پژوهش های انجام شده در مورد تجمل گرایی از دیدگاه اسلام- ... |
تجمل گرایی نیز مانند بسیاری از اعمال، برخاسته از ریشهها و عواملی است که بدون مبارزه با آنها، حذف آن از زندگی فردی و اجتماعی ممکن نخواهد بود. برای حذف این رذیله زشت از زندگی و آموختن فرهنگ درست مصرف، ریشههای اصلی آن را بیان میکنیم.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
عوامل و زمینه های تجمل گرایی
تمایلاتى که انسان در این جهان مادى اظهار مى کند، در بعضى موارد تمایلاتى بدلى است که با انحراف از راه مستقیم فطرت در او خودنمایى مى کند. یعنى هنگامى که خواسته هاى فطرى او به صورت طبیعى ارضا نمى شود، میلش به راههاى بدلى تعلق خواهد گرفت. بر این اساس، همان طور که آراستگی حلال و شایسته موجب استحکام و ایجاد نشاط و سلامت در ارتباطها میشود، آراستگی ناشایست و حرام، با این امور منافات دارد و موجب مفسده برای فرد و جامعه میشود. بعضى افراد به خاطر اهداف و اغراض ناصحیح پا را از نیاز طبیعى فراتر برده و علاوه بر فراموش کردن هدف زندگى, خود را گرفتار بیمارى تجمل پرستى مى کنند. عوامل متفاوتی در پیدایش تجمل گرایی ، نقش دارد که سبب می شوند شخص آگاهانه یا ناخودآگاه ، رفتار خود را تغییر دهد و از تجمل گرایی سردرآورد . گفتنی است که این عوامل، علت تامه صدور فعلی از انسان انتخاب گر و مختار به شمار نمی آیند، بلکه زمینه ساز آن هستند. با توجه به این نکته ها ، به برخی از عوامل تجمل گرایی خواهیم پرداخت.
۴-۱ جهل و نادانی
جهل و ناآگاهی عامل بسیاری از انحرافات اخلاقی و رفتاری و از جمله تجمل گرایی است . نادانی از مهمترین عوامل افراط و تفریط در کارها است . تأثیر نادانی بر رفتار انسان چنان عمیق است که گویا انسان جاهل هیچ توان بر حفظ صراط مستقیم و اعتدال الهی ندارد . از این رو ،امیر مؤمنان(ع) سرچشمه زیاده روی ها و کوتاهی ها را –به طور عموم- جهل آدمی می داند :« لَا یُرَی الْجَاهِلُ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً [۲۲۳]: نادان دیده نشود جز آن که در کارها ، زیاده روی یا کوتاهی کند. »
نادان چون راه میانه را که یک راه است نمی شناسد و راه انحراف به چپ و راست را که متعدد است، می رود ؛ زیرا هوای نفس مسلط بر جاهل است و راه های انحراف را در نظر او حق و خوب جلوه می دهد .
فقدان آگاهی لازم نسبت به موضوع و معیارهای تجمل گرایی سبب می شود بسیاری از افراد،ناخواسته به این انحراف گرفتار آیند. همچنین بی اطلاعی از حکم و نیز ناآگاهی از پی آمدهای فردی و اجتماعی و عواقب اخروی آن، باعث می شود عده ای این مسأله را بی اهمیت پنداشته، انگیزه ای برای اجتناب از آن نداشته باشند.
۴-۲ هواپرستی
بی شک در وجود انسان، غرائز و امیال گوناگونی است که همه آنها برای ادامه حیات او ضرورت دارد: خشم و غضب، علاقه به خویشتن، علاقه به مال و زندگی مادی و امثال اینها، و بدون تردید دستگاه آفرینش همه اینها را برای همان هدف تکاملی آفریده است.
اما مهم این است که گاه اینها از حد تجاوز میکنند و پا را از گلیمشان فراتر مینهند و از صورت یک ابزار مطیع در دست عقل در میآیند و بنای طغیان و یاغیگری میگذارند، عقل را زندانی کرده و بر کل وجود انسان حاکم میشوند و زمام اختیار او را در دست میگیرند.
این همان چیزی است که از آن به« هوا پرستی» تعبیر میکنند که از تمام انواع بت پرستی خطرناکتر است، بلکه بت پرستی نیز از آن ریشه میگیرد.
بی جهت نیست که پیامبر گرامی اسلام (ص) بت« هوی» را برترین و بدترین بتها شمرده است؛ در آنجا که میفرماید: «ما تحت ظل السماء من اله یعبد من دون اللَّه اعظم عند اللَّه من هوی متبع[۲۲۴] ؛ در زیر آسمان هیچ بتی بزرگتر در نزد خدا از هوی و هوسی که از آن پیروی کنند وجود ندارد».
متابعت هوای نفس از عوامل بزرگ افراط و تفریط در رفتار و کردار انسان است،بنابر آن چه از آیات و روایات استفاده می شود ، پیروی هوای نفس انسان را از راه حق و معتدل باز می دراد و به راه های انحراف و افراط و تفریط می کشاند ، کسی که تابع خواهش های نفس خویش است، در انجام عبادات و تکالیف الهی که خلاف میل و رغبت انسان است ،تفریط و سستی نشان می دهد و در استفاده از لذات دنیوی که مطابق خواسته نفس است ، افراط و زیاده روی خواهد کرد . خداوند متعال در پی هشدار از گمراه نمودن هوای نفس به داود (ع) می فرماید: « یَادَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَینَْ النَّاسِ بِالحَْقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُواْ یَوْمَ الحِْسَاب[۲۲۵]؛ ای داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند! »
خداوند متعال در قرآن کریم، هوای نفس انسان را عامل بسیاری از گناهان و خطاها معرفی می کند که در اصطلاح به آن نفس اماره می گویند. « مراد از نفس اماره همان بعد حیوانی انسان است که به آن تمایلات و غرایز هم گفته می شود و عرفا آن را بعد حیوانی و ناسوتی می نامند. این بعد حیوانی هماره با جنبه معنوی روح در مبارزه است که از نظر اسلام جهاد اکبر نامیده می شود.» [۲۲۶]به فرموده پیامبراکرم(ص)، نفس اماره ، دشمن سرسخت درون ماست: « أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ [۲۲۷]؛ بالاترین دشمن ،نفس اماره است.»
از این رو، قرآن کریم ، پیروی از هوای نفس را، زمینه ساز افراط کاری و زیاده روی می داند: « وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ؛ از کسی که قلب او را غافل از یاد خود کردهایم و پیرو هوای خویش است اطاعت مکن» [۲۲۸].
هواپرست همیشه زیاده روی می کند؛ زیرا سرشت آدمی به افزون خواهی گرایش دارد. مفسران در شأن نزول این آیه و آیه های پیش و پس از آن نوشته اند که این آیات ، در باره سلمان، ابوذر، صهیب، عمار، حباب و … که از اصحاب فقیر پیامبر بودند، نازل شده است. زیرا افرادی مثل عیینه بن حصین و اقرع بن حابس و … خدمت پیامبر آمده، عرض کردند یا رسول اللَّه، این پشمینه پوشان که از زیر بغلشان بوی تعفن بمشام میرسد، از خود دور کن، تا ما بمجلس تو در آییم و ترا در صدر مجلس قرار دهیم، زیرا با بودن آنها ممکن نیست ما نزد تو آییم.
هنگامی که این آیه نازل شد، پیغمبر آنها را در آخر مسجد، جا داد تا بذکر خدا مشغول شوند و فرمود:
- ستایش خدایراست که مرا زنده گذاشت و بمن امر کرد که با مردانی صبر کنم که در مرگ و زندگی با آنها هستم.[۲۲۹]
بنابراین جای تعجب نیست که پیامبر(ص) میفرمایند: « اِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَی أُمَّتِیَ الْهَوَی وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا الْهَوَی فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَهَ الْحَدِیثَ [۲۳۰]؛ خطرناکترین پرتگاهی که بر سر راه سعادت شما قرار گرفته هواپرستی و آرزوهای دور و دراز است چرا که پیروی از هوی شما را از حق باز میدارد و آرزوهای دراز آخرت را به دست فراموشی میسپارد».
تعبیراتی که در نقطه مقابل یعنی ترک هویپرستی در آیات و روایات وارد شده نیز عمق این مساله را از دیدگاه اسلام روشن میسازد، تا آنجا که کلید بهشت را ترس از خدا و مبارزه با هوای نفس میشمرد: « وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوی؛ [۲۳۱] اما کسی که از مقام پروردگار بترسد و نفس خویش را از هواپرستی نهی کند بهشت جایگاه او است» .
علی(ع) میفرماید: « أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ [۲۳۲]؛ شجاعترین مردم کسی است که بر هوای خویش پیروز شود».
و در این زمینه آیات و روایات بسیار فراوان و پر بار است.[۲۳۳]
چرا هواپرست همیشه گرفتار افراط است، شاید یک دلیلش این باشد که طبع آدمی در لذتهای مادی همیشه رو به افزونطلبی میرود کسی که دیروز از فلان مقدار مواد مخدر نشئه میشد امروز با آن مقدار نشئه نمیشود، و باید تدریجا بر مقدار آن بیفزاید، کسی که دیروز یک قصر مجهز چند هزار متری او را سیر میکرد امروز برای او یک امر عادی است، و به همین ترتیب در همه شاخههای هوا و هوس، دائما رو به افراط گام برمیدارند تا خود را هلاک و نابود کنند.[۲۳۴]
از آثار پیروی از هوای نفس آن است که برای تحریک آدمی به سوی تأمین امیال و هوس های خود ، نیازهایی را در پندار شخص ایجاد می کند که در واقع نیاز نیستند ، بلکه خاستگاه آنها ، شهوت و نفس و میل به لذت گرایی است . برآیند این فرایند ، به صورت اسراف و تبذیرها ، تجملات بی حد و مرز ناشی از هم چشمی و خودبرتربینی ،نمود می یابد و این گونه است که قرآن کریم ، عملکرد مسرفان را در پندار آنان ، زینت شده معرفی فرموده : « کَذَالِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کاَنُواْ یَعْمَلُون[۲۳۵]؛ این گونه برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده است (که زشتی این عمل را درک نمیکنند). »
وجه تمایز نیاز واقعی از شهوت مذموم و هوای نفس آن است که اولی، خواسته های تعدیل یافته آدمی برای تأمین سلامت و نشاط جسمی و روحی او و در محدوده ی فرامین عقل و آموزه های وحی است و دومی ، امیال و هوس های نامحدود و افسارگسیخته ای است که به زیان جسم و روح و برخلاف خرد و شرع است .
۴-۳ فزونی ثروت و رفاه زدگی
انباشته شدن ثروت نزد عده ای محدود ، از مهم ترین عوامل تجمل گرایی است ؛چرا که مال و ثروت به طور طبیعی زمینه ساز رفاه زدگی و هواپرستی است [۲۳۶]و در صورت عدم اصلاح و تهذیب نفس و بی توجهی به دستورات عقل و شرع، روحیه ی تجمل گرایی و رفاه زدگی و به تعبیر قرآن ، «اتراف» را در شخص به وجود می آورد و دامن می زند. بنابراین، دارا بودن ثروت در کنار روحیه ی اتراف ، از مهمترین زمینه های تجمل گرایی به شمار می رود . [۲۳۷]
قدرت و ثروت در دست انسانهای غافل، سبب فخرفروشی، خودنمایی و تجمّلگرایی است. به این معنا که غوطه ور بودن انسان ها در ناز و نعمت و فروانی ثروت و غرق در مادیات و رفاه شدن در صورت فقدان ایمان و اعتقاد، ضعف و سقوط اخلاق ، موجب طغیان گری و تجاوز از حد و حدود ، حیف و میل و تضییع اموال و تجمل گرایی و ولخرجی و هوسرانی و عیاشی می شود . [۲۳۸] انسان هنگامی که همه وسایل زندگی را فراهم دید ، دست به اسراف و تجمل گرایی و فساد و تجاوز می زند که خداوند در قرآن مجید در این زمینه چه زیبا و گویا بیان می فرماید: «کلاََّ إِنَّ الْانسَانَ لَیَطْغَی أَن رَّءَاهُ سْتَغْنی [۲۳۹]؛ چنین نیست (که انسان در برابر نعمت های الهی همیشه شکرگزار و حق شناس باشد) بلکه او مسلما و محققا تجاوز گری و طغیان گری می کند. .. از این که خود را بی نیاز و مستغنی ببیند. »
شیوه زندگی فردی و اجتماعی «مترفین» (ثروتمندان سرکش و خودخواه) بگونه ای است که زمینه گرایش عمومی جامعه را به سوی ولخرجی و استفاده غیرمعقول از امکانات مادی فراهم می کند .مرفهین بی درد, با لباسهای متنوع و رنگارنگ و ساختمانهای مجلل و اتومبیلهای آخرین مدل و آنچنانی در جامعه حاضر شده, به فساد پرداخته و زمینه سقوط معنوی و ارزشی جامعه را فراهم میآورند.
به طور کلی نمیتوان گفت ثروت و رفاه فراوان فسادانگیز است. با این حال، از آنجا که طبع اولیه انسان، راحتی و عیش و نوش را دوست دارد و ثروت هم مقدمات این راحتطلبی را فراهم میآورد، میگوییم رفاه زیاد، سبب بالا رفتن فرهنگ مصرفی و تجملی در جامعه میشود.
ابن خلدون نیز در کتاب خود، در فصلی با عنوان «فراخی معیشت و تجمل و فرورفتن در ناز و نعمت، از موانع پادشاهی و کشورداری است» ثروت، رفاهزدگی و تنپروری را از عوامل مهم سقوط و نابودی اجتماعی میشمارد.[۲۴۰]
خانواده ای که درآمد مالی و سرمایه اش تنها به اندازه ضرورت ها و نیازهای اوست، به ناچار برای پاسخگویی بدان ضرورت ها، در صدد کنترل مصرف و اندازه گیری در آن برخواهد آمد؛ ولی اگر میزان ثروت آن بر مقدار احتیاجات و نیازهای واقعی آن افزوده شود، چنانچه اعضا و به ویژه مدیر خانواده از تربیت اخلاقی و فرهنگ صحیح مصرف بی بهره باشند به خیال این که زیاده روی و اسراف، به بنیه مالی آنان خلل نمی رساند، به این عمل کشیده خواهند شد. ولی باید توجه داشت که: اوّلاً، همیشه روال زندگی به یک منوال نبوده و فراز و نشیب های زیادی بر سر راه آن وجود دارد. چه بسا خانواده هایی که زمانی در اوج عزّت و رفاه به سر برده اند و پس از مدّتی به مسکنت و فقر مبتلا شدند. از این رو، انسان معتدل و آینده نگر، در روزگار وسعت به فکر روز محنت نیز هست و با پرهیز از اسراف و تجمل گرایی، آینده خویش را هم در نظر می گیرد.
ثانیاً، چه اشکال دارد انسان به قدر ضرورت و رفع نیازهای معمولی از ثروت خود استفاده کند و اضافه آن را در راه بر طرف نمودن احتیاجها و نیازمندی های سایر همنوعان خویش، به کار گیرد.
این از حیله های شیطان است که هر چه انسان به اسراف و تجمل گرایی روبیاورد، به او وعده فقر نمی دهد و این کار را به عنوان دست و دلبازی در نظرش جلوه می دهد؛ ولی همین که بخواهد مقداری از ثروت خویش را در راه رفاه جامعه به مصرف برساند، با هزاران وعده و وعید، او را از آینده خویش می ترساند و از ابتلای به تنگدستی و احتیاج نگران می سازد. قرآن کریم می فرماید: «اَلشَّیْطِانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشِاءِ وَاللّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ واسِع عَلیم؛[۲۴۱]؛یعنی شیطان به شما وعده فقر و فرمان به گناهان می دهد و خدا وعده آمرزش و زیادی می دهد و خداوند دانا و فضل او گسترده است. »
خداوند در قرآن می فرماید: «وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ[۲۴۲]؛ بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است … و مال (خود) را، با همه
علاقهای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان، انفاق میکند.[۲۴۳] »
۴-۴ احساس حقارت و خود کم بینی (احساس کمبود شخصیتی)
یکی دیگر از عوامل درونی که ممکن است به پیدایش روحیه تجمل و اعیان منشی بیانجامد، این است که تجمل گرا در نفس خویشتن احساس کمبود کند. احساس کمبود شخصیتی در عوامل گوناگونی ریشه دارد و یکی از این عوامل پیشینه تاریخی فرد است . افرادی که دچار کمبود شخصیت ،سرخوردگی ،فشارها و رنج های دوران کودکی هستند و در گذشته در نیل به خواسته های خود ناکام مانده اند، دچار مشکلات اقتصادی بوده و به این دلیل تحقیر و طرد شده اند، اکنون که قدرت یافته اند،تمکن پیدا کرده اند،آن دوران سپری شده ،برای جبران آن سرکوبی ها و عقده ها دست به تجمل گرایی و ولخرجی می زنند تا خود را مطرح کنند ،مورد ستایش واقع شوند و در بین مردم جایی باز کنند.
برای نمونه، قارون سبطی بود نه قبطی ؛ یعنی از قوم موسی (ع) بود و از همان مستضعفان بود که فرعون آن ها را به استضعاف گرفته بود . با این حال ، هنگامی که ثروتمند بزرگی شد، بر قوم خودش که همان مستضعفان بودند ،شورید و طغیان کرد. [۲۴۴]قرآن درباره او می فرماید: «إِنَّ قَرُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسی فَبَغَی عَلَیْهِم[۲۴۵]؛ همانا قارون فردی از افرادقوم موسی بود که بر قوم خود شورید. » هم چنین ممکن است شخص از نظر علم و آگاهی و شناخت ، دچار کمبود شخصیت باشد و وقتی خودش این نارسایی و کمبود را احساس می کند ،می کوشد آن را بپوشاند. در این صورت، اگر توان مالی دارد ،با تجمل و به رخ کشیدن مال خود ، می کوشد آن نقص وجودی را جبران کند. اگر هم دارای پست و مقامی باشد، تلاش می کند هر گونه که ممکن است برای پوشاندن این عیب درونی –نداشتن علم و معرفت کافی – با ظاهری موجه، خود را بالاتر از دیگران ببیند و بر زیردستان فخر بفروشد.
افزون بر این ها ، ممکن است کمبود شخصیت فرد در نداشتن کمال معنوی ریشه داشته باشد. به دیگر سخن ، ممکن است شخص آن چنان در گناهان و امور ضد اخلاقی غرق شده باشد که کرامت انسانی خود را از دست دهد و به تعبیر بعضی روایات ، دچار هون نفس ؛ یعنی حقارت نفس شود.
امام هادی (ع) فرموده است : « مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّه[۲۴۶]؛ کسی که احساس حقارت و ضعف نفس می کند ،نباید از شر او ایمن باشی. »
علی (ع) در این زمینه می فرماید: « مَا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّهٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِهِ [۲۴۷]؛ هیچ شخصی نیست که تکبر ورزد یا زورگویی کند مگر به خاطر کمبود که در خود می یابد.» در این روایت علت فخرفروشی ،تکبر و خود را مطرح نمودن ،ذلت نفس و حقارت معرفی شده است . تجمل گرا می خواهد جلب توجه کند ، مورد احترام واقع شود؛ از این رو دست به تجمل گرایی می زند تا بگویند چنین و چنان است .
۴-۵ خودنمایی و خودبرتربینی:
برخی از رذیلتهای اخلاقی همچون خودبرتربینی، برتری جویی و خودنمایی، منشاء بسیاری از انحرافات رفتاری از جمله اسراف و تجمل گرایی است. از دیدگاه اسلام، هر گونه مصرفی که زاییده برتری جویی یا با هدف خودنمایی انجام پذیرد، نکوهش شده است؛ قرآن کریم در دو جا، اسرافکاری فرعون را در کنار روحیه استکبارورزی و برتری جویی وی یاد می کند که خود نشان از ارتباطی معنادار میان این دو دارد: «وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفین[۲۴۸]؛ و به درستی که فرعون در روی زمین استکبار ورزید و همانا او از اسراف پیشگان بود. » نیز می فرماید: « وَ لَقَدْ نجََّیْنَا بَنی إِسْرَ ءِیلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِینِ مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کاَنَ عَالِیًا مِّنَ الْمُسْرِفِین؛ و به تحقیق ما بنی اسرائیل را از عذاب خوارکننده ای که از ناحیه فرعون متوجه شان بود، رها کردیم و همانا فرعون برتری جو و از اسرافگران بود. »[۲۴۹]
در این دو آیه صفت اسراف، پس از ذکر استکبارورزی و برتری طلبی فرعون ذکر شده است که این خود گویای ارتباطی تنگاتنگ و جدایی ناپذیر بین این دو خصیصه شیطانی است و بیانگر این نکته است که طاغوت منشی و برتری جویی، خود از عوامل اساسی تجاوز به حقوق و اموال مردم و زیاده روی در بهره جوییها و تجمل گرایی به حساب می آید.
۴-۶ تقلید
مسئله تقلید از عوامل بسیار مهم در تربیت بشر است. الگوگیری،امری فطری است که از دوران کودکی در انسان وجود دارد. حتماً دیدهاید که اگر به کودکی لبخند بزنید، او نیز مثل شما لبخند میزند. هر چه سن کودک بالاتر میرود، تقلید تا حدی حالت هدفدار به خود میگیرد و در عالیترین و مطلوبترین حالت، تقلید و تکرار عمل دیگری، با آگاهی کافی از حُسن کار و هدفمندی است.[۲۵۰] بنابراین، در تعریف الگوپذیری میتوان گفت: رضایت فرد به انطباق رفتارش با الگوهای وسیعی، در جهت هماهنگی و انسجام رفتاری با آنها.[۲۵۱]
انسان همیشه می خواهد زندگی اش را با کسانی که در نظر او شرافت و موفقیّت دارندو کسانی که در نظراو الگوهایی خوب و جذاب هستند، هماهنگ سازد. این احساس اگر همراه با هدایت عقل سلیم و انتخاب الگوهای مناسب و صحیح باشد، انسان را در جهت رشد کمالات و فضایل اخلاقی به پیش می برد. و بر عکس چنانچه این خوی انسانی با تعصّب و جهل و خواسته های نفسانی همراه شود، نتایجی خطرناک و زیانبار درزندگی انسان دارد که این خود به بزرگ ترین مانع در طریق هدایت انسان مبدل خواهد شد. متأسفانه در برخی موارد، جوان با تقلید کورکورانه از این الگوهای نامناسب، گرفتارتجمل گرایی میشود. از مصداقهای آن میتوان تقلید جوانان از برخی قهرمانان ورزشی، ستارههای سینما و تلویزیون،هنرمندان و… را نام برد. البته در بین این افراد، گاه الگوهای خوبی نیز دیده میشود که تقلید از آنها میتواند سودمند باشد.
براساس اصولی مانند اصل لذت، فردگرایی و توجه صرف به علوم تجربی بود که مادیگری در غرب به اوج خود رسید.آنها با توجه به این اصول و با مطالعه دقیق حالات جوانان، مانند قهرمانخواهی، نیاز به محبوبیت،خودنمایی، حادثهجویی، بلندپروازی، رقابت، استقلالطلبی و…، الگوهای جدید و جوانپسندی را مطرح میکنند.[۲۵۲]
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 11:47:00 ق.ظ ]
|