‌بنابرین‏ نوزاد ونوجوانان وبزرگسال نسبت به یک تحریک محیطی معین به شیوه های متفاوت واکنش نشان می‌دهند . ‌بنابرین‏ از نظرما شخصیت یک کلیت روان شناختی است که انسان خاصی را مشخص می‌سازد در نتیجه یک مفهوم انتزاعی نیست بلکه تجلی همین موجود زنده است که از برون می نگریم وبرخی از آنچه را که در درون او می گذرد احساس می‌کنیم ،نگرش واحساس کردی که ‌در مورد افراد متفاوت است (مای ۴۲:۱۳۶۸)از همین روست که جورج کلی ،شخصیت را روش خاص هر فرد در جستجوی پیدا کردن وتفسیر معنای زندگی می‌داند. (شاملو ۲۳:۱۳۶۳)

بی همتایی شخصیت :

آلپرت شخصیت را سازمان پویایی از منظومه های روانی وبدنی در درون فرد می‌داند که سبب سازگاری بی همتاوبی نظیر او با محیط می شود مسأله بی همتایی شخصیت را باید به نحو روشنتری تبین کرد ،مسلم است که فرد در همه چیز بی همتا نیست . کلاًکهن در این باره خاطر نشان می‌سازد که از برخی جهات هر فرد ؛مثل تمامی مردم است –مثل بعضی از مردم است –ومثل هیچ کس نیست ،هر فرد از لحاظ واکنش‌های خود که معلول وراثت ‌و مشترک میان نوع انسان است ونیز از جنبه‌های عمومی زندگی اجتماعی شبیه همه افراد دیگر است در مواردی که به یک گروه فرهنگی واحد تعلق دارد و در جامعه نقش واحدی را ایفا می‌کند ونیز از جهت اینکه ساختمان بدنی مشابهی را به ارث برده وبه برخی از افراد شبیه است ؛چون تجربه های گذشته او درست همان تجربه های دیگران نیست در نوع خود بی همتاست .

تأثیر فرهنگ در شخصیت :

گفتیم که شخصیت هر کس از پدیده‌های فرهنگی بسیاری متأثر می‌گردد وتأثیر هریک از این پدیده ها به صورتی در عواطف ورفتار اجتماعی او متجلی می‌گردد. افسانه هایی که در دوران کودکی به گوش افراد بازگو می شود ،ضرب المثلها واشعار ‌و ادبیات عامیانه و…در تشکیل شخصیت مؤثرند .

هر فرد از آغاز کودکی همان شیوه هایی را بر می گزیند که فرهنگ جامعه او ایجاب می‌کند به بیان دیگر انسان ناگریز است که فرد مختاری سائقه های زیستی را با قید وبندهای آداب ورسوم وخواستهای فرهنگ جامعه خویش به مهار کشد تا بتواند به عنوان یک عنصر سالم ومورد قبول جمع در جامعه زندگی کند زیرا هر گونه که بروی از هنجارهای فرهنگی مجازات در پی دارد .

هنگامی که انگیزه های روانی ‌و تظاهرات ‌سائق‌های زیستی کودک با ارزش‌ها ومعیارهای فرهنگی جامعه انطباق یافت ،شخصیت کودک شکل می‌گیرد به بیان دیگر شخصیت متعادل وقتی حاصل می شود که ‌کشش‌های شخص با انتظارات جمعی توافق می‌یابد البته بدان معنی نیست که همه امیال ارضا می‌شوند ،بلکه در طی تکوین شخصیت ،بر حسب فرهنگی که شخصیت بدان تعلق دارد بسیاری از امیال سرکوب می‌شوند به هر حال این بستگی نام دارد به خواستها ومعیارهای فرهنگی جامعه حال اگر توجه داشته باشیم که در دنیا هیچ فرهنگی همانند فرهنگ دیگر نیست وبه تعداد قومها وجامعه های مختلف فرهنگ‌های مختلف وجود دارد ،متوجه می‌شویم که به تعداد فرهنگ‌ها ،شیوه ها ی پرورش کودکان نیز گوناگون است و در نتیجه شخصیت افراد متعلق به هر جامعه متفاوت خواهد بود .

مسدله مهمی که در حوزه فرهنگ وشخصیت مطرح است در همین جا است که :

    • تأثیر فرهنگ در تکوین شخصیت تا چه حد است ؟

    • شخصیت تا چه اندازه در چگونگی فرهنگ تأثیر می‌گذارد ؟

  • تأثیر متقابل فرهنگ وشخصیت چگونهاست ؟

برای پاسخ ‌به این پرسشها مسلماًًباید فرهنگ‌های مختلف را مورد بررسی قرار داد واز طریق مطالعه تطبیقی به نتیجه علمی رسید و نخستین تحقیق در این مورد ،پژوهشمارگات مید مردم شناس آمریکایی درباره فرهنگ جزیره ساموابود او ‌به این نتیجه رسید که در جزیره ساموا ،به عکس جامعه های متمدن اروپایی ‌و آمریکایی ،دوران جوانی با فشار وناراحتی روانی ملازم نیست ‌و مردمان این جزیره افرادی سالم واجتماعی هستند . به عقیده مید علت این امر را باید در بزرگی خانواده فکر باز نسبت به مسائل جنسی وعدم تحلیل فشار اجتماعی به جوانان ،جستجو کرد .(مید ۱۰۸:۱۳۶۵)

به عکس در میان قبیله مانر در گینه نو خودخواهی زیاد ،کار ‌و کوشش فراوان ،شجاعت وتوانایی بدنی واحترام به قدرت از خصوصیات اساس شخصیت افراد می‌باشد غریزه مردمان این قبیله سرکوب می شود وجوانان –بیش از مورد جزیره ساموا –با بحران وناراحتی دست به گریبان می‌باشند. (صانعی ۱۴۸:۱۳۵۴)

در تحقیق دیگری که مید (۱۹۳۵)راجع به ماهیت وشکل غریزه جنسی در سه جامعه ابتدایی به عمل آرد ،تأثیر فرهنگ در شخصیت را نمایان ساخت ،هدف او کشف این امر بود که شکل روابط جنسی تا چه حد معلول عوامل زیستی وتا چه اندازه محصول تربیت فرهنگی می‌باشد . سه قبیله ای که مید برای مطالعه انتخاب کرد در گینه نوزندگی می‌کنند وآراپش ،موندوگومور،چامبولی نام دارند .

مردم آراپشی به نرمی ،محبت ،احساس وکمک مشترک اهمیت می‌دهند در نظر آن ها طبیعت انسان‌ها خوب است و در جامعه آن ها اختلاف نقش اجتماعی زن ،مرد ،پیر وجوان به حداقل موجود می‌باشد . افراد محجوب ومحترم کسانی هستند که صاحب خصوصیات زنانه باشند ،پرخاشگر نباشند و در مقابل احساست دیگران واکنش‌های خوب نشان دهند . خانواده آرمانی در این قبیله ،از مرد ملایمی ‌و حساس تشکیل می شود که با زی ملایم ‌و حساس ازدواج کرده باشد .

اما مردمان «موندوگومور »مردمی جنگند ومتغاصم هستندوبرای آنان خشونت ‌و شجاعت اهمیت زیاددارد در تربیت کودکان شدت عمل به خرج می‌دهند وشخصیت پسندیده ومطلوب جامعه برای زن ومرد یکسان است وجامعه از هر دو انتظار دارد که سنگدل ،پرخاشگر و در مسائل جنسی پر حررات ومتجاوز باشند . افراد فروتن وآسانگیر مطرود هستند .

مردمان قبیله «چامبولی »صاحب فرهنگی پیچیده وهنردوست هستند . در این قبیله مردها به بازی ‌و تفریح می پردازند وصاحب مقام اجتماعی بالاتری هستند ولی قدرت واقعی در دست زنان است وآنان همسر خود را خود انتخاب می‌کنند . مردها اجتماعاتی خاص خود را دارند وپرخاشگر ،عشوه گر ،مضنون ‌و حیله گرند وبالاخره در فرهنگ قبیله چامبولی ،زن شریک مسلط وخونسرد فومرد دارای مسئولیت کمتری است واز لحاظ عاطفی به زن خود اتکا دارد .

مید با این تحقیق نشان می‌دهد که اختلافات شخصیتی را که در مغرب زمین بین مرد وزن قائل می‌شوند ،فیزیولوژیک نیست ،بلکه نتیجه به تعلیم وتربیتی است که زن و مرد از فرهنگ جامعه خود دریافت می دارند .

تا اینجا به اجمال ،تأثیر فرهنگ را برروی شخصیت گفتیم ،ولی آیا می توان اثرات شخصیت افراد را در چگونگی یک جامعه نادیده گرفت ،خانم روث نبدیکت مردم شناس آمریکایی می‌گوید :فرهنگ همان روان شناسی فرد است که با بُعد زمان بر روی پرده سینما منعکس می شود یا به بیان دیگر هواهوی فرهنگی نموداری است از شخصیت مردمی که به آن فرهنگ تعلق دارند .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت