مطالعاتی که اخیراًً بر روی این جمعیت کار شده است عبارت‌اند از علیزاده (۱۳۹۱) با عنوان «بررسی تأثیر برنامه رفتاردرمانی عقلانی- هیجانی بر تاب­آوری و سلامت روان زنان مبتلا به اچ.آی.وی/ایدز دارای سابقه سوء مصرف مواد و رفتارهای پرخطر جنسی» ‌به این نتیجه رسیده است که آموزش مفاهیم رویکرد رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی می ­تواند بر افزایش سطح تاب آوری و کاهش اضطراب و افسردگی زنان مبتلا به اچ.آی.وی/ایدز دارای سابقه سوء مصرف مواد و رفتارهای پرخطر جنسی مؤثر باشد. حسینی (۱۳۹۱) با عنوان «رابطه­ سبک­های دل‌بستگی و سبک­های مقابله­ی مذهبی با سلامت روان در بیماران مبتلا به HIV مثبت» ‌به این نتیجه رسیده که مقابله­ی مذهبی مثبت و سبک دل‌بستگی ایمن می ­توانند منجر به سلامت روان بالاتر در بیماران مبتلا به HIV گردند. شریفی (۱۳۸۹) با عنوان «مقایسه الگوهای شخصیت بالینی و اختلالات شدید شخصیتی در بیماران مبتلا به عفونت HIV و افراد سالم» ‌به این نتیجه رسیده است که الگوهای شخصیتی خاصی– به ویژه ضد اجتماعی و مرزی- اشخاص را در معرض آسیب‌پذیری بالا جهت ابتلا به عفونت HIV قرار می­ دهند.

به نظر می­رسد برای کاهش آسیب، تدوین مداخله­ای که بتواند به فرد در مواجهه با بحران­های وجودی متعاقب این بیماری از طریق اصلاح باور­های غلط و تحریف­های شناختی مرتبط با آن کمک کند، ضروری می­ نماید. طبق تعریف ارائه شده توسط آرون بک (۲۰۱۰) شناخت درمانی، درمانی ساختار یافته، هدف مدار و متمرکز بر زمان حال است که از راهبردهای شناختی و رفتاری برای دستیابی به کاهش نشانگان استفاده می­ کند. این رویکرد این کار را به طور خاص باهدف قرار دادن فرایند­ها و ساختارهای شناختی معیوبی که حفظ‌کننده‌ اختلالات روانی­اند، انجام می­دهد. این عمل بازسازی شناختی نامیده می­ شود. این بازسازی راهبردی است درمانی برای شناسایی افکار و باورهای ناسازگار هسته­ای متعلق به اختلال هیجانی و سپس اصلاح آن‌ ها از طریق ارزیابی میزان درست بودنشان و تولید حالت‌هایی از افکار که سازگارتر بوده و قابلیت جایگزین شدن دارند (نقل از دهخدا و همکاران، ۱۳۹۲).

شناخت درمانی باهدف قرار دادن باورهای منفی فرد، ارزیابی­های شناختی ناکارآمد و غیر انطباقی را در فرایند مقابله تحت تأثیر قرار داده و به فرد کمک می­ کند تا وقایع منفی را به شیوه­ متفاوتی ارزیابی و حس قوی­تری از کنترل برای شرایط را ایجاد نماید (سیمونی و همکاران، ۲۰۰۲).

هدف درمان وجودی در ارتباط با بیماری­های تهدیدکننده زندگی این است که با ایجاد فضای حمایتی به فرد کمک کند، با نگرانی‌های وجودی نظیر اضطراب مرگ، عدم قطعیت، بی‌معنایی، تنهایی و کنترل ناپذیری جهان که در اثر تهدید مرگ نهفته در بیماری سرطان تشدید می­شوند، مواجه شود و ترغیب شود تا درباره زندگی­اش فکر کند، گزینه­ های پیش رو را بررسی کند و از بین آن‌ ها موثرترین را انتخاب کند (می[۵۰] و یالوم[۵۱]، ٢٠٠٠؛ نقل از کوری، ٢٠٠۵).

به طور کلی در رویکرد شناخت درمانی هستی نگر سعی بر این است که با بهره گرفتن از فنون شناخت درمانی بتوان برخی از طرح‌واره‌ها، افکار خود آیند و خطاهای شناختی که در شکل­ گیری آزردگی روانی بیماران نقش مهمی دارند را اصلاح کرد. درعین‌حال به آن دسته از نگرانی­های وجودی نظیر اضطراب از مرگ، عدم قطعیت، بی‌معنایی، تنهایی و کنترل ناپذیری جهان که در اثر تهدید مرگ نهفته در بیماران تشدید می­شوند و در اغلب روش­های مداخله­ای به صورت نظام‌یافته به آن‌ ها توجه نمی­ شود، نیز پرداخته شود (بهمنی و همکاران، ۱۳۸۹).

لذا ‌می‌توان گفت درمان عبارت است از تسهیل، جستجوی معنا و هدف در زندگی، ارتقای روابط و کمک به بیمار برای توسعه افکار و نگرش­های انطباقی (کیسان و کلارک، ۲۰۰۲) و احساس معنا و آرامش ذهنی که می ­تواند به عنوان نقطه پایانی عمومی درمان تعبیر شود (موراتا و موریتا، ۲۰۰۶؛ نقل از بهمنی و همکاران، ۱۳۸۹).

در واقع چگونگی ادراک فرد و تعبیر و تفسیری که او از رویدادهای زندگی می­ کند در دیدگاه­ های وجودی نیز همانند رویکرد شناخت درمانی مورد تأکید خاص قرار دارد و روشی که در هر دو شیوه برای نزدیک شدن به دنیای بی­همتا و منحصربه‌فرد ذهنی مراجع به کار می­برند عمیقاً متأثر از مفاهیم پدیدار شناختی[۵۲] است (بهمنی و همکاران، ۱۳۸۹).

هم روان­درمانگران وجود گرا و هم روان­­درمانگران شناختی در این ایده که بازسازی «معنا» در رشد و پویایی شخصیت فرد نقش محوری در کمک به ایجاد تغییرات مثبت بازی می­ کند، نیز با یکدیگر موافق هستند (بورنشتاین[۵۳]، ۲۰۰۴؛ نقل از بهمنی و همکاران، ۱۳۸۹).

از نظر ادواردز[۵۴] نیز هر دو دیدگاه در اهمیتی که به تغییرات آگاهی در جریان درمان می­ دهند با یکدیگر مشابهت دارند. روان­درمانگران وجودی به دنبال توسعه آگاهی فرد از طریق کاهش استحکام سازوکارهای دفاعی هستند تا مراجع بتواند نسبت به آن جنبه­هائی از خود که قبلاً آن‌ ها را انکار یا تحریف می­کرده، آگاهی یابد. شناخت درمانگرها نیز به دنبال توسعه دیدگاه مراجع از طریق کاربرد روش­های جدید تفکر و جانشین کردن پاسخ­های نامعقول با پاسخ­های معقول یا پاسخ­های مبتنی بر تفکر منطقی هستند (بهمنی و همکاران، ۱۳۸۹).

لذا در نظر است تا با بهره گرفتن از روش شناخت درمانی هستی نگر به مراجعان کمک کرد تا ترغیب شوند تجربه خود را از دنیای خویش جدی بگیرند، بتوانند یاد بگیرند که بر اساس بینشی که در فرایند درمان به دست می ­آورند شروع به تغییر اقدامات خود کنند، به دنیا وارد شوند و تصمیم بگیرند چگونه به صورت متفاوتی زندگی کنند، بتوانند فعالانه در طول جلسات درمان تصمیم بگیرند چه ترس­ها، احساس گناه و اضطراب­هائی را کاوش کنند، بکوشند تا به جای کنار آمدن با مشکلات فعلی با مسائل غایی زندگی نظیر اضطراب، آزادی، مسئولیت، انزوا، بیگانگی، مرگ و معنی مواجه شوند. درعین‌حال با بهره گرفتن از راهبردهای شناختی، خطاهای شناختی و نیز رفتارهای نگه‌دارنده این خطاها را شناسایی و تغییر دهند. در مجموع انتظار می­رود تا در اثر این مداخله افراد ترس­ها و تعارض‌های ناشناخته خود را نسبت به مسائل وجود دریافته و با آن‌ ها به شیوه­ای اصیل و کارآمد کنار بیایند.

اگر چه مطالعات قبلی نشان داده ­اند که شناخت درمانی هستی نگر (وجودی) بر کاهش آزردگی­های روان‌شناختی در جمعیت­های مختلف تأثیر داشته است (بهمنی و همکاران، ۱۳۸۹؛ نقیائی و همکاران، ۲۰۰۴؛ اسکندری و همکاران، ۱۳۹۱؛ معتمد و همکاران، ۱۳۹۱) اما با توجه به انتظار منطقی پیش گفت برای تأثیر این شیوه بر کاهش برخی از آلام روان‌شناختی بیماران HIV مثبت، تاکنون هیچ مطالعه­ ای به اثربخشی این شیوه در کاهش نشانگان افت روحیه زنان مجرد مبتلا به HIV مثبت نپرداخته است.

‌بنابرین‏ هدف پژوهش این است که «اثربخشی شناخت­درمانی هستی­نگر را بر نشانگان افت روحیه زنان مجرد مبتلا به ویروس نقص ایمنی انسان (HIV)» مورد بررسی قرار دهد.

۱-۳ اهمیت و ضرورت پژوهش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت