۲-۲-۵ فرضیه اول: روان درمانی روش رفتاری- شناختی گروهی در مصرف کنندگان مواد افیونی در کاهش اضطراب موثر است.
با توجه به یافته های آماری مداخله گروهی با رویکرد روانشناختی نتایج حاصل از آزمون فرضیه اول پژوهش حاکی از آن بود که تفاوت میانگین داده های گروه آزمایش در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و دوره پیگیری در مورد متغیر اضطراب معنادار است.
بین میانگین نمره های اضطراب گروه آزمایش تفاوت معنادار وجود دارد بنابراین فرض پژوهش تأکید شد. یعنی گروه درمانی به روش رفتاری - شناختی در مصرف کنندگان مواد افیونی باعث کاهش اضطراب می گردد. همچنین با انجام تحلیلی کوواریانس کنترل اضطراب در پیش آزمون به عنوان متغیر همپراش، اثر اصلی متغیر گروه درمانی رفتاری- شناختی بر نمره های اضطراب درمرحله پیش آزمون و پس ازمون و پیگیری معنادار بود .این یافته ها با نتایج پژوهش مارلات و گوردون (۱۹۹۹)، راوسون (۱۹۹۸)، شاپ تاو[۱۷۳] (۲۰۰۳)، هوبر[۱۷۴] (۲۰۰۴) و … همخوانی دارد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در پژوهشی راوسون (۱۹۹۸) با بهره گرفتن از مداخلات چند جانبه مشخص نمود این روش باعث بهبود وضعیت درمانی و مشکلات خلقی معتادانی می شود. با توجه به این نتایج می توان گفت اضطراب در بخش های مختلف فرایند درمان ایجاد اختلال می کند. همچنین این نتایج با بخشی از نتایج عرب ورنو سفادارانی (۱۳۸۶)، ایروانی (۱۳۸۴)، محمدی (۱۳۸۲)، عارف نسب، محمدی، رحیمی، بابا محمودی (۱۳۸۶)، محمد نریمانی (۱۳۸۶)، پورناش تهرانی (۱۳۸۷)، ملازاده و عاشوری (۱۳۸۸)، خدایاری فرد، یونسی، سهرابی، عابدینی (۱۳۸۷)، علاالدینی، مولوی، کجباف (۱۳۸۹) همخوانی دارد.
ارزیابی نتایج درمان شناختی - رفتاری اضطراب بر پایه پروتکل هایی است که به ویژه جهت بررسی اختلال های انفرادی به کار می رفته است. درمان شناختی رفتاری بر این فرض قرار دارد که معتادین مبتلا به اختلال اضطراب الگوهای ناسازگارانه درک و پاسخدهی به محیط را یاد گرفته اند و همچنین فاقد راهبردهای مقابله ای مؤثر هستند. از این دیدگاه، فرد معتاد مبتلا به اختلال اضطراب بخاطر اینکه بجای رفتار سازنده، مستعد درک تهدید، پاسخ اجتنابی و ناتوانی است، از نگرانی و اضطراب مفرط رنج می برد. بعد از سال ها شناسایی تهدیدهای بالقوه و پاسخدهی به صورت اضطراب، نگرانی و اجتناب، این مراجعان الگوهای پاسخدهی خودکار و مداوم را پیدا می کنند. افکار، احساسات و رفتارهای اضطرابی مداوم و تکرار شونده هستند، بنابراین در نهایت این زنجیره کاملاً خارج از آگاهی قرار میگیرد. با توجه به این که اصلی ترین ملاک اختلال اضطراب عامل نگرانی می باشد لذا با بهره گرفتن از درمان شناختی و رفتاری و محتوای شناختی جلسات درمانی و تغییر ادراکی بیماران سبک پردازش آنها تغییر می کند و در نتیجه با روش های
تحلیل منطقی راهبردهای جدیدی برای حل مسائل بیماران مطرح می شود. نظر به اینکه اضطراب اختلالی است که از تعامل مؤلفه های فیزیولوژی، شناختی و رفتاری به وجود می آید درمان جامع شناختی رفتاری میتواند اثربخشی بالایی در مورد آن داشته باشد .
در مورد دلایل اثربخشی درمان شناختی رفتاری در کاهش اضطراب و نگرانی معتادین مبتلا به اضطراب می توان به مؤلفه های این درمان اشاره کرد. تکنیک های که مؤلفه فیزیولوژی اضطراب را هدف قرار میدهند شامل آموزش تنفس دیافراگمی یا عمیق، آموزش آرمیدگی پیش رونده و آموزش آرمیدگی ذهنی است. این تکنیکها مؤلفه جسمانی و فیزیولوژی اضطراب را مورد هدف قرار میدهند. مراجعان با آموزش این تکنیک ها یاد میگیرند که در برابر نشانه ها و راه اندازهای اضطراب به طور مناسب مقابله کنند، به طوری
که سطح پایه تنش جسمانی را کاهش دهند. این راهبردها را میتوان مهارت های تنظیم هیجانات اساسی دانست که معمولاً بیماران معتاد مبتلا به اضطراب فاقد آن هستند .
تمرین آرمیدگی مستلزم آن است که فرد توجه خود را بر زمان حال و اینجا و اکنون متمرکز کند و به همین دلیل برای افراد معتاد مبتلا به اختلال اضطراب مناسب است، چرا که ماهیت نگرانی معطوف به آینده است (هازلت، ۲۰۰۸).
تکنیک های شناختی به مراجعان یاد می دهد که افکار اضطرابی خود را شناسایی کنند و آنها را به طور عینی مورد آزمون قرار دهند. درمانگر سعی می کند که بیمار را با اطلاعات جدیدی روبرو کند، که قبلاً آنها را نادیده گرفته است. این تکنیکها به مراجعان کمک میکند که تفسیرها و برداشت های نادرست خود از رویدادهای محیطی را تعدیل و تصحیح کنند و دیدگاه های جدیدی را ایجاد کنند.
مراجعان یاد میگیرند که پیچیدگی و ابهام ویژگی اکثر موقعیت های زندگی است، و بنابراین یاد می گیرند که این ابهام و عدم قطعیت را تحمل کنند و از لحاظ شناختی انعطاف پذیری بیشتری داشته باشند. در نهایت مراجعان این دیدگاه های شناختی جدید را به عنوان پاسخ مقابله ای متفاوتی در برابر رویدادهای اضطراب زا بکار می برند (هازلت، ۲۰۰۸).
تکنیک های که مؤلفه رفتاری اضطراب را هدف قرار می دهند عبارتند از شناسایی رفتارهای ایمنی نگرانی،
شناسایی و حذف رفتارهای اجتنابی فعال و منفعل، مواجهه ذهنی و تمرین مقابله، تغییر رفتار سبک زندگی و شناسایی رفتارهای نادیده گرفته شده. این تکنیک ها رفتارهای ایمنی نگرانی و اجتناب فعال و منفعل را از طریق مواجهه و تکالیف بازداری پاسخ، را به تدریج حذف می کنند.
یافته های به دست آمده با یافته های بسیاری که نشان داده اند مداخلات شناختی رفتاری موجب بهبود علائم روانی در وابستگان به مواد افیونی میشود، مطابقت دارد. به عنوان مثال کارول و همکاران، ۲۰۰۱) نشان داده اند که مداخلات شناختی رفتاری جزء درمان هایی است که بیشترین میزان حمایت تجربی را دریافت نموده و بیشترین اثربخشی را داراست.
(پولاک و همکارا ن، ۲۰۰۲) اثربخشی درمان رفتاری شناختی را بر کاهش اضطراب بررسی نمودند. یافته های پژوهش آنها نشان می دهد که درمان رفتاری شناختی با کمک به بیمار در شناخت عوامل برهم زننده درونی و بیرونی و ایجاد اضطراب و به کار گیری شیوه های جایگزین به منظور مقابله با احساس اضطراب اثر بخشی نسبتا خوبی داشته است. همچنین او دریافت که مداخله فوق در شکستن ارتباط بین خلق منفی و استفاده از مواد اثر بخش بوده است.
با توجه به آن که تجارب بالینی و مطالعات مختلف نشان داده اند که اشتیاق به مصرف تحت تاثیر عوامل مختلفی از قبیل شرایط اجتماعی، فشارهای روانی و اضطراب قرار میگیرد، بنابراین به نظر میرسد که تکنیک های شناختی رفتاری که روی شناسایی موقعیت های برانگیزاننده اشتیاق به مصرف و برهم زننده روان و ایجاد اضطراب و افزایش آگاهی نسبت به عوامل و نشان دادن واکنش های کارکردی به جای استفاده از مواد تاکید دارد توانسته در کاهش عوامل برهم زننده درون فرد اثر گذار باشد.
همچنین مطالعات نشان داده که پدیده اشتیاق عاملی پیچیده و چند بعدی بوده و به نظر میرسد که نقش خلق منفی بیمار و اضطراب در شروع و تداوم مصرف مواد مخدر موثر میباشد. بنابراین می توان با مداخلات روان شناختی به بیماران کمک نمود خلق افسرده و مضطرب را به خوبی مدیریت نمایند.
برای تبیین اثربخشی رویکرد شناختی رفتاری در کاهش علایم اضطراب میتوان گفت که خلق ناخوشایند و مضطرب می تواند به عنوان یک برانگیزاننده درونی مصرف کنندگان را به سمت مصرف مجدد سوق دهد. با توجه به اینکه بسیاری از بیماران بر این باورند که به خاطر رها شدن از خلق ناخوشایند و مضطرب بایستی به سمت مصرف روی آورند، انجام مداخلات در جهت اصلاح این عقیده و جایگزین نمودن عقاید کارآمدتر ضروری می باشد (پترسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
از طرفی مطالعات بسیاری نشان داده اند که سوء مصرف مواد می تواند به بروز اضطراب در مصرف کنندگان منجر شود (وادورث و همکارا ن، ۲۰۰۶).
در این راستا به نظر میرسد که آموزش مهار تهای مقابله ای می تواند به فرد کمک کند تا به منظور مقابله با برهم زننده های درونی و به ویژه خلق منفی بر راهبرد سالمتری روی آورند.
مطالعات بسیار حاکی از آن است که خلق مضطرب می تواند به عنوان یک برانگیزاننده عمل کرده و فرد را به سمت مصرف مواد سوق دهد. از طرفی مصرف مواد خصوصا به بروز اضطراب درفرد منجر میشود. در تبیین کارایی درمان شناختی- رفتاری بر کاهش اضطراب در مصرف کنندگان می توان گفت درمان اضطراب به کمک تکنیک های شناختی- رفتاری سبب میشود که بیمار کمتر در معرض تجربه خلق ناخوشایند و مضطرب قرار گیرد. بنابراین درمان اضطراب می تواند به طور غیر مستقیم در کاهش مصرف اثربخش باشد.
نتایج این تحقیقات نشان داده است که گروه درمانی رفتاری - شناختی، شناخت درمانی گروهی مذهبی و امید درمانی گروهی موجب بهبود علائم اضطراب معتادان می شود. همچنینی مشایخی پور (۱۳۸۹) نشان داد که گروه درمانی پذیرش خویشتن باعث تغییر نگرش افراد و بهبودی علائم اضطرابی معتادان می شود. جمع بندی تحقیقات نشان دهنده ی آن است که روابط اجتماعی و مسائل شغلی، مشکلات خانوادگی، نگرانی از وسوسه و فرایند درمان و مهارتهای بسیار پایین حل مسأله (یزدی زاده، ۱۳۸۸)، تصمیم گیری وکنترل هیجان (اورکی، ۱۳۸۹) و فشارهای مختلف در مورد لزوم بهبود باعث افزایش مشکلات اضطرابی در معتادان می شود که همگی نشان دهنده اهمیت کاهش اضطراب در بهبود وضعیت درمانی معتادان می باشد.
۳-۲-۵ فرضیه دوم: گروه درمانی به روش رفتاری - شناختی در مصرف کنندگان مواد افیونی در کاهش افسردگی معتادان موثر است.
با توجه به یافته های آماری مداخله گروهی با رویکرد روانشناختی نتایج حاصل از آزمون فرضیه دوم پژوهش حاکی از آن بود که تفاوت میانگین داده های گروه آزمایش در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و دوره پیگیری در مورد متغیر افسردگی معنادار است. و بین میانگین نمره های افسردگی گروه آزمایش تفاوت معنادار وجود دارد. بنابراین فرض پژوهش تأیید شد. یعنی گروه درمانی به روش رفتاری - شناختی در معتادان باعث کاهش افسردگی شد. همچنین با انجام تحلیل کوواریانس درمانی و کنترل افسردگی در پیش آزمون به عنوان متغیر همپراش، اثر اصلی متغیر گروه درمانی رفتاری- شناختی بر نمره های افسردگی در مرحله پیش آزمون و پیگیری معنادار بود.
این یافته ها با نتایج پژوهش مارلات و گوردون (۱۹۹۹)، راوسون (۱۹۹۸)، شاپ تاو (۲۰۰۴)، راوسون (۲۰۰۵)، هوبر (۲۰۰۷)، و … همخوانی دارد. در پژوهشی راوسون (۱۹۹۸) با بهره گرفتن از مداخلات چند جانبه مشخص نمود این روش باعث بهبود وضعیت درمانی و مشکلات خلقی معتادان می شود. با توجه به این نتایج می توان گفت اضطراب در بخش های مختلف فرایند درمان ایجاد اختلال می کند. همچنین این نتایج با بخشی از نتایج عرب ورنو سفادارانی (۱۳۸۷)، ایروانی (۱۳۸۴)، محمدی (۱۳۸۲)، عارف نسب، محمدی، رحیمی، بابا محمودی (۱۳۸۶)، محمد نریمانی (۱۳۸۶)، پور ناش تهرانی (۱۳۸۷)، ملازاده و عاشوری (۱۳۸۸)، خدایاری فرد، یونسی، سهرابی، عابدینی (۱۳۸۸)، علاالدینی، مولوی، کجباف (۱۳۸۷) همخوانی دارد.
نتایج این تحقیقات نشان داده است که گروه درمانی رفتاری - شناختی، شناخت درمانی گروهی مذهبی و امید درمانی گروهی موجب بهبود علائم افسردگی معتادان می شود.
راوسون در تحقیقات مختلف خود برای تحقیق در مورد مصرف کنندگان کوکایین الکل و انواع روانگردان استفاده نمود و اثربخشی این مداخلات را با روش های بیمارستانی مورد مقایسه قرار داد. نتایج به دست آمده نشان دهنده تأثیر این مداخلات بود که باعث تأثیر بر متغیرهای روانشناختی مانند افسردگی نیز می شد. در پژوهش حاضر با آموزشهای مربوط به فرایند درمان و تأثیرگذاری بر باورها و طرحواره های نادرست در معتادان و انتظارات و راهبردهای مخرب موجود در خانواده تلاش شد مشکلات خلق پایین مورد توجه قرار بگیرد. تخلیه هیجانی در حین جلسات، بازخوردهای اعضای گروه، تکنیک های رفتاری و شناختی درتحقیق مورد استفاده قرار گرفت.
۴-۲-۵ فرضیه سوم: گروه درمانی شناختی رفتاری بر کاهش نشانه های جسمانی بیماران وابسته بر مواد افیونی موثر است.
با توجه به یافته های آماری مداخله گروهی با رویکرد روانشناختی نتایج حاصل از آزمون فرضیه سوم پژوهش حاکی از آن بود که تفاوت میانگین داده های گروه آزمایش در مراحل پیش آزمون، پس آزمون در مورد متغیرنشانه های جسمانی معنادار است ولی در دوره پیگیری گروه درمانی بی تاثیر بوده است.
همان گونه که مشاهده شد درمان گروهی با رویکرد شناختی -رفتاری توانسته روی بعدجسمانی سلامت عمومی در مرحله پس آزمون اثر بخش باشد. بعد جسمانی سلامت عمومی شامل ارزیابی فرد از دردهای جسمانی خود، نیاز او به درمان پزشکی برای انجام فعالیت های روزمره، داشتن انرژی برای انجام فعالیتهای روزانه، رضایت فرد از وضعیت ظاهری، خواب، توانایی انجام فعالیت ها و توانایی اشتغال است. شناخت ها، باورها و افکار بنیادین فرد نقش تعیین کننده ای در ارزیابی فرد از وضعیت جسمانی اش دارد. بنابراین،
توجه به دو نکته در این مقوله لازم است: اول آنکه سلامت عمومی به شرایط فرد و ابعاد جسمانی او بستگی داشته (ارزیابی اولیه) و دوم اینکه سلامت عمومی به ارزیابی فرد از این شرایط بستگی دارد (ارزیابی ثانویه).
بررسی ها نشان داده درمان های نگهدارنده همچون متادون توانسته تا حدی بر مشکلات جسمانی بیماران وابسته به مواد افیونی که در جریان درمان با آن مواجه می شوند غلبه کنند که از جمله آن می توان به بالا بردن توان و انرژی فرد برای انجام فعالیت های روزانه، کاهش مشکلات فیزیولوژیکی ناشی از مصرف مواد و کاهش نشانه های جسمانی ترک اشاره کرد. بنابراین، درمان های دارویی در کمک به بیماران برای غلبه بر مشکلات جسمانی سودمند هستند.
اما بعد دوم، ارزیابی فرد از شرایط جسمانی خود است که این ارزیابی بیشتر جنبه روان شناختی دارد و این ارزیابی در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفته است.
فردی که دچار خطاهای شناختی باشد، ارزیابی صحیحی از خود و شرایط موجود نداشته و این ارزیابی در همه ابعاد به چشم می خورد. بنابراین، می توان گفت که مداخلات روان شناختی و بویژه درمان شناختی- رفتاری که تمرکز اصلی آن بر تغییر باورها و افکار فرد است می تواند بر بعد سلامت عمومی فرد نیز اثرگذار باشد. در زمینه اثربخشی درمان شناختی - رفتاری گروهی بر بعد جسمانی سلامت عمومی، نتایج نشان دهنده اثربخشی درمان در مرحله پس آزمون و عدم اثربخشی در دراز مدت است. این نتیجه با یافته های قبلی (مارتیک و هینز[۱۷۵]، ۲۰۰۳؛ هولن[۱۷۶]، ۲۰۰۲؛ کریس[۱۷۷]،۲۰۰۶؛ کریستف[۱۷۸]، ۱۹۹۹و مارلات[۱۷۹]و همکاران،۲۰۰۴ ؛ به نقل از کونور[۱۸۰]، ساندرس و فنی، ۲۰۰۶) همسو است.
نشان های جسمانی ۷ ماده را به خود اختصاص می دهد که سردرد، احساس ضعف و سستی، احساس نیاز به داروهای تقویتی و احساس داغی یا سردی در بدن را مورد بررسی قرار می دهد. بر اساس نتایج اصلی به دست آمده از تحقیقات (حسن شاهی و همکاران، ۱۳۸۳) مشخص گردید که در زیرمقیاس شکایات جسمانی، متوسط نمرات بیماران وابسته به مواد تقریباً دو برابرآزمودنی های عادی بوده و تفاوت میان آنها (t=19/7) در سطح p <0/001 معنی دار می باشد. به عبارتی آزمودنی های وابسته به مواد روانگردان بیش از افراد بهنجاراز نشانه های بدنی (مثل سردرد، احساس سرمای شدید یا گرگرفتگی، ضعف و بیماری) شکایت داشتند.
در پژوهش (احمدیان، ۱۳۸۳)، تفاوتی بین سلامت روان بیماران مورد بررسی بر اساس تحصیلات و شیوه
مصرف دیده نشد، ولی فراونی نشانه های جسمانی در بیمارانی که از چند نوع ماده روان گردان استفاده می نمودند، بیشتر از مصرف کنندگان تریاک وهروئین بود.
به علاوه اینکه نتایج تحلیل رگرسیون (مورگان، ۲۰۰۵) نشان داد که از مجموع سلامت عمومی و مولفه های آن، مولفه اضطراب و اختلال خواب و نشانه های جسمانی به طور معنی داری می تواند اعتیاد به مواد را پیش بینی مینماید.
در پژوهش حاضر بیشتر بر بهبود وضعیت روان شناختی بیماران تاکید شده و این عامل می تواند در تبیین عدم اثر بخشی درمان طولانی مدت (مرحله پیگیری) نشانه های جسمانی مد نظر قرار گیرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت