آری مؤمنین حقیقی برای مرگ لحظه شماری می کنند، چراکه همانطور که ذکر گردید، دوستان و اولیای خدا، نه تنها هیچ گونه هراسی از مرگ ندارند، بلکه یکی از نشانه های ایمان و صدق گفتار و اعمال ایشان همین آروزی مرگ و شوق به لقاءالله است «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُون»[۶۰۵] چراکه اینان به واسطه ایمانی که در قلبشان دارند، اعمال و نیاتشان صالح گشته و با ایمان به «وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»[۶۰۶] و اینکه چه چیزی در انتظارشان است، دنیا در نظرشان پست و حقیر جلوه می کند و هر لحظه آرزوی خلاصی از زندان دنیا را می نمایند.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ایشان معنای «وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون» را با قلبشان دریافتند و زندگانی و حیات حقیقی را برگزیدند. با مشاهده حیات بزرگان و ائمه دین این مسأله به وضوح مشاهده می شود.
از آن جمله اشتیاق حضرت مولی الموحدین (عیله آلاف التحیه و الثناء) است به مرگ، ایشان در سخنی می فرمایند: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه‏»[۶۰۷] این است علاقه ایشان به مرگ و لقاءالله، که برای درک شدت و حقیقت آن باید علی (علیه السلام) را و البته حقیقت لقاءالله را شناخت و کجا میتوان به کنه این دو پی برد؟ این است که هنگامی که ضربت بر فرق مبارکشان خورد، بر رستگاری و عاقبت نیکوی خویش قسم خورد، قلب مبارکش بر دیدار خدا و نبی اکرم و دخت گرامیشان آرام گرفت.
حضرت قاسم ابن الحسن (علیهما السلام) در شب عاشورا، در پاسخ عموی بزرگوارشان که فرمودند: مرگ در نظرت چگونه است؟ عرضه داشت: «أحلی من العسل»، آیا چنین کسی از مرگ فرار می کند و یا نسبت به آن بی توجه و بی تفاوت است؟ کلا و حاشا! اینان مرگ را در آغوش می کشند و آن را می نوشند و برای ملاقات آن لحظه شماری می کنند.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه آلاف التحیه و الثناء) در نهج البلاغه شریف در وصف متقین جملاتی دارند که ضمن آن می فرمایند این متقین کسانی هستند که: «لَوْ لَا الْأجَلُ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏»[۶۰۸] براستی آن ها که ایمان در قلبشان نفوذ کرده و همچون کوه استوارند، اگر مهلت مقرر زندگی و حیاتشان نبود، لحظه ای در این دنیای فانی صبر نمی کردند و هر لحظه مرگ را به پیش می خواندند و به دیدار معشوق می شتافتند.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
۵-۱-۲-۲ آرزوی شهادت زیبا ترین تجلی شوق به مرگ
توصیفات زیادی از مرگ در قرآن کریم بیان شده است، اما نوعی مرگ است که خداوند آن را از دیگر مرگ ها متمایز می کند، و آن را مرگ نمی داند، بلکه از آن تعبیر به حیات می کند. شهادت مرگی است که انسان را حیات می رساند، حیاتی که جز از طریق کشته شدن بدست نمی آید.
در مرام خدای تعالی شهادت مرگ نیست «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُون»[۶۰۹]بلکه نوعی حیات است، حیاتی برتر از حیات دیگر موجودات و البته درک آن برای چشم های دنیا بین و مادی غیر ممکن است. مقام شهید، همجواری و قرب خاص پروردگار است. و حیاتی که او دارد حیات عادی که همه موجودات در برزخ به آن حیات زنده هستند، نیست.
بلکه به فرموده آیه شریفه «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون»[۶۱۰] «بحث در زندگى پس از حیات دنیا نیست که در آن عالم همه مخلوقات داراى نفس انسانى به اختلاف مراتب از زندگى حیوانى و مادون حیوانى تا زندگى انسانى و ما فوق آن زنده هستند، بلکه شرف بزرگِ شهداى در راه حق، «حیات عند الرّب» و ورود در «ضیافه اللَّه» است.
این حیات و این روزى غیر از زندگى در بهشت و روزى در آن است. این لقاء اللَّه و ضیافه اللَّه مى‏باشد. آیا این همان نیست که براى صاحبان نفس مطمئنه وارد است فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» که فرد بارز آن سید شهیدان- سلام اللَّه علیه- است. اگر آن است چه مژده‏اى براى شهیدان در راه مرام حسین- علیه السلام اللَّه- که همان سبیل اللَّه است، از این بالاتر که در جنتى که آن بزرگوار شهید فى سبیل اللَّه وارد مى‏شود و در ضیافتى که آن حضرت حاضرند، به این شهیدان اجازه دخول دهند که آن غیر از ضیافتهاى بهشتى است و آنچه در وهم من و تو و شما نیاید، آن بُوَد.»[۶۱۱]
۵-۱-۲-۲-۱ نظر به وجه الله
در اینکه وجه الله چیست سخن بسیار است و البته عقل و قلم قاصر. اما اجمالا این مطلب را در کلام امام عزیز (ره) اینگونه می یابیم: در روایتى از رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- نقل شده است[۶۱۲] که براى شهید هفت خصلت است که اوّلى آن عبارت است از اینکه اول قطره‏اى که از خون او به زمین بریزد تمام گناهانى که کرده است آمرزیده مى‏شود. و مهم آن، آخرین خصلتى است که مى‏فرماید. مى‏فرمایند که- به حسب این روایت- که شهید نظر مى‏کند به‏ وجه اللَّه و این نظر به وجه اللَّه راحت است براى هر نبى و هر شهید.
شاید نکته این باشد که حجاب هایى که بین ما و حق تعالى هست و وجه اللَّه است و تجلیات حق تعالى هست، تمام این حجاب ها منتهى مى‏شوند به حجاب خود انسان. انسان خودش حجاب بزرگى است که همه حجاب هایى که هست، چه آن حجاب هایى که از ظلمت باشند و آن حجاب هایى که از نور باشند منتهى مى‏شود به اینکه حجابى که خود انسان است. ما خودمان حجاب هستیم بین خودمان و وجه اللَّه.
و اگر کسى فى سبیل اللَّه و در راه خدا این حجاب را داد، این حجاب را شکست، و آنچه که داشت که عبارت از حیات خودش بود تقدیم کرد، این مبدأ همه حجابها را شکسته است، خود را شکسته است، خودبینى و شخصیت خودش را شکسته است و تقدیم کرده است. و چون براى خدا جهاد کرده است و براى خدا دفاع کرده است از کشور خدا و از آئین الهى و هر چه داشته است در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم کرده است، خود را داده است، این حجاب شکسته مى‏شود.
شهدایى که خداى تبارک و تعالى و در سبیل خداى تبارک و تعالى و راه خداى تبارک و تعالى جان خودشان را تقدیم مى‏کنند، و آنچه که در دستشان است و بالاترین چیزى است که آنها دارند تقدیم خدا مى‏کنند، در عوض خداى تبارک و تعالى این حجاب که برداشته شد جلوه مى‏کند براى آنها، تجلى مى‏کند براى آنها. چنانچه براى انبیا هم چون همه چیز را در راه خدا مى‏خواهند، و آنها خودى را نمى‏بینند و خود را از خدا مى‏بینند، و براى خودشان شخصیتى قائل نیستند، حیثیتى قائل نیستند در مقابل حق تعالى. آنها هم حجاب را برمى‏دارند. «فَلَمَّا تَجَلّى‏ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً»[۶۱۳] تجلى مى‏کند خداى تبارک و تعالى در کوه طور و یا در جَبَل انیّت خودِ موسى و موسى «صَعْق»[۶۱۴] [برایش پیش مى‏آید].
آنها در حال حیات، انبیا و اولیا نظیر انبیا و تالى تِلو انبیا در زمان حیاتشان آن چیزهایى که‏ حجاب بوده است بین آنها و بین حق تعالى مى‏شکنند و صَعْق براى آنها حاصل مى‏شود و موت اختیارى براى آنها حاصل مى‏شود.
خداى تبارک و تعالى بر آنها تجلى مى‏کند، و نگاه مى‏کنند به حسب آن نگاه عقلى، باطنى و روحى و عرفانى، و ادراک مى‏کنند و مشاهده مى‏کنند جلوه حق تعالى را، و شهید هم به حسب این روایتى که وارد شده است، نظیر انبیا، وقتى که شهید شد چون همه چیز را در راه خدا داده است، خداى تبارک و تعالى جلوه مى‏کند به او و آن هم «یَنْظُرُ الى‏» جلوه خدا، الى‏ وَجْهِ اللَّه این آخر چیزى است که براى انسان، آخر کمالى است که براى انسان هست.
در این روایتى که نقل شده است، انبیا را مقارن شهدا قرار داده است که در جلوه‏اى که حق تعالى مى‏کند بر انبیا همان جلوه را هم بر شهدا مى‏کند. شهید هم یَنْظُرُ الى‏ وَجْهِ اللَّهِ و حجاب را شکسته است. همان طورى که انبیا حجاب ها را شکسته بودند. و آخر منزلى است که براى انسان ممکن است باشد. مژده داده ‏اند که براى شهدا این آخر منزلى که براى انبیا هم هست، شهدا هم به حسب حدود وجودى خودشان به این آخر منزل مى‏رسند.[۶۱۵]
شهدا در قهقهه مستانه‏شان و در شادى وصولشان «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون» اند؛ و از «نفوس مطمئنه‏اى» هستند که مورد خطاب «فَادخُلِی فِی عِبادِی و ادخُلی جَنَّتِی»[۶۱۶] پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش بر خود مى‏شکافد.
۵-۱-۲-۳ درخواست مرگ
مسأله ای در این جا ممکن است به عنوان شبهه و یا اشکال مطرح شود، این است که آیا آرزوی مرگ کردن، کفران نعمت و ناشکری نسبت به نعمت حیات و نعم دیگری خداوند به انسان ارزانی داشته، نیست؟ آیا کسی که در سلامت کامل عقل و جسم است و از نعمت هدایت برخوردار گشته، اگر چنین کسی آرزوی مرگ کند، ناسپاسی و بی توجهی نسبت به عنایت پروردگار نکرده است؟
در پاسخ و البته بر اساس آنچه در مبحث قبل گذشت، چه بسا بتوان اینگونه عرض کرد، که آروزی مرگ نیز مانند معانی دیگری که بیان کردیم دارای مراتبی است. انسان های مختلف، به دلایل گوناگون و با نیات متفاوت، ممکن است تمنای مرگ کنند. لکن این ها همه در یک سطح نیستند و همه نوع تمنای مرگی مورد تأیید نیست.
در مستدرک الوسایل آمده است که حضرت موسی بی جعفر (علیهما السلام) شنیدند شخصی آرزوی مرگ می کند، به او فرمودند: آیا بین تو خداوند نزدیکی و قربی وجود دارد که به آن تکیه کنی؟ گفت خیر، سپس فرمودند: آیا اعمال نیکت بر سیئاتت غلبه دارد؟ گفت خیر، ایشان فرمودند: پس اگر اینگونه است تو هلاکت ابدی خود را آرزو می کنی «فَإِذَا أَنْتَ تَتَمَنَّى هَلَاکَ الْأَبَد».[۶۱۷]
و مجددا نقل شده که ایشان به شخص دیگری که آرزوی مرگ می کرد فرمودند: آرزوی مرگ نکن، چرا (بالاخره) که خواهی مرد، بلکه از خداوند عافیت طلب کن[۶۱۸]. و البته خوب است که بدانیم که عافیت قلب از جسم و عافیت آخرت از دنیا مهم تر است. لکن طلب عافیت را به طور کلی دستورفرموده اند.
بر این اساس آنچه مذموم است عدم توجه به امر آخرت و مرگ و غرق شدن در دنیا، لذات و مشکلات آن است. لذا آرزوی مرگ برای کسی که خود را آماده سفر آخرت نکرده و قلب خود را متوجه لقاء الله ننموده است، امری مذموم و منع شده است. به راستی چگونه از خدا طلب مرگ می کند کسی که اندک رنج و ناراحتی ای در زندگانی دنیا او را به جزع و فزع می اندازند و کوچکترین لذت و نعمتی او را سرمست می نماید؟
۵-۱-۲-۳-۱ سیمای آرزوی مرگ در سیره ائمه
گفتیم که آرزوی مرگ در صورتی که برای ملاقات آن آمادگی کسب نشده باشد از دید ائمه هدی (علیهم السلام) امری مذموم و ناپسند است؛ و در مقابل البته انتظار می رود کسی که به لقای پروردگار خویش امید بسته و هرلحظه خود را برای آن آماده می سازد، شوق به لقاءالله آنچنان در وجودش شعله بکشد، که بی قراری بر دوری از محبوب او را به تمنای مرگ بکشاند.
مذهب تشیع بر اقرار به امامت پاکانی استوار است، که قرآن ناطقند و حقیقت وحی. ایشان در صورت و سیرت، باطن کتاب الله اند و تاریخ زندگی پر برکتشان، آن به آن، مانند کلمات و حروف قرآن، دارای اسرار و لایه هایی عمیق است، که تدبری معصوم گونه را در درک خویش می طلبد.
بر این اساس، این بزرگواران هرآنچه عمل نموده و یا افاضه فرموده اند، می تواند و البته باید، مورد مداقه و توجه خاص قرار گیرد. یکی از این رفتارها که در نگاه سطحی و عوام، عملی خلاف عقل و شرع به نظر می رسد، آرزوی مرگ است. لذا به مناسبت موضوع، اشاره ای به دلایل یا اسرار این تمنا از سوی پیشوایان دین، می نماییم.
۵-۱-۲-۳-۱-۱ نعمت حیات
در سیره ائمه معصومین نعمت حیات، بزرگترین نعمت الهی است که به موجودات، ارزانی داشته شده است.لذا وظیفه شکر این موهبت الهی بر همگان واجب و ضروری است، و البته بهترین و زیباترین شیوه شکرگزاری از یک هدیه ارزشمند، حفظ و صیانت از آن است. نعمت حیات نیز ازین مقوله خارج نیست.
در شریعت اسلام، جان ارزشی فوق العاده مهم دارد، بطوریکه قرآن کریم فرموده است، قتل یک نفر مانند قتل همه مردم است،[۶۱۹] و یا برای قتل عمد یک نفس مؤمنه، آتش ابدی وعده داده شده؛[۶۲۰] بر این اساس و با نگاه به سیره ائمه معصومین (علیهم السلام) واضح است که حیات و زندگی تا چه اندازه با ارزش و مورد توجه است. و همانطور که بیان شد، حفظ و نگهداری آن از اوجب واجبات است. منتها آنچه باید بدان توجه شود، معنای صیانت و حفاظت است.
انسان تنها موجودی است که مراتب وجودش، همه درجات عالم را دربر می گیرد؛ به عبارت دیگر تنها انسان است که در او قوه رسیدن به برترین و یا پست ترین مراتب وجودی نهاده شده است و البته این خود اوست که با اعمالش از ملک پران شود[۶۲۱] یا پست تر از حیوان[۶۲۲].
مسأله صیانت از حیات، با عنایت به مطلب فوق رنگ و روی دیگری می یابد. در حقیقت آنچه خداوند به انسان عطا فرمود، یک امر ساده به معنای زندگی دو روزه مانند سایر موجودات نیست، بلکه نفس انسانی، به جهت قابلیت هایی که در سیر مراتب وجودی دارد، از یک حیات ویژه برخوردار است، که اگر شخص به اهمیت و مراقبت آن توجه نداشته باشد، آن را در سراشیبی سقوط به پست تر از حیوان تبدیل خواهد کرد و این امر چیزی نیست، جز هلاک کردن نفس انسانی و البته به تباهی کشاندن نعمت حیات.
بنابراین آن مرگی که باید از آن بترسیم و فرار کنیم، مرگ قلب است نه مرگ بدن؛ و اگر توجهی به مرگ بدن می شود به جهت هشدار بر مغتنم شمردن فرصت حیات دنیاست برای احیای قلب.
۵-۱-۲-۳-۱-۲ آرزوی مرگ به جهت حفظ حیات حقیقی
در دستورات مأثوره از ائمه معصومین (علیهم السلام) صیانت از حیات دارای مراتبی است، و هرچه مرتبه آن بالاتر رود، مسلما و ضرورتا، اهمیت مراقبت و صیانت از آن نیز بیشتر می شود. در کلامی از مولای متقیان امیرالمؤمنین (علیه آلاف التهیه و الثناء) آمده است: «إِذَا حَضَرَتْ بَلِیَّهٌ فَاجْعَلُوا أَمْوَالَکُمْ دُونَ أَنْفُسِکُمْ وَ إِذَا نَزَلَتْ نَازِلَهٌ فَاجْعَلُوا أَنْفُسَکُمْ دُونَ دِینِکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْهَالِکَ مَنْ هَلَکَ دِینُهُ وَ الْحَرِیبَ مَنْ سُلِبَ دِینَهُ»،[۶۲۳] ایشان به خوبی در این کلام گهربار مراتب حیات و اولیویت صیانت از آن را بیان می فرمایند، در حقیقت آنچه انسان بدان زنده است دین است و لاغیر؛ و اگر دین نداشته باشد، البته نفس انسان پست تر از حیوان خواهد بود.
این مسأله در زندگی سراسر نور ائمه طاهرین (علیهم السلام) به خوبی قابل مشاهده است. از جمله آرزوی مرگ حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) در اواخر عمر شریفشان از این نمونه است. ایشان جان خوییش را در راه ولایت و دین فدا نمودند و البته برای این جان فشانی دعا می کردند.[۶۲۴] نمونه دیگر آروزی مرگ امیرالمؤمنین (علیه آلاف التهیه و الثناء) است، ایشان نیز با نفرین مردمانی که پشت به ولایت کردند در خواست مرگ نمودند، لکن کیست که بتواند منکر احیای دین و هدایت انسان های پاک سرشت به وسیله خون مطهر ایشان شود.
با تدبر اندکی در سیره اولیای دین در می یابیم که آنچه از اهمیت و اولویت برخوردار است، حفظ و اعتلای دین و کلمهالله است. لذا می بینیم که پیشوایان معصوم در طول حیات دنیایی، زندگی خود را وقف این مهم نمودند و هنگامی که درمی یافتند که خونشان بیشتر از حضورشان در بین مردم به پیشرفت و تعالی دین کمک می کند، درخواست مرگ می نمودند، که فرمود: «قُلْ إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین».[۶۲۵] والله أعلم.
مسأله در خواست مرگ در زندگی متمسکین به ولایت ائمه طاهرین نیز مشهود و قابل دفاع است. بارزترین و ملموس ترین مصداق آن، در هشت سال دفاع مقدس به خوبی در سلوک و وصیت نامه شهدا دیده می شود. این مقام (درخواست مرگ برای اعتلای دین) وقتی در ارتباط با نفوس عادی جامعه تحقق یافته باشد، دیگر جای سؤال از چگونگی و حقیقت حیات وممات بزرگانی همچون حضرت امام خمینی (ره) باقی نمی ماند. فتأمل.
۵-۱-۲-۳-۱-۳ آرزوی مرگ به جهت تنگ شدن زندگی دنیا
دنیا محل آسایش و راحتی برای احدی نیست، زندگی دنیا سراسر رنج و سختی و مشقت است. همانطور که خدای تعالی فرمود: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه»[۶۲۶] و فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ کَبَد».[۶۲۷] لکن انسان به دلایل فراوان، حقیقت دنیا را ندیده و ماهیت آن را نشناخته است و لذا آن را جایگاه همیشگی خود فرض می کند و برای آسایش دروغین آن تلاش بیهوده می نماید.
اما مؤمن به جهت ایمانی که دارد، نوری برایش قرار داده شده، که در لایه های ظلمت در هم پیچیده دنیا، ماهیت حقیقی آن را می بیند. همانطور که پیامبر گرامی اسلام و ائمه هدی (علیهم صلوات الله) به کرات می فرمودند: «اللّهُمَّ ارنا الأشیاء کما هی‏»[۶۲۸] و تعابیری مشابه این.[۶۲۹] کاملا واضح و مبرهن است که اگر این دعا در حق بنده ای مستجاب شود، لزوما وی دنیا را با همان سختی و ها مصائب مشاهده می کند.
برای مؤمن، دنیا محبسی است با انواع دردها و شکنجه ها، «الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِن»[۶۳۰]‏ این مسأله بارها و بارها در روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) تکرار شده است، که از آن می توان شدت عذاب و سختی مؤمن در دنیا را دریافت. آنچه که مؤمن می بیند، تنها سختی دنیا و رنج زندان تن مادی نیست، بلکه وی با قلبش، روح و راحتی نعیم بهشتی و آزادی از غل و زنجیر ماده را نیز درک می نماید. این است که در طول حیات مادی، مؤمن انتظار راحتی می کشد و از مرگ استقبال می کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت