پایان نامه ارشد : دانلود فایل ها با موضوع : استراتژی نظامی ... |
اگر بخواهیم درصدی را برای آغاز تحول در سال دوم جنگ در جبهه های نبرد در نظر بگیریم، سهم ورود سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عرصه جنگ چه میزان است؟ آیا علل ناکامی ایران در عملیات های چهارگانه سال ۱۳۵۹، عدم حضور سپاه در آنها بود؟
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
برای پاسخ به این سوال اولا باید نگاهی اجمالی داشته باشیم به دوران ریاست جمهوری آقای بنی صدر، یعنی زمانی که جنگ شروع شده است. وقتی که جنگ شروع شد ماموریت ذاتی ارتش دفاع از مرزهای کشور بود، اما ماموریت ذاتی سپاه دفاع از مرزهای کشور نبود، امروز هم بعد از گذشت سالیان متمادی همچنان ماموریت ذاتی ارتش دفاع از مرزهاست ولی سپاه تنها یکی از ماموریت هایش دفاع از مرزها است. در آن زمان شرایط امنیتی کشور طوری بود که سپاه بیشتر به حفظ ثبات درون کشور می اندیشید و درحالی که حفظ ثبات کشور مهم ترین ماموریت سپاه بود، به میدان جنگ هم وارد شده بود.
پیش از هجوم سراسری ارتش متجاوز عراق به مرزهای ایران، سپاه با ضدانقلاب مسلح که کردستان را تحت تسلط در آورده بود می جنگید. یعنی در حالی که در خوزستان و گنبد و سیستان وبلوچستان درپی برقراری امنیت بود، در کردستان، سازمان رزم سپاه درحال شکل گیری بود. لذا هنگامی که جنگ آغاز شد، پتانسیل نظامی سازمان یافته سپاه در کردستان، از آمادگی نسبی برای ورود به جنگ برخوردار بود. این توانمندی نظامی همه ی توان
سپاه محسوب نمی شد. بلکه درصد کمی از توان سپاه مبدل به سازمان رزم شده و درگیر جنگ کردستان شده بود. همچنین ذکر این نکته لازم است که سازمان رزم سپاه برای نبرد با ضدانقلاب، چندان مناسب برای جنگ با ارتش مجهز عراق نبود و نیز هنگام شروع تجاوزسراسری ارتش عراق، آرامش کامل در کردستان برقرارنشده بود و بلکه تا سالهای پایانی جنگ ضرورت حضور سپاه در کردستان برای حفظ آرامش به دست آمده آشکار بود و لذا انتقال یگانهای رزمی سپاه از کردستان به جبهه مقابل عراق کاری نبود که به فوریت قابل اجرا باشد. با این وجود ابتدا بخش های کوچکی از سازمان رزم شکل گرفته سپاه در کردستان به جبهه جنگ با عراق اعزام شد. اما از آنجایی که تشکیلات سپاه انعطاف سازمانی فراوانی داشت، بلافاصله پس از تهاجم ارتش عراق، سازمانهای دفاعی محلی شکل گرفت و ظرفیت جذب پاسداران و نیروهای مردمی سایر مناطق را ایجاد کرد و بدین ترتیب سازمانی نظامی که می توان از آنها به عنوان هسته های مقاومت نامبرد شکل یافت.
در واقع ترکیبی از پتانسیل سازمانی یا بهتر بگوییم پتانسیل ناشی از انگیزهای عاشورایی که در افراد متجلی بود، باعث تشکیل هسته های مقاومت شد. از طرفی سپاه خوزستان(که به سپاه منطقه ۸ معروف بود) و سپاه باختران (کرمانشاه) و ایلام (که به سپاه منطقه ۷ کد گذاری شده بود) مستقیما با ارتش عراق درگیر جنگ شده و شُعب سپاه منطقه۸ در دزفول، شوش، سوسنگرد، خرمشهر و آبادان عملا درگیر جنگ شده بودند. همچنین شُعب سپاه منطقه۷ در مهران، میمک، قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلانغرب نیز بعد از یک هفته مقاومت در نقاط مرزی، در خطوط دفاعی مقابل ارتش عراق درکنار ارتش ایران در مقابل دشمن صف آرایی کرده بودند. که مقاومت خرمشهر پاسداران نماد بارز آن صف آرایی است.
بدین ترتیب نقطه آغاز شکل گیری هسته های مقاومت را باید قبل از شروع جنگ دانست. یعنی در روزهای قبل از آغاز رسمی جنگ که ارتش عراق به برخی از نقاط مهم نوار مرزی ایران تعرض کرده بود، موجبات شکل گیری هسته های مقاومت را به وجود آورد. این عوامل زمینه ای برای جذب نیروهای مردمی که عمدتا پاسدارانی بودند که بدون فراخوان سازمانی عازم جبهه های نبرد شده بودند و لذا سازمان یافته به جبهه ها وارد نمی شدند، بلکه جبهه ها زمینه ساز و بستر سازمان یافتگی شان می شد.
یعنی باید گفت: سپاه که ماموریت ذاتی خود را حفظ امنیت داخلی می دانست، به کمک ارتش که تنها وظیفه اش دفاع از مرزهای کشور است قرارگرفت. و درحالی که سپاه به عنوان مولود انقلاب نگران وضعیت جنگ بود، بار مسئولیت مقابله با ارتش عراق بردوش ارتش قرارداشت.
در این شرایط طبیعی بود که فرماندهی کل قوا یعنی بنی صدر ارتش ج.ا.ا را نیروی مقابل با ارتش متجاوز عراق بداند. اگر بخواهیم از او انتقاد کنیم باید بگوییم که چرا بنی صدر نمی دانست که توان ارتش ج.ا.ا برای مقابله با تهاجم عراق کافی نیست؟ این انتقاد وارد است، هرچند که بی پاسخ نیست. بنی صدر فردی نظامی نبود و هیچگونه تجربه نظامی گری هم نداشت. به تازگی به ریاست جمهوری رسیده بود و فرماندهی کل قوا بر روی دوشش بود. پاسخ دیگر به کارگیری اندیشه های نظاامی مرسوم بود. یعنی اگر تاکتیک های نظامی بکارگرفته شده ناکارآمد بوده، نباید بنی صدر را مقصر دانست. اساسا او تاکتیکی را به ارتش تحمیل نمی کرد. برای مثال در عملیات هویزه بنی صدر به فرماندهان ارتش می گفت: من از طرف افکار عمومی تحت فشارم، باید فورا عملیات کنید. اما نمی گوید برای اجرای عملیات چه تاکتیک و سازمانی را بکارگیری کنید. نحوه چگونه عملیات کردن را بر عهده ارتش می گذارد. ارتش نیز بر اساس تاکتیک ها، آموزه ها و آموزش هایی که قبلا دیده است دست به عملیات می زند. در حالی که بکارگیری آن روش ها، که تجربه شده هم بود و از اصولی برخوردار بود که به روش های کلاسیک شهرت داشت. اما در آن شرایط به کارگیری روش های کلاسیک به دو علت جایز نبود: اول اینکه روش های کلاسیک و مباحث مراکز عالی آموزش نظامی ایران برای دشمن، روشی شناخته شده بود. یعنی دشمن می دانست که با چه توانی و چه نیرویی و با چه تاکتیک هایی روبرو خواهد شد و روش های شناخته شده، بجای اینکه نقطه قوت ما محسوب شود، به نقطه قوت ارتش عراق و نقطه ضعف نیروهای خودی مبدل می شد. نقص دوم عبارت از این بود که طبق آموخته های کلاسیک آن روز، توان نیروی تک کننده باید سه برابر توان نیروی دشمن باشد و حال آنکه ارتش ما به جهت خطاهای محمدرضاشاه - و هزینه کردن ارتش برای حفظ حکومت پهلوی در دوران انقلاب، دراثر مقابله با مردم- هم آسیب اجتماعی دیده بود و هم سازمانش آسیب فروانی دیده بود. ضمن اینکه بخشی وسیعی از ارتش در جنگ با ضدانقلاب در کردستان درگیر بود. لذا قابل پیش بینی بود که این ارتش نمی توانست با اتکا به آموخته هایش و با اتکای صرف به سازمانش، کاری را از پیش ببرد.
پس در اینجا به دو نکته اساسی اشاره شد: یکی طرح های ارتش جمهوری اسلامی برای ارتش عراق کاملا شناخته شده بود و دوم آنکه ارتش ایران، برای اجرایی کردن طرح هایش، امکانات لازم را نداشت.
لذا برخی خطاهای به وقوع پیوسته در چهار عملیات بزرگ ۴ ماه اول جنگ نمی تواند صرفا متوجه بنی صدر باشد. او بیش از آنکه نظامی باشد سابقه سیاسی، اجتماعی و انقلابی داشت. اما این سابقه سیاسی ، اجتماعی باعث نشد برای تقویت ارتش به نیروهای مردمی متکی شود.
نه اینکه نیروهای مردمی را بکار نگرفت، بلکه به کار گرفت. اتفاقا پاسدارن در هر چهار عملیات مهم دوران بنی صدر حضور داشتند. منتها روش بکارگیری نیروهای مردمی و جایگاهی را که برای سپاه قائل بود، آن چیزی که باید باشد نبود.
ذهن شما را به سمت عملیات های موفق بعد از بنی صدر سوق می دهم. اگر مشاهده کرده باشید خواهید دید که در عملیات های بعد از بنی صدر، سپاه موقعیت تعریف شده و کاربردی برای ارتش مشخص می کرده بود. درحالی که رهبری استراتژیک و مدیریت صحنه را سپاه خود برعهده داشت. اما در دوران بنی صدر برعکس بود. ارتش حاکمیت صحنه جنگ را بر عهده داشت و موقعیت مقبولی را برای سپاه تعیین نکرده بود.
ضمن اینکه یادمان باشد سپاه قبل از بنی صدر هنوز به این باور نرسیده بود که بتواند جنگ را مدیریت کند. وظیفه ای هم نداشت و نبود تجربه هم مزید علت شده بود. بلکه ذاتا دارای توانمندی لازم برای تغییر صحنه نبرد بود و نقش معترض را هم ایفا می کرد. چون همان حداقل هایی را که توقع داشت، بنی صدر به سپاه در صحنه جنگ نمی داد. چه بسا اگر بنی صدر سپاه را بیشتر به بازی می گرفت، سپاه هم سازم ان رزمش را همان زمان توسعه می داد. نیروهای سپاه یک عملیات کوچک در ۲۶ اسفند ۱۳۵۹ در سوسنگرد به نام امام مهدی ( عج ) انجام داد که استعداد آن در حد یک گردان بود. این عملیات بعد از شکست چهار عملیات بنی صدر است و در شرایطی است که هیئت صلح کنفرانس اسلامی به تهران آمده و بوی صلح تحمیلی در کشور به مشام می رسید و سپاه از ارتش و بنی صدر ناامید شده بود، با یک گردان بدون بهره گیری ارتش، دست به انجام عملیات مستقلی می زند که تنها از توپخانه ارتش بهره می برد، قصدش هم نه تثبیت منطقه بلکه فقط عملیات ایذایی و تخریب دشمن است. همین عملیات نقطه عطفی در جنگ محسوب می شود. عملیات امام مهدی ( عج ) نقطه خود باوری سپاه است. شهید حسن باقری بعد از این عملیات به شهید بهشتی می گوید که ما باید استراتژی خود در جنگ بازنگری کنیم. علی ای حال یک پتانسیل نهفته ای در امثال شهید حسن باقری وجود داشته که خود هم از آن خبر نداشته است و این استعدادها کم کم شکوفا شد. برای مثال عملیات فرماندهی کل قوا که شب عزل بنی صدر انجام شد، نامش چیز دیگری بود. فرماندهی عملیات در حین عزیمت نیروهایش به خط، از خبر عزل بنی صدر مطلع شده و به همین سبب برای عملیات نام ” فرماندهی کل قوا؛ خمینی روحخدا” را بر می گزینند تا به صورت غیرمستقیم به امام پیام دهند که ما جنگ را با نبودن بنی صدر هم میتوانیم ادامه بدهیم.
پژوهشگر: آیا بنی صدر احتمال عزل خود از فرماندهی کل قوا را میداد؟
بله. قبل از اینکه بنی صدر سقوط کند مسئولان را تهدید می کرده است. از جمله آن تهدیدها این بود اگر مرا عزل کنید دشمن حمله خواهد کرد و آبادان را به تصرف خویش خواهد درآورد. اگر بیشتر دقت کنیم می بینیم که این حرف صرفا یک بلوف سیاسی نبوده چون در همان ایام صدام هم به منطقه عمومی آبادان سرکشی کرده و از شرق کارون دیدن می کند تا تصرف آبادان را بررسی کند. اما فرماندهان ارتش عراق تصرف آبادان را ممکن نمی بینند.
همچنین - اگر اشتباه نکنم- شبیه همین تهدید را در گفتگوی یاسرعرفات با مسئولین نظام هم وجود داشته و عرفات هم ازقصد ارتش عراق برای اشغال عراق خبر می دهد.
در ادامه بحث اول باید بگویم که جالب تر آن است که وقتی شهید رجایی قصد کاندیداتوری برای انتخابات ریاست جمهوری را داشت. در جلسه ای با بچه های سپاه می گوید: که اگر شما می توانید صحنه جنگ را مدیریت کنید من کاندیدا بشوم؟ من از جنگ سررشته ای ندارم و اگر نباشید مجبورم پای میز مذاکره بروم. و سپاه به رجایی اطمینان می دهد ما پای جنگ ایستاده ایم
یک گام قبل تر هم، سپاه با اجرای عملیات فرماندهی کل قوا، آمادگی خود برای مدیریت صحنه جنگ را به نمایشی میگذارد، اینها همگی زاییده شرایط است. یعنی شرایط باعث می شود که سپاه خود را برای فرماندهی جنگ آماده کند.
اما یک موضوع ناگفته در این ارتباط وجود دارد. همگان از عدم بکارگیری سپاه در جنگ توسط بنی صدر سخن می گویند. اما درباره چرایی آن نگاهشان همه جانبه نیست.
مثلا به وضعیت یارکشی سیاسی بعد از انتخاب ریاست بنی صدر اشاره نمیشود و گفته نمی شود که چون سپاه درجناح مقابل بنی صدر قرار داشت، واکنش بنی صدر هم در بی توجهی به سپاه موثر بود.
سپاه و حزب جمهوری اسلامی یک جناح و بنی صدر و هم پیمانانش در طرف دیگر مقابل هم قرار داشت. در این میان هم بنی صدر در مقابل نیروهای سپاه، ارتش یارخود محسوب می کرد.
امام خمینی در بهار سال ۱۳۶۰ طی تدبیری که به موجب آن کسی حق نداشته باشد مباحث سیاسی را به پادگان ها بکشاند، مانع از ورود ارتش به یارکشی های سیاسی شد. مصداق صحبت های امام، سخنرانی افراد غیرنظامی در پادگانها بود. امام در واقع سیاسیون را از یارکشی در بین نظامی ها بر حذر می داشت.
البته این علت بسیار مهم است ولی کسی در مورد آن حرف نمی زند. یک علت استفاده نکردن بنی صدر از سپاه به جهت تقابل سیاسی سپاه با بنی صدر بود و ، بخشی هم به خاطر این بود که در اندیشه های نظامی ارتش، سپاه جایگاهی نداشت. در این برهه سپاه در صحنه اجتماعی- سیاسی کشور علیه بنی صدر فعالیت داشت و پمپاژ خبر می کرد و مدام با بنی صدر درگیر بود. البته مقصودم مبرّا دانستن بنی صدر نیست. اما یک روی واقعیت این است. سپاه به صراحت علیه بنی صدر موضع مخالف داشت. بنی صدر هم درصحنه جنگ جایگاهی برای سپاه قائل نبود. چه بسا بنی صدرهم اگر وارد یارکشی منفی نمی شد و با مجاهدین خلق و قاسملو؛ رئیس حزب دموکرات پیمان نمی بست، فرمانده کل قوا می ماند و وضعیت جنگ بهتر می شد.
اما نکته دیگری نیز وجود دارد؛ عناصر شهیر سپاه که از - نه افکار عمومی سپاه - از جاهای مختلف دورهم جمع شده بودند. از جمله آنها نیروهای مبارز قبل از انقلاب بودند که در فلسطین آموزش دیده بودند. این افراد گرایشات نظامیشان بر گرایشات سیاسی شان مُرجّح بود. از جمله این افراد آقای ابوشریف بود. بنی صدر قصد داشت او را به فرماندهی سپاه منصوب کند، اما بدنه و افکار عمومی سپاه که گرایش نظامی او را بیش از سایر گرایشات وی تلقی می کرد، وی را نمی پسندید. بنی صدر فرمانده کل قوا بود ولذا از نظر حقوقی حق بنی صدر بود که فرمانده سپاه را منصوب کند. اما از نظر حقیقی بچه های سپاه که رروحیه نظامی گری را نمی پسندیدند، تمایلی به قبول فرماندهی ابوشریف نداشتند. چه بسا اگر ابوشریف فرمانده سپاه شده بود بنی صدرهم از نیروهای سپاه بیشتر در جنگ استفاده می کرد.
نکته ای دیگر؛ درعملیات هویزه تجربه ناخوانده به دست آمده بود. در آن عملیات معلوم گردید که قدرت خط شکنی سپاه مثال زدنی است. اما این تجربه با ارزش استنتاج و ادراک نشد و چه بسا نتایج تاسف بار چهار عملیات ناکام چهار ماه آغاز جنگ مورد نقد و بررسی علمی قرار می گرفت و نقد و بررسی آن - فارغ از تاثیرپذیرایی افکارعمومی - در اتاق های فکر صورت می گرفت و دستخوش نگاه های جناحی واقع نمی شد، دستاوردهای مثبت نبرد هویزه، دریچه های برون رفت از بن بست در جنگ را – که درپی ناکامی در۴ عملیات بزرگ به دست آمده بود – به رروی فرماندهان وقت می گشود.
عملیات امام مهدی ( عج ) در ۲۶ اسفند ۱۳۵۹ نقطه خود باوری سپاه بود. اما حوادث بعد از آن عملیات - که جرقه خروج جنگ از بن بست محسوب می شود- نشان می دهد که تنها سپاه نیست که رشد کرده و به خود باوری رسیده و دریچه های خروج از بن بست جنگ درحال گشوده شدن است، بلکه دیدگاه بنی صدر هم در بهره برداری ازسپاه در صحنه نبرد رشد کرده و به این نکته رسیده که باید از نیروهای سپاه در عملیات ها استفاده کند. به همین سبب در عملیات تپه های الله اکبر که در اواخر اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ انجام شد، ترکیبی از نیروهای سپاه و ارتش بکارگرفته شد و به موفقیت عملیات انجامید. در آن عملیات بنی صدر فرماندهی قرارگاه مرکزی را به فرمانده لشکر ۹۲ زرهی ارتش؛ مسعود فردنیاکی و جانشینی قرارگاه را به پاسدار شهیر؛ سید رحیم صفوی سپرد.
در تمامی محورهای پیش بینی شده در طرح عملیات، پاسداران و نیروهای مردمی ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران نقش آفرینان اصلی بودند.
در حقیقت، دربطن جنگ تحول مثبت شروع شده بود؛ در زمانی که پیشنهادات بنی صدر برای انتصاب فرمانده جدید سپاه، مورد تایید شورای مرکزی سپاه واقع نمی شد، یکی ازنامزدهای بنی صدر برای فرماندهی کل سپاه، رحیم صفوی بود. اما شورای مرکزی سپاه زیر بار نمی رفت و در نهایت توافق شد که بنی صدر، مرتضی رضایی را که از نزدیکان ابوشریف بود به فرماندهی برگزیند و شهید یوسف کلاهدوز را که مورد تایید شورای مرکزی سپاه بود، عملا تمام امور را بدست گیرد.
موقعیت نظامی در تپه های الله اکبر به عنوان قدرت پدافندی عراق خیلی مهم تر از عملیات جاده ماهشهر بود. در عملیات جاده ماهشهر هنوز ارتش عراق شکل پدافندی نگرفته بود، اما در تپه های الله اکبر از پدافند مستحکمی برخودار بودند. حتی نقل قول از فرمانده لشکر ۹۲ هست که میگوید عبور از این موانع برای ما یک شاهکار بود.صحبت فرمانده لشکر ۹۲ به این معنی است که همزمان با فرماندهی بنی صدر جنگ در حال تحول است و دارد از پوسته خود خارج می شود. هم از لحاظ ساختار، هم از لحاظ ایده، هم از لحاظ ترکیب نیروها در این عملیات شاهد تحول هستیم. ولی دیگر فرصت از دست رفته بود؛ درگیری های جناح های داخلی بین دولت و مجلس به اوج خود رسیده بود و پیروزی در برابر جناح رقیب، در صدر دغدغه های بنی صدر قرار گفته بود.
رحیم صفوی در عملیات تپه های الله اکبر با بنی صدر هماهنگ شده بود. اما همین شخصیت چند روز بعد فرمانده عملیاتی است به نام “عملیات فرمانده کل قوا” که پیام مشخص اش آمادگی سپاه برای تداوم صحنه جنگ پس از عزل بنی صدر است.
این کلاف پیچیده ای است که شاخص ترین چهره ی آن بنی صدر است. امام تلاش فراوانی کرد تا بنی صدر را از مجاهدین خلق جدا کند. اما به گوش بنی صدر نمی رفت. اگر واقعا بنی صدر حساب خود را از مجاهدین جدا کرده بود، امام با عزل و عدم کفایت او موافقت نمی کرد. همچنان که نقل قولی از امام وجود دارد که میگویند دوست نداشتم اولین دوره ریاست جمهوری ما به اینجا منجر بشود.
در این بین نیروهای سپاه نیز با بنی صدر درگیر هستند. من اصلا معتقد به این نیستم که نیروهای سپاه خط امام بودند. ما جناح مقابل لیبرال ها بودیم اما خط امام نبودیم. چون امام همواره ما را به خویشتن داری دعوت می کرد و ما تاب تحمل بنی صدر را نداشتیم. این یکی از خلط های تاریخی است که اتفاق افتاده است. امام باز کردن گره مشکلات شورای سه نفره ای را برای رفع حل اختلاف تشکیل داد. اگر ما خط امام بودیم پس چرا امام یک شورای سه نفره تشکیل میدهد؟ اینجا امام بسیار مظلوم واقع شده است. شهید بهشتی با تمام عظمت خود که بسیار شخصیت مهم و خویشتندار بود سردمدار جریانی شده بود که بدنه اش به هیچ وجه خویشتنداری نمی کرد. پاسدارن که خواستگاه اجتماعی شان غیرقابل تفکیک از مردم واندیشه ی شان تنیده در افکارعمومی بود، بر اساس تز ” از کوزه هرآن برون طراود کهدر اوست” بدون برنامه ریزی قبلی، مرتب علیه بنی صدر موضع گیری می کردند.
بولتن تحلیلی دفتر سیاسی سپاه در کل کشور پخش می شد و تمام انجمن های اسلامی از این بولتن خط می گرفتند. البته بنی صدر طرفداران کمی نداشت. او از حدود ۷۵% اراء انتخابات ریاست جمهوری برخوردار بود. اما از حادثه ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ که تجلی خشونت آمیز پیوند وی با سازمان مجاهدین خلق بود و نشان می داد که او درصدد بهره برداری از تشکیلات شبه نظامی مجاهدین خلق برای حذف رقیب داخلی است، به مرور حمایت های مردمی اش تضعیف شد و اعلام فاز نظامی مجاهدین خلق در ۳۰خرداد ۱۳۶۰، تحت عنوان حمایت از بنی صدر؛ رئیس جمهور عزل شده، و انفجار ۷ تیر ۱۳۶۰ وشهادت ۷۲ نفر ازمسئولین کشور و نیز ترورهای روزانه مردم کوچه و بازار، همه حامیانش را از دست داد؛ از جمله جامعه روحانیت مبارز که از جمله حامیان وی در انتخابات اول ریاست جمهوری بودند، از رفتار وی بیزار شدند.
پس دوران بنی صدر را به دو دوره می توان تقسیم کرد. دوره ای که بنی صدر در چارچوب افکار آموزه های ارتش از سپاه به عنوان نیروی مردمی استفاده می کرد که اصلا کاربردی نداشت. دوره ای دیگر که بنی صدر به این نتیجه رسید که باید از سپاه استفاده کند. در همین دوره هم در سپاه دو دوره وجود داشت. دوره ای که سپاه به ارتش امید بسته بود و عین امید، نسبت به عملکرد ارتش معترض بود. و عدم حمایت بنی صدر برای تجهیز سپاه را برنمی تابد. و دوره دیگری که نسبت به کارایی بنی صدر و ارتش ناامید می شود که نقطه بروز این مرحله از عملیات امام مهدی ( عج ) کلید میخورد؛ این اندیشه متولد می شود و پا به عرصه مدیریت صحنه جنگ میگذارد.
این اندیشه در تپه های الله اکبر مرحله ای از رشدش را عیان می سازد. منتهی چون سپاه حسابش را از بنی صدر کاملا جدا کرده و این درگیری ذهنی، سیاسی و اجتماعی که از آغاز دوران بنی صدر شروع شده، طلاقی است که دیگر ارجاعی برایش متصور نشد. اما عملیات فرماندهی کل قوا تبلور شفاف این اندیشه نوین بود. امام وقتی قصد عزل بنی صدر را داشت شهید فلاحی را فرامیخوانند. امام به ایشان نقل به مضمون میگویند که چکار میخواهید بکنید؟ فلاحی همانند یک فرد ارتشی عمل میکند. یعنی اصلا وارد مسائل سیاسی نمی شود. بدون هیچ تعرضی به بنی صدر پای بندی خود را به نظام نشان می دهد و به امام موفقیت عملیات فرماندهی کل قوا را تبریک می گوید. سپاه عملیات فرماندهی کل قوا را با موفقیت انجام می دهد و از این پس امکان عملیاتی شدن اندیشه ی سپاه در جنگ میسر می شود. در واقع از فردای عزل بنی صدر، سپاه تئوریسین و صحنه گردان اصلی جنگ می شود.
در این برهه بنی صدر به کنار رفته است. در شورای عالی دفاع که ترکیب اصلی اش از رقبای بنی صدر تشکیل شده بود، پس از بنی صدر کفه ترازو جابجا می شود و کفه مخالفین بنی صدر سنگین می شود، سپاه خود را بالا میکشد. سهم بزرگی در این صحنه ی جدید به سپاه تعلق می گیرد.
درعملیات امام مهدی ( عج ) سپاه قدرت نظامی بزرگی نیست اما این نطفه بسته شده، این فرزند دیگر زائیده شده و این مولود در عملیات تپه های الله اکبرو عملیات “فرماندهی کل قوا” گام به گام بارورتر می شود و تغییر وزن بندی شورای عالی دفاع، وضعیت را کاملا به نفع سپاه تغییر می دهد.
ضمن اینکه سپاه فرزند انقلاب است و ارتش باقی مانده از نظام قبلی است. لذا هم افکار عمومی سپاه را حمایت می کند، درحالی که افکار عمومی نسبت به ارتش مثبت است اما به میزان حمایت از سپاه نیست. این نکته ای که عرض میکنم به قبل از انقلاب برمیگردد و بسیار مهم است. یکی از خیانت هایی که شاه انجام داد این بود که ارتش را در مقابل مردم قرار داد. قرار گرفتن ارتش مقابل مردم، باعث از بین رفتن پایگاه اجتماعی ارتش شد. نیروی نظامی که پایگاه اجتماعی نداشته باشد، از عقبه ی اجتماعی مستحکمی برای دفاع از مرزها نیست.
ولی سپاه زائیده انقلاب است. همه عناصر انقلاب نو و تازه است. انقلاب هیچ گونه وابستگی به آموزه های گذشته ندارد. این عدم وابستگی می تواند نقطه ضعفی محسوب بشود اما قدرت ابتکار را افزایش می دهد. ببینید بر خلاف کسی که سن و سالی را پشت سر گذاشته و تجربه های خود را مورد استفاده قرار می دهد، یک چنین اندیشه ای احساس پای بندی نسبت به تجارب گذشتگان نمی کند. این استفاده نکردن جوان از تجربه باعث می شود که اولا خود را محدود به زمان و مکان و امکانات نبیند، دوما همین عدم محدودیت باعث ایجاد خلاقیت و ابتکاراتش می شود. سپاه این حسن را داشت. چون خود را محدود نمی کرد، قدرت ابتکار عمل بالایی داشت. تا قبل از سقوط بنی صدر سپاه در استراتژی امنیتی کشور جایگاه ویژه ای داشت. امنیت کشور به دست نیروهای سپاه و کمیته بود. وقتی که بنی صدر از قدرت کنار زده شد، قدرت عمل و ابتکار استراتژیک سپاه در جنگ به طور وسیعی گسترش پیرا کرد. از این پس با سپاهی مواجه هستید که در حوزه های امنیتی ، نظامی و فرهنگی نقش موثری دارد. در مقابل ارتش که فقط نقش نظامی داشت، به طور طبیعی میدان را به سپاه که از موقعیت برتری برخوردارد. واگذار کرد.ارتش همواره جایگاه نظامی در تحولات داخلی جمهوری اسلامی داشته است اما سپاه از جایگاهی برخوردار ببود که می توانست بر استراتژی ملی تاثیر بگذارد.
پژوهشگر: پس شما اعتقاد ندارید که عدم حضور سپاه در عملیات های چهارگانه باعث شکست عملیات ها شد؟ در واقع جز عوامل اصلی شکست نبوده است ؟
ببینید، شکست در عملیات های چهارگانه به بود و نبود نیروهای سپاه ارتباطی ندارد، بلکه علتش افکار حاکم بر طرح و اجرای عملیات هاست. برای مثال در عملیات جاده ماهشهر که از نظر زمانی بسیار عملیات مهمی است، چرا که فردای آن خرمشهر سقوط میکند، علت شکست به دلیل فشار بر ارتش برای هر چه زودتر انجام دادن عملیات است. خرمشهر چهار جاده منتهی به خود دارد. دو جاده به صورت مستقیم و دو جاده به صورت غیر مستقیم است. جاده مستقیم شملچه-بصره است که در همان ابتدا سقوط کرد. جاده دوم جاده اهواز-خرمشهر است که روز سوم جنگ سقوط کرد. پس نتیجتا جاده های مستقیم همگی سقوط کردند. باید شهر به وسیله جاده های غیر مستقیم و از طریق آبادان تغذیه بشود. مهمترین جاده ای که بعد از دوجاده یاد شده می توانست تردد به خرمشهر را میسر سازد، جاده ی اهواز- آبادان بود که در نوزدهم مهر ۱۳۵۹سقوط کرد، یک مسیر دیگر میماند که آن هم جاده ماهشهر- آبادان بود که در بیست و سوم مهر ۱۳۵۹ سقوط میکند. بدین ترتیب خرمشهر در محاصره کامل قرارمیگیرد و جای تنفس ندارد. لذا آزاد سازی جاده ماهشهر فوریت پیدا می کند. به همین جهت تسریع در اجرای عملیات توصیه می شود و با چنین هدفی عملیات سوم آبادان ضرورت پیدا می کند. درست هنگامی که شمارش معکوس برای سقوط خرمشهر آغاز شده است.
در این شرایط وخیم، یگانها برای انجام عملیات می بایست نیروهایشان را به سرعت به منطقه عملیاتی منتقل کنند. اصلا یگان آزادی وجود نداشت که بخواهیم بکارگیری کنیم. یعنی با توان اندک قصد عملیاتی داشتیم که ضرورت آن غیرقابل انکار بود. سرهنگ فروزان فرمانده عملیات و سرگرد شاهین راد فرمانده یکی از گردان های عمل کننده است. وی به فروزان میگوید که من توانایی انجام این عملیات را ندارم. در مقابل فروزان به جای ارائه تدبیر نظامی، پاسخی انقلابی به شاهین راد میدهد. او اجرای عملیات را خواست امام خمینی خوانده و میگوید “این دستور فرماندهی کل قوا است". شما مطلعید که در ارتش ها چون و چرا دربرابر دستور مجازات دارد. فرمان باید اجرا بشود. ببینید نکته اینجاست که عامل نداشتن توان برای انجام عملیات در شکست عملیات لحاظ نمیشود. آنهایی که ناکامی ارتش را در عملیات ۳/۸/۱۳۵۹ نقد و بررسی می کنند، با شاخصهای حاکم بر اندیشه و رفتار سپاه قضاوت می کنند و حال آنکه شاهین راد پاسدار نبود که بتواند با نیروی پیاده نشده از قطار عملیات بکند. قدرت مانوری سپاه بگونه ای بود که میتوانست در شرایط غیر متعارف هم دست به عملیات بزند. اما برای یک دانش آموخته ی ارتشی چنین کاری ممکن نبود. فضای حاکم بر این چهار عملیات، یک فضایی است که مرکب از این سه عامل:
-
- متکی بر تجارب خود ارتش است که این تجارب برای دشمن شناخته شده است.
-
- بر اساس همین تجارب، توان و امکانات لازم برای انجام عملیات پای کار نیست.
-
- شرایط زمانی، ضرورت هایی را ایجاب می کرد که ارتش آمادگی لازم را برای پاسخگویی به آن ضرورتها را نداشت. لذا طبیعی است که نتیجه اش ناکامی باشد.
حتی در بعضی از عملیات ها موفقیت هایی نیز حاصل شد. در عملیات هویزه نیروهای ایرانی حدود ۷۰۰ نفر اسیر از دشمن گرفتند منتهی بعد از آن خطاهایی صورت گرفت که منجر به شکست شد. با این وجود آقای خامنه ای همان زمان در نماز جمعه از فرازهای مثبت این عملیات دفاع کردند. اما چون افکار عمومی نسبت به جنبه های مثبت عملیات توجیه نبود و همه چیز را از زاویه انقلابی می نگریست و نیز یک پای قضیه بنی صدری بود که با چشم تردید به وی نگاه می شد، صرفا نقاط ضعف دیده شد و موفقیت ها دیده نمی شد.
لذا حضور یا عدم حضور سپاه در ۴ عملیات مزبور نمی تواند شاخص مناسبی برای نقد وبررسی قرارگیرد. آری سپاه در هر ۴ عملیات مزبور در گوشه ای از عملیات حضور داشت، اما مشکل درجای دیگری بود؛ شالوده، ساختار، تاکتیک، استراتژی و فرماندهی عملیات متناسب با وضعیت موجود نبود.
پژوهشگر: خیلی ها اعتقاد دارند که بنی صدر در جنگ خیانت کرد؟ چقدر صحت این موضوع قابل تایید است؟
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 08:16:00 ب.ظ ]
|