برخی نظریه ها در باب بی تفاوتی اجتماعی، مبتنی بر نقش انواع نارضایتی اجتماعی به عنوان عامل محرک

در وقوع این پدیده است (گمسون[۲۸] ،۱۹۶۸) کارنهاوزر[۲۹]،(۱۹۵۹) لیپست در کتاب«مرد سیاسی»(۲۲۶:۱۹۶۳) ،

می نویسد “جامعه ای که در آن بخش بزرگی از جمعیت بی تفاوت ، بی علاقه، و ناآگاه باشد جایی است که در آن، رضایت را نمیتوان یافت”.


نظریه پردازان محرومیت نسبی، مبنای کار خود را بر مفهوم مقایسه موقعیت فرد با موقعیت افرادی دیگر در

سایر گروه ها و دسته های انسانی داده انددانکن و میشل[۳۰](۱۹۶۸). کوزر محرومیت را به سرخوردگی مربوط دانسته و از آن برای تبیین نرخ خودکشی استفاده ‌کرده‌است(گر، ۱۳۷۷). ترنر ( ۱۳۷۳) نیز که جامعه شناسی تضادگرا است تحلیل خود را بر نقش محرومیت نسبی در تضاد متمرکز ‌کرده‌است. گور[۳۱] ،( ۱۹۷۰نقل از رفیع پور۳۲:۱۳۷۸)معتقد است برخی افراد در چنین وضعیتی به نارضایتی خواهند رسید و دچار نوعی ناکامی، افسردگی اجتماعی و یأس و بی تفاوتی می‌شوند. ویزه[۳۲] معتقد است ( ۱۹۹۴ ؛ نقل از منبع پیشین: ۴۱) عقل‌گرایی و رفتار عقلانی به نوبه خود بر فردگرایی استوار است و از آن سرچشمه می‌گیرد و در نتیجه چنین وضعیتی انسان به افزایش سو د خود می اندیشد . در نظریه خود-سوداندیشی[۳۳] ، کسانی مانند لیپمن[۳۴] این استدلال را ارائه کردند که مشکلات و گرفتاری های روزمره افراد، برای مردم به نحو چشمگیری توجه برانگیزند و لذا نوعی فردگرایی نسبت به مسائل بیرونی بر رفتار آن ها حاکم می شود(هولندر، ۱۳۷۸)


نظریه­ های ذکر شده در باب بی ­تفاوتی اجتماعی،گویای ابعاد متنوع و متکثری هستند که بر پیدایش یا افزایش مسئله بی تفاوتی اجتماعی و عوامل اثرگذار برآن تأکید می­ورزند . در چارچوب نظر ی مرجع ،برای تبیین مسأله مورد بررسی که مفهومی چندبعدی است با بهره گیری از نظریه های موجود و مرتبط مورد بررسی، متغیرهای تأثیرگذار بر بی ­تفاوتی اجتماعی استخراج شد. به منظور عملیاتی کردن متغیرها و ایجاد پل ارتباطی معقولی بین چارچوب نظری و فرضیه‌ها، الگویی نظری- تبیینی تدوین شد که با استعانت از اطلاعات تجربی اعتبار آن مورد آزمون قرار گیرد. این الگو، مؤید تأثیرهای متفاوتی است که متغیرهای زمینه ای و اجتماعی در قالب متغیرهای مستقل، بر بی تفاوتی اجتماعی می‌گذارند.

نه رضیه جهت دار ‌بر اساس چارچوب نظری و الگوی تحلیلی استخراج شده از مبانی نظری پژوهش، مطرح

شد. فرضیه نخست ناظر بر آن است که میزان بی ­تفاوتی اجتماعی از لحاظ ویژگی های زمینه­ای(جنسیت، سن، وضعیت تأهل، قومیت، پایگاه اقتصادی-اجتماعی) متفاوت است. در فرضیه سازی متغیرهای اجتماعی، ابتداً تأثیرگذاری متغیرهای مستقل(شدت و جهت روابط معنادارِ مثبت و منفی) و سپس میزان تبیین یا قابلیت پیش‌بینی بی تفاوتی اجتماعی ‌بر اساس آن ها مورد دقت قرار گرفت. بر مبنای مفروضات اصلی، هشت متغیر بی هنجاری، اعتماد اجتماعی[۳۵]، رضایت اجتماعی[۳۶]، اثربخشی اجتماعی[۳۷]، محرومیت نسبی[۳۸] ، فرد گرایی[۳۹] ، تحلیل هزینه – پاداش[۴۰] ، و التزام (تعهد) مدنی[۴۱] بر بی تفاوتی اجتماعی به صورت مثبت و منفی اثرگذار است.

۲-۷- مفهوم تفاوت فردی و ویژگی های شخصی در سازمان

کارکنان سازمان­ها از جنبه­ های مختلف رفتار و شرایط جسمانی با یکدیگر تفاوت دارند. منظور از تفاوت­های فردی، این است که هرفرد موجودی است منحصر به فرد، استثنایی و یگانه، به گونه ­ای که از پروتئین­های سازنده موی هرکس تا شیارهای روی انگشتش، بدون همانند است. البته شاید کسانی را ببینیم که دارای شباهت‌های بسیاری نسبت به هم باشند، ولی بدون شک، به طور دقیق، یکسان و برابر نیستند و با اطمینان ‌می‌توان گفت که از لحاظ شخصیت و شناخت،دارای تفاوت­هایی هستند که این تفاوت­ها دربرگیرنده دیدگاه ­ها، نگرش­ها وگرایش­های گوناگون نیز می­ شود(غفاری، ۸۳:۱۳۷۶). لذا ‌می‌توان گفت، افراد از : جهات ساختمان بدنی و اندام­ها، چهره و زیبایی، قدرت عضلانی و نیروهای جسمانی، توانایهای عمومی ذهنی و استعدادهای خاص، ثبات و هیجا نپذیری، عواطف و گرایش­ها و سازگاری با محیط اجتماعی متفاوتند که مجموع این تفاو­ت­ها کلا در رفتار و توانایی فرد اثر می­ گذارد و موجب می­ شود که پس از شناخت وی، انتظارات معینی از او داشت (مقدمی پور ، ١٣٧٨). در یک موقعیت معین، ویژگی های فردی هر شخص موجب می شود که او رفتاری متناسب با خود اتخاذ کند. چون ویژگی­های فردی می‌توانند به صورت های کاملا متفاوت و چندگانه جفت و جور شوند، ‌بنابرین‏ می توان انتظار داشت که در یک موقعیت معین، واکنش های متفاوتی وجود داشته باشد و اینجا است که مفهوم شخصیت وارد عمل می­ شود.

در فرهنگ لغات و اصطلاحات روانشناسی، شخصیت بدین گونه تعریف شده: «تکامل یافتن صفات مشخص

جسم وخلق، همگام با تکامل ساختار بدن، رفتار، توجهات، موضع، توانمندی و امکانات و کلیه جهات و مواردی است که به عنوان جنبه تکامل و کمالشناخته شده است» (عاقل ، ترجمه فارسی ، ۱۳۸۸).

«سالواتورمای»،(۱۹۸۹) شخصیت را این گونه تعریف ‌کرده‌است: “شخصیت، مجموعه پایدار و ثابتی از صفات و خصوصیات و گرایش هایی است که وجوه اشتراک و اختلاف فرد را با دیگران مشخص می‌کند” (سلطانی و روحانی ، ١٣٨١: ٨). آلپورت[۴۲] شخصیت را سازمان پویایی از منظوم ههای روانی و بدنی در درون فرد که سبب سازگاری بی­همتا و بی­نظیر او با محیط می­ شود، می­داند (ستوده، ١٣٧٨:۸۱). از دیدگاه : « شاملو » شخصیت، مجموع های سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتاq پایدار و مداوم که الگوی منحصربه فرد صفات شخصیت است و هر فرد را از افراد دیگر متمایز می­ کند، ‌می‌باشد (شاملو،١٣:١٣٧۴). روانشناسان در تعریف شخصیت، غالبا اصطلاح یا کلمه « ویژگی[۴۳] » را به کار می‌برند که به وضع و حالت نسبتاً پایدار برای رفتار به روش های خاص، در اوضاع یا موقعیت های گوناگون اطلاق می­ شود. به عبارت دیگر، الگوی مشخص و نسبتا ثابت رفتارها، تفکر، تصور، انگیزش ها، هیجان‌ها و عواطفی که یک فرد را از دیگران متمایز می کند، ویژگی می‌نامند. ویژگی ها یا خصوصیات انحصاری فرد، ممکن است موروثی (نا آموخته) یا اکتسابی (آموخته)، یعنی رفتارها یا افکار و اعمال و تجارب اختصاصی یا نتیجه تعامل شبکه ای وراثت و محیط باشد (شعاری نژاد ، ۴١٨-١٩:١٣٨۵)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت