• ابن‌سینا در مورد علم باری تعالی به ذات قائل به اتحاد عاقل و معقول است و در اثبات علم به ماسوا متمسک به قاعده‌ی «علم به علت، موجب علم به معلول است» می‌شود.
  • ابن‌سینا اراده‌ی الهی را عین علم الهی می‌داند و بر این عقیده است که این اراده متعلق به هیچ غرضی ورای ذات واجب نیست.
  • نظر ابن‌سینا در باب علیت با نظر ارسطو متفاوت است. ابن‌سینا، فاعلیت حق را فاعلیت ابداعی ایجادی می‌داند. او با صراحت تمام سعی در تفاوت نهادن بین فاعلیت طبیعی و الهی دارد که اولی را اعطاکننده‌ی حرکت و دومی را اعطاکننده‌ی وجود می‌داند. البته بین علت فاعلی (مفیض) ابن‌سینا و معلول (فیض) آن نوعی تباین و جدایی وجود دارد.
  • ابن‌سینا با قبول مسئله‌ی خلقت که در متون و منابع دینی به وضوح یافت می‌شود به کلی از تفکر یونانی جدا می‌شود.

در فلسفه‌ یونان از فاعل ایجادی و آفرینش ابداعی که یک نوع تبیین فلسفی خالقیت خالق نسبت به عالم است، خبری نیست و هر آنچه که این فیلسوفان آن را علت می‌نامیدند چیزی جز علیت اعدادی یا طبیعی نبوده است.

  • در فلسفه‌ ابن‌سینا، جهان به صورتی تصور می‌شود که خداوند نه تنها به آن، وجود افاضه می‌کند بلکه آن را در هر کدام از آنات مختلف و متوالی محفوظ می‌دارد. چنین جهانی را باید تابع اراده‌ای دانست که دائماً به خلق آن تعلق می‌گیرد. ابن‌سینا کاملاً از مفهوم اسلامی ارتباط مستمر میان خدا و جهان آگاه است، براساس چنین تلقی‌ای از جهان، باید بر آن بود که اشیاء نه تنها از لحاظ صور خود و ائتلاف این صور با یکدیگر بلکه علاوه بر این از حیث موجودیت خود نیز اکتفا به ذات ندارند. عالم مخلوق از آن‌جا که دارای امکان ذاتی است و ذاتاً مسبوق به عدم است، خود به خود و پیوسته، روی آور به سوی نیستی است و در هیچ آنی نمی‌تواند از نیستی رهایی جوید، مگر این‌که وجودی به وی افاضه شود که خود نه آن را می‌تواند به خود افاده کند و نه از بهر خود باقی دارد.
      • نظریه‌ی ابن‌سینا در مورد حدوث عالم با تصور وی از ممکن‌الوجود و واجب‌الوجود پیوند نزدیک دارد. به نظر او حدوث عالم دقیقاً به این معناست که میان دو هستی کاملاً متفاوت یعنی آن‌چه فی‌ذاته واجب است و آن‌چه فی‌نفسه ممکن است، ولی از طریق ارتباط با واجب الوجود واجب می‌شود، فرایندی میانی قرار دارد که حدوث نامیده می‌شود؛ بنابراین، عالم حادث و خدا قدیم است. حدوث بدین معنا برای ارسطو، نمی‌توانست مطرح باشد، زیرا جهانی که وی با آن سر و کار دارد، جهانی نیست که امکان عدم آن قابل تصور باشد. در یک چنین نظام مابعدالطبیعی جایی برای مسئله‌ی فرق و تمایز و رابطه و نسبت میان واجب و ممکن نیست.

    (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

  • ابن‌سینا به تبعیت از فارابی مسئله‌ی خلقت را با فرایند تعقل تبیین می‌کند. وی بر این عقیده است که خداوند با تعقل ذات خود موجودات را خلق و ایجاد می‌کند. این روند ایجادی به اسامی ابداع، انبجاس، فیض و صدور نامیده شده، هر کدام به جهتی و لحاظی.
  • از نظر ابن‌سینا صدور موجودات از علت اولی که همان واجب بالذات است، طی سلسله مراتبی صورت می‌گیرد. معلول بی‌واسطه‌ی واجب تعالی براساس قاعده‌ی الواحد تنها می‌تواند یک موجود مفارق باشد و مبدئیت باری تعالی برای جسم و موجودات مادی جز با واسطه نمی‌تواند باشد. او در عقل اول حیثیاتی را لحاظ می‌کند که از هر کدام آن‌ها عقل بعدی، نفس فلک بعدی و جرم آن به وجود می‌آید. این سلسله‌ی عقول در عقل دهم متوقف می‌گردد. در تبیین او، اجرام سماوی نوعی دخالت در پیدایش اجسام دارند، پس موجودات با یک ترتیب مشخص و از طریق وسائطی که تقدم و تأخر آن‌ها معین است، از اشرف به اخس، صادر می‌گردند.
  • بر نظام فیض و صدور ابن‌سینا از طرف برخی فلاسفه و متکلمین از جمله: سهروردی، غزالی، فخررازی، ابوالبرکات بغدادی و … انتقاداتی وارد شده است. که از طرف برخی مشائین و پیروان ابن سینا بدان‌ها پاسخ داده شده است.

بخش سوم
دیدگاه ملاصدرا درباره‌ی
مسئله‌ی فیض
فصل اول
اصول و مبانی صدرالمتالهین در مسئله‌ی فیض
فصل اول
اصول و مبانی صدرالمتالهین در مسئله‌ی فیض
مقدمه
از آن‌جا که در بررسی تطبیقی، توجه به مبادی و مبانی یک اندیشه، شرط اساسی و لازم به شمار می‌آید، بر آن شدیم تا مهم‌ترین مبانی فلسفی صدرالمتألهین را که مقدمه‌ای است مهم جهت تبیین فصول دیگر، در این گفتار بررسی نماییم. از این رو ابتدا به بررسی مسئله‌ی اصالت وجود و مسائل مربوط به آن پرداخته و سپس به بساطت وجود از دیدگاه صدرا اشاره کرده و در ادامه از وحدت تشکیکی و پس از آن از وحدت شخصی وجود سخن خواهیم گفت. در پایان این فصل، نگارنده به بررسی مهم‌ترین رکن فلسفه صدرایی،‌ یعنی نظریه‌ی حرکت جوهری خواهد پرداخت.
البته لازم به ذکر است که نظریه ی امکان فقری هم چنان‌چه اشاره خواهیم کرد از مبانی مهم صدرا در مسئله‌ی فیض محسوب می شود که به دلیل ارتباط آن با مباحث علیت و فروعات آن در فصل دوم این بخش مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد. قبل از بررسی اصول مزبور به اهمیت مسئله‌ی وجود در فلسفه‌ صدرا اشاره می‌کنیم.
جایگاه وجود و اهمیت آن در فلسفه‌ ملاصدرا
صدرالمتألهین به عنوان یک فیلسوف به اهمیت «وجود» آگاهی دارد، برای وی مسئله‌ی «وجود» مهم‌ترین مسئله‌ی فلسفی به شمار می‌رود. وی در آغاز کتاب المشاعر، که در آن اساسی‌ترین مسائل وجود را مورد بحث قرار داده، مسئله‌ی وجود را اساس قواعد فلسفی و مبنای مسائل الهی دانسته است. از نظر وی گرچه سایر امور مخصوصاً معرفت نفس انسانی در شناخت معارف الهی مؤثرند،[۴۲] لکن اساس همه‌ی معارف یک اصل است و آن شناخت «وجود» می‌باشد. عین عبارت صدرا در این باره چنین است:
و لما کانت مسئله الوجود اسّ القواعد الحکمیه و مبنی المسائل الالهیه والقطب الذی یدور علیه رحی علم التوحید و علم المعاد و حشرالارواح و الاجساد، و کثیر ممّا تفرّدنا باستنباطه و توحدّنا باستخراجه، فمن جهل بمعرفه الوجود یسری جهله فی امّهات المطالب و معظماتها، و بالذهول عنها، فاتت عنه خفیّات المعارف و خبیثاتها و علم الربوبیات و نبواتها و معرفه النفس و اتصالاتها و رجوعها الی مبدأ مبادئها و غایاتها، فرأینا أن نفتح بها الکلام فی هذه الرساله المعموله فی اصول حقایق الایمان و قواعد الحکمه و العرفان، فنورد فیها اولّا مباحث الوجود و اثبات انّه الاصل الثابت فی کل موجود، و هو الحقیقه؛ و ما عداه کعکس و ظلّ و شبح. (ملاصدرا، ۱۳۶۳ الف، ص۴)
یعنی مسئله‌ی وجود و بحث هستی چون رأس قواعد فلسفی و پایه‌ی مسائل الهی است، مانند قطب و مرکزی است که علم توحید و دانش معاد و حشر ارواح و اجساد برگرد آن می‌چرخد، به همین جهت است که جهل به مسئله‌ی وجود، جهل به امّهات مطالب و معظم معارف الهی را در پی خواهد داشت. به عبارت دیگر، می‌توان گفت کسی که از وجود غافل شود از دقایق معارف الهی و حقایق مربوط به نبوّت محروم بوده و راه شناخت و معرفت نفس ناطقه و کیفیت بازگشت انسان به مبادی عالیه بر وی مسدود خواهد شد. وجود حقیقت است و غیر آن نوعی عکس و سایه و شبح به شمار می‌آید، در هر یک از موجودات اصل ثابت هستی است و بدون هستی، از موجودات سخن نمی‌توان گفت.
صدرالمتألهین در کتاب شواهد الربوبیه نیز این مسئله را مطرح کرده است. از نظر وی جهل به وجود و عدم آگاهی انسان نسبت به آن، موجب جهل به همه‌ی اصول و معارف و ارکان خواهد بود، زیرا همه چیز به «وجود» شناخته می‌شود و معرفت همه‌ی امور به معرفت وجود وابسته است و آن‌جا که وجود شناخته نشود، همه چیز ناشناخته می‌ماند؛ در حالی‌که معرفت وجود به معرفت چیز دیگری وابسته نیست:
والحق انّ الجهل بمساله الوجود للأنسان یوجب له الجهل بجمیع أصول المعارف و الأرکان؛ لانّ بالوجود یعرفُ کلّ شیء، و هو اوّل کل تصوّر و اعرف من کل متصورّ غیره . فإذا جهل، جهل کل ما عداه؛ و عرفانه لا یحصل إلّا بالکشف و الشهود. (ملاصدرا، ۱۳۸۲ ب، ص۱۹)
همان‌طور که در این عبارت ملاحظه می‌شود، از نظر ملاصدرا، وجود ضمن این‌که اساس و مایه‌ی هرگونه معرفت به شمار می‌رود، نخستین تصور و روشن‌ترین متصور نیز شناخته می‌شود. علاوه بر این، صدرا در این عبارت روی دریافت شهودی وجود اصرار ورزیده است که می‌توان آن را اساس اندیشه‌ی وی به شمار آورد که در آثار دیگر خود نیز به آن اشاره کرده است. [۴۳] البته این کشف و مشاهده با آن‌چه در اصطلاح اهل معقول حدّ و برهان نامیده می‌شود تفاوت اساسی دارد. صدرا به مطلب مزبور در کتاب شواهد الربوبیه اشاره کرده و می‌گوید:
ممکن نیست که حقیقت و کنه وجود را تصور نمود، نه به وسیله‌ی حد و نه به وسیله‌ی رسم و نه به وسیله‌ی صورتی مساوی با وجود. زیرا تصور حقیقت خارجی هر چیزی عبارت است از حصول معنای آن چیز در ذهن و انتقال یافتن آن معنی از خارج به ذهن. و این عمل درباره‌ی غیر وجود قابل اجراست ولی در مورد وجود ممکن نیست. پس ممکن نیست به حقیقت وجود راه یافت، ‌مگر از طریق شهود به چشم باطن، نه از طریق تحدید و تعریف و اشاره برهان و دلیل و تفهیم از طریق الفاظ و عبارات. (ملاصدرا، ۱۳۸۲ ب، ص ۱۰)
عین همین مطلب را ملاصدرا در کتاب مظاهرالالهیه نیز آورده است. (ملاصدرا، بی‌تا، ص۱۴)
ملاصدرا وجود را در تمام موارد و مباحث فلسفی جریان داده و به عنوان یک محور و اهرم از آن استفاده کرده است. به عنوان نمونه:
در باب فاعل و اقسام چهارگانه‌ی آن، در اثبات ذات خداوند و توحید او، در نظام آفرینش، در باب وحدت و کثرت، در باب انواع خیر و شر، اتحاد عاقل و معقول و علم و بسیاری از مسائل دیگر که صدرا در تمامی این مباحث از وجود مدد گرفته است. (سجادی، ۱۳۷۹ ، ص۳۰-۳۱)
با توجه به مباحث مطرح شده اگر بگوییم که محور و کانون اصلی همه‌ی مباحث فلسفی در حکمت متعالیه‌ی صدرالمتألهین را دیدگاه او درباره‌ی وجود تشکیل می‌دهد، سخنی به گزاف نگفته‌ایم. علامه طباطبایی در این‌باره می‌گوید:
صدرالمتألهین حکمت خود را با اصالت وجود و سپس با تشکیک وجود آغاز کرد و پس از آن، در هر مسئله‌ای از مسائل این فن، از همین دو نظریه مدد برهانی می‌گیرد و اثبات مسئله را بر آن استوار می‌سازد. (طباطبایی،‌۱۳۸۷ الف، ج۲ ،‌ص۱۶)
بنابراین، به علت اهمیت مسئله‌ی وجود و درک حقیقت آن است که صدرالمتألهین علت اصل ناتوانی حکمای پیشین، به‌ویژه ابن‌سینا را در حل برخی معضلات فلسفی، بی‌توجهی به حقیقت وجود و احکام آن دانسته است. وی در جلد نهم اسفار، پس از برشمردن مسائلی که ابن‌سینا از حلّ آن‌هاناتوان مانده بود، می‌نویسد: «این مسائل و امثال آن، از اشتباهات و کوتاهی‌ها، نشأت گرفته از بی‌توجهی به حقیقت وجود و احکام هویات وجودی است.» (ملاصدرا، ۱۳۸۲ الف، ج۹، ص۱۵۸)
با روشن شدن اهمیت و نقش «وجود» در فلسفه‌ صدرا، در این قسمت به بررسی مسئله‌ی مهم اصالت وجود می‌پردازیم، چراکه تصویر دقیق فیض و فاعلیت هستی بخش در حکمت متعالیه مبتنی بر اصالت وجود است، این مسئله در فلسفه‌ صدرا به آثار و نتایجی منجر می‌شود که برخی از آن‌ها ارتباط مستقیمی با آموزه‌ی فیض دارد.
الف) اصالت وجود
اصلی‌ترین و اساسی‌ترین مسئله‌ای که در نظام مابعدالطبیعی صدرالمتألهین از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، اصلاً «تقدم وجود بر ماهیت» و یا مسئله‌ی «اصالت وجود» است. وقتی از تقدم وجود بر ماهیت سخن گفته می‌شود، منظور این است که وجود در تحقق و عینیت اصل بوده و ماهیت تابع آن به شمار می‌آید. به عبارت دیگر، وجود اصل اصیل و متحقق در خارج و منشأ و مبدأ کلیه‌ی آثار می‌باشد و ماهیت حدّ وجود و یک قالب ذهنی است که از واقعیت خارجی، در ذهن منعکس می‌شود. ملاصدرا در اسفار فصلی را مستقلاً به این موضوع که وجود حقیقت عینی و اصیل در خارج است اختصاص داده و می‌نویسد:
لمّا کانت حقیقه کلّ شیء هی خصوصیه وجوده التی ثبت له، فالوجود أولی من ذلک الشیء […] فالوجود بذاته موجود، و سائر الاشیاء غیرالوجود لیست بذواتها موجوده، بل الوجودات العارضه لها. و بالحقیقه أنّ الوجود هو الموجود، […]. (ملاصدرا،‌۱۳۸۳ ، ج۱، ص۴۷ )
چون حقیقت هر چیزی عبارت است از خصوصیت وجودش که برایش ثابت می‌باشد، پس وجود، از این چیز، و بلکه از هر چیزی سزاوارتر است که دارای حقیقت باشد. […] پس وجود به ذات خود موجود است و دیگر اشیاء که غیر وجوداند به ذات خودشان موجود نمی‌باشند، بلکه وجودات عارض بر آ‌‌ن‌ها هستند؛ پس در حقیقت وجود است که موجود می‌باشد، […].
صدرا در اوایل کتاب شواهد‌الربوبیه و هم‌چنین مظاهر‌الالهیه و مفاتیح الغیب دلایلی می‌آورد که تحقق خارجی وجود و اصالت آن را به اثبات می‌رساند، وی بر این نکته تأکید می‌کند که چون تمامی اشیاء به واسطه‌ی وجود تحقق پیدا می‌کنند در نتیجه،‌ وجود خودش باید امر حقیقی و متحقق در خارج باشد؛ به عبارت دیگر اگر وجود تحقق دهنده به اشیاء است، خودش اولی است که تحقق داشته باشد. (ملاصدرا،‌۱۳۸۲ ب، ص۹؛ بی‌تا، ص۱۴؛ ۱۳۷۱، ترجمه، ص۵۸۸)
با توجه به مطالب گفته شده می‌بینیم که صدرا اندیشه‌ی اصالت وجود را پایه‌ی نظام مابعدالطبیعه خود قرار داده و تمایز میان وجود و ماهیت و تقسیم موجود به واجب و ممکن را - که از اصول مهم فلسفه ابن‌سینا محسوب می‌شد ـ برای تبیین مسائل فلسفی کافی نمی‌داند. وی براساس اصالت وجود از بحث‌های مفهومی رایج در فلسفه‌های گذشته به بحث‌های وجودی منتقل می‌شود، انتقال از موجود به وجود خصوصیت تمایل وجودی ملاصدرا است. او پیوسته بر لزوم فرق نهادن بین دو معنی از وجود، یعنی موجود که معقول ثانی فلسفی است و حقیقت عینی و خارجی وجود، تأکید دارد. بدین ترتیب، او با گذر از مفهوم وجود به حقیقت وجود، دیگر ترکیب وجود ماهیت را ملاک نیاز ممکن و امتیاز آن از واجب قرار نمی دهد؛ به جای امکان ماهوی امکان فقری و به جای تفاوت بین مصداق واجب و ممکن که در فلسفه‌ ابن‌سینا بر هر دو موجود اطلاق می‌شود، تمایز بین مراتب حقیقت وجود را مطرح می‌کند. هم‌چنین او که تمایز میان وجود و ماهیت را بر مبنای اصالت وجود سازگار نمی‌بیند و آن را برای تبیین نیاز جهان هستی به خدا کافی نمی‌داند، اصل فوق را زیربنای برهان صدّیقین در فلسفه خود قرار می‌دهد و بدین ترتیب، روح برهان ابن‌سینا را در قالب اصالت وجودی آن می‌دمد و در این بازآفرینی، خود را از بند تقسیم موجود به واجب و ممکن که صبغه‌ی اصالت ماهوی دارد، رها می‌کند. (اکبریان، ۱۳۸۶ ، ص۵۲-۵۳)
سیر تاریخی بحث
مسئله‌ی اصالت وجود تا قبل از صدرالمتألهین روشن نبوده است، بنا به گفته‌ی مطهری در شرح مبسوط منظومه، این مسئله در فلسفه‌ اسلامی، یک مسئله‌ی جدیدی است، ‌یعنی در فلسفه‌ ارسطو و حتی در فلسفه‌ فارابی و در فلسفه‌ بوعلی چنین مسئله‌ای مطرح نبوده است. (مطهری، ۱۳۶۹الف، ج۱، ص۵۸) هرچند در کلام حکیمان مشائی و عارفان بزرگ اشارات و گاه تصریحاتی در مورد اصالت وجود می توان یافت که صدرالمتألهین نیز به برخی از آن‌ها استناد نموده است. شیخ اشراق نیز به مناسبت بحث از اتحاد خارجی وجود و ماهیت مباحثی را مطرح می‌کند که نتیجه‌ای جز اصالت ماهیت و اعتباری بودن وجود ندارد. (همان، ص۶۱)
این مسئله اول بار در زمان میرداماد و ملاصدرا به این صورت مطرح شد که آیا اصالت با ماهیت است یا با وجود. میرداماد پس از طرح این مسئله خود از اصیل بودن ماهیت و اعتباری بودن وجود دفاع می‌کند. صدرالمتألهین نیز در ایام اولیه‌ی حیات خویش به پیروی از استاد خود، در باب اثبات اصالت ماهیت از خود سرسختی نشان می‌داد و مدافع جدی اصالت ماهیت بود، ولی بعدها از این قول برگشته و اصالت وجود را اختیار نموده است. ملاصدرا تغییر اعتقاد خود را از اصالت ماهیت به اصالت وجود را مرهون هدایت خداوند از طریق اشراق روحانی می‌داند. وی در کثیری از کتب خود به این تغییر عقیده خویش اشاره نموده است:
و انّی قد کنت شدید الذّب عنهم فی الاعتباریه الوجود و تامّل الماهیات، حتی أنْ هدانی ربّی و انکشف لی انکشافاً بیناً انّ الامر بعکس ذلک؛ و هو انَّ الوجودات هی الحقائق المتأصله الواقعه فی العین، و انَّ الماهیات […] ماشمت رائحه الوجود ابداً. (ملاصدرا، ۱۳۸۳ ، ج۱، ص۵۸)
من در مقام اعتقاد به اعتباری بودن وجود و اصالت ماهیات که بودم از اینان دفاع می‌کردم تا این‌که پروردگارم هدایتم فرمود و کشفی روشن عنایتم فرمود تا برایم روشن شد که کار برعکس این است ، یعنی وجودات که در عین واقع‌اند حقایق اصیل‌اند و ماهیات که از‌آن‌ها در عرف گروه کشف و یقین تعبیر به اعیان ثابته شده، مطلقا بوی وجود را نشنیده‌اند.
عین عبارات مزبور را صدرا در کتاب المشاعر و مبدأ و معاد و هم‌چنین رساله‌ی المسائل القدیسه ذکر نموده، و در آن‌ها به این تغییر عقیده خویش از اصالت ماهیت به اصالت وجود اشاره کرده است. (ملاصدرا،‌۱۳۶۳ الف، ص۳۵؛ ۱۳۸۱ ب، ج۱ ، ص۴۴؛ ۱۳۷۸ ، ص۲۰۸)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت