۴- والدین متخاصم و آزادگذارنده

تفاوت این کودکان با گروه قبلی در این است که همراه شدن عامل خصومت با عامل آزادی موجب ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه به شدیدترین حالت در این کودکان می‌گردد. نتایج برخی مطالعات نشان داده است که والدین کودکان بزهکار این الگو را از خود نشان می‌دهند(کاگان، کانگر و ماسن[۲۹]، ۲۰۱۳).

۲-۱-۲-۳ دیدگاه السون[۳۰]

اولسون (۲۰۰۸) پنج شیوه فرزند پروری را مطرح ساخته که عبارتند از:

  1. فرزند پروری متعادل[۳۱]

در فرزندپروی متعادل، والدین دارای قوانین و انتظارات مشخصی هستند و آن ها را با فرزندانشان در میان می‌گذارند. اگر چه نظرات فرزند قابل احترام است اما اختیار کامل و قدرت دست والدین است، و از دلیل و منطق و قدرت خود، برای به اجرا گذاشتن استانداردهای مورد نظرشان استفاده می‌کنند. لازم به ذکر است که مرجع قدرت بودن با کنترل کردن افراد کاملا متفاوت است.

۳-فرزند پروری استبدادی[۳۲]

در فرزند پروری استبدادی، والدین دارای قوانین و انتظارات قطعی و انعطاف ناپذیر هستند و به شدت آن ها را به کار می گیرند. این گونه والدین انتظار دارند که فرزندشان از آن ها اطاعت کند. این دسته از والدین به نیاز فرزند اهمیت می‌دهند، اما والدین مستبد اغلب رفتاری عصبی و درگیرانه دارند، آن ها غالباً دمدمی مزاج، ناخشنود، آسیب پذیر در برابر استرس و غیر دوستانه اند.

۴-فرزند پروری آسان گیر[۳۳] (سهل انگارانه)

در فرزند پروری سهل انگارانه، والدین اجازه می‌دهند که تمایلات بچه ها بر خواستها و تمایلات آن ها پیشی بگیرد و به ندرت بچه ها را وادار می‌کنند تا خود را با استانداردهای والدین هماهنگ نمایند.

۵-فرزند پروری سخت گیرانه[۳۴]

در فرزند پروری دوری جوینده، والدین توجه چندانی به نیازها ی بچه ها ندارند و ندرتاً درمورد نوع رفتار آن ها دارای انتظار خاصی هستند. در این شیوه بچه ها به سختی احساس می‌کنند که به آن ها اهمیت داده می شود، با این حال از آن ها انتظار رفتار درست می رود چون قانون های زیادی در کار است. در نتیجه بچه های چنین خانواده هایی نوعاً نابالغ و از نظر روانی دارای مشکل هستند.

۶-فرزند پروری غیرمسئولانه[۳۵]

در فرزند پروری غیرمسئولانه، والدین فرزندان را نادیده گرفته و اجازه می‌دهند تمایلات فرزندان پیشی بگیرد. ولی تا آنجا که مزاحم فعالیت‌های خود والدین نشوند. این الگو برای فرزندان مشکل ساز است زیرا آن ها از نظر عاطفی به حال خود واگذاشته شده و بدون حمایت هستند و یا قانون و انتظارات خاصی وجود ندارد که آن ها خود را با آن هماهنگ سازند. این شیوه معمولاً در تحقیقات به چاپ رسیده مورد بحث قرار نمی گیرد، اما از بسیاری جهات با شیوه سخت گیرانه مشترک است. بچه هایی که دارای والدین غیر مسئول هستند اغلب گوشه گیر و نا کارآمد هستند(ساندرز[۳۶]، ۲۰۱۲).

۲-۱-۲-۳ نظریه اریکسون:[۳۷]

بنابر نظریه تحول روانی اجتماعی اریکسون، شکل گیری شخصیت بر طبق مراحل و بر اساس رشد بدنی که تعیین کننده کشش فرد نسبت به جهان خارجی و هشیار شدن وی نسبت به آن است تحقق می پذیرد. بر اساس مراحل ۸گانه روانی اجتماعی اریکسون، اهداف و سبک‌های فرزند پروری والدین در مراحل مختلف رشد تغییر می‌کند. در مرحله اول رشد روانی اجتماعی اریکسون که اعتماد در برابر عدم اعتماد می‌باشد و از تولد تا ۱۸ ماهگی را شامل می شود، هدف اصلی فرزند پروری در این مرحله ‌پاسخ‌گویی‌ به نیازهای فرزند می‌باشد. هدف اصلی فرزندپروری برای کودکانی که در سنین ۱۸ ماهگی تا ۳ سالگی به سر می‌برند و در مرحله خود مختاری در برابر شک وتردید می‌باشند،کنترل رفتار فرزندان می‌باشد. برای کودک ۳ تا ۵ ساله که در مرحله ابتکار در برابر احساس گناه به سر می‌برد، هدف عمده فرزندپروری باید پرورش خود گردانی باشد. در مرحله چهارم که اریکسون این مرحله را کارایی در برابر احساس حقارت نامیده است و کودکان ۵ تا ۱۱ ساله را در بر می‌گیرد، هدف اصلی فرزندپروری ترقی دادن و پیشرفت کودک است. در مرحله پنجم که دوران نوجوانی است و مرحله هویت در برابر آشفتگی می‌باشد، هدف اصلی فرزند پروری تشویق به استقلال و حمایت‌های عاطفی است(بامریند[۳۸]، ۲۰۰۲).

۲-۱-۲-۴ الگوی زیگلمن[۳۹]

زیگلمن روش های ارتباطی والدین و فرزندان را به چهار قسمت کلی تقسیم ‌کرده‌است:

۱-والدین مقتدر ۲- والدین مستبد ۳- والدین سهل گیر ۴- والدین مسامحه گر یا بی اعتنا که در زیر ویژگی های هر یک از آن ها را مورد بحث قرار می‌دهیم.

والدین مقتدر : والدین مقتدر انعطاف پذیر و مطالبه کننده هستند. آن ها بر روی فرزندانشان کنترل اعمال می‌کنند اما در عین حال پذیرنده و پاسخ دهنده نیز هستند. به طور پیوسته آن قوانین را اجرا می‌کنند. آن ها همچنین دلیل و منطق این قوانین و محدودیت ها را توضیح می‌دهند. نسبت به نیازها و دیدگاه های کودکانشان پذیرنده هستند و مواقعی که آن ها در حال توصیه به فرزندان هستند، احترام فرزندانشان را نیز رعایت می‌کنند. مقررات واضحی برای رفتارهای کودکان وضع می‌کنند. قاطع هستند ولی سخت گیر و تحمیل کننده نیستند. روش های انضباطی شان حمایتی است تا اینکه تنبیه باشد. آن ها می خواهند کودکانشان ابراز وجود کنند. همچنین این کودکان از لحاظ اجتماعی مسئولیت پذیر و خودنظم ده و اهل مشارکت می‌باشند. والدینی که از سبک اقتدار منطقی استفاده می‌کنند به فرزندان خود می آموزند که درگیری و اختلاف نظر با در نظر گرفتن نقطه نظر فرد دیگر و در چارچوب گفتگو، به طور مؤثر حل خواهد شد. آن ها متناسب با سن فرزندانشان به آن ها مسئولیت می‌دهند و برای رسیدن فرزندان به حداکثر سطح رشدی لازم برای دستیابی به یک فردیت مطمئن و مستقل، ساختار لازم را فراهم می آورند(زیگلمن، ۲۰۰۱؛ به نقل از پاترسن[۴۰]، ۲۰۱۰).

والدین مستبد: این والدین قوانین را به طور انعطاف ناپذیری تحمیل می‌کنند. از نظر تربیتی خشن و تنبیه کننده هستند. با رفتار بد مقابله می‌کنند و کودک بدرفتار را تنبیه می‌کنند. ابراز محبت و صمیمیت آن ها نسبت به کودکان در سطح پایین است. آن ها امیال کودکان را در ‌نظر نمی گیرند و عقایدشان را جویا نمی شوند. کودکان دارای چنین والدین ثبات روحی و فکری ندارند و خویشتن را بدبخت می پندارند. آن ها زود ناراحت می‌شوند و در برابر فشارهای روانی آسیب پذیرند. والدین مستبد از نظر درخواست کنندگی و دستوردادن در سطح بالایی هستند اما پاسخ دهنده نیستند. آن ها قدرت مدار و واضع قانون هستند و انتظار دارند دستوراتشان بدون توضیح دادن اطاعت شود. همچنین آن ها محیط های ساختار یافته با قواعد واضح فراهم نمی کنند(زیگلمن، ۲۰۰۱؛ به نقل از دیاز[۴۱]، ۲۰۰۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت