1. حداکثر شدن سود به عنوان یک معیار: اکثر سهام‌داران عادی سود شرکت را هدف مطلوب و حداکثر شدن آن را به عنوان حداکثر شدن ثروت خود تلقی می‌کنند. حتی برخی محافل بازار مثل واحد ارزیابی بورس تهران با تأکید بیشتر بر سود گذشته شرکت مبنای ارزیابی و قیمت گذاری سهم شرکت ها را بر این معیار قرار داده‌اند:

(۱)

میانگین سود سه سال گذشته شرکت

= قیمت هر سهم

نرخ بازده مورد انتظار

در حالی که ‌بر اساس مفاهیم بازار کارا و با فرض اینکه هر سهم در برگیرنده تمامی اطلاعات تاریخی آن باشد نمی توان سود هر سهم را به عنوان یک معیار منفرد در میزان ثروت سهامدار قبول کرد.

۲) حداکثر شدن عایدی هر سهم به عنوان یک معیار: به لحاظ اینکه سهامدار بیشتر به میزان عایدی خود توجه دارد تا به کل سود شرکت، عایدی هر سهم به عنوان معیار دیگری در جهت اندازه گیری ثروت سهام‌داران مطرح است. اما عایدی به دلیل عدم توجه به ریسک سرمایه‏گذاری در سهام متفاوت، نمی‏تواند به عنوان یک معیار منحصر به فرد در نظر گرفته شود.

ضمن این که در تعریف عایدی باید زمان بازده مورد انتظار را نیز تعریف کرد. زمان دریافت عایدی به دلیل تورم و کاهش ارزش زمانی پول بسیار مهم است. طبیعی است که سهامدار یک ریال عایدی امروز را بر یک ریال عایدی فردا ترجیح می‌دهد.

۳) حداکثر شدن قیمت سهم: قیمت سهم در بازار نشان دهنده ارزشی است که بازار برای شرکت و سهم به عنوان قسمتی از شرکت قائل می شود. در واقع عملکرد شرکت در عملیات سودآور و شرایط عرضه و تقاضای سهم که آن هم ناشی از شرایط شرکت و اقتصاد کلی بازار است، قیمت سهم را تعیین می‌کند. قیمت سهم به دلایل بسیاری از عوامل درونی و عملکرد شرکت می‌تواند به عنوان معیاری نسبی در جهت حفظ ثروت سهامدار مطرح باشند. ولی تآثیر گذاشتن عوامل خارج از کنترل مدیریت مثل شرایط کلی حاکم بر بازار سرمایه و سهم اعتبار این معیار به عنوان یک متغیر مستقل را تحت الشعاع قرار می‏ دهد. ضمن این که تغییرات قیمت سهام تا زمانی که سهامدار اقدام به فروش سهام خود نکند امری ذهنی است (پی نوو، ۱۳۸۷).

دلایل چندی وجود دارد که نمی توان به صراحت معیاری کلی که مورد پذیرش عموم باشد را به عنوان تشخیص عملکرد مدیریت در راستای منافع سهام‌داران معین کرد که به چند مورد آن اشاره می شود:

۱) تفاوت مطلوبیت سهام‌داران: سهام‌داران را با توجه به الگوی خرید و فروش سهم می توان به سه دسته تقسیم کرد: دسته اول که از روش اصولی استفاده کرده، یعنی سهام را تا زمانی که بازده بالایی دارد نگهداری می‌کنند و در مواقعی که ارزش ذاتی سهام کمتر از ارزش بازار آن است، اقدام به فروش سهم می‌کنند. اکثر شرکت های سرمایه گذاری از این روش پیروی می‌کند و احتمال اینکه دوره نگهداری سهام از طرف آن ها طولانی باشد زیاد است.

دسته دوم سهامدارانی که با هدف سفته بازی سعی در به دست آوردن حداکثر سود در حداقل زمان را دارند.

دسته سوم سهامدارانی که به دنبال بازدهی برابر با متوسط بازدهی بازار هستند و از خرید و فروش مکرر سهام خودداری می‌کنند.

تفاوت سه دسته سهام‌داران فوق در مدت زمانی است که آن ها جهت به دست آوردن میزان تشخیص بازده در نظر می گیرند. این تفاوت در مدت زمان محاسبه بازده یک سهم با توجه به زمان‌های شاخص در قیمت سهام مثل زمان‌های نزدیک به مجمع عادی سالیانه شرکت که نزدیک به زمان تقسیم سود شرکت می‌باشد، باعث تفاوت در بازده محاسبه شده یک سهم می شود. سهامدارانی که در کوتاه مدت به دنبال انتفاع از سهم هستند بیشتر به سود حاصل از خرید و فروش سهم توجه دارند.

۲) تفاوت در نگرش به فعالیت شرکت: حداکثر کردن منافع یا ثروت سهام‌داران به عنوان یک اصل مورد قبول مدیریت و سهام‌داران است.

سود و بازده سهام

‌در مورد محاسبه بازده سهام تفاوت هایی ‌در مورد نحوه محاسبه آن و دیدگاه های آن بین مدیریت و سهام‌داران می‌باشد، در شرکت های سهامی عام الزاماًً تئوری نمایندگی مبنی بر وظایف مدیریت در حداکثر کردن ثروت سهام‌داران صدق نمی کند. در شرکت های سهامی بزرگ که سهام در دست افراد زیادی است، سهام‌داران کنترل کمی بر مدیریت شرکت دارند. اغلب مالکیت و کنترل در شرکت جدا از هم می‌باشد. مالکیت سهامدار امری قطعی است که در اختیار خود اوست، در حالی که مجرای اعمال کنترل سهامدار در شرکت، مدیریت است.

مدیریت اغلب به جای در نظر گرفتن حداکثر نمودن ثروت سهامدار، سعی دارد تا با استفاده بهینه از منابع موجود، به دست آوردن منابع با حداقل هزینه و به کارگیری منابع در پروژه های با بازده مطلوب به سطح رشد قابل قبولی برسد. مدیران برای تثبیت هر چه بیشتر و نجات خود گاه ممکن است از ریسک های قابل‏قبول اجتناب کنند که این مسلماًً در راستای منافع سهام‌داران نیست. حتی مدیران درجه ریسک‏پذیری متفاوتی دارند همین تفاوت در مدیران و سهام‌داران در نحوه نگرش به نوع مدیریت شرکت باعث تفاوت در معیارهای ارزیابی عملکرد بین آن ها می شود. البته گزارش های مدیران ‌در مورد شرایطی که باعث اتخاذ تصمیمات مورد اعتراض سهام‌داران واقع می شود، باعث کاهش فاصله انتظاراتی سهام‌داران با آن ها خواهد شد. همین فاصله انتظارات است که باعث به کارگیری حسابرسان در شرکت ها می شود (فرشاد فر، ۱۳۸۲: ۳۴).

سود حسابداری از دیدگاه های مختلفی دارای سودمندی است؛ از جمله سرمایه‏گذاران آن را معیار کارایی دانسته، سرمایه گذاران و اعتباردهندگان برای ارزیابی قدرت سوددهی آتی و احتمال خطر سرمایه‏گذاری و وام دهی آن را ارزیابی می‌کنند. بازار سرمایه نیز به سود واکنش نشان می‌دهد، زیرا محتوای اطلاعاتی سود به اوراق بهادار هدایت شده و سپس بازار نسبت به آن عکس العمل نشان می‌دهد.

در دهه اخیر با توجه به شرایط اقتصادی و گسترش مؤسسات فنی سرمایه گذاری و همچنین روش‏های ارزیابی برای تدوین نمودن و یا انتخاب نحوه سرمایه گذاری در سهام عادی، سرمایه گذاران اهمیت زیادی را برای حفظ سرمایه و سود و یا افزایش سرمایه خود قائل می ‏شوند و همه دیدگاه ها، مبتنی بر روش‏های علمی تجزیه و تحلیل و ارزیابی از قدرت سود آتی سهام استوار است. در واقع مسئله، یک سرمایه‏گذاری آن است که، چه سهمی خریداری شود؟ و چه وقت خریداری شود؟ عامل قیمت هنوز بسیار مهم و شاید مهم ترین عامل در خرید سهام عادی باشد. در واقع نوسانات اقتصادی، قیمت ها با دامنه ای وسیع تغییر می‌کنند. به همین جهت یک سرمایه گذار همیشه باید این سوال را مد نظر قرار دهد که، آیا بدون توجه به کیفیت و ارزش ذاتی مبتنی بر ارزیابی واقعی قدرت پرداخت سود و سایر عواملی که در خرید اوراق بهادار اثر دارند، قیمت بالایی را پرداخت نمی‏کنند (سالنامه بورس سازمان بورس اوراق بهادار تهران، ۱۳۷۱: ۲۶).

بسیاری از سرمایه گذاران در پیش‌بینی های خود، عواملی از قبیل بازدهی سهام و نسبت قیمت به سود را در نظر می گیرند و هنگامی که بازده سهام کاهش می‌یابد و یا نسبت قیمت به سود به طور بی سابقه ای افزایش می‌یابد، آن ها را زنگ خطر تلقی می‌کنند. بدین ترتیب چنین مطرح می شود که علت تغییرات در روند اولیه قیمت سهام، سوددهی شرکت های صادر کننده سهام می‌باشد. این مسئله ‌در مورد یک صنعت خاص نیز می‌تواند صادق باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت