در بهاری و ندیدستی تموز
مردم اندر حسرت فهم درست
راز های گفتنی گفته شود
زاین کنــایات دقیق مـستتر
خون ما را می‌مکد خوار و مباح[۱۲۰]

مولوی در این حکایت شخص خام و متعصب را به میوه­های نا پخته و خام تشبیه می­ کند، که هنوز به پختگی کامل خود نرسیده است، از این جهت مانند میوه­های ناپخته که شاخ­های درخت را محکم گرفته وخود را به آن چسپانیده و جدائی از شاخ­های درخت را نابودی خود فکر می­ کند، شخص متعصب هم نظیر آن بوده بر خلاف میوه­هـــای پـــــخته ورسیده که وابستگی خود را به شاخه­ های درخت دیگر احساس نمی‌کنند، که مولوی میوه­های پخته را چنین وصف کرده می­گوید:

چون بپخت و گشت شیرین لب گزان

سست گیرد شاخ‌ها را بعد از آن

رشد نامتعادل سبب بروز مشکلات غیر طبیعی در مسیر زندگی فردی و اجتماعی انسان و جامعه نیز می‌گردد و این مشکل زمانی بغرنج و بزرگ می­ شود که اشخاص دارای مشکلات مغزی این چنینی، نه تنها تصمیم گیرنده­ی سرنوشت شخص خود بوده باشند، بلکه تصمیم گیرندگان سرنوشت جامعه و ملتی هم گردند. ضعف این بلوغ فکری و رشد ذهنی زمانی بیشتر درک می­ شود، که در سطح بالا جامعه­ای به کمبود و یا نبود چنین رشد فکری مواجه گردد. این مشکل زمانی حاد خواهد شد، که افراد دارای مغز کوچک بدون رشد ذهنی و بلوغ فکری خواسته باشند برداشت­های ناقص ونارسای خود را از مسایل عمدۀ اجتماعی و سیاسی جامعه به منزلۀ وحی منزل غیر قابل تعدیل و تغییر تلقی کرده و جامعه را به قبول چنین افکاری مجبور ساخته، به حال چنین جامعه‌ای تأسف باید خورد.
فصل پنجم: نتیجه ­گیری و ارائه پیشنهادات
۵ ـ۱ـ مقدمه
این فصل مشتمل برخلاصه مباحث و نتیجه گیری و پیشنهادات در جهت تقریب بین مذاهب (با تاکید بر دیدگاه مولانا) است.
۵ ـ۲ ـ خلاصه مباحث و نتیجه گیری
هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش تقریبی صوفیان ایرانی قرن هفتم با تاکید بر نظرات مولانا است. پژوهشگر برای ترسیم چگونگی تاثیر نقش صوفیان ایرانی قرن هفتم بر تقریب بین مذاهب ناچار از کند و کاو در مفهوم تقریب و تصوف، شناخت صوفیان قرن هفتم و بررسی نقش آنها در تقریب مذاهب، بررسی آثار مولانا و بالاخره بررسی نقش مولانا در تقریب مذاهب شده است .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

برای دستیابی به اهداف ذکر شده، در بخش مبانی نظری به ذکر انواع تعاریف مختلف از تصوف پرداخته شده است. برخی معتقدند که اصل کلمه صوفی از صف گرفته شده است در جای دیگر ریشه صوفی را بر گرفته از کسانی میدانند که در قسمتی از مسجد النبی به نام صفه سکنی داشتند.، ابن خلدون بر این اعتقاد است که تصوف به معنای پشمینه پوشی می‌باشد، با این حال زنجانی این ادعا را رد می‌کند و معتقد است که تصوف یک مسلک و طریقه بوده است، که از زهد خشک و ترک دنیا آغاز شده است و در طول سالیان اشکال مختلف به خود گرفته است؛ به هر روی می‌توان از نظرات گوناگون اینطور برداشت کرد که تصوف یک نوع روش خاص زندگی است؛ که آرامش درونی و سعادت ایده ال را از راه کوشش در تحمل مشقات، زهد و ترک لذات دنیوی می‌یابند. این افراد حقیقت را از راه های غیر راه های عقلانی و برهان و علوم مختلف جستجو می‌کنند.
در مورد ریشه های تصوف اختلاف نظرهای فراوان وجود دارد. برخی آنرا برگرفته از فلسفه یونان و گروهی آنرا ناشی از اندیشه ی عرفانی و فلسفی هندی می‌دانند. اما زرین کوب فرض منشا غیر اسلامی تصوف دارد، را رد می‌کند، اما اینکه عرفان اسلامی به سبب آشنایی با افکار ملل دیگر دست به نوعی اقتباس زده باشد، دور از ذهن نمی‌داند.
اندیشه عرفانی از ابوهاشم کوفی شروع شد، با وجود اشخاصی چون سنایی، عطار و جامی و … رشد یافت و نهایتا با وجود مولوی به اوج رسید، بطوریکه پس از آن دیگر هیچکس به چنین پایگاهی نرسید.
در طول دو قرن پنجم تا هفتم کتاب های عرفانی متعددی تدوین شد. قرن هفتم از این جهت در تاریخ صوفیه اهمیت دارد، که به دلیل یکی از وحشتناک ترین حملات به ایران که توسط مغولان صورت گرفته است، بحث‌ها و مناظره های علمی رو به تعطیلی رفته است از سوی دیگر مردم وحشتزده از این جریانات اجتماعی به خانقاه‌ها روی می‌آوردند و این موضوع موجبات گسترش صوفیه و صوفیگری می‌شده با وجود مسایلی که ذکر آن رفت.
شعر عرفانی که همگام با شکل گیری عرفان رشد می‌کرد؛ که با سنایی غزنوی آغاز شده بود در قرن هفتم با عطار و سعدی رشد کرد و نهایتا با مولانا به اوج خود رسید.
تصوف در ایران کارکردهای ویژه‌ای داشته است که از مهمترین آنها عبارتند از : جلوگیری از تعصب و سخت گیری نسبت به سایر ادیان، احترام به انسانیت، تعلیم وارستگی، بی ریایی و پاکی دل، دعوت به اجتماع (بوسیله سماع) و از همه مهم تر تعلیم عشق و محبت و ایمان بطوریکه آنان عشق و محبت را برترین صفت انسان دانسته اند.
از مهم ترین صوفیان قرن هفتم نجم الدین کبری، عطار، سعدی، سهروردی بودند، که البته تاثیر گذارترین آنها مولانا است.
از اساسی ترین ویژگی های آموزه های نجم الدین کبری ارتباط و نزدیکی این تعالیم با آموزه های تعالیم مکتب تشیع است، بها الدین ولد (پدر مولانا) از بزرگان صوفیه بود، وی دشمنی زیادی با حکیمان و فیلسوفان بویژه فخر رازی داشت. بها ء ولد اختلاف میان ادیان و مذاهب را سودمند می‌داند و ترجیح یکی را بر دیگری لازمه زندگی می‌داند، وی معتقد است، که از بین ادیان و مذاهب باید تنها یکی را اختیار کرد، که البته راه محمد(صلی الله علیه و اله) از همه بهتر است .
عطار از دیگر عرفایی است که با آنکه برخی مذاهب وی را سنی مذهب می‌دانستند مهم ترین اثر وی منطق الطیر است .هر چند که بسیار به توصیف عشق می‌پردازد، اما درک عشق را تنها در گرو تجربه مستقیم آن می‌داند، او فلسفه را نوعی انحراف از متن شریعت می‌دانست با اینکه وی سنی مذهب بود، اما نحوه ستایش او از حضرت علی(علیه‌السلام) به شیوه‌ای است که شوشتری وی را شیعه دانسته است او حضرت علی(علیه‌السلام) را اختر برج ولایت و باب ولایت دانسته است. عطار حضرت علی(علیه‌السلام) را پیشوایی می‌داند، که همچون سروشی او را در درون رهنمون می‌سازد.
از سوی دیگر وی در مورد بقیه امامان شیعه از جمله امام حسن(علیه‌السلام) نیز شعرهایی را سروده است وی همچنین مصیبت نامه در شهادت امام حسین(علیه‌السلام) دارد. عطار حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) را دوازدهمین پیشوای مسلمانان و در شمار معصومان آورده است.
سعدی در کتاب کلیات از سفر دهلی یاد می‌کند که درک عمیق تر آنها نشان از اشاعه فرهنگ گفتگوی بین مذاهب و درک حقیقت تقریب دارد. او از مریدان سهروردی بود و بدین جهت وی را از پیروان خرقه سهروردیه می‌دانند.
سعدی به تصوف مثبت و مفید؛ و تربیت و اخلاق عرفانی نظر دارد، و حدت خلق و معاشرت و صمیمت با مردم و دانش اندوزی را توصیه می‌کند، وی همچنین بهره گیری از دنیا به صورت معتدل و مشروع را جایز می‌شمارد.
سعدی علی رغم تاثیر پذیری از تصوف با هر گونه افراطی گری صوفیانه مخالف است، در دو اثر مهم خود بوستان و گلستان به تکریم قناعت و درویشی می‌پردازد، اما در غزلیات خود عرفان شهودی را به نمایش می‌گذارد
وی برای مدارا و تساهل ارزش بسیار قایل است، وی در جایی آورده است در گذشته من از دوست خود روی بر می‌تافتم، اگر کیش وی همسان عقیده خویش نمی‌یافتم، لیکن امروز قلب من پذیرای هر نقش شده است، صومعه راهبان، بتکده، کعبه، تورات و … من به این وحدت عشق؛ سر سپرده ام.
شمس تبریزی، صلاح الدین زرکوب، چلبی همراهان اصلی مولانا بودند، مولانا تصوف را به معنای عشق و رهایی از خویش و فنا فی الله می‌دانست. مولانا تصوف را کمال یابی در عالم حقیقت می‌دانست، وی دوری از اعمال متظاهرانه که نافی اخلاص عمل باشد؛ را واجب می‌دانست، اجرای کامل شریعت را هدف اصلی سالک در نیل به حقیقت تلقی می‌کرد، مولوی در داستان هایی که نقل می‌کرد، دنبال درک معارف ربانی برای افراد عادی بشر بوده به کمک این داستان‌ها وی اسرار معرفت ربانی را می‌گشاید.
نقش اساسی و موثر مولانا در تقریب بین مذاهب و ادیان انکار ناپذیر است، هنگامیکه حسام الدین چلبی به دلیل علاقه زیاد خود به مولانا قصد آن داشت تا مذهب خود را از شافعی به حنفی (مذهب مولانا) تغییر دهد.
او را از این کار منصرف کرد، محبوبیت مولانا در میان مسیحیان و یهودیان نشانه دیگری از احترام وی به پیروان دیگر ادیان است. مولانا با روحانیون یونانی در تعامل مستقیم بود، مثنوی مولانا در هندوستان طرفداران زیادی داشت. اقبال لاهوری مولانا را در برگیرنده نیروی محرکه عشق خداوندی می‌داند.
مولانا در اثر اعتقاد به وحدت وجود، اختلاف بین مذاهب را صوری می‌داند، آموزه های مولانا فراتر از ادیان خاص است، به اهداف اصلی ادیان و نیل به حقیقت می‌اندیشد، به زعم وی همه ادیان هدف مشترکی را دنبال می‌کنند، وی در جایی عنوان می‌کند، نه ترسا، نه یهودی ام، نه گبر و نه مسلمانم.
در دیدگاه مولاتا هدف نهایی دین هدایت انسان به سوی خدا است و برای رسیدن به این هدف شریعت ضرورت دارد، وی تعدد ادیان را گریز ناپذیر می‌داند و معتقد است که تنها در قیامت این تعدد از بین می‌رود و یکی می‌شود.
او بر مبنای اعتقادی که به وحدت وجود دارد، تلاش می‌کند، کثرت ظاهری ادیان را به یک وحدت باطنی بر گرداند به زعم وی این کثرت‌ها فقط برای ظاهر پریشان اهمیت دارد و واقعیت ندارد، در واقع همه ادیان حامل نور حقیقت هستند و فقط متعصبین و نادانان آنها را از هم جدا می‌دانند.
او برای نشان دادن منظور خود بیان می‌کند که آفتاب واحد است و تعدد سایه‌ها نمی‌تواند دلیل بر تعدد آفتاب باشد، زیرا سایه‌ها وجود مجازی دارد و دیری نمی‌پاید که این سایه‌ها رو به زوال می‌رود و آنچه باقی می‌ماند نور حقیقت است، در داستانی دیگر بیان می‌کند که ممکن است، اشخاص متفاوت با زبان های مختلف عربی، ترکی و … معنای یکسانی را بیان کنند، او اذعان می‌کند که اختلاف و ستیزه میان مردم به سبب اختلاف نامها است. و برای بر چیدن این اختلاف‌ها تنها کافی است که به عمق معنا توجه شود.
مولوی در فیه ما فیه می‌نویسد حق یکی است و راه یکی است، سخن ممکن است، متفاوت نشان داده شود، اما در حقیقت معنا یکی است او حقیقت را یکی می‌داند، که در کالبد های متفاوت (ادیان مختلف) در زمان های مختلف ظاهر می‌شود، تفاوت این ادیان تفاوت حق و باطل نیست، بلکه تفاوت نگاه پیامبران بوده است در واقع تجلی های گوناگون خداوند عالم همانطور که در طبیعت تنوع شده است، شریعت را هم متنوع ساخته است.
در داستان فیل مولانا اختلاف افراد در زمینه حقیقت را ناشی از اختلاف دیدگاه های می‌داند، وی معتقد است که انسان گرفتار حواس و عقل است که امکان درک حقیقت مطلق را ندارد، هر کدام از افراد برای شناخت حقیقت ادعای روش خاص خود را دارند، اما مهم این است که هر کدام جلوه‌ای از حقیقت مطلق را نشان می‌دهند.
از دیدگاه مولانا روز ی می‌آید که عالم صورت می‌لرزد و دیوارهایی که آفتاب وحدت را متکثر کرده اند، فرور می‌ریزد و همه یک نور می‌شوند و به اصل خود باز می‌گردند.
در دیدگاه وی ادیان مختلف اگر چه در ظاهر با یکدیگر متفاوت هستند، اما همه درهای یک خانه هستند و مقصد یکی است.
مولانا اسلام را خورشید و سایر ادیان را ستاره می‌داند، که همانطور که با طلوع خورشید ستارگان از بین نمی‌روند و تنها نور آنها مخفی می‌شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت