به جان خودم اینگونه تفسیرها بازى کردن با قرآن و پاره پاره کردن آیات آن است، و اگر خواننده عزیز در آیات سه‏گانه مورد بحث دقت کند خواهد دید که‌هر سه یک غرض را دنبال مى‏کند، و یک سیاق متصل و جملاتى به‌هم پیوسته و بیانى روشن دارد، آن گاه‌اگر این کلام واحد و پیوسته را با نظریه‌این مفسرین تطبیق دهد، خواهد دید که دیگر آن سیاق پیوسته را ندارد، جملاتش با یکدیگر متنافى است، اولش آخرش را نقض مى‏کند….[۶۱۴]
در ذیل آیۀ ۱۵۴ سورۀ مبارکۀ آل عمران نیز بعد از تبیین وتفسیر آیات ۱۵۵- ۱۵۰ با کمک سیاق آیات نظر برخی از مفسرین را که گمان می‌کردند این آیات درباره منافقین است را به‌این صورت رد نموده‌است:
و از سخنان عجیبى که در تفسیر این آیه مى‏خوانیم گفتار عده‏اى از مفسرین است که گفته‏اند: مراد از این طایفه‏اى که در آیه شریفه شرح حالشان آمده منافقین مى‏باشند. با اینکه ظاهر سیاق این است که حال مؤمنین را وصف مى‏کند، و اما منافقان یعنى اصحاب عبد اللَّه بن ابى در همان اوائل امر که گفتگو از جنگ بود خود را کنار کشیدند، و در آیات بعد متعرض حال ایشان مى‏شود.[۶۱۵]
و گاهی نیز ضمن ردّ نظرات تفسیری مفسران دیگر با کمک سیاق آیات به تأیید نظر خود می‌پردازد. از جمله ذیل عبارت،{ أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ.}[۶۱۶] نظرات برخی از مفسران را آورده‌است.
بعضى از مفسرین: چرا شتاب کردید در پرستش گوساله و صبر نکردید تا از ناحیه پروردگارتان امر صادر شود؟ بعضى دیگر در معناى آن گفته‏اند: باعث این گمراهى شما و گوساله‏پرست شدنتان این بود که شما در باره وعده ثوابى که خداوند در مقابل پرستش داده بود عجله کردید و چون وعده خداوند به ‌آن زودى که شما انتظار داشتید نرسید از عبادت او به عبادت گوساله عدول کردید، و چرا عجله کردید؟ بعضى دیگر گفته‏اند معنایش این است که: شما درباره آن امرى که خداوند به شما کرده بود که منتظر برگشتن موسى باشید و در غیابش عهد او را حفظ کنید عجله کردید و پیش خود گفتید مدتى را که موسى مقرر کرده بود به پایان رسید و بازنگشت، پس دیگر باز نمى‏گردد، آن گاه عهد وى را شکسته و آن را تغییر دادید.
و در پایان نظر خود را با کمک سیاق به ‌اثبات می‌رساند و از میان این چند معنایى که براى این جمله بیان شده‌اند معنایى که ما ذکر کردیم با سیاق آیه مناسب‏تر است.وآن عبارت است از اینکه: مراد از امر همان چیزى بوده که خداوند بخاطر او موسى را به میقات خود دعوت فرمود، و آن مساله نزول‏ تورات بوده‌است.[۶۱۷]
سید قطب نیز در جای جای تفسیر فی ظلال القرآن به‌این مسأله توجه نموده و با کمک سیاق به رد ونقد نظریات تفسیری پرداخته‌است. از جمله:
ذیل آیۀ شریفۀ ۴۳ نساء درباره واژۀ (عابری سبیل) می‌نویسد؛ سخنان در مورد مقصود از این عبارت زیاد است. قولی می‌گوید منظور نزدیک نشدن جنب به مساجد یا ماندن او در مساجد است تا زمانی که غسل می‌کند گروهی دیگر می‌گویند منظور این است که شخص جنب تا غسل نکرده نباید وارد نماز شود مگر این که مسافر باشد.
سپس می‌گوید قول نخستین بهتر و زیباتر به نظر می‌رسد زیرا حالت دوم (حالت حاصل در سفر) در دنبالۀ آیه ذکر شده‌است تفسیر عابری سبل به مسافرین موجب تکرار حکم در یک آیه بدون هیچ گونه ضرورتی است چون ادامۀ آیه متوجه حال ووضع مسافر است.[۶۱۸]
یا اینکه در ذیل آیات ۴-۲ سورۀ مبارکۀ انفال؛ برداشت برخی از مفسران را مبنی برانکه‌این آیات درصدد توصیف مومنان کامل و بیان خصوصیات ایمان کامل است را ردّ کرده و تأکید می‌کند که با توجه به ‌آیات تنها کسانی که‌ این خصوصیات را داشته باشند مومن نامیده می‌شوند وکسانی هم که ‌همۀ این خصوصیات را نداشته باشند اصلاً مومن به حساب نمی‌آیند. [۶۱۹]
یکی دیگر از مواردی که سید قطب با کمک سیاق به حل و فصل آنها پرداخته و ابهام و اغماض را از چهره آنها زدوده ‌است عبارتند از: تبیین وحدت موضوعی سوره.[۶۲۰] که در بحث مربوطه به آن پرداخته‌ایم [۶۲۱]
.پذیرش یا عدم پذیرش روایات با کمک سیاق آیات
یکی دیگر از موارد استفادۀ علامه (ره) از سیاق آیات پذیرش یا ردّ روایات بویژه روایات تفسیری است که ذیل آیات توسط مفسران ودیگر دانشمندان علوم قرآنی نقل شده‌است. که‌البته به صورتهای مختلفی انجام گرفته‌است به‌این معنا که:
گاهی بین سیاق آیات وروایات وارده‌ هماهنگی و توافق ایجاد می‌کند وغالباً در جایی است که‌این احتمال و یا قرینه وجود دارد که بین آنها تضاد واختلافی وجود ندارد. ازجمله در ذیل آیۀ:
{صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُون‏}.[۶۲۲]
علامه در بحث روایتی ذیل آیه‌اورده‌است که:
و در تفسیر قمى از یکى از دو امام باقر و صادق × و در کتاب معانى الأخبار از امام صادق × ، روایت آورده، که در ذیل جمله:{صِبْغَهَ، اللَّهِ} فرمود: صبغه همان اسلام است. وسپس اضافه می‌کند که:
همین معنا از ظاهر سیاق آیات استفاده میشود.[۶۲۳]همچنین در ذیل آیۀ ۱۴۳ بقره بعد از بحث درباره تغییر قبله و فلسفۀ آن، در بحث روایتی آورده‌است که: در تهذیب از ابى بصیر از یکى از دو امام باقر و صادق×روایت کرده که گفت: به‌ان جناب عرضه داشتم: آیا خداى تعالى به رسول خدا(ص) دستور داده بود که بسوى بیت المقدس نماز بگزارد؟ فرمود: بله، مگر نمى‏بینى خداى سبحان فرموده:
{وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ ینْقَلِبُ عَلى‏ عَقِبَیه}
سپس اضافه می‌کند که مقتضاى این حدیث این است که جمله: {الَّتِی کُنْتَ عَلَیها}صفت قبله باشد، و مراد بقبله، بیت المقدس باشد، و اینکه ‌آن قبله‏اى که رسول خدا| رو به آن مى‏ایستاده، همان بیت المقدس بوده باشد و همین معنا را سیاق آیات تایید مى‏کند.[۶۲۴]
وگاهی نیز روایات وارده را بدلیل هماهنگی با سیاق آیات می‌پذیرد؛ بطور مثال ذیل آیۀ ۱۴۳ اعراف ابتدا آیه را باکمک سیاق آن تفسیر می‌کند ومی‌نویسد:
معناى این آیه بطورى که‌از ظاهر نظم و سیاق آن بر مى‏آید این است که:{ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِمِیقاتِنا} وقتى موسى به میقات ما که براى او تعیین کرده بودیم آمد.
سپس در بحث روایتی بعد از آوردن روایات تفسیری، آن دسته ‌از روایات را که با سیاق آیه‌هماهنگ هستند را پذیرفته و می‌گوید: بطورى که ملاحظه مى‏کنید این دو روایت همان بیانى را که ما در ذیل این آیه کردیم تایید مى‏کنند. ودر ادامه به ذکر دلایل آن می‌پردازد.[۶۲۵]
مفسر المیزان گاهی نیز روایات تفسیری را باکمک سیاق آیات ردّ نموده و نمی‌پذیرد از جمله در ذیل آیۀ:
{إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوى‏ }[۶۲۶]
زیرا تو در وادی مقدس طوی هستی. مرحوم علامه (ره) ضمن اینکه معتقد است؛
کلمه «طوى» اسم جلگه‏اى است که در دامنه طور قرار دارد، و همانجا است که خداى سبحان آن را وادى مقدس نامیده، این گونه‌استدلال می‌کند که: این نام و این توصیف دلیل بر این است که چرا به موسى دستور داد کفشش را بکند، منظور احترام آن سرزمین بوده تا با کفش لگد نشود، و در ادامه دلیل تفریع کندن کفش را بر جملۀ { إِنِّی أَنَا رَبُّکَ} را آورده ومعنای آیه را این‌گونه بازسازی مینماید: به موسى ندا شد این منم پروردگارت و اینک تو در محضر منى، و وادى طوى به‌همین جهت تقدیس یافته پس شرط ادب به جاى آور و کفشت را بکن.
سپس در بحث روایتی از کتاب فقیه‌ آورده که شخصى از امام صادق × پرسید: چرا موسى ×مامور کندن کفش خود شد که قرآن در باره‏اش مى‏فرماید:
{فَاخْلَعْ نَعْلَیکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً}؟
فرمود: چون کفشهایش از پوست خر مرده بود وتأکید می‌کند که‌این روایت را تفسیر قمى نیز بدون ذکر سند و آن هم با ضمیر (یعنى از آن حضرت) آورده و در الدر المنثور هم از عبد الرزاق و فارابى و عبد بن حمید و ابن ابى حاتم ازعلى × همین معنا آمده ولى در روایتى دیگر رد شده‌است، سیاق آیه ‌هم مى‏رساند که کندن کفش صرفا به منظور احترام مکان بوده‌است. [۶۲۷]
همچنین در ذیل آیۀ:
{ وَ لِلَّهِ یسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال‏}[۶۲۸]
بعد از تفسیر عبارات سجده، طوعاً وکرهاً، در بحث روایتی، روایتی را از تفسیر قمی ‌از قول ابی جعفر×آورده که عبارت است از:
اما آنهایى که‌از اهل زمین، خدا را سجده مى‏کنند همان کسانیند که در اسلام به دنیا آمده‏اند، که خداى را به طوع و رغبت خود سجده مى‏کنند، و اما آنهایى که کرها سجده مى‏کنند، عبارتند از کسانى که: از روى ناچارى مسلمان شده‏اند، و اما آنها که سجده نمى‏کنند سایه‏شان خدا را در صبح و شام سجده مى‏کند.
سپس تأکید می‌کند که: ظاهر این روایت با سیاق آیه کریمه مخالفت دارد، زیرا سیاق آیه شریفه سیاق بیان عمومیت قهر خداى تعالى از راه بیان عظمت و علو او نسبت به ‌آنچه که در آسمانها و زمینند و حتى نسبت به سایه‏هاى ایشان است، و این بیان خبر مى‏دهد از اینکه سجده موجودات و سایه‏هاشان حقیقت سجده‌است نه سر به زمین نهادن‏.[۶۲۹]
علامه& حتی با توجه به سیاق آیات، روایاتی را که در مکی یا مدنی بودن آیه یا سوره‌ای وارد شده‌اند در صورت ناسازگاری اش با سیاق نپذیرفته وملاک مکّی ومدنی بودن را سیاق می‌داند اما در جایی که دلالت روایت از سیاق قوی تر بوده وهمراه با قرائن باشد، مضمون روایت را ترجیح می‌دهد. بطور مثال در ذیل آیۀ؛
{وَ إِذْ یمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیثْبِتُوکَ أَوْ یقْتُلُوکَ أَوْ یخْرِجُوکَ وَ یمْکُرُونَ وَ یمْکُرُ اللَّهُ وَ
اللَّهُ خَیرُالْماکِرِین‏.}[۶۳۰]
بعد از بررسی واژه‌ها وتفسیری کوتاه وروشن کردن معنای آیه می‌نویسد:
و تردیدى که در آیه به منظور بیان و شرح مکر کفار میان حبس، کشتن و بیرون کردن نموده خود دلالت مى‏کند بر اینکه کفار قریش در باره‌امر رسول خدا(ص) وخاموش کردن نور دعوتش که یگانه ‌آرزویشان بود.
با هم مشورت کرده‏اند، و همین دلالت، روایاتى را که در شان نزول آیه وارد شده ‌است تایید مى‏کند،
چون در آن روایات دارد که مشرکین در” دار الندوه” در باره‌امر آن جناب با یکدیگر گفتگو مى‏کرده‏اند.
سپس در بحث روایتی با اشاره به روایات وارده می‌گوید: در تفسیر قمى در ذیل آیه{ وَ إِذْ یمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا… } گفته‌است: این آیه در مکه و قبل از هجرت نازل شده و در الدر المنثور است که‌ابن جریر و ابو الشیخ از ابن جریح روایت کرده‏اند که گفت:آیه{ وَ إِذْ یمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا} مکى است.
اما در پایان تأکید می‌کند که:اگر چه‌این معنا از ظاهر آن روایتى که نیز الدر المنثور از عبد بن حمید از معاویه بن قره نقل مى‏کند استفاده مى‏شود، که گفتیم سیاق آیات مساعد با این معنا نیست. [۶۳۱]
سید قطب نیز با توجه به‌اینکه معتقد است؛ در تفسیر قرآن فقط باید به قرآن و سنت پیامبر اکرم|مراجعه نمود؛ و این اعتقاد را که با بررسیهای عملی‌، و انس فراوان با قرآن‌، و مدّتها زیستن در سـایۀ نـیازهای دیدن و پژوهش کردن و نگریستن بدین موضوعها، بدست آورده‌است این‌گونه عرضه می‌دارد:من هیچ وقت برای یک بار هم هنگام رویاروئی با این موضوعات اساسی‌، خویشتن را نیازمند متن خارج ا‌ز این قرآن ندیده‌ام - مگر فرموده‌های پیغمبر|که‌ان فرموده‌ها هم از آثار این قرآن است-بلکه‌هرگونه سخن دیگر‌ی -‌حتّی اگر درست هم باشد - ‌در برابر چیزهائی که پژوهشگر در این‌کتاب شگـفت می‏‎یابد ناچیز می کند.[۶۳۲]بیشتر از روایاتی که‌از پیامبر اکرم| وآن هم در منابع روایی وتفسیری اهل سنت نقل شده بطور غیر مستقیم در تفسیر آیات وغالباً بدون ذکر سند و بدون توجه به ضعیف و قوی بودن آن، استفاده می‌کند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت