کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

Purchase guide distance from tehran to armenia


جستجو




  فیدهای XML
 



۷

کل

۳۲

۱۰۰

همان طور که در جدول فوق مشاهده میشود ۷۲ درصد از پاسخ دهندگان دارای تجربه زیر ۱۰ سال، ۲۱ درصد دارای تجربه ۱۰-۲۰ سال، ۷ درصد دارای تجربه بالای ۲۰ سال بودهاند در نمودار ذیل فراوانی مربوط به سطوح پاسخ دهندهها ارائه گردیده است.

نموار شماره ۴-۴- توزیع فراوانی نمونه آماری از نظر سابقه کاری
۴-۳- تجزیه و تحلیل داده ها براساس AHP
۴-۳-۱- ساختن درخت سلسله مراتب تصمیم
اولین گام در فرایند تحلیل سلسله مراتبی، ترسیم درخت تصمیم میباشد که از سه سطح تشکیل شده است. سلسله مراتب تصمیم، درختی است که با توجه به مساله تحت بررسی دارای سطوح[۱۰۲] متعدد است. سطح اول هر درخت بیان کننده هدف[۱۰۳]، سطوح میانی آن مختص فاکتورهای موثر در تصمیم و سطح آخر هر درخت نیز بیان کننده گزینههایی است که مورد مقایسه قرار میگیرند.
سطح سوم با توجه به مطالعات کتابخانهای انجام شده، تعدادی از شاخصها شناسایی و در نهایت با توزیع پرسشنامهای در بین ۵۰ نفر از کارشناسان و خبرگان بانکها، شاخصهای مناسب بانکها انتخاب گردیدند.
۴-۳-۱-۱- هدف تصمیمگیری
شناسایی و اولویت بندی شاخصهای اجزا سرمایه فکری
همانطور که در فصل ۳ و ۲ تحقیق آمده است مطالب جمعآوری شده از پرسشنامه بونتیس (سرمایه فکری) بطور کلی سه بخش را شامل میشود که براساس نظر خبرگان و کارشناسان بانکی شاخصهای ذیل مناسب بانکها تشخیص داده شد.
سرمایه انسانی (HC): سرمایه انسانی شامل ذخیره دانش اعضای یک سازمان است که شامل شایستگیها و طرز فکرهای کارکنان است که زیر شاخصهای آن عبارتند از:
صلاحیت و شایستگی کارکنان
ارتقای سطح مهارت و تحصیلات کارکنان
رضایت مندی کارکنان
کارگروهی کارکنان
بیان نظرات کارکنان
طرح ایدههای جدید
سرمایه ساختاری (SC) : سرمایه ساختاری شامل همه مخازن دانش غیر انسانی در یک سازمان است که شامل پایگاه داده ها، چارتهای سازمانی و فرآیندها و استراتژیها و … است که به سازمان ارزشی فراتر میدهد که زیر شاخصهای آن عبارتند از:
توسعهی بیشترین ایدهها در بانکداری
کمترین زمان وهزینه برای انجام عملیات بانکی

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

کارآمد بودن بانک
حمایت از بهبود ارزشها
اجرای ایدههای جدید
حمایت رویه های بانکی از نوآوری
سرمایه مشتری (CC): سرمایه ارتباطی عبارتست از دانش به کار گرفته شده در کانالهای بازاریابی و روابط مشتری یک سازمان است که زیر شاخصهای آن عبارتند از:
اطمینان از ادامهی روابط مشتریان
کسب رضایت مشتریان
نشست با مشتریان
شناسایی بازارهای هدف
کاهش زمان حل مشکلات مشتریان
سرمایهگذاری روی خواسته های مشتری
۴-۳-۱-۲- ساختار درخت سلسله مراتب تصمیم در روش AHP
درخت تصمیمگیری یک نمایش گرافیکی از مسئله پیچیده واقعی میباشد که در رأس آن هدف کلی مسئله و در سطوح بعدی معیارها و گزینه ها قرار دارند. هر چند یک قاعده ثابت و قطعی برای رسم درخت سلسله مراتبی وجود ندارد اما برخی افراد سعی نمودهاند تا یک سری قواعد کلی را در این زمینه بیان کنند (قدسی پور، ۱۳۸۱).
نمودار شماره ۴-۵- ساختار درخت سلسله مراتب تصمیم در روش AHP
۴-۳-۱-۳- مراحل ارزیابی با بهره گرفتن از AHP
با توجه به ترسیم درخت تصمیم و شناسایی معیارها و گزینههای رقیب و با بهره گرفتن از روش AHP، گزینه ها ارزیابی میشوند.
۴-۳-۲- مقایسات زوجی
گزینههای رقیب در سطح سه باید به واسطه هر یک از معیارها در سطح دو مورد مقایسه دو به دو قرار گیرند. مقایسه دو به دو با بهره گرفتن از مقیاسی که از ترجیح یکسان تا بیاندازه مرجح و با انتخاب اعداد یک نهم تا نه طراحی شده است، انجام گیرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 12:35:00 ق.ظ ]




ماده (۳۸) قانون،[۳۵۵] میزان مالیات بر اموالی که به موجب وقف یا حبس یا نذر یا وصیت منتقل می­ شود را مشخص نموده است. بر اساس مفاد این ماده چنانچه عین مال مورد نذر و وصیت قرار گیرد، ارزش مال طبق مقررات این فصل تعیین و یکجا به نرخ مقرر برای وراث طبقه دوم مشمول مالیات خواهد بود و در صورتی که منافع مال مورد نذر یا وصیت باشد، برای هر سال مشمول مالیات به نرخ مقرر در ماده (۱۳۱) این قانون[۳۵۶] که از ۱۵ درصد تا ۳۵ درصد متغیر است خواهد بود.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بنابراین چنانچه ملاحظه می­ شود میان نرخ مالیات بر ارث و مالیات بر مال مورد وصیت، تفاوت وجود دارد. البته قابل ذکر است که مطابق تبصره (۳) ماده (۳۲) قانون،[۳۵۷] ارزش مال مورد وصیت، نذر و وقف برای اشخاصی که به عنوان وارث نیز محسوب می­شوند، به سهم الارث آن­ها اضافه خواهد شد و مجموع این دو درآمد، متعاقباً مشمول نرخ مالیات بر ارث خواهد بود. این موضوع به نظر می­رسد از آن حیث که مالیات یکسانی را برای اموال به ارث رسیده و اموال مورد وصیت تعیین نموده است، به عدالت نزدیک­تر باشد لیکن میزان مالیات آن دسته از اموالی که برای اشخاصی غیر وارث، مورد وصیت، وقف و نذر قرار می­گیرد، عادلانه نیست چرا که نرخ مالیات پرداختی بواسطه وصیت با نرخ مالیات بر ارث متفاوت خواهد بود.
این تفاوت و تبعیض زمانی برای ما بیشتر قابل فهم خواهد بود که میزان مالیات پرداخت شده از سوی وراث، بابت اموال مورد وصیت، با میزان مالیات پرداخت شده توسط غیر وراث، بابت همان اموال، مشمول دو نرخ متفاوت شده ­اند. این در حالی است که موضوع مالیات هر دو شخص، اموال و دارایی متوفی بوده است.
نرخ مالیات بر ارث موضوع دیگری است که ماده (۲۰) قانون، به آن اشاره دارد. این نرخ­ها برای هر یک از طبقات اول، دوم و سوم، متفاوت است. چنانچه در این ماده آشکار است مأخذ مالیات هر یک از اشخاص طبقات سه­گانه، سهم الارث دریافتی آن­ها خواهد بود که میزان آن در قانون مدنی به طور دقیق مشخص گردیده است.
سهم الارث هر یک از طبقات در فروض­ مختلف آن، بر اساس مواد (۸۶۱) تا (۹۴۹) قانون مدنی، بیان شده است. یکی از نکات اساسی در بحث طبقات ارث، اختلاف موجود در قانون مدنی و قانون مالیات­های مستقیم، در موضوع نوع طبقه زوج و زوجه می­باشد.
قانون مدنی در ماده (۸۶۱)[۳۵۸] موجب ارث را دو امر سبب و نسب می­داند و بدین علت زوج و زوجه را بواسطه دارا بودن رابطه سببی، در طبقات ارث موضوع ماده (۸۶۲) این قانون[۳۵۹] قرار نداده است. اما قانون مالیات­های مستقیم در ماده (۱۸)،[۳۶۰] این دو را در طبقه اول، همردیف با پدر، مادر، اولاد و اولاد اولاد قرار داده است که می­توان علت این امر را از یک طرف عدم تعریف طبقه آن­ها در قانون مدنی و از طرف دیگر لزوم تعیین تکلیف مالیات این دسته از اشخاص دانست.
این اختلاف می ­تواند آثاری را به همراه داشته باشد. چنانچه فرض کنیم از این جهت میان قانون مدنی و قانون مالیات­های مستقیم اختلافی وجود ندارد، می­توانیم بگوییم که قانون­گذار مالیاتی، همان مبنای تفاوت­گذاری میان سهم الارث وارثان طبقات اول تا سوم را پذیرفته است. یعنی همانطور که سهم الارث وارثان طبقات اول تا سوم متفاوت است، نرخ مالیات آن­ها نیز متفاوت می­باشد و در واقع رابطه معکوسی میان آن­ها حاکم شده است، یعنی سهم الارث آن­ها با افزایش طبقات پائین آمده و در مقابل مالیات بر ارث آن­ها با افزایش طبقات، بالا خواهد رفت. به عبارتی طبقه دوم نسبت به طبقه اول، از یک سو سهم الارث کمتری خواهد برد و از سوی دیگر نرخ مالیات بر ارث بیشتری نیز خواهد پرداخت.
لیکن وضعیت دقیقاً چنین نیست، چرا که این دو قانون از حیث نوع طبقه زوج و زوجه حکم متفاوتی را دارند، همچنین نوع نگاه قانون مالیات­های مستقیم به فرزند دختر و فرزند پسر با آنچه که در قانون مدنی حاکم است متفاوت است. بنابراین می­توان گفت که احکام ارث مندرج در قانون مالیات­های مستقیم، بر احکام ارث مندرج در قانون مدنی منطبق نیست.
با این توضیح به نظر می­رسد قانونگذار مالیاتی همچنان­که میان مالیات بر ارث دختر و پسر فرقی قائل نشده است و هر دوی آن­ها را مشمول یک نرخ قرار داده است، نسبت به سایر طبقات نیز همین حکم را مورد پذیرش قرار دهد و میان طبقات از حیث مالیات تفاوت قائل نشود. چرا که حتی در صورت حذف طبقات از این قانون، و با لحاظ همان طبقات سه­گانه در قانون مدنی، میزان مالیات وصول شده هر شخص متفاوت خواهد بود که خود نوعی مالیات تصاعدی به شمار می­رود.
به بیانی دیگر، با توجه به مواد قانون مدنی که تکلیف سهم الارث هر طبقه را در فروض مختلف مشخص کرده است و در آن­جا سهم الارث هر شخص، با عنایت به میزان نسبت او با متوفی و نیز طبقه­ای که در آن قرار گرفته است تعیین شده است، بهتر آن است تا نرخ مالیات بر ارث برای همه طبقات یکسان در نظر گرفته شود و دیگر نیازی به اعمال نرخ­های تصاعدی مندرج در ماده (۱۸) قانون مالیات­های مستقیم نباشد. بنابراین چنانچه ما مطابق ماده (۱۸) قانون، برای هر طبقه نرخ­های جداگانه مالیاتی در نظر بگیریم، به نظر به اخذ مالیات مضاعف اقدام نموده­ایم چرا که ارث نیز همانند وصیت یک نوع انتقال مال بواسطه فوت است در حالیکه انتقال اموال از طریق وصیت مشمول نرخ یکسان مالیاتی شده است که علی­الاصول انتقال از طریق ارث و وصیت، تفاوتی از حیث ماهیت انتقال با یکدیگر ندارند.

الف: اموال مشمول مالیات بر ارث

برای محاسبه اموال مشمول مالیات بر ارث باید ابتدا کلیه ماترک متوفی واقع در ایران یا خارج از ایران (اعم از منقول یا غیر منقول و مطالبات قابل وصول و حقوق مالی) را تعیین و سپس سه مورد کسورات قانونی که عبارتند از هزینه کفن و دفن در حدود عرف و عادت، واجبات مالی و عبادی و دیون محقق متوفی، را کسر نمود و الباقی ماترک را با لحاظ ماده (۲۴) این قانون را جزو اموال و دارایی­ های متوفی که مشمول مالیات بر ارث است قرار داد.
متوفی ممکن است علاوه بر سرمایه و دارایی، دارای میزانی از دیون شخصی و شرعی باشد که ادای آن به گردن وی می­باشد. یکی از این دیون، واجبات مالی از جمله خمس و زکات است. نکته حائز اهمیت این است که اگر چه ذکر این موضوع در مواد قانونی مربوط به مالیات بر ارث ضروری است لیکن جای خالی آن در مواد قانونی مربوط به مالیات بر درآمد احساس می­ شود. به نظر می­رسد عدم کسر دیون شرعی ناشی از خمس و زکات از درآمد مشمول مالیات، موجبات بی­ عدالتی در اخذ مالیات را فراهم آورده است.
همچنین یکی از مواردی که به نظر می­رسد موجب عدم رعایت اصل عدالت در مالیات بر ارث می­گردد فرار عده­ای از مؤدیان و وراث قانونی متوفی است که این کار از طریق عدم تسلیم اظهارنامه و یا عدم درج برخی از اموال و دارایی­ های متوفی در اظهارنامه صورت می­گیرد. قانون مالیات­های مستقیم نیز با درک همین موضوع، اداره امور مالیاتی را مکلف به رسیدگی اظهارنامه­های مالیات بر ارث نموده است و در ماده (۳۰) اشعار می­دارد:
“درصورتی که جمع ارزش مشمول مالیات اظهارنامه با ارزش تعیین شده همان اموال توسط اداره امور مالیاتی بیش از ۱۵درصد اختلاف نداشته باشد، اظهارنامه را قطعی و مراتب را ظرف شش ماه به مؤدی ابلاغ می­نماید. در صورتی که اختلاف بیش از ۱۵درصد باشد و همچنین مواردی که وراث یا نماینده قانونی آنها و سایر کسانی که طبق مقررات این قانون مکلف به دادن اظهارنامه هستند از تسلیم اظهارنامه خودداری نمایند و یا در اظهارنامه قسمتی از اموال را ذکر ننمایند، مالیات متعلق را بر طبق مقررات این قانون تشخیص و به مؤدی ابلاغ می­نماید.
نرخ مالیات بر ارث دارای نکته مهمی است بدین شرح که از ابتدای تصویب قانون مالیات­های مستقیم تا اصلاحیه سال ۱۳۸۰ این قانون، ماده مربوطه دارای تغییراتی در نرخ مالیات بر ارث بوده است. اگر چه اصلاح این نرخ و انجام تغییرات در آن امری ضروری است، لیکن نوع این تغییر، زمینه بی­ عدالتی را فراهم آورده است. به بیان ساده­تر میزان مالیات بر ارث در طول سالیان بعد از تصویب و اصلاح قانون مالیات­ها همواره متغیر بوده است اما این تغییر یک روند ثابت و مستمری را نداشته است، به بیانی دیگر با توجه به کاهش ارزش پول، هر از چند گاهی ضرورت ایجاب می­نموده تا میزان درآمد مشمول مالیات بر ارث برای هر طبقه، تغییر یابد. به عنوان مثال نرخ مالیات بر ارث نسبت به سهم الارث طبقه اول در سال­های بعد از ۱۳۷۱ تا ۱۳۸۰، تا مبلغ ۸٫۰۰۰٫۰۰۰ ریال (۹%) درصد بوده است[۳۶۱] که این نرخ در سال­های بعد از سال ۱۳۸۰ به (۵%) درصد نسبت به مبلغ تا ۵۰٫۰۰۰٫۰۰۰ ریال تغییر یافته است. این تغییرات از آن جهت که مبتنی بر نرخ تورم یا نرخ رشد اقتصادی نبوده، می ­تواند حقوق افراد و یا حتی حقوق دولت را تضییع نماید بدین صورت در فرض مثال بالا، با گذشت ۹ سال هیچ تغییری اعمال نمی­ شود و به یکباره میزان مالیات متعلقه در حدود ۳۵۰ درصد افزایش می­یابد. حال آیا عادلانه است مالیات بر ارث شخصی که مدت کوتاهی پس از این اصلاحیه­ها مشمول پرداخت آن شده است، با شخصی که مدت کوتاهی قبل از آن مشمول پرداخت مالیات شده تفاوت چشمگیری داشته باشد. بنابراین به نظر می­رسد به منظور رفع این نقصان، مأخذ مالیات بر ارث که همان ارزش اموال باقی مانده از متوفی است، هر ساله با توجه به نرخ تورم یا رشد اقتصادی افزایش یابد تا این نوع مالیات باشیب ملایمی افزایش یابد.

ب: اموال غیر مشمول مالیات بر ارث

طبق ماده (۲۴) قانون، بخشی از اموال متوفی که در چهار بند به آن­ها اشاره شده است از شمول مالیات بر ارث خارج است. قانون­گذار در بند (۱) و (۴) این ماده،[۳۶۲] برخی از اموال متوفی نظیر کلیه وجوه بازنشستگی، پس انداز خدمت، وجوه دریافتی از مؤسسات بیمه یا کارفرما و اوراق مشارکت و سپرده­های متوفی نزد بانک­های ایرانی و سایر وجوهی که به طور یکجا یا مستمر به ورثه متوفی پرداخت می­گردد، را از شمول مالیات بر ارث خارج نموده است.
مطابق این دو بند هر شخصی مدعی شود اموال به ارث رسیده، جزو این دسته اموال قرار دارد و با اسناد و مدارک معتبر نیز این موضوع را به اثبات برساند، نسبت به آن اموال از پرداخت مالیات بر ارث معاف خواهد بود. بنابراین چنانچه اصل برابری قانونی به عنوان یکی از اصول ماهوی مالیاتی اقتضاء دارد، مفاد این دو بند، بواسطه آن­که وضع یکسانی را برای تمامی اشخاص ایجاد می­نماید امری عادلانه است. به بیانی دیگر از آن جهت که بواسطه این دو بند، برای همه اشخاص حق یکسانی ایجاد شده و استثنائی هم بر آن وارد نشده است با مبانی برابری مطابقت دارد.
بند (۳) این ماده، اموالی را که برای وزارتخانه­ها، مؤسسات دولتی، دستگاه­هایی که بودجه آن­ها بوسیله دولت تأمین می­ شود و نیز شهرداری ­ها، مورد وقف یا نذر و یا حبس قرار می­گیرد، از شمول مالیات بر ارث خارج نموده است. چنانچه مبرهن است با انتقال این اموال به سازمانهای دولتی، سرمایه و دارایی آن­ها افزایش پیدا خواهد کرد. از طرف دیگر دولت خود دریافت کننده مالیات به حساب می ­آید، بنابراین تکلیف دولت به پرداخت مالیات بواسطه این نوع انتقال امر بیهوده و عبثی خواهد بود که صرفاً منجر به پیچیده شدن حساب­های مالی این مؤسسات خواهد شد. چرا که در فرض پرداخت مالیات از سوی آن­ها، دولت از یک سو مالیات را از سازمان­ها خود دریافت و دو مرتبه به همان سازمان­ها تزریق می­ کند. قانون­گذار با درک این مطلب، این­گونه اموال را از شمول مالیات خارج نموده است. بنابراین وضع چنین بند و ماده­ای نمی­تواند خلاف اصول عدالت مالیاتی باشد.
با دقت در بند (۴) ماده (۲۴) قانون، متوجه می­شویم که قانون­گذار نسبت به برخی از اموال متوفی که مشمول مالیات بر ارث می­ شود تفاوت قائل شده است. یکی از موارد این تفاوت، اعمال نوعی تبعیض میان سپرده­های متوفیانی که نزد بانک­های ایرانی و شعب آن­ها در خارج است و سپرده­های متوفیانی که در بانک­های خارج از کشور می­باشد. چنانچه مشاهده می­ شود قانون­گذار ۸۰ درصد اوراق مشارکت و سپرده‌های متوفی نزد بانک‌های ایرانی و شعب آنها در خارج از کشور را از شمول مالیات بر ارث خارج نموده است. مفهوم مخالف این ماده حاکی از نوعی تبعیض نسبت به اموال متوفیانی است که نزد بانک­های خارجی سپرده­گذاری شده است. حال باید دید که این نوع تبعیض با هدفی منطقی، صحیح و عادلانه اعمال شده است یا خیر؟
بانک­ها در هدایت دارایی­ های اندک مردم به سمت فعالیت­های تولیدی نقش بسیار زیادی دارند، به­گونه ­ای که در تأمین مالی بنگاه­های تولیدی و همین­طور ارائه خدمات مالی به آن­ها پیش­گام هستند. در چنین سیستمی نقش نهادهای بانکی در افزایش درآمد ملی و رشد اقتصادی کاملاً واضح است.[۳۶۳]
به طور یقین سهم بانک­های داخلی در محقق شدن رشد اقتصادی به مراتب بیشتر از بانک­های خارجی است. به نظر می­رسد آنچه عامل تمایز میان سپرده­های نزد بانک­های داخلی و خارجی شده است، عدم خروج سرمایه ­های پولی از کشور است. چنانچه این سرمایه­ها نزد بانک­ها سپرده­گذاری شود، بانک­ها توانایی بیشتری جهت ارائه تسهیلات لازم به منظور توسعه بخش­های تولیدی، کشاورزی، صنعتی، معدنی و خدماتی در اختیار خواهند داشت. این موضوع در نهایت سبب توسعه و شد اقتصادی در کشور خواهد شد. این وظیفه بانک در ماده (۲) قانون عملیات بانکی بدون ربا، مصوب مجلس شورای اسلامی مورخ ۱۰/۶/۱۳۶۲، مورد اشاره قرار گرفته است. در حالی که سپرده­های اشخاص نزد بانک­های خارجی چنین ویژگی را ندارند.
همچنین اخذ مالیات از چنین سپرده­هایی، اشخاص را مجبور خواهد کرد تا نسبت به دریافت این سپرده­ها از بانک اقدام نموده تا مبلغ مالیات مربوط را از محل خود سپرده­ها تأمین و پرداخت نمایند. بنابراین می­توان ذکر این بند در ماده (۲۴) قانون را نوعی سیاست­گذاری در حوزه اقتصادی دانست و تبعیض ایجاد شده را بخاطر وجود این سیاست توجیه نمود. البته باید در نظر داشت که راهکارهای مالیاتی مناسب­تری جهت اعمال این سیاست وجود دارد تا هم حقوق مؤدیان از تضییع در امان باشد و هم تحقق آن سیاست به درستی اجرایی شود. به عنوان مثال اضافه نمودن این شرط که چنانچه سپرده­های موجود در بانک­های خارجی به بانک داخلی انتقال یابد مشمول حکم این ماده قرار خواهند گرفت.
از دیگر تفاوت­ها و تبعیضات موجود در این قانون که در جهت اعمال سیاست­گذاری مالی دولت برقرار شده است، می­توان به وجود تفاوت میان مالیات بر ارث در مورد ارزش سهام متوفیانی در شرکت­هایی که سهام آن­ها در بورس پذیرفته شده است و میزان مالیات بر ارث سهام متوفیان در سایر شرکت­ها اشاره کرد.
همانطور که پیش­تر گفته شد این استثناء نیز به جهت تحقق سیاست­های اقتصادی دولت ایجاد شده است تا سرمایه اشخاص از بخش­های اقتصادی خارج نشود.
البته باید به این نکته توجه داشت که در قانون هیچ تضمینی جهت ابقای چنین سرمایه­هایی در این شرکت­ها وجود ندارد. لذا با توجه به امکان خروج این سرمایه­ها از بخش تولیدی، کشاورزی و صنعتی به سایر بخش­های غیر مولد اقتصادی، به دلیل وجود چندین وارث و شتاب در دریافت سهم خود، لازم است شرط دیگری به این بند اضافه شود تا هدف قانون­گذار از ذکر این ماده تأمین شود. به عنوان مثال این معافیت صرفاً در صورتی اعطاء خواهد می­ شود که مبلغ سهام متوفی در چنین شرکت­ها از سوی وراث تا چند سال مطالبه نشود.
حال جای این پرسش است که تفاوت شرکت­های پذیرفته شده در بورس با سایر شرکت­ها در چیست که قانون­گذار سهام آن را برتر دانسته است. جذب پس­اندازهای راکد و سوق دادن آنها در واحدهای تولیدی وایجاد امکانات و تسهیلات برای مشارکت عموم مردم در توسعه و سهیم شدن در کارخانجات از اهداف اصلی بورس به­شمار می­رود.[۳۶۴] با این وجود امکان حضور تمامی شرکت­ها در بازار بورس فراهم نیست و صرفاً شرکت­هایی توانایی عرضه سهام خود از این طریق را دارند که جزو شرکت­های بزرگ با سرمایه کلان باشند.
به نظر می­رسد قانون­گذار جهت هدایت اشخاص به سمت بازارهای مالی، به دنبال ایجاد ثبات اقتصادی هستند و این ثبات زمانی فراهم خواهد شد که امکان نظارت بر بازار سرمایه فراهم باشد. نظارت بر شرکت­های پذیرفته شده در بورس به مراتب بیشتر از سایر شرکت­ها می­باشد. همچنین از دیگر محاسن این موضوع آن است که دولت با هدایت افراد به سمت چنین بازرهایی می ­تواند به صورت آسان­تر و جامع­تر مالیات وصول نماید.

ج: معافیت بخشی از مالیات بر ارث

مطابق ماده (۲۰) قانون، “از سهم الارث هر یک از وراث طبقه اول مبلغ سی میلیون (۳۰٫۰۰۰٫۰۰۰) ریال به عنوان معافیت کسر و مازاد به نرخ­های مذکور مشمول مالیات می­باشد. معافیت مذکور برای هر یک از وراث طبقه اول که کمتر از بیست سال سن داشته یا محجور یا معلول از کارافتاده باشند، مبلغ پنجاه میلیون (۵۰٫۰۰۰٫۰۰۰) ریال خواهد بود.”
بخش اول این ماده اشاره دارد به معافیت مالیاتی نسبت به سهم الارث تا مبلغ ۳۰ میلیون ریال که صرفاً برای هر یک از وراث طبقه اول قابل اعمال است. همانطور که در جدول مالیات بر ارث مندرج است، میزان مالیات بر ارث با توجه به دو عامل قابل تغییر است؛ یکی طبقات سه گانه و دیگری ضرایب تعیین شده در جدول، که این دو عامل موجب تصاعدی شدن نرخ مالیات بر ارث می­ شود. بر اساس این جدول، کمترین میزان مالیات برای وراث طبقه اول در نظر گرفته شده است که بیانگر نوعی معافیت است. این پیش ­بینی چنانچه قبلاً بحث شد، قابل قبول و منطقی می­باشد چرا که اعمال نرخ­های تصاعدی ناظر بر میزان نسبت و پیوند وارث با متوفی است که در نتیجه آن هر چقدر وراث نسبت نزدیک­تری با متوفی داشته باشند حق بیشتری نسبت به سهم الارث خواهند داشت چنانچه در قانون مدنی و شرع نیز به آن پرداخته شده است.
بخش دوم این ماده نیز به معافیت وراث طبقه اول که دارای سن کمتر از بیست سال و یا محجور یا معلول ازکارافتاده باشند اشاره نموده است. اعطای معافیت برای هر یک از این موارد نیازمند بررسی است.
در این ماده ۳ دسته اشخاص، مشمول معافیت بیشتری نسبت به همریفان خود قرار گرفته است. یکی از این موارد، محجورین هستند که در اصطلاح حقوقی به اشخاصی اطلاق می‌شود که از بخشی از تصرفات و اعمال حقوقی منع شده‌اند.[۳۶۵] ماده ۱۲۰۷ قانون مدنی محجورین را به سه دسته طبقه‌بندی کرده‌است که عبارتند از صغار، اشخاص غیر رشید و مجانین.
به نظر می­رسد همانگونه که قانون مدنی به ضرورت حمایت از این اشخاص نظر دارد، درج این معافیت در ماده (۲۰) نیز به منظور تأمین عدالت اجتماعی و حمایت از اقشار آسیب­پذیر جامعه اعمال شده باشد. به نظر می­رسد با توجه به لزوم حمایت از این افراد به دلیل عدم توانایی آن­ها در امرار معاش خود امر موجه باشد و بنابراین نابرابری بوجود آمده از نوع تبعیض مثبت بوده و هیچ­گونه بی­ عدالتی را به همراه نخواهد داشت.
یکی دیگر از معافیت­های مالیات بر ارث، بنابر ماده )۲۵( قانون[۳۶۶] نسبت به اموالی است که از شهدای انقلاب اسلامی به جای مانده است. این معافیت صرفاً برای وراث طبقه اول و دوم قابل اعمال خواهد بود.
هدف از ذکر این استثناء بدون شک حمایت مالی از وراثی بوده است که از نعمت وجود این اشخاص و انتفاعی که بواسطه حضور آن­ها کسب می­نمودند محروم شده ­اند. چنانچه مشاهده می­ شود این معافیت استثنائی است بر اصل برابری همگان در مقابل قانون که از آن با عنوان تبعیض نام برده می­ شود. حال اینکه این تبعیض از نوع مثبت است یا منفی نیاز به تأمل دارد. چنانچه در بخش قبل بدان اشاره شد تبعیض زمانی موجه و مورد قبول خواهد بود که در جهت رفع نابرابری­های پیش­آمده و آن هم به صورت موقت و گذرا اعمال شود[۳۶۷] در غیر این صورت زمینه نقض اصل برابری افراد در مقابل قانون فراهم خواهد شد. این­گونه نابرابری از آن جهت ایجاد شده است که بذل جان در مسیر حفظ امنیت و حاکمیت برای دولت­ها از ارزش بالایی برخوردار بوده و در زمره بالاترین خدمات به حاکمیت تلقی می­ شود. بنابراین دولت­ها خود را موظف به حمایت از این اشخاص و افراد تحت تکفل آنان می­دانند.
چنانچه هدف فوق را مورد پذیرش قرار دهیم، با توجه به مراتب فوق به نظر می­رسد قراردادن این امتیاز صرفاً برای برخی از وراث طبقه اول که بواسطه عدم حضور سرپرست از حقوق خود محروم شده ­اند، می ­تواند موجه و عادلانه باشد. چرا که وضعیت چنین اشخاصی در فرض وجود یا عدم وجود مورثان خود یکسان نخواهد بود. علی­الاصول وراثی که شهداء سرپرستی آن­ها را بر عهده ندارند حتی اگر در طبقات اول هم باشند نباید مشمول معافیت قرار گیرند به دلیل آن­که مبنای ما برای اعمال تبعیض، جبران نابرابری­های پیش­آمده ناشی از فوت شهید است حال آن­که اساساً وارثی که تحت تکفل شهید نبوده­اند، با فوت شهید دچار نقصانی از جهت مالی نشده­اند. بنابراین هر کس که تحت تکفل چنین اشخاصی بوده مشمول دریافت مساعدت­هایی نظیر اعمال معافیت مالیات بر ارث خواهد بود. به نظر می­رسد شمول معافیت بر مالیات ارث برای وراث متوفی از طبقه دوم نیز همین دلیل بوده است.
نکته دیگر در این خصوص، آن است که علاوه بر وراث شهداء که خدمت مورث او به جامعه زمینه چنین حمایتی را برای آن­ها فراهم نموده است، اشخاص دیگری نیز وجود دارند که در موقعیت مشابهی با شهدا و وراث آن­ها هستند لیکن مورد توجه قانونگذار قرار نگرفته­اند. بر این اساس ضرورت دارد اشخاصی که در وضعیتی مشابه با شهدا دارند نیز به صورت برابر رفتار شود و افراد تحت تکفل آنان نیز مشمول معافیت بر مالیات ارث قرار گیرند.
نظر به آنچه بیان شد، لازم است در این ماده جهت شمول چنین معافیتی، علاوه بر شرط وراث طبقه اول و دوم، شرط و قید دیگری قرار گیرد تا صرفاً وراثی که حقوق آن­ها بواسطه فوت شهید تضییع شده است امکان استفاده از این معافیت را داشته باشند.

بند پنجم: حق تمبر

حق تمبر نوعی از مالیات است که از طریق الصاق تمبر از مؤدی گرفته می­ شود.[۳۶۸] این مالیات نوع جدیدی از مالیات است که از سال ۱۳۶۶ در نظام مالیاتی ایران رایج گردیده است که از طریق الصاق و ابطال آن بر اسناد، اوراق و مدارک، ضمن رسمیت بخشیدن و قانونی کردن آن­ها درآمدی عاید دولت می­گردد.[۳۶۹]
حق تمبر را می­توان در زمره مالیات­های مستقیم دانست که پایه­ های مالیاتی زیادی را در بر می­گیرد. ما با نگاه اجمالی به فعالیت­هایی که در طول یکسال انجام می­دهیم متوجه خواهیم شد که مبالغ متعددی را تحت عنوان حق تمبر پرداخت می­کنیم. این مالیات­ها اگرچه بسیار گسترده هستند اما به دلیل نرخ پائین آن­ها، مورد توجه قرار نمی­گیرند در حالی­که برای دولت منبع مالی مهم و قابل توجهی محسوب می­ شود.
چنان­چه ما این نوع مالیات را با اصل عمومیت و گستردگی پایه­ های مالیاتی بسنجیم، دریافت و وصول آن را با اصول عدالت مالیاتی تناقضی نخواهد داشت. چرا که یکی از ویژگی­های این گستردگی آن است که وظیفه تأمین هزینه­ های جامعه، که هدف عمده مالیات نیز محسوب می­ شود، بر دوش اشخاص فراوانی گذاشته می­ شود. اما نکته بسیار مهم در خصوص این نوع مالیات، چرایی وضع آن است.
چنانچه قبلاً اشاره شد مالیات زمانی دریافت می­ شود که اشخاص یا صاحب درآمد باشند و یا به دلیلی بر سرمایه و دارایی آن­ها افزوده شود، حال در مورد مالیات تمبر چنین وضعیتی حاکم نیست یعنی آن­که بواسطه اموری که مشمول حق تمبر می­ شود نه درآمدی حاصل شده و نه بر سرمایه اشخاص اضافه شده است. چنانچه مبنای وضع این نوع مالیات را ارائه خدمات از سوی دولت بدانیم و در واقع این مالیات را حق­الزحمه خدمات انجام شده در نظر بگیریم، باز دریافت این نوع مالیات موجه به نظر نخواهد رسید چرا که عمدتاً در صورت انجام عمده این موارد، حق­الزحمه مربوطه جداگانه اخذ می­ شود. به عنوان مثال متقاضیان دریافت پروانه مشاغل، جهت دریافت این خدمت مبالغی را جدای از حق تمبر، به عنوان هزینه و حق­الزحمه پرداخت می­ کنند. تنها دلیلی که جهت دریافت این مالیات به ذهن می­رسد، آن است که دریافت این نوع مالیات نوعی صحه گذاردن بر انجام فعالیت­ها توسط دولت یا به جهت رسمیت بخشیدن و قانونی کردن آن­ها است که این دلیل نمی­تواند مبنای عادلانه و صحیحی باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:35:00 ق.ظ ]




الگوریتم عقبگرد نامتقارن………………………………………………………………………………………………………………………………………. ۲۸
الگوریتم الزام ضعیف نامتقارن…………………………………………………………………………………………………………………………………. ۳۲
الگوریتمهایی که از ترکیب روش های متمرکز و توزیع شده استفاده می کنند…………………………………….. ۳۳
الگوریتم APO……………………………………………………………………………………………………………………………………………………….. 33
الگوریتمهای ناقص……………………………………………………………………………………………………………………………….. ۳۷
الگوریتم DBA …………………………………………………………………………………………………………………………………………………… 37
الگوریتمهای مبتنی بر کلونی مورچه ها در حل مسائل ارضاء محدودیت توزیع شده…………………………………………. ۳۷
فصل سوم: طراحی و پیاده سازی روش های پیشنهادی برای مسائل DCSP و بررسی نتایج حاصله

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

معیارهای ارزیابی کیفیت روش های حل مسائل ارضاء محدودیت توزیع شده…………………………………. ۴۴
۳-۱-۱- میانگین زمان اجرای الگوریتم با افزایش مقیاس مسأله………………………………………………………………………………………. ۴۵
۳-۱-۲- میانگین تعداد چرخه های اجرا شده تا رسیدن به یک راه حل ………………………………………………………………………….. ۴۵
۳-۱-۳- تعداد پیام های ارسال و دریافت شده……………………………………………………………………………………………………………………. ۴۵
۳-۱-۴- NCCC …………………………………………………………………………………………………………………………………… 45
۳-۱-۵- قانونی و کامل بودن………………………………………………………………………………………………………………………………………………… ۴۶

محکها و مجموعه داده ای مورد استفاده برای آزمایشات………………………………………………………………. ۴۵
۳-۲-۱- مسأله n-وزیر ……………………………………………………………………………………………………………………………………………………….. ۴۶
۳-۲-۲- مسأله رنگ­آمیزی گراف ……………………………………………………………………………………………………………………………………….. ۴۷
۳-۲-۳- مسائل زمانبندی …………………………………………………………………………………………………………………………………………………… ۴۸
۳-۲-۴- مسائل ارضاء محدودیت باینری ……………………………………………………………………………………………………………………………. ۵۱
۳-۳- طراحی و پیاده سازی روش های پیشنهادی و نتایج حاصله از آنها………………………………………………………. ۵۲
۳-۳-۱- استفاده از ترکیب الگوریتمهای تکاملی و سیستمهای چندعامله برای حل مسائل ارضاء محدودیت ……………… ۵۲
۳-۳-۲- قدرت مورچه ها در حل مسائل ارضاء محدودیت توزیع شده……………………………………………………………………………… ۶۰
فصل چهارم: روش جدید ارائه شده
۴-۱- مروری بر مفاهیم و موضوعات مورد بحث دراین روش پیشنهادی…………………………………………………….. ۶۹

توصیف مسائل ارضاء محدودیت توزیع شده؛(DCSP) ……………………………………………………………………………….. 69
تعریف محدودیت Alldiff یا Alldifferent ………………………………………………………………………………………………. 70
توابع اکتشافی …………………………………………………………………………………………………………………………………………………… ۷۰
تقسیم بندی الگوریتم های مطرح شده برای مسائل DCSP ……………………………………………………………. 71
۴-۳- توصیف روش جدید ارائه شده و جزئیات پیاده سازی آن…………………………………………………………………… ۷۳
۴-۴- حل یک مثال با بهره گرفتن از این الگوریتم…………………………………………………………………………………………….. ۸۰
۴-۵- ارزیابی و مقایسه الگوریتم ما با دیگر روشها………………………………………………………………………………………. ۸۲
۴-۶- نتیجه گیری و برشمردن مزایا و معایب این روش…………………………………………………………………………….. ۸۴
فصل پنجم: نتیجه گیری
۵-۱- نتیجه گیری……………………………………………………………………………………………………………………………………… ۸۷
۵-۲- پیشنهادات و کارهای آینده………………………………………………………………………………………………………………. ۸۹
فهرست منابع……………………………………………………………………………………………………………………….. ۹۰
فهرست تصاویر
عنوان صفحه
شکل ۱-۱ مثالی از مساله CSP [4] …………………………………………………………………………………………………………………. 4
شکل ۱-۲ یک طرح جامع از به کار بردن تکنیکهای ارضاء محدودیت برای حل مسائل [۵۴] ……………………….. ۵
شکل ۱-۳ (الف) نواحی استرالیا (ب) عملکرد توابع اکتشافی مختلف بر روی این نقشه [۲] …………………………………………… ۱۱ شکل ۱-۴ زیرمسأله های مستقل در گراف محدودیت [۲] ……………………………………………………………………………… ۱۳

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:34:00 ق.ظ ]




در حال حاضر در رویه قضایی در دادگاه کیفری استان تحقیقات مقدماتی اصولاً با حضور هیأت یا اکثریت اعضاء تشکیل و تحقیقات مقدماتی صورت می گیرد .
آیا دادگاه کیفری استان می تواند بعضی از تحقیقات را به دادسرا یا ضابطین واگذار کند ؟
به نظر می رسد با بهره گرفتن از ملاک ماده ۲۵۴ آ. د. ک و ماده ۱۵ آئین نامه ق. ا. ت. د. ع. ا ؛ ارجاع قسمتی از تحقیقات مقدماتی از ناحیه دادگاه کیفری استان به دادسرا یا ضابطین دادگستری منعی وجود نخواهد داشت .( محمدحسین۱۳۸۳،ص۵۶)
۴-۵- تشکیلات و رسیدگی در دادگاه کیفری استان
رسیدگی دادگاههای کیفری استان با حضور پنج قاضی وگاهی نیز با حضور سه قاضی انجام می شود . رسیدگی به جرائم مربوط به  قصاص نفس ، اعدام ، رجم ، صلب  و حبس ابد با  حضور پنج  قاضی صورت میگیرد و درسایر موارد با حضور سه قاضی انجام می شود.
این به این معناست که در جرایم  قصاص نفس ، اعدام ، رجم ، صلب  و حبس ابد حضور پنج قاضی الزامی است و جلسه با حضور این تعداداز قضات رسمیت می یابد و با این تعداد می توان در مورد پرونده اعلام نظر و رای کرد .و ملاک رای اکثریت است ،یعنی سه رای از پنج رای .
و همچنین در جرایم سیاسی و مطبوعاتی با حضور سه نفر قاضی رسمیت می یابد و همچنین حضور هییت منصفه و با این تعداد قاضی می توان به رسدگی پرداخت در غیر این صورت نمی توان رسیدگی کرد. رسیدگی به اتهامات مقامات اشاره شده درتبصره ماده  ۴ قانون  تشکیل  دادگاههای عمومی  و انقلاب  باید  دردادگاه کیفری استان تهران رسیدگی شود واین رسیدگی به حضوریک قاضی انجام می شود.
نکته : کلیه پرونده هائی که در صلاحیت  دادگاه  کیفری استان است اول باید به  دادسرای عمومی وانقلاب ارسال و پس از صدور کیفر خواست به دادگاه کیفری استان اعاده داده میشوند.
۴-۶- قرار های تأمین در دادگاه کیفری استان
از نظر لغوی « تأمین مصدر باب تفعیل و از ریشه امن – مأمن به معنای امنیت دادن – اطمینان دادن – امین کردن ، امن کردن ، آرام کردن ، حفظ کردن آمده است . (معین ،‌ محمد۱۳۶۰ ج ۱)
قرار تامین یک تصمیم قضایی است که پرونده را وارد ماهیت دعوا می کند ولی قاطع دعوا نیست که از طرف مقامات صالح قضایی در مورد متهم اتخاذ ، که برای حفظ و در دسترس داشتن متهم و جلوگیری از تضییع حقوق احتمالی شاکی و جامعه است و قرارهای تامین باید قانونی و در حدود قانون محدود شود و این تصمیم صرفاً درمورد متهمان صادر می شود .در دادگاه کیفری استان در ضمن رسیدگی در صورت صدور کیفر خواست و قرار مجرمیت باید برای مجرم به صورت یک قرار تعیین تکلیف بشود .

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

دو قرار تامین که معمولاً در دادگاه کیفری استان کاربرد دارند . ۱- قرار وثیقه ۲ - قرار بازداشت موقت
۴-۶-۱- قرار وثیقه
« وثیقه مالی است که به دستور مقام قضایی برای اطمینان به حضور متمهم برای محاکمه و اجرای حکم از متهم یا ثالث اخذ می شود ، که در صورت تخلف به نفع دولت ضبط و الا مسترد خواهد شد »
نکته مهمی که در ارتباط با صدور قرار توسط دادگاه کیفری استان باید به آن اشاره کرد پاسخ به سوال ذیل است . اگر دادگاه کیفری استان بخواهد قرار وثیقه صادر کند آیا این قرار باید به امضاء کلیه اعضاء دادگاه برسد ( حسب مورد سه یا پنج عضو دادگاه ) یا اینکه موضوع ترتیب دیگری دارد ؟
« در پاسخ به سوال فوق الذکر دو استدالال وجود دارد . یک استدلال آن است که تشکیل جلسه دادرسی در دادگاه کیفری استان مستلزم حضور تمام اعضای دادگاه ( حسب مور سه یا پنج نفر ) است اما صدور قرار وثیقه مستلزم تشکیل جلسه دادرسی نیست بلکه در غیر جلسه دادرسی یعنی در جلسه تحقیقاتی هم می توان برای متهم قرار وثیقه صادر کرد و در جایی که قاضی دادسرا به تنهایی می تواند قرار وثیقه صادر کند ، منطق قضایی نمی پذیرد که قاضی عالی رتبه شاغل در دادگاه کیفری استان نتواند به تنهایی برای متهم قرار وثیقه صاد کند .بنابراین صدور قرار وثیقه در دادگاه کیفری استان مستلزم مشارکت تمام اعضاء دادگاه نیست .
استدلال دوم آن است که صدور قرار وثیقه برای متهم یک تصمیم و اقدام قضایی به شمار می رود که این اقدام از سوی نهادی به نام دادگاه کیفری استان صورت می گیرد و از دادگاه کیفری استان برای تشکیل و رسمیت حد نصابی دارد که این حد نصاب حسب مورد حضور سه یا پنج عضو دادگاه است . بنابراین برای صدور قرار وثیقه حضور تمامی اعضای دادگاه لازم است اما اگر اختلافی بین اعضا حاضل شد تصمیم اکثریت مناط اعتبار خواهد بود . بنابراین در زمان صدور قرار حضور تمام اعضاء در دادگاه لازم است اما در مواردی که امری به تبع صدور تصمیم قضایی دادگاه صورت می پذیرد همچون نامه معرفی متهم به زندان ، لازم نیست کلیه اعضای دادگاه آن را را امضاء کنند بلکه امضای رئیس دادگاه یا عضو علی البدل کافی است اینکه از دو استدلال فوق کدام یک صحیح تر است به نظر می رسد هر دو دسته استدلال دارای قوت و صلابت است . اما به عنوان راهکار عملی می توان گفت اگر تصمیم به صدور قرار در جلسه دادرسی اتخاذ شود ‌حضور تمامی اعضاء دادگاه در جلسه و مشارکت اکثریت در صدور قرار لازم است . اما اگر صدور قرار در مرحله تحقیقات مقدماتی (‌نسبت به جرائمی که مستقیماً در دادگاه کیفری استان مطرح می شوند ) ایجاب شود با ارجاع رئیس کسی از قضات دادگاه کیفری استان می تواند اقدام نماید. با امعان نظر به ماده ۲۵۴ آ. د. ک. وحدت ملاک از ماده معنونه و تفاوت پروسه تحقیقات مقدماتی و جلسات رسیدگی نظریه ی فوق الذکر درست تر می باشد .( مهاجری ، علی ۱۳۸۵،۲۳۱)
۴-۶-۲- قرار ‌بازداشت موقت
« توقیف احتیاطی یا موقت عبارت است از بازداشتن و زندانی نمودن متهم یا مظنون به ارتکاب جرم در طول تمام یا قسمتی از مراحل تحقیقات که ممکن است تا پایان محاکمه و صدور اجرای حکم قطعی ادامه پیدا کند. »
با امعان نظر به اینکه قرار بازداشت موقت مخالف اصل آزادی متهم و اصل برائت می باشد نکات ذیل در باب این قرار ضروری است :
۱ – قرار صادره باید مستند به قانون باشد .
۲ – قرار صادره باید مستدل و موجه باشد .
۳ – اصولاً این قرار با تفهیم به متهم قابل اعتراض در مرجع عالی تر می باشد .
۴ – در حق الناس جواز بازداشت متهم منوط به تقاضای شاکی است و بلعکس حق الله.
نکته مهمی که در ارتباط با صدور قرار بازداشت موقت توسط دادگاه کیفری استان باید به آن اشاره کرد پاسخ به سؤال ذیل است :
آیا قرار بازداشت موقت صادره توسط دادگاه کیفری استان قابل اعتراض است یا خیر ؟ و در صوت قابل اعتراض بودن مرجع رسیدگی به اعتراض چه مرجعی می باشد ؟
در پاسخ به سؤال فوق الذکر دو دیدگاه وجود دارد :
دیدگاه اول اداره ی حقوقی قوه ی قضاییه در نظریه شماره ۱۱۶۸/۷ مورخ ۳۱/۲/۱۳۸۲ بیان داشته است : « در مورد قرار بازداشت موقت توسط دادگاه کیفری استان قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب ساکت است و به نظر می رسد تأمین مأخوذه توسط خود دادگاه کیفری استان قطعی باشد همچنانکه تبصره ذیل ماده ۱۶۹ قانون آئین دادرسی کیفری سابق ،‌اخذ تأمین به وسیله دادگاه را قطعی می دانست .
دیدگاه دوم : معونت آموزش و تحقیقات قوه ی قضاییه بیان داشته اند :
«طبق اصول پذیرفته شده در قوانین مربوط به آئین دادرسی کیفری قرار بازداشت موقت قابل اعتراض است تا حق متهم رعایت شده و تضییع نگردد اگر طبق قانون سابق قرار دادگاه در امر جنحه قابل اعتراض نبوده ، به این علت بود که قرار صاده در مقام دادرسی صادر شده بود اما قرار بازداشت موقت صادره از سوی دادگاه کیفری استان در مقام تحقیقات مقدماتی صادر می گردد و قابل اعتراض می باشد و مرجع آن نیز دیوانعالی کشور است»
در دادسرا در صورتی که بازپرس قرار بازداشت موقت را صادر و دادستان با آن موافق باشد وفق بند ۲ از شق ( ن ) ماده ۳ ق.ت.د.ع.ا از زمان ابلاغ به متهم ظرف ۱۰ روز قابل اعتراض در دادگاه عمومی است و در صورتی که بلعکس دادستان قرار بازداشت موقت را صادر و بازپرس با آن موافق باشد با امعان نظر به اینکه وفق بند ( ح ) ماده ۳ ق.ت.د.ع.ا متهم در هر ماه یکبار فرصت دارد به این قرار اعتراض کند و در صورت اعتراض متهم بازپرس وظیفه خواهد داشت پرونده را جهت رسیدگی به اعتراض متهم به نظر دادستان برساند که در این حالت یا قرار بازداشت موقت فک می شود و یا در صورت حدوث اختلاف بین دادستان و بازپرس پرونده به دادگاه ارجاع می شود . و وفق بند (ط ) ماده ۳ ق.ت.د.ع.ا در جرائم موضوع دادگاه کیفری استان تا چهار ماه و در سایر جرایم تا دو ماه در صورتی که به علت صدور قرار تأمین ( اعم از عجز از معرفی کفیل یا عدم احراز ملائت و تکمیل کفیل یا عجز از تودیع وثیقه منجر به بازداشت متهم یا فی نفسه قرار بازداشت موقت ) متهم در بازداشت به سر برد و بعد از سپری شدن مهلت های فوق الذکر ، اصل بر این است که قرار بازداشت موقت باید فک یا تبدیل به قرار متناسبی شود مگر موجبات ابقاء بازداشت متهم باشد و در صورت ابقاء قرار از زمان ابلاغ به متهم ظرف ۱۰ روز قابل اعتراض در دادگاه عمومی است و در دادگاه عمومی و بخش وفق ماده ۳۳ آ. د .ک. این قرار بعد از تائید رئیس حزوه قضایی محل یا معاون وی از زمان ابلاغ به متهم ظرف ۱۰ روز قابل اعتراض در دادگاه تجدیدنظر است .اما در مورد دادگاه کیفری استان هرچند این دادگاه از سال ۱۳۸۱ در سیستم دادگاهها به وجود آمده و حسب مورد ۳ یا ۵ قاضی با شأن قضایی والا و با تجربیات فراوان در این شعبه مشغول به کار می باشند اما چون اصل بر آزادی متهم و اصاله البرائت است و استثنائاً باید قرار بازداشت موقت وفق قانون به طور مستدل و مستند صادر شود بنابراین این قرار چون خلاف اصل است باید توسط مرجع عالی تر کنترل شود تا حقوق متهم رعایت شود. لهذا با امعان نظر به تبصره ۴ ماده ۲۰ ق.ت.د.ع.ا که آراء دادگاه کیفری استان را ظرف ۲۰ روز قابل اعتراض در دیوان عالی کشور می باشد و قرار بازداشت موقت جزء قرارهای تأمین و اعدادی ( مقدماتی – تمهیدی ) می باشد و با تفسیر به نفع متهم به نظر می رسد قرار بازداشت موقت صادر شده در دادگاه کیفری استان قابل اعتراض در دیوانعالی کشور باشد . حال ممکن این دیدگاه به ذهن متبادر شود که با اعتراض به این قرار در دیوانعالی کشور موجب اطاله رسیدگی است اما در پاسخ باید گفت : در صورت صدور قرار بازداشت موقت و اعتراض وکیل متهم و تائید آن به وسیله دادگاه کیفری استان ، دراین حالت باید در دیوانعالی کشور شعب خاص برای رسیدگی به اعتراض قرار بازداشت موقت وجود داشته باشد و خارج از نوبت به این قراری که در سرنوشت متهم تأثیر به سزایی دارد رسیدگی کند چراکه متأسفانه در رویه قضایی در صورتی که متهم بعد از سالها به دلیل قرار بازداشت موقت در زندان باشد و بعدها به موجب حکم نهایی برائت حاصل کند با وجود اصل ۱۷۱ ق. ا. نهادی در جهت جبران خسارت متهم وجود ندارد .( همایون ، مسعود،ص۹۱،۱۳۸۶)
۴-۷- صلاحیت یا عدم صلاحیت دادگاه کیفری استان
در جرایمی که تحقیقات آنها انجام گرفته دادگاه کیفری استان تحقیقات خود رادر مورد جرایم در صلاحیت خودش که در قانون احصا شده اند انجام میدهد و تحقیقات جرایم دیگر در صلاحیت این مرجع نمی باشد. حال این سوال پیش می اید که:
اگر در پرونده ای به این فرض که تحقیقات مقدماتی آن در صلاحیت دادگاه کیفری استان (مثلاً زنای محصنه-لواط )در این دادگاه مطرح ومشخص گردد که جرم درصلاحیت دادگاه کیفری استان نیست ( مثلاً جرم در حد رابطه نامشروع بوده است ) آیا دادگاه کیفری استان می تواند رسیدگی و حکم صادر نماید ؟
در پروسه تحقیقات مقدماتی و پروسه رسیدگی در دادگاه کیفری استان دو حالت مجزا می باشد در بحث تحقیقات مقدماتی در صورتی که دادگاه کیفری استان برحسب محتویات و اوراق پرونده به این نتیجه برسد که زنای مستوجب حد جلد یا لواط غیرایقابی ( تفخیذ ) به نظر می رسد با امعان نظر به اینکه اصل بر صلاحیت دادگاه عمومی است و صلاحیت دادگاه کیفری استان استثنایی بر اصل است و وفق تبصره ۱ ماده ۲۰ ق. ت. د. ع. ا مجازاتهای آن تصریح شده و حصری می باشد و حتی در صورت شک و تردید در صلاحیت دادگاه کیفری استان به اصل رجوع و اصل نیز صلاحیت دادگاه عمومی را تأیید می کند و دادگاه کیفری باید قرار عدم صلاحیت صادر و این قرار وفق تبصره ۴ ماده ۲۰ قانون م قابل اعتراض در دیوان عالی کشور می باشد .
اما در فرضی که دادگاه دستور تعیین وقت رسیدگی را می دهد و طرفین و وکلای آنها و نماینده دادستان دعوت می شوند و در وقت رسیدگی برای دادگاه مسجل شود زنای مستوجب حد جلد یا لواط غیر ایقابی ( تفخیذ ) ، در این حالت اختلاف نظر وجود دارد :
۱-نظریه قضات دادسرای دیوان عالی کشور
« نظر به اینکه در قانون آئین دادرسی کیفری و قانون اصلاح تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب در رابطه با حدود صلاحیت دادگاه کیفری استان تکلیفی معین نشده است لذا با بهره گرفتن از مقررات تبصره ۱ ماده ۷ قانون تشکیل دادگاههای کیفری یک و دو به نظر می رسد که دادگاههای کیفری استان پس از رسیدگی در فرض عدم احراز وقوع جرم بزه های زنا و لواط مشمول مجازات رجم و قتل ، مبادرت به صدور حکم نماید این قاعده جهت تسریع در رسیدگی و جلوگیری از صدور آراء متعارض ارجح است»
۲-نظریه معاونت آموزش و تحقیقات قوه ی قضاییه
اگر عنوان جرمی تغییر نماید دادگاه صلاحیت قانونی خود را از دست می دهد و صلاحیت را با استدلال و ملاک گرفتن نمی توان تغییر داد و تغییر صلاحیت نیاز به نص دارد پس در این مورد نیز دادگاه کیفری استان با صدور قرار عدم صلاحیت پرونده را برای صدور کیفرخواست به مرجع قضایی حوزه مربوطه ارسال می دارد.
نظر دوم به نظر صحیح می باشد. . اولاً : اصل بر صلاحیت دادگاه عمومی است و صلاحیت دادگاه های انقلاب – نظامی ( ۱ -۲ ) – ویژه روحانیت – کیفری استان – استثنایی بر اصل می باشند و صلاحیت دادگاه کیفری استان در قانون احیاء دادسرا به صراحت در تبصره (۱) ماده ۲۰ ق. ت. د. ع. ا احیاء شده است لهذا دادگاه کیفری استان باید با قرار عدم صلاحیت پرونده را به مرجع صالح ارجاع دهد
ثانیاً : قواعد مربوط به صلاحیت از قواعد آمره و مربوط به نظم عمومی ولو به دلیل جلوگیری از اطاله دادرسی و تسریع در رسیدگی بدون نص قانونی نمی توان به صلاحیت ذاتی دادگاهی را کم یا زیاد کرد و در صورت شک و تردید اصل عدم حاکم می باشد .
ثالثاً : به نظر می رسد قانون تشکیل دادگاههای کیفری ۱ و ۲ و شعب دیوانعالی کشور مصوب ۳۱ خردادماه ۱۳۶۸ با امعان نظر به مادتین ۳۰۸ ماده ۳۹ آ. د. ک و وجود دادگاههای عمومی جایگزین دادگاههای کیفری ۱ -۲ و حقوقی ۱ – ۲ نسخ شده است .( سبزداری نژاد ، حجت ،ص۱۲۶،۱۳۸۹)
فصل پنجم: صلاحیت و ساختار دادگاه های کیفری
یک و دو در آیین دادرسی کیفری جدید
در این فصل سعی داریم به اختصار به بیان نوآوری های آیین داردرسی جدید پرداخته سپس به تفصیل وشرح صلاحیت و ساختار دادگاه کیفری یک و دیگر دادگاه های کیفری پرداخته و در آخر به بیان تعارض جرایم در صلاحیت دادگاه کیفری یک پرداخته.
۵-۱- تغییرات قانون آیین دادرسی کیفری جدید

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:34:00 ق.ظ ]




تناسخ روح انسانهای پست در نظر قایلان به امکان تناسخ، به دو طریق امکان‌پذیر است:
تناسخ نزولی و تناسخ صعودی

۴-۸-۱- تناسخ نزولی :

“تناسخ نزولی” بنابر تعریف، عبارت است از اینکه: نفس بعد از رهایی بدن خود به بدن موجودی که اخس و پست‌تر از اوست منتقل می‌شود، یعنی نفس انسان بعد از رهایی بدن خود به بدن حیوان تعلّق می‌گیرد و نفس حیوان بر بدنه گیاه و نبات و نفس نباتی به جماد.
«نزول» در اینجا به صورت است که قایلان تناسخ ادعا می‌کنند: روح انسانهای خبیث و معصیت کار پس از جدایی از بدنشان، به بدن‌های موجودات پست و فرومایه منتقل می‌شود و انتقال به بدن فرومایه به روش های ذیل تحقق می‌یابد:
۱- انتقال به بدن انسانی پست که «نسخ» نامیده می‌شود.
۲- انتقال به بدن حیوانی که «مسخ» نامیده می‌شود.
۳- انتقال به جسم گیاهی که «فسخ» نامیده می‌شود.
۴- انتقال به جسم جمادی که «رسخ» نامیده می‌شود.(صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۹، ج۹، ص ۴)
به هر حال، انتقال در همه این صورتها از بالا به پایین است و آنچه نظریه قایلان به سیر نزولی در تناسخ مورد تأکید قرار می‌دهند، فروافتادن از مقام انسانی است.بنابراین، در این رویکرد ، فقط روح انسانهای پست و معصیت کار است که یا به انسانی پست منتقل می‌شود و یا به مراتب پایین‌تر از انسان؛ مثل گیاهان و حیوانات. اما روح انسانهای وارسته ونیکوکار به هیچ روی بدن انسانهای فرومایه و یا غیر انسان منتقل نمی‌شود، بلکه یا به بدن انسانهایی وارسته راه می‌یابد و یا به جهانی ماورایی.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در تحلیل و نقد این نظریه، پاسخهای متعددی داده شده که برخی از آنها به شرّح ذیل است:
الف) اشکال اول به تعدّد نفوس (دست کم دو نفس) در یک بدن مربوط می‌شود. توضیح آنکه در صورت انتقال روح یک انسان از بدن خود در هنگام مرگ به بدن انسانی دیگر، حالت وجودی بدن دوم مورد بررسی و تحلیل قرار می‌گیرد. آیا این بدن به آن از کمال وجودی رسیده است که نفس بدان تعلّق گیرد یا نه؟
اگر نرسیده باشد، انتقالِ نفس به آن، امری لغوی و بی فایده است و هیچ نتیجه هستی شناختی به دنبال نخواهد داشت؛ زیرا نفس، قدرت تدبیر آنرا ندارد و در آن بدن، معطّل خواهد ماند؛ زیرا آمادگی برای تحت تأثیر قرار گرفتن از جانب نفس را ندارد. اگر بدن به حدّ کمال مطلوب رسیده، از دو حال خارج نیست:
یا پیش از اینکه نفس از بدن اول خارج شود، بدان حدّ رسیده، که در این صورت، نفسی پیش از این نفس به آن تعلّق یافته و به تدبیر آن مشغول است و دیگر نیازی به نفس دوم نیست؛ یا همزمان با خروج نفس از بدن اول بدان حدّ رسیده است که در این صورت چندین اشکال پیش می‌آید:
یکی اینکه اگر انسانهایی همزمان بمیرند، باید نفسشان همزمان در یک بدن جمع شود و این غیر ممکن است؛ زیرا بدن تحت تدبیر دو نفس در نمی‌آید. دیگر اینکه فاصله زمانی تعلّق نفس به دو بدن به طور تناقض‌آمیز صورت می‌پذیرد، به گونه‌ای که تا وقتی تعلّقش را از بدن قبلی به طور کامل از دست نداده باشد، نمی‌تواند به بدن دوم منتقل شود، و این خلاف فرض است و موجب می‌گردد که بدن مستعد تدبیر، بدون نفس بماند و این خلاف روند تکامل هستی شناختی بدن است و اگر منتقل شود، یک نفس در واقع، به تدبیر دو بدن متفاوت مشغول خواهد بود که امری محال است.
ب) با توجه به شقّ دوم در اشکال قبل، اگر نفس بر بدن دوم منتقل شود در حالی که بدن دوم به خودی خودداری نفس حادث است (روشن است که از این جهت نیازی به نفس دوم نیست)، محذورات پیشین را به دنبال دارد؛ زیرا با رسیدن بدن به استعداد مطلوب، نفس از سوی مبدأ مجرّد به صورت فیض تام بر آن اضافه می‌گردد و حضور نفس دوم در کنار نفس نخست، محال است؛ زیرا نفس، که تدبیرگر بدن است، با حصول نفس حادث، تحقق یافته و حضور تدبیرگر دوم لغو است.چرا که نفس انسانی با بداهت و صراحت تمام، فقط بر حضور یک نفس در وجود خود، آگاهی دارد.(طوسی، ۱۴۲۶، ج۳، ص ۱۰۰۰) (سبزواری، ۱۳۷۸، ج۵، ص ۱۹۱)
ابوحامد غزالی به این استدلال مشائیان پاسخ داده و آنرا جوابی صحیح تلقی نکرده است.
پاسخ او اینگونه است:
با توجه به فرایند تکامل جوهری نفس، جایز است که نفس به استعدادهایی دست یابد که به وسیله آنها، توانایی جدایی از بدن اول را با برخی از مراتبش پیش از جدایی کامل داشته و با همان مراتب، به تدبیر بدن دوم، که مستعد تعلّق نفس شده است، بپردازد؛ یعنی با اینکه نفس به تدبیر بدن نخست مشغول است. در برخی مراتب خود، به تدبیر بدن دیگری نیز اشتغال یابد تا به افاضه نفس جدید از سوی مبدأ مفارق نیازی نباشد. با تعلّق به بدن دوم، به تدریج، تعلّقش از بدن اول کاسته می‌شود و در بدن اول، مرگ حاصل می‌گردد.
در این فرض، که بر اساس مبانی مشاویی هیچ منعی وجود ندارد، دیگر دو نفس در یک بدن نیست، بلکه یک نفس است و حتی یک نفس در دو بدن هم نیست؛ زیرا یک نفس با برخی شئون و مراتبش به تدبیر یک بدن، و با شئون دیگرش به تدبیر بدن دیگر و در نهایت، به تدبیر یک بدن (بدن دوم پس از مفارقت بدن اول ) می‌پردازد.
(صدرالدین شیرازی ، ۱۳۷۹، ج۹، ص ۲۰۷).
فلاسفه نیز پاسخهای متعددی به این اشکال داده‌اند؛ از جمله اینکه:
تناسخ، انتقال نفس از بدن مرده به بدن زنده نیست تا اجتماع دو نفس حاصل آید، بلکه انتقال نفس از بدن مرده به ماده‌ای است که استعداد بدن انسانی شدن را دارد؛ مثل نطفه. این اشکال در واقع، به هر دو نظریه وارد است، هم به نظریه ابن سینا و هم نظریه غزالی.
اشکال دیگر به نظریه غزالی این است که تفکیک مراتب و شئون نفس و تعلّق برخی از این مراتب به تدبیر مراتب مستعد بدن دوم نادرست است؛ زیرا بدن دوم با تمام مراتب و اجزایش، مستعد نفسی است که با تمام قوا و مراتبش به تدبیرشان بپردازد و چنین تفکیکی خلاف مبانی فلسفی است.(صدرالدین شیرازی ، ۱۳۷۹، ج۹، ص ۲۱۰).
در پایان مطلب اینکه صدرا جهت نزدیک شدن ذهن، به چگونگی دریافت (حدّوث) دو نفس در یک بدن مثال دیوار و نور خورشید و نور انعکاسی جسم براق را مطرح می‌کند، با این تفاوت که صدها نور، از منابع مختلف بر یک دیوار می‌تابد و دیوار هم دریافت می‌کند، اجتماع صدها نور بر دیوار امری ممکن است و هیچ یک از نورها مانع از همدیگر نمی‌شوند، ولی نفس چون تدبیرکننده بدن است اصلاً ممکن نیست یک بدن دو تدبیر‌کننده داشته باشد و دو ذات متباین از هم داشته باشد. پس حدّوث بدن و وجود دو نفس یا دو نور بر بدن (دیوار) ممکن است ولی اجتماع آن دو بر یک بدن و حاکمیت هر دو بر یک بدن محال و ممتنع است.
در ادامه اینکه، علی رغم اشکالی که ملاصدرا بر غزالی وارد کرده است، که نمی‌توان با تمسک به «دو نفس در یک بدن» تناسخ را باطل کرد، خود صدرا در برخی موارد، بر همین مبنا پیش رفته، و روشن است که در چنین مواردی بر مبنای خودش سخن نمی‌گوید، بلکه بر مبنای قوم و مشهور سخن می‌گوید؛ زیرا بر اساس مبانی"حکمت متعالیه” پاسخ وی به گونه‌ای است که همه اقسام تناسخ را باطل می‌گرداند.
(صدرالدین شیرازی ، ۱۳۷۹، ج۹، ص ۴).

۴-۹-ابطال مطلق تناسخ:

حال به بیان و طرح دلایل صدرالمتألهین در ابطال مطلق تناسخ می‌پردازیم:
مقدمه دلیل اول بر اساس اتحادی بودن ترکیب نفس و بدن است و از این قرار است، وی در مباحث نفس اثبات کرده که:
اولاً: ترکیب نفس و بدن، ترکیب اتحادی است نه انضمامی.
ثانیاً: نفس در اول حدّوسش امری بالقوّه است، کما اینکه بدن هم امری بالقوّه است.
ثالثاً: این دو به همراه هم، مراحل فعلیت را طی می‌کنند.
و نتیجه می‌گیرد که از طرفی، نفسی که بالفعل شده محال است، دوباره به صورت قوّه محض درآید تا به بدن جدیدی تعلّق گیرد و از طرف دیگر، ترکیب امر بالفعل (نفس سابق) و امر بالقوّه (بدن جدید) محال است.
ج) یکی از دلایل قابل توجه بحث حرکت جوهری می‌باشد.
پاسخی که ملاصدرا به قایلان تناسخ می‌دهد بر نظریه «حرکت جوهری» مبتنی است. مضمون سخن ایشان چنین است:
نفس در آغاز حدّوث و پیدایش خود، در حدّ قوّه و استعداد محض است و بوسیله حرکت جوهری، مراحل مختلفی را به سمت کسب فعالیتهای لازم طی می‌کند که از هر مرحله‌ای ماهیتی را می توان انتزاع کرد.
بنابراین، نفس و بدن هر دو با هم و در اثر حرکت جوهری از قوّه بسمت فعلیت خارج می‌شوند و نفس بازاء هر یک از مراحل کودکی، جوانی، میانسالی،پیری و غیره دارای شأن خاصی است. نفس انسان در مسیر این حرکت و در سیر از مرحله‌ای به مرحله دیگر صاحب اعمال و اخلاق حسنه و سیّئه شده و در نهایت در اثر اشتداد جوهری و ذاتی به مرحله تجرّد نائل می‌شودو بدن خود را رها می‌کند.
حال اگر بعد از رهایی بدن خود، به بدن دیگری تعلّق گیرد از دو حال خارج نیست:
یا نفس با حفظ تجرّدخود به بدن جدید تعلّق می‌گیرد و یا از حدّ تجرّد، تنزّل کرده و فعلیتهای خود را نیز از دست می‌دهد تا در سطح بدن و جسم قرار گیرد و با بدن جدید متحدّ شود و واحدّی حقیقی را تشکیل دهد.
به نظر صدرا، چون هر دو احتمال باطل و نادرست است، بنابراین نفس نمی‌تواند بعد از رهایی بدن خود، به بدن دیگری منتقل شود.
احتمال نخست: از این جهت باطل است که اگر نفس با حفظ تجرّد خود با بدن دوم متحدّ گردد این اتحاد هرگز میسّر نخواهد شد،زیرا موجودی که بالفعل، مجرّد است با موجودی که بالفعل مادی است نمی‌توانند متحدّ شده و هویّت و شخصیّت واحدّی را تشکیل دهند، زیرا هر کدام از آنها هویت مستقلی دارند.
صدرا شبیه همین اشکال را در مباحث نفس، در حدّوث ارواح قبل از ابدان، بر افلاطونیان و ارسطوئیان وارد کرده است که اگر نفوس، قبل از ابدان یا همراه و همزمان با ابدان بصورت موجود مجرّد خلق شوند و سپس به بدن تعلّق گیرند، چگونه ممکن است که مجرّد بالفعل با مادی بالفعل متحدّ شده و واحدّ حقیقی را تشکیل دهند؟
در حالی که ترکیب نفس و بدن، ترکیبی اتحادی و طبیعی است نه صناعی و، و در ترکیب اتحادی، یک هویت وجود دارد نه دو هویت.
احتمال دوم:
نیز از این جهت باطل است که حرکت برای موجود مجرّد، قابل فرض نیست، زیرا وجود مجرّد نمی‌تواند از فعلیت به سمت قوّه حرکت کرده و در سطح بدن نوزاد انسان یا حیوان قرار گیرد. در واقع حرکت همیشه از قوّه و استعداد به سمت فعلیت است، نه از فعلیت به طرف قوّه، پس چگونه ممکن است نفسی تنزّل کرده و در سطح بدن و قوّه قرار گیرد؟
همانطور که حیوانی به حدّ بلوغ رسیده است، نمی‌توان آنرا به مرحله علقه و نطفه برگرداند، زیرا این مرحله با همه خصوصیاتش، ذاتی و جوهری اوست و خلاف آن ممکن نیست، یعنی نمی‌توان به ذات تحمیل کرد که راه رفته را برگردد، همچنین نمی‌توان ادعا کرد نفس از مقام تجرّد تنزّل کرده، و به حد جسم بیاید و به بدن تعلّق گیرد.
زیرا همچنان که اشاره شد ترکیب نفس و بدن، اتحادی است نه صناعی و انضمامی.
بنابراین، بر اساس حرکت جوهری، این می‌شود که، نفوس رو به سوی آن غایت وجودی که آنها را از حالت بالقوّه به بالفعل تبدیل می‌کند، در حرکت هستند و نفس مادامی که در بدن خودش است، جوهر و فعلیتش افزوده می‌شود و تدریجاً وجودش وجود قوی‌تری می‌شود (خواه از آدمهای خوب باشد، خواه بد) و قوت یافتن وجود، موجب استقلال در جوهریت و استعفای از محل (متعلّق به) می‌شود، تا به حدّی برسد که استعفای کامل حاصل شود.
پس اینکه معتقدان تناسخ می‌گویند: «نفس افراد بدکار تا وقتی که در بدن خود اوست، مجرّد الذات و مادی الفعل است و هنگامی که پس از مرگش به بدن حیوانی منتقل می‌شود، مادی الذات و الفعل می‌شود (یعنی دیگر ذاتش مجرّد نیست)، غلط می‌باشد. زیرا هرشی، غایات ذاتی‌ای دارد که به سوی آن میل می‌کند و حرکت وجودی رجوعی از شدید به ناقص و از قوی به ضعیف، به حسب ذات، ممتنع است (صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۸، صص ۱۶و۳و۲).
د) علاوه بر این، پاسخ دیگر صدرا آن است که غایت ذاتی اشیاء رسیدن به کمال مطلوب است. از سوی دیگر، غایت ذاتی بدن نیز رسیدن به نفسی است که قوه همه مراتب کمالی تجرّدی را دارا باشد تا بتواند در بستر آن، به کمالات مجرّد از ماده نایل گردد و این امر بدون نفس حادثی که ذاتاً غیر مادی و فعلاً مادی بودی و همه مراتبش را به طور بالقوّه دارا باشد تحقق نمی‌یابد. از سوی دیگر، نفس با رسیدن به کمال و غایت ذاتی‌اش، که عبارت است از:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:34:00 ق.ظ ]