یا ظلمه قد طبقت موطنی

 
 

دومی فشعبی لا یرید الصباح

 

(جواهری، ۲۰۰۴: ج۲: ۳۸)
( ترجمه: ای ظلمتی که وطنم را فرا گرفته ای، تو بر قرار باش که ملتم مشتاق صبح نیست)
۴ ـ ۸ ـ مبارزه برای رهایی

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

درک شرایط اجتماعی برای شاعرانی همچون محمد مهدی جواهری و مهدی اخوان ثالث، ارائه ی راهکارهایی برای بیرون شد از اوضاع نامطلوب حاکم را به دنبال دارد. آن ها راه نجات جامعه را در مبارزه می دانند، لذا تلاش می کنند تا دیگران را به این مهم رهنمون شوند.
و جواهری در رقابت زمانه، مرگ را سهم آدم های کاهل و نادان می داند:

 

إلی م التوانی فی الحیاه و قد قضی

 
 

علی المتوانی الموت هذا التنازع

 

(جواهری، ۲۰۰۴: ج۲: ۵۴)
( ترجمه: کاهلی در زندگی تا کی ؟ حال آن که در رقابت زندگی برای آدم سهل انگار، مرگ رقم خورده است .)
چنین مفاهیمی در شعر اخوان ثالث نیز در گستره ای وسیع تبلور می یابد. او نیز تمام تلاش خویش را صرف ریشه کن کردن نابهنجاری ها می نماید و ایمان دارد که تنها راه اصلاح شرایط موجود، مبارزه و جان بازی است و البته تنهاست و فرا روی خود مردمی می بیند غرق روز مرگی ها و اندکند روان های گرمی که در برابر زنجیر پیشگان به پاخیزند.
۴ ـ ۹ ـ تحریک و تشویق مردم به مبارزه
جواهری معتقد است که در جوامع بشری، در نتیجه سستی، حق افراد غصب می گردد، پس باید به فکر مبارزه و گرفتن حق خود باشند:

 

اذا أنت لم تاکل اکلت و ذله

 
 

علیک بان تنسی و غیرک شائع

 

(جواهری، ۲۰۰۴: ج۲: ۳۹)
( ترجمه: اگر تو نخوری (فعال نباشی ) خورده می شوی و این مایه خواری و حقارت است که تو فراموش شوی و آوازه دیگران بر زبان ها باشد).
در نگاه اخوان ــ آن گونه که در «کاوه یا اسکندر» ـ تصویر می شود، کوچ ها که باید نماد خشم و خروش باشند، رام گشته، طبل توفان از نوا افتاده و چشمه های خروشان خشکیده و آب ها از آسیاب افتاده اند. هیچ چیزی به گوش نمی رسد، نه تپش قلبی و نه حتی آوای جغدی، از این رو می بینیم به جای این که انسان های دردمند فغانی و خروشی برآرند تا از قید ها رهایی یابند، این خشمناک روزگویانند که بی هیچ درنگی، دارها بر پا کرده و خون ها ریخته اند (اخوان ثالث، ۱۳۸۷: ۲۳).
تنهایی حاصل از جبر اجتماعی برای اخوان، به ویژه زمانی دردناک تر جلوه می کند که او چون راهبری آگاه خود را موظف به هدایت نسلش می داند. او در شعر «چاووشی» به این درک، شکل برجسته تری می بخشد. «چاووش» آن چنان که در لغت نامه های فارسی ذکر می شود، به معنای «پیشرو لشکر و کاروان» یا به معنای «کسی که پیشاپیش قافله یا زوار حرکت کند و آواز» (معین، ۱۳۸۲: ۹۱۸)
می باشد و اخوان با توسل به کار کرد معنای این اسم، فرا روی خود سه راه می بیند: «نخستین: راه نوش و راحت و شادی به ننگ آغشته اما رو به شهر و باغ و آبادی دو دیگر: راه نیمش ننگ و نیمش نام اگر سربر کنی غوغا، و گر دم در کشی آرام سه دیگر: بی برگشت، بی فرجام» (اخوان ثالث، (۱۳۷۹: ۱۴۴).
راه اول، راه کسانی است که جان گران مایه خویش را به شکمی سیر و بستری نرم معامله می کنند. راه دوم، از آن محافظه کارانی است که آسایش گیتی را در سکوت و هماهنگ شدن با اوضاع غالب می بینند، اما طریق سوم از آن آرمان خواهانی است تحول آفرین که با آگاهی از بی برگشت بودن آن، خون گرم خود را فرش آزادی می نمایند و البته در باور اخوان این راه، بهین راه است و باید در آن قدم گذاشت:
«بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم»
(اخوان ثالث، (۱۳۷۹: ۱۴۴).
اخوان، وقتی از مبارزان سخن می گوید، فضای قابل توجهی را به توصیف عافیت طلبان و آن هایی که باری به هر جهت ایام می گذرند، اختصاص می دهد و این مسئله به نظر می رسد به خاطر و جود خیلی عظیم از این افراد در دهه ۳۰ و ۴۰ باشد، چنان که برای مثال در شعر «نظاره» آنها را چون عنکبوت تارتنیده و منتظر شکار مگس بر می شمرد و بر این باور، اصرار می ورزد که برای آن ها هیچ موهبتی فراتر از گذران ایام وجود ندارد (اخوان ثالث، (۱۳۷۹: ۵۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت