پایان نامه -تحقیق-مقاله | ۲-۷- ۲ نظریه روانشناسی سازنده گرایی یا ساخت گرایی – 2 |
۲-۷- ۲ نظریه روانشناسی سازنده گرایی یا ساخت گرایی
نظریه سازنده گرایی یا ساخت گرایی[۸۷] معتقد است که یادگیرندگان بر اساس تجارب شخصی خود دانش (یعنی مفاهیم، اصول، فرضیهها، تداعی ها و غیره) را میسازند و این کار را به طور فعال انجام میدهند. بنابرین، میتوان گفت که ساختگرایی (سازنده گرایی) به آن دیدگاه گفته میشود که بر نقش فعال یادگیرنده از درک و فهم، معنی بخشیدن به اطلاعات تأکید میکند (سیف، ۱۳۸۰).
جوهرۀ اصلی نظریۀ سازنده گرایی این است که، یادگیرنده ها باید شخصاً اطلاعات پیچیده را کشف و تعبیر و تفسیر کرده و آن ها را تغییر و تبدیل دهند (اسلاوین[۸۸]،۲۰۰۱). بر اساس این نظریه فرد، عوامل محیطی و ایجاد تعادل بین آن ها بر شکلگیری دانش مؤثرند. یادگیری باید در زمینه خاص یا موقعیت خاص انجام گیرد. هر عمل در زمینه خود تجربهای است که تفسیر خاص خود را بر اساس تجارب قبلی فرد میسازد و این تفسیرها یا معناها دائماً درک فرد را متحول میسازد (فردانش، ۱۳۷۷).
با توجه به اینکه در نظریه ساخت گرایی فرض می شود که دانش شخصی است و در نزد افراد مختلف، متفاوت است. اقدام معلم در انتقال دانشی که خود از آن برخوردار است به یادگیرندگان امری معقول و ممکن به حساب نمی آید. معلمان معتقد به نظریه ساخت گرایی، در امر یادگیری به دانش آموزان خود کمک میکنند تا دانش خاص خودشان را بسازند. از این رو مهمترین روش آموزشی مورد پذیرش ساخت گرایان روش شاگرد محور است (سیف، ۱۳۸۰).
اصول حاکم بر آموزش در این رویکرد به قرار زیر است:
-
- گنجاندن یادگیری در زمینههای مربوط و واقعی زندگی.
-
- گنجاندن یادگیری در تجارب اجتماعی.
-
- تشویق تملک و داشتن نظر در فرایند یادگیری.
-
- ارائه فراگرد ساختن دانش.
-
- تشویق و خودآگاهی از فراگرد ساختن دانش.
-
- ارائه تجربه و تقدیر از دیدگاه های مختلف.
- تشویق استفاده از انواع روش های ارائه.
در توضیح اصول یاد شده می توان گفت، که اولین اصل معطوف است به اینکه یادگیری باید در زمینههای حل مسئله مرتبط با دنیای واقعی زندگی انجام پذیرد و شاگرد باید ارتباط موضوع ها را با زندگی خود درک کند. اصل تشویق و داشتن نظر در فرایند یادگیری، با آزاد گذاشتن شاگرد در انتخاب مسائلی که میخواهد به آن بپردازد در ارتباط است. در این مورد معلم فقط به تبیین مسائل برای انتخاب شاگرد می پردازد و خود شخصاً تصمیم نمی گیرد. زیرا مهارت در یافتن مسئله نیز خود، بخش مهمی از تجربه مشکل گشایی در دنیای واقعی است که شاگرد باید با آن روبرو شود ( کریمی، ۱۳۸۵). اصل کسب تجربه در زمینه فراگرد ساختن دانش، به فرایند کسب دانش تأکید می کند یعنی این نظریه به نتیجه یا نتایج یادگیری توجهی ندارد. تشویق خود آگاهی از فراگرد ساختن دانش، هدف غایی و نهایی رویکرد ساخت گرا است. مفهومی که تقریباً مشابه فراشناخت در نظریه شناختی است. فراشناخت شامل فراگردهای برتر نظارت کننده، ارزیابی کننده و هدایت کننده فراگردهای ذهن است. تشویق استفاده از انواع روش های ارائه نیز به خاطر ملاحظه و رعایت تنوع روش ها، راهبردها و ابزارهایی است که بیشترین تناسب را با نحوه یادگیری شاگردان مختلف دارد. تنوع روشها موجب برطرف کردن موانع محیطی و نوع ارائه محتوا می شود (سیف، ۱۳۷۹).
از آنجایی که، هدف آموزش مهارتهای زندگی آماده نمودن دانش آموزان برای محیط واقعی زندگی است، لذا بر مبنای نظریه ساخت گرایی، هر قدر شرایط محیط های آموزشی و آموزش مهارت های زندگی بر محیط های واقعی و طبیعی زندگی شباهت بیشتری داشته باشد و فعالیت های یادگیری با آنچه که در شرایط واقعی پس از آموزش، که شاگردان با آن مواجه خواهند شد قرابت بیشتر داشته باشد، به همان اندازه امکان دستیابی به اهداف برنامه بیشتر خواهد گردید. با توجه به توضیحات فوق، کاملاً آشکار است که روش آموزش مبتنی بر نظریه سازندگی یا ساخت گرایی، یادگیری باید بر فعالیت یادگیرنده در جریان ساختن دانش تأکید داشته و اصطلاحاً شاگرد محور باشد. هر قدر شاگردان در فعالیت های یادگیری و آموزش به صورت فعالانه و با اراده و تصمیم خود شرکت کنند، تاثیر بیشتری برآمادگی آنان جهت مواجهه با شرایط واقعی زندگی خواهد داشت.
به طور کلی دیدگاه ساخت گرا سه تاثیر مهم بر رویکرد مهارت های زندگی دارد:
-
- اهمیت همکاری همسالان به عنوان اساس مهارت های یادگیری به خصوص مهارتهای حل مسئله میباشد.
-
- رویکرد ساخت گرایی اهمیت زمینه فرهنگی را در القاء هر گونه برنامه درسی مهارت های زندگی مفهوم دار برجسته میکند، نوجوانان خودشان با کمک هم، محتوا را از طریق تعامل اطلاعات واقعی با محیط خاص فرهنگی شان به وجود می آورند.
- این دیدگاه خاطر نشان میکند که رشد مهارت ها از طریق تعامل فرد با محیط اجتماعی، میتواند هم فراگیران و هم محیط ( گروه همسالان، کلاس درس، گروه جوانان و…) را تحت تاثیر قرار دهد (خسروی، ۱۳۹۰).
۲-۷- ۳ نظریه هوش چندگانه
یکی از دیدگاه های شناختی جدید نظریه هوش های چندگانه گاردنر است، این تئوری وجود هوش هشت گانه (زبان، منطق و ریاضیات، موسیقی، فضایی، جسمی و جنبشی، طبیعت گرایی، هوش بین شخص و درون شخصی) را در انسان یک امر مسلم فرض میکند. اما آن ها در افراد مختلف به درجات متفاوتی رشد میکنند (پورشریفی و همکاران، ۱۳۸۵، ص ۳۴). گاردنر نظریه اش را بازنمایی از تلاش انسان برای معنا بخشی به جهان میداند که این خود ناشی از انگیزه عمیق در انسان است (خرازی، ۱۳۸۵). وی با دیدی انسانگرایانه، شناختی و فرهنگی رویکرد خود را مطرح کرد. او هوش را مجموعه ای از مهارت ها و توانایی ها برای حل مشکلات یا ساختن محصولاتی در یک یا چند مجموعه ی فرهنگی تعریف کرده و بیان میکند که افراد از نظر سطح تواناییهای شناختی متفاوت از یکدیگرند.گاردنر ویژگی بارز فرد باهوش، را تسلط به مجموعه ای از مهارتها که فرد را قادر میسازد تا وقتی که در زندگی با مشکلات واقعی مواجه میشود آن ها را حل کند، میداند (رحیمی، ۱۳۸۹، ص ۲۷).
تئوری هوش چندگانه، کاربرد مهمیبرای سیستم آموزشی و یکپارچه کردن رویکرد مهارتهای زندگی برای ارتقاء سلامت روانی و پیشگیری از مشکلات فردی دارد، پژوهشهای مختلف نشان دادهاند همان طور که افراد خواندن، نوشتن و ریاضیات را یاد میگیرند، میتوانند نحوۀ استفاده از هوش چندگانه خود را برای کنترل هیجانها، درک احساسات خود و دیگران یاد بگیرند و از این طریق با تاثیری که بر هوش هیجانی میگذارند میتوانند به بهبود روابط با دیگران و فهم رفتارها کمک وافری نمایند (خسروی، ۱۳۹۰).
آنچه که مسلم است این است که، چهار مبنای مهم ارتباطی وجود دارد: خواندن، نوشتن، گفتن و شنیدن. به طور رسمیو سیستماتیک عموم انسانها در سطح کره زمین برای خواندن و نوشتن تحت آموزش قرار میگیرند. برای گفتن نیز عموماً آموزشهای رسمیو غیررسمی دریافت میشود. اما به طور اخص کسی ما را برای شنیدن آموزش نمیدهد. با بهره گرفتن از قوای ۸ گانه هوش و تاثیری که بر هوش هیجانی میگذارند میتوان آموزههای مناسبی برای خوب شنیدن، خوب حرف زدن یعنی دو مؤلفه مهم یک ارتباط مؤثر فراهم نمود.
۲-۸- جمع بندی نظریه های یادگیری
[جمعه 1401-09-25] [ 09:34:00 ق.ظ ]
|