صفات ثانویه: صفاتی که نسبت به انواع دیگر صفتها با وضوح و پایداری خیلی کمتری به نمایش درمی آیند، طوری که تنها دوستان بسیار نزدیک شخص می‌توانند متوجه آن ها شوند (شولتز ۱۳۸۶).

۲-۱-۲-۴-۱-۲: نظریه کتل

به اعتقاد کتل(۱۹۵۷) یک نظریه شخصیت باید پیش‌بینی کننده رفتار آدمی در شرایط و اوضاع و احوال معیّن باشد و همچنین معتقد است تعریف شخصیت مستلزم آن است که محقق قبلا مفاهیمی را که در مطالعه رفتار قصد بررسی آن ها را دارد به روشنی مشخص سازد (کریمی۱۳۸۸؛ سیاسی۱۳۷۱). به همین منظور خود او مفاهیمی که سازنده شخصیت هستند را به قرار زیر معرفی می‌کند:

– ویژگی یا صفت[۵۲]: ساخت ذهنی یا استنتاجی است که از ملاحظه رفتار، حاصل شده و نظم و پایداری آن رفتار را می رساند (کریمی۱۳۸۸). کتل این صفات به چهار شیوه تقیسم بندی نمود که ذکر می‌گردد.

– ارگ[۵۳]یا پویش: کتل واکنش‌های آدمی را ناشی از دو صفت پایه انگیزه ای به نامهای ارگ (انگیزه های ارثی) و متاارگ (انگیزه های اکتسابی) می‌داند (گروسی ۱۳۸۰). ارگ یا آمادگیهای ذاتی که منبع انرژی برای تمام رفتارهاست و دیگری متاارگ یا احساسها که الگوهای آموخته شده ‌نگرش‌هاست (شولتز ۱۳۸۶). آمادگیهای ذاتی و احساسها در نگرش‌ها ظاهر می‌شوند که علایق یک شخص در یک حوزه معین، به یک شیء یا شخص دیگر را تشکیل می‌دهند. نگرش‌ها تابع احساسهاست؛ احساسها نیز تابع آمادگیهای ذهنی هستند. رابطه متقابل آمادگیهای ذاتی، احساسها و نگرش‌ها به صورت تصویری در شبکه پویشی بیان می‌شوند.

– خود و خودآگاهی[۵۴]: احساس خود، خودپنداره شخص است که در تمامی صفتهای عمقی، ثبات و سازمان ایجاد می‌کند (شولتز۱۳۸۶). خود دو نوع است: خود واقعی و خود آرمانی. در صورت اختلاف زیاد بین این دو، نشانه نابهنجاری است و حاصل آن ایجاد تنش، اضطراب و ناراحتی برای فرد است (گروسی۱۳۸۰).

– معادله تشخیص[۵۵] : کتل سعی داشت فرمولی ریاضی برای دستیابی به صفات عمقی شخصیت ارائه دهد؛ بدین گونه که مثلاً یک رفتار (B) برابر است با مجموعی از فلان صفت عمقی ( su) به علاوه فلان صفت سطحی(so) بدین شکل: B =so + su (گروسی۱۳۸۰).

کتل در ارزیابی شخصیت از سه فن اصلی بهره گرفت:

    • داده های L (درجه بندیهای انجام شده به وسیله مشاهده گران)،

    • داده های Q (درجه بندیهای شخصی که از طریق پرسشنامه‌ها، سیاهه های شخصیت و مقیاس‌های نگرش صورت می‌گیرد)

  • و داده های T (داده های فراهم آمده از آزمونها که در برابر پاسخهای دروغ و ساختگی مقاوم هستند) (شولتز۱۳۸۶).

کتل کسی است که نخستین بار روش تحلیل عاملی را در شخصیت به کار برد. وی با انتقاد از به کارگیری روش بالینی و نیز روش مطالعه دومتغیره در بررسی ماهیت شخصیت – به خاطر تک بعدی نگری روش مطالعه دومتغیره در رسیدن به تبیین های رفتاری_ از روش آماری تحلیل عاملی استفاده نمود که مطالعه علمی(برخلاف روش های بالینی که بیشتر به مطالعه نیروهای ناهوشیار هادی رفتارها می پردازند.) پدیده پیچیده شخصیت را میسر می‌سازد. تحلیل عاملی نماینده روش پژوهش همبستگی است. کتل دو نوع تحلیل عاملی را به کار برد: فنّ R که در آن داده های زیادی از ‌گروه‌های وسیع آزمودنی‌ها جمع‌ آوری می شود و فنّ P که در آن مقادیر زیادی داده از یک آزمودنی منفرد در یک گروه طولانی جمع‌ آوری می‌گردد.

هدف کتل از مطالعه شخصیت، چنان که در معادله R=f(p,s) بیان شده است، پیش‌بینی رفتار است. R نشانه پاسخ، s نماینده موقعیت یا محرک و p معرف شخصیت است. وی نظریه اش را از مطالعه بر روی افراد بهنجار و نه از بیماران یا موقعیتهای بالینی استخراج ‌کرده‌است. او صفات را به صورت “گرایش‌های واکنش نسبتاً دائمی که واحدهای ساختارهای بنیادی شخصیت هستند”، تعریف (شولتز و شولتز۱۳۸۷) و آن ها را به چهار شیوه طبقه بندی نموده است: ۱٫ صفات مشترک[۵۶](یا صفاتی که در هر کسی تا اندازه ای وجود دارند.)، صفات خاص[۵۷](یا صفاتی که تنها در یک شخص یا تعداد انگشت شماری از افراد دیده می‌شوند.) ۲٫ صفات توانشی[۵۸]، صفات خلقی[۵۹] و صفات پویشی[۶۰] ۳٫ سطحی[۶۱]، عمقی[۶۲] ۴٫ سرشتی[۶۳]، محیط ساخته[۶۴]

هر یک از این شیوه های طبقه بندی نگاه خاصی به یک صفت دارند و هر صفت را از زوایای مختلف طبقه بندی می‌کنند. ‌بنابرین‏ همه صفات قابل طبقه بندی در هر چهار شیوه هستند. به عنوان مثال، هوش می‌تواند صفتی مشترک، توانشی، عمقی و سرشتی باشد (شولتز و شولتز ۱۳۸۷).

طبقه بندی صفات برحسب توانشی، خلقی و پویشی به ترتیب به توانمندی های مسبب کنش مؤثر فرد، سبک هیجانی و رفتاری و کوشش، انگیزش زندگی و نوع اهدافی که برای فرد مهم است اشاره دارد و گفته می شود اگر بتوانیم افراد را ‌بر اساس این توانائیها، سبک زندگی و ‌انگیزش‌ها یا نیروهای کشاننده رفتار توصیف کنیم، نکات بسیار عمده ای را ‌در مورد ابعاد شخصیت آن ها بیان کرده ایم (پروین ۱۳۸۱).

شاید مهمترین شیوه طبقه بندی صفات در نظریه کتل تقسیم صفات به دو نوع سطحی و عمقی باشد و از این دو نیز، مطمئنا صفات عمقی یا عوامل بنیادی شخصیت از اهمیت بیشتری برخوردارند و البته توان بیشتری در برآوردن هدف روانشناسی شخصیت، یعنی پیش‌بینی رفتار خواهند داشت.

صفات سطحی ویژگی‌های شخصیتی هستند که با یکدیگر همبسته اند، اما یک عامل را تشکیل نمی دهند، چرا که توسط یک منبع واحد تعیین نمی شوند. از اینرو، پایداری و دوام کمتری دارند و برای شناخت شخصیت کم اهمیت تر هستند ( شولتز و شولتز ۱۳۸۷). در مقابل صفات عمقی از تحلیل عواملی به دست می‌آیند و عناصر بنیادی شخصیت هستند. بر این اساس، کتل۱۶صفت بنیادی به دست آورد و برای ارزیابی و سنجش آن ها، پرسشنامه ۱۶عامل شخصیت کتل (۱۶PF) را معرفی کرد. جدول ۲-۱ اسامی صفات و ویژگی‌های نمره های بالا و پایین هر صفت را نشان می‌دهد.

نمره های کم
عامل
نمره های زیاد

خوددار، گوشه گیر، جدا

A

معاشرتی، مهربان، آسانگیر

کم هوش

B

باهوش

نیرومندی من کم، زود ناراحت شونده، از نظر هیجانی کمتر پایدار

C

نیرومندی من زیاد، آرام، از نظر هیجانی پایدار

سلطه پذیر، مطیع، سربه راه، مردد، بردبار

E

سلطه گر، جسور، محکم

جدی، معقول، افسرده، نگران

F

بی خیال، پرحرارت و مشتاق، شادمان

مصلحتی، فرامن ضعیف

G

باوجدان، فرامن قوی

ترسو و بزدل، خجالتی، گوشه گیر، خوددار

H

بی باک و جسور، ماجراجو

واقع بین، متکی به نفس، پرتوقع

I

احساساتی، حساس، وابسته

زودباور، فهیم، پذیرا

L

مظنون، حسود، کناره گیر

معقول، واقع بودن، علاقمندبه جزئیات

M

تخیلی، حواسپرت، گیج

رک، ساده لوح، بی تکلف

O

زیرک، مادی، ‌با بصیرت

متکی به نفس، مطمئن، ازخودراضی

Q1

بیمناک، نامطمئن، منتقدخود

محافظه کار، معتقد به ارزش‌های سنتی، علاقمند به تغییر

Q2

آزاداندیش، پذیرای تغییر

وابسته به گروه، علاقمند پیوستن به دیگران و پیروی از آن ها

Q3

خودبسنده، مبتکر، مستقل

کنترل نشده، بی بندوبار، تکانشی

Q4

کنترل شده، وسواسی، دقیق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت