۱٫عمر به سبب شدت مصیبت وارده بر او در اثر وفات پیامبر اکرم۶ حالت طبیعی و عادی خود را از دست داده بود. این حالت، حالتی است که ذهن انسان مضطرب می‌شود و از بسیاری از واضحات غافل میگردد و یا فراموش میکند، همان طور که درباره برخی از اصحاب گفته شده است که هنگام رحلت رسول خدا۶ جنون بر آنها عارض شد و برخی نابینا شدند و بعضی دیگر لال شدند و برخی در به در و سرگردان گشتند و برخی نیز قدرت سر پا ایستادن نداشتند. لذا فراموش کردن عمر آیه ای را که بر مرگ همه، از جمله رسول خدا دلالت دارد دلیل بر جهالت وی نسبت به قرآن نمیشود. این سخن وی که گفت «گویی این آیه را نشنیده بودم» دلالت بر این دارد که این آیه را شنیده بود، ولی فراموش کرده بود.
۲٫احتمال هم دارد که عمر از آیات «اوست خدایی که رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان عالم تسلط و برتری دهد، هرچند مشرکان ناراضی باشند»[۳۴۴]و «خدا به کسانی که از شما ایمان آورند و نیکوکار گردند، وعده داده است که در زمین خلافت دهد …و آنها را بر همه ادیان مسلط سازد…»[۳۴۵]
این گونه برداشت کرده است که تا زمان ظهور کامل دین و بر قراری حکومت جهانی اسلام زنده خواهد ماند.

۲-۴-۲-۲-۴٫ رد پاسخ قوشچی:

این که عمر به علت شدت مصیبت حالت طبیعی خو را ازدست داده بود، صحیح نیست، زیرا آثار مصیبت در او دیده نشد؛ بلکه خلاف آن در او ظاهر گشت، زیرا ترک رسول خدا۶ و حضور در سقیفه خلاف این مدعا را اثبات می‌کند. کسی که مصیبت زده است وعزیز خود را از دست داده است، از کنار او بلند نمیشود و او را رها نمیکند. اگر واقعا عمر حالت طبیعی خود را از دست داده بود و حواس ظاهریاش درست کار نمی‌کرد، چگونه درباره خلافت در سقیفه اظهار نظر می‌کرد؟!
اگر شدت مصیبت باعث شده بود که از درک واضحات عاجز باشد، چگونه می‌توانست انواع حیلهها را برای به کرسی نشاندن خلیفه مورد نظر به کار بگیرد؟!

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

اگر انکار مرگ رسول خدا۶ به خاطر وعدههایی بود که خداوند به صالحان داده است که آنها را در کل زمین خلیفه گرداند، این ادعا با حرف عمر که در جواب ابوبکر گفت: «گویی این آیه را نشنیده بودم»مناسب نیست، زیرا در این فرض باید میگفت: اکنون زمان مرگ رسول خدا۶ فرا نرسیده است، چون هنوز وعده خداوند محقق نشده است نه این که اصل مرگ رسول خدا را منکر شود و با یادآوری ابوبکر به مرگ رسول خدا اعتراف نماید.

۵-۲-۲-۴٫ پاره کردن نامه ابوبکر:

عمر، نامهای را که ابوبکر برای بازگرداندن فدک به فاطمه زهراI نوشته بود، پاره کرد و ابوبکر را به خاطر این عملش سرزنش کرد.

۱-۵-۲-۲-۴٫ پاسخ قوشچی:

این خبر صحیح نیست و هیچ یک از راویان موثق این خبر را روایت نکرده اند[۳۴۶].

۲-۵-۲-۲-۴٫ رد پاسخ:

این جریان را سبط ابن جوزی نقل کرده است، همان طور که در سیره حلبیه ج۳، ص۳۹۱ نیز موجود است[۳۴۷].

۳-۲-۴٫ مطاعن عثمان:

برخی از مطاعن عثمان که محقق طوسی به آنها اشاره کرده است؛ عبارتند از:

۱-۳-۲-۴٫ انتصاب بسیاری از افراد فاسق و نالایق در مسؤلیت‌های مهم (فساد سیاسی)

عثمان، بسیاری از بنی امیه را که فاسد و اهل خیانت بودند به سمتهای مختلف منصوب کرد. برای مثال ولید بن عتبه را والی کوفه قرار داد، در حالی که او شارب خمر بود و درحالی که مست بود، برای مسلمانان نماز جماعت اقامه کرد. بعد از ولید، سعید بن عاص را حاکم کوفه قرار داد. مردم کوفه او را به سبب اعمال زشتش از کوفه اخراج کردند. عبد الله بن ابی سرح را والی مصر کرد. مردم مصر به خاطر سوء مدیریت او، شکایت کردند. حکومت شام را به معاویه سپرد و در زمان او فتنههای بزرگی رخ داد.

۱-۱-۳-۲-۴٫ پاسخ قوشچی:

قوشچی میگوید: «عمر در انتخاب استانداران خود به ظاهر آنها نگاه میکرد و از باطن آنها خبر نداشت و این افراد ظاهر الصلاح بودند و تا زمانی که فسق آنها آشکار نمیشد، بر سر منصب خود بودند، ولی هنگام ظهور فسقشان آنها را عزل میکرد. معاویه در زمان عمر حاکم مصر شد نه در زمان عثمان و فتنههای شام نیز در زمان حضرت علیA روی داد نه در زمان عثمان»[۳۴۸].

۲-۱-۳-۲-۴٫ رد پاسخ قوشچی:

بسیاری از کسانی که عثمان به آنها مسؤولیتهای مهمی را به آنها داد پیش از عهده دار شدن این مناصب به افراد فاسق و نالایق معروف بودند ثانیا؛ بسیاری از این افراد را خود مردم عزل کردند و از محل مسؤولیت شان فراری دادند و احیانا در برخی موارد نیز در اثر فشار مردم، خلیفه مجبور به عزل آنان گردید.
درست است که برخی از فتنههای شام در زمان حضرت علیA روی داد و عمر به او منصب حکومتی داده بود، ولی عثمان او را در منصب خود ابقا کرد و از او حمایت نمود و در اثر حمایت‌های همه جانبه عثمان رشد کرد و قدرتمند شد. ولی حضرت علیA در آغاز خلافت خود، معاویه را عزل کرد و دستور داد، حکومت شام را رها کند و چون او سخن خلیفه وقت را نپذیرفت و دست به شورش زد، حضرت به نبرد با او مبادرت نمود.

۲-۳-۲-۴٫ اختصاص دادن بیت المال به خویشاوندان خود (فساد مالی)

عثمان از اموال بیت المال ثروتهای بسیاری را به اهل بیتF و خویشاوندان خود میداد به گونهای که نقل شده است به چهار نفر از آنان چهارصد هزار دینار داد.

۱-۲-۳-۲-۴٫ جواب قوشچی:

این اموال بخشیده شده، از اموال بیت المال نبود، بلکه از اموال خودش بود، زیرا خود عثمان ثروت فراوانی داشت و بخشش به اطرافیان عمل پسندیدهای میباشد[۳۴۹].

۲-۲-۳-۲-۴٫ رد جواب قوشچی:

در بسیاری از منابع اهل سنت تاکید شده است که این بخششها از بیت المال بوده است.[۳۵۰] در انساب بلاذری آمده است که علت اعتراض عمار به عثمان این بود که عثمان از بیت المال به خوشاوندان خویش به ناحق می‌بخشید[۳۵۱].
در برخی از منابع اهل سنت؛ مانند الامامه و السیاسه ابن قتیبه[۳۵۲] و نیز در العقد الفرید[۳۵۳] آمده است که گروهی از اصحاب رسول خدا۶ نامهای به عثمان مینویسند و در آن نامه به مخالفتهایی که عثمان با سنت رسول خدا۶ و سنت دو خلیفه قبلی کرده است؛ اشاره می‌کنند که از جمله این موارد فساد اقتصادی و حیف و میل بیت المال بوده است.

۳-۳-۲-۴٫ بهره برداری اختصاصی از منافع عمومی

عثمان چراگاهها و منافع عمومی را قروق کرده و ملک شخصی خود قرار میداد و حال آن که پیامبر خدا۶ همه مردم را در بهره برداری از اموال عمومی، مثل آب و چرا گاه مساوی قرار داده بود.

۱-۳-۳-۲-۴٫ پاسخ قوشچی:

اولا؛ این قروق‌ها به خاطر منافع شخصی نبود ثانیا؛ این کار در زمان ابوبکر و عمر نیز رایج بود و فقط در زمان عثمان به خاطر گسترش قلمرو اسلامی و شوکت اسلام افزایش یافت[۳۵۴].

۲-۳-۳-۲-۴٫ رد پاسخ قوشچی:

اولا؛أن چه از جواب طعن قبلی روشن شد خلاف ادعای قوشچی را اثبات می‌کند. ثانیا؛ رواج تصرف غیر شرعی بیت المال در زمان خلافت خلفای سابق دلیل بر مشروعیت آن در زمان عثمان نمیشود، بلکه این ایراد و طعن را بر خلفای پیشین نیز سرایت میدهد.
شارح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی پس از نقل برخی از مطاعن عثمان می‌آورد:
«ما انکار نمیکنیم که در زمان خلافت عثمان حوادثی روی داد که بسیاری از مسلمین آن را ناپسند می‌دانستند، ولی با وجود آن عثمان به حد فسق نرسیده بود که ریختن خونش مباح باشد و ثواب کارهای خوبش باطل گردد، بلکه همه اینها از گناهان صغیرهای بود که از عثمان سر زد و مورد بخشش واقع خواهند شد»[۳۵۵].

۴-۳-۲-۴٫ بدرفتاری با صحابه بزرگ

عثمان در برخورد با برخی صحابه رفتار ناشایستی از خود نشان داد. از جمله این که موقع سوزاندن قرآنها ابن مسعود را زد و منجر به مرگ او شد و عمار را کتک زد و وی دچار فتق شد و ابوذر را زد و به ربذه تبعید کرد.

۱-۴-۳-۲-۴٫ پاسخ قوشچی[۳۵۶]:

اولا؛ خبر زدن ابن مسعود، صحیح نیست.
ثانیا؛ اگر هم صحیح باشد، این ضرب موجه بوده است، زیرا هنگامی که عثمان خواست مصاحف متعدد را جمع کند و مصحف واحدی را در بین مردم قرار دهد، مصحف ابن مسعود را نیز خواست، ولی ابن مسعود مخالفت کرد و به این خاطر عثمان او را تادیب کرد.و علت مرگ ابن مسعود این ضرب و تادیب نبود.
علت زدن عمار نیز به خاطر بیادبی و غلظت گفتار او با خلیفه و امام مسلمین بود. به خاطر این بی ادبی، عثمان او را تادیب کرد. و اگر هم این تادیب منجر به هلاک او شد، گناهی بر عثمان نیست. این اشکال به خود شیعه نیز وارد است، زیرا روایت کردهاند که حضرت علیA بسیاری از مخالفین خود را به قتل رساند. اگر کشتن به خاطر جلوگیری از مفسده، جایز باشد، تادیب به طریق اولی جایز است.
علت ضرب ابوذر نیز به سبب بی ادبی او به شیخین و خلیفه وقت عثمان بود. امام و خلیفه، حق چنین تادیبی را دارد؛ اگر چه منجر به مرگ فرد شود.

۲-۴-۳-۲-۴٫ رد پاسخ قوشچی:
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت