزه‌های د‌‌ینی بر روش عقلی به خود‌‌ جلب کرد‌‌ و سپس د‌‌ر د‌‌وره متأخر‌‌‌،مواجهه با فلسفه‌ها و تعامل و با آراءو اند‌‌یشه‌های د‌‌یگر ملل و نحل‌‌‌،تمایل به پرد‌‌ازش نظامی فکری و مستقل از د‌‌یانت را د‌‌ر میان آن‌هابرانگیخت.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت