دانلود پایان نامه های آماده | قسمت 6 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
موج دوم علاقه به مطالعات در باب مقابله، در ۱۹۶۰ با پیشگامی لازاروس و چند تن از همکاران نزدیکش اتفاق افتاد. لازاروس بیان کرد هنگامی که یک فرد استرس را تجربه میکند، سه فرایند متفاوت اما مرتبط به هم اتفاق میافتد که شامل ارزیابی اولیه، ارزیابی ثانویه و در نهایت فرایند مقابله میباشد. ارزیابی اولیه شامل درک یک وضعیت بالقوه خطرناک است و ارزیابی ثانویه عبارت است از انتخاب واکنش مناسب به وضعیت درک شده. مرحله سوم که اجرای عملی پاسخ انتخاب شده است، در واقع، همان فرایند مقابله است. لازاروس همچنین عنوان کرد که اگر برای مثال، ثابت شود که مقابله اولیه کمتر از حد مورد انتظار اثربخش بوده است این فرایند، خود میتواند وارد چرخهی استرس شود. همچنین موج دوم از این لحاظ از موج اول متمایز است که در آن ماهیت تعاملی مقابله برجسته شده است و به مقابله به عنوان یک صفت نگاه نمیکند. در دیدگاه تعاملی، دو نوع اساسی مقابله شامل هیجان مدار و مسئله مدار مشخص شده است (هنینگزگارد، ۲۰۰۹).
لازاروس در باب متمایز شدن رویکرد صفت گرا از رویکرد فرایندی اینچنین میگوید: «رویکردهای سنتی به مقابله، از صفت یا سبک –که از ویژگی های شخصیتی ثابت افراد است- سخن به میان میآورند، با این حال تجزیه و تحلیل تحقیقات خود من و تحقیقاتم با همکاران، بر مقابله، به عنوان یک فرایند تأکید میکند که اینگونه تعریف میشود: تلاشهای مقابلهای فرد، در فکر و عمل، برای مدیریت شرایط خاصی که پیچیده یا دشوار ارزیابی میشوند» (لازاروس، ۱۹۹۳، ص ۸).
لازاروس و فلکمن (۱۹۸۴)، استدلال میکنند که واکنش یک فرد به استرس بستگی به این امر دارد که او چگونه اتفاقات چالشبرانگیز را ارزیابی میکند و این ارزیابی تحت تاثیر ویژگیهای مشخص مانند تازگی موقعیت است. اگر یک موقعیت کاملا تازه باشد و از نظر روانی هیچ جنبهای از آن با آسیب، مرتبط نبوده باشد به صورت تهدید ارزیابی نمیشود. بیشتر موقعیتها به صورت کامل جدید نیستند و فرد با جنبههای مشخصی از شرایط، در جای دیگر برخورد داشته است. همچنین عوامل زمانی مانند نزدیکی یک رویداد، طول وقوع رویداد و عدم قطعیت زمانی (ندانستن زمان وقوع رویداد) بر ارزیابی تاثیر میگذارند. پیشبینی پذیری حوادث، امکان به کار گرفتن تواناییهای مقابلهای را افزایش میدهد چرا که اجازه تصمیم گیری در باب پیشبینی روش مقابلهای را به فرد داده و نیز به واسطه اطمینان از عدم وقوع رویداد در سایر زمانها باعث آرامش یافتن فرد در طول دوره امنیت میشود. زمانی که اطلاعات کافی برای ارزیابی در دسترس نیست و یا معنای اطلاعات در دسترس واضح نیست، ابهام بر فرایند مقابله تاثیر میگذارد و این ابهام به خودی خود منبع تهدید است (به نقل از گری[۴۳]، ۱۹۹۸).
دوره سوم مطالعات مقابله، نشاندهنده اتحادی از رویکردهای صفتی و موقعیتی به پیشبینی رفتار است. در این قسمت شواهد قابل ملاحظهای جمع آوری شد که نشان میداد هر دو، هم عوامل موقعیتی و هم شخصیتی، بخش قابل توجهی از واریانس رفتار مقابلهای را تبیین میکنند. گرچه فاز سوم تحقیقات در باب مقابله هنوز در جریان است، برخی ویژگیهای اساسی این دوره هم اکنون نیز مشهود است. یکی از این ویژگیها اهمیت برابر عوامل موقعیتی و شخصیتی در پیشبینی رفتار مقابلهای است که ذکر شد؛ ویژگی دیگر، در نظر گرفتن این فرض است که راهبردهای مقابلهای از نظر ماهیتی هرگز ناسازگار یا سازگارانه و انطباقی نیستند. مائس، لونتال و ریدر[۴۴] (۱۹۹۶)، بیان کردهاند که این راهبردها میتوانند انطباقی بوده و به رویارویی با استرس کمک کنند و یا ناسازگار باشند و منجر به شکست در تلاش برای تخفیف آثار زیانبار ناشی از استرس یا حتی تشدید آن بشوند (هنینگزگارد، ۲۰۰۹).
محققان هنوز مطمئن نیستند که آیا افراد میتوانند به آسانی درباره راهبردهای مقابلهای فکر کنند و آیا میدانند که چگونه به بهترین وجه میتوانند این کار را انجام دهند یا نه. با این حال معتقدند هنگامی که بفهمیم اعمال کدام راهبرد تحت کدام شرایط نتیجهی مثبت دارد، این امر امکانپذیر است. مقابله انجام شده توسط فرد بستگی به زمانی که از آن استفاده میشود و شرایطی که تحت آن مقابله اتفاق میافتد دارد. گاهی اوقات مقابله انکاری مؤثر است و گاهی اوقات زیان رسان میباشد. مهم این است که بدانیم چه موقع کدام استراتژی باید به کار گرفته شود و چرا (لازاروس و لازاروس، ۲۰۰۶).
راهبردهایی که فرد در مقابله با شرایط استرس زا به کار میبرد، نقش اساسی و تعیین کننده در سلامت جسمانی و روانی وی ایفا میکند. راهبردهای مقابلهای مؤثر باعث میشوند که واکنش فرد به سطوح بالای استرس کاهش یابد و آثار زیانبار آن تعدیل شود (سایبان فرد، ۱۳۸۱). در غیر این صورت علاوه بر استرس، روش مقابله، خود نیز میتواند زیانبار باشد. دو راه وجود دارد که طی آن فشار روانی و مقابله میتوانند بر افراد اثرگذار شوند. یکی از طریق تاثیر مستقیم استرس بر بدن با ترشح هورمونهایی که آثار عمیقی بر فرایندهای جسمی و ارگانهای حیاتی بدن میگذارند (که سیستم ایمنی و دفاع بدن در برابر عفونت از آن جمله است) و دیگر از راه غیرمستقیم که توسط بسیج کردن بعضی رفتارهای مقابلهای (مانند سیگار کشیدن، شرب خمر، استعمال مخدرها، پرخوری و انجام کارهای خطرناک که برای سلامتی فرد مضر هستند) اتفاق میافتد. در این شرایط، مقابله علت بیواسطه آسیبهای جسمی و استرس عامل تحریک است ( لازاروس و لازاروس، ۲۰۰۶). در واقع، راهبردهایی که فرد برای مقابله استفاده میکند، بخشی از نیمرخ آسیب پذیری وی به شمار میروند. به کار بردن راهبردهای نامناسب در رویارویی با عوامل فشارزا میتواند موجب افزایش مشکلات گردد، در حالی که به کارگیری راهبرد درست مقابلهای میتواند پیامدهای سودمندی در پی داشته باشد (داعی پور، ۱۳۷۸).
[جمعه 1401-09-25] [ 10:21:00 ق.ظ ]
|