۲-۳ تبیین نظری سیستم مغزی بازداری- فعال ساز رفتاری(BIS / BAS)

هانس آیزنک و جفری گری در میان نخستین پیشگامان فرضیه صفات شخصیت، چشم انداز تازه‏ای از تفاوت های فردی در این حیطه از کارکرد مغز ارائه دادند. هر دو نظریه پرداز با این فرض آغاز کردند که ما می‌توانیم فرایند های مغزی را توسط معانی ساده ‏شده‏ای از مفهوم سیستم عصبی مشخص کنیم زیرا این مفاهیم مدارهای کلیدی مرتبط با شخصیت و رفتار را در بر دارند و در این میان نظریه صفت مبتنی بر تحلیل عاملی دیدگاه روان- زیست شناختی آیزنک و نظریه سیستم بازداری- فعال ساز رفتاری گری، حمایت بین‌المللی گسترده ‏ای دریافت کرد و شدیداًً مورد حمایت تجربی قرارگرفت ( هیپونیمی، ۲۰۰۳).

۲-۳-۱ نظریه شخصیتی آیزنک

آیزنک (۱۹۹۰) در نظریه زیستی خود ‌در مورد شخصیت از دو مفهوم “تحریک” و “بازداری” که برای اولین بار توسط پاولف روسی مطرح شده بود استفاده کرد. او در نظریه خود از بُعد درونگرایی- برونگرایی و بُعد نروتیسم یاد می‌کند. از نظر آیزنک سیستم عصبی افراد درونگرا به طور ذاتی مستعد تحریک و سیستم عصبی افراد برونگرا مستعد باز داری است. در نظریه آیزنک سیستم فعال کننده شبکه ­ای(ARAS) که ساختاری در مغز است، در هر فردی به شکل متفاوت عمل می‌کند. همچنین عملکرد این سیستم در درونگراها باعث اجازه عبور دادن محرک و در افراد برونگرا مانع عبور محرک و در نتیجه عدم تحریک و بر انگیختگی می شود.

بر طبق الگوی سه عاملی برونگرایی، روان آزرده ‏گرایی و روان گسسته گرایی آیزنک، بعد شخصیتی روان آزرده گرایی با بعد درونگرایی متعامد است. افرادی که نمره بالایی در مقیاس برونگرایی می گیرند، عموماً معاشرتی، خونگرم، اجتماعی، فعال و خوشبین هستند، در حالی که آنهایی که نمره ای پایین در این بعد می گیرند(درونگراها) اغلب افرادی ساکت، غیر اجتماعی، منفعل و مراقب هستند. آیزنک پیشنهاد کرد که تفاوت های فردی در برونگرایی منعکس کننده تفاوت در شدت برانگیختگی قشر مخ‏(کرتکس) است و از تفاوت در واکنش به نظام فعال ساز شبکه ای صعودی به محرک های محیطی ناشی می شود، وی استدلال کرد که درونگراها برانگیختگی کرتکس بیشتری نسبت به برونگراها دارند و آسان تر شرطی می‌شوند.

در نظریه آیزنگ، روان آزرده ‏گرایی نیز به عنوان انعکاس تفاوت های فردی در واکنش به محرک های منفی محیط در نظر گرفته شد. افرادی که نمره بالایی در روان آزرده ‏گرایی می گیرند نسبت به کسانی که نمره پایین تری می گیرند، به محرک های ناخوشایند واکنش منفی تری نشان می‌دهند و مستعد تجارب ناخوشایند هستند. آیزنک دو سیستم مغزی اصلی را به عنوان کلید مؤلفه های مفهوم سیستم عصبی خود معرفی کرد که عبارتند از: مدار شبکه ای قشری و سیستم لیمبیک.

به اعتقاد آیزنگ:

الف) مدار شبکه ی قشری، برانگیختگی ایجاد شده قشری را توسط ورود محرک ها کنترل می‌کند.

ب) شبکه لیمبیک پاسخ به محرک های هیجانی را کنترل می‌کند. برونگرایی- درونگرایی با برانگیختگی پذیری مدار شبکه قشری مرتبط است تا آنجا که درونگراها معمولأ برانگیخته تر از برونگراها هستند.

همچنین به اعتقاد آیزنگ روان آزرده گرایی- پایداری هیجانی با برانگیختگی پذیری مدار شبکه لیمبیک در ارتباط است. تحت تحریک هیجانی قوی فعالیت سیستم لیمبیک به سطح کرتکس گسترش می‌یابد به طوری که روان آزرده ها در شرایط تحریک هیجانی، بیشتر از افرادی که دارای پایداری هیجانی هستند برانگیخته می‌شوند. آیزنک ابتدا بعد سوم نظریه ی خود را با کنش سروتونرژیک ارتباط داد اما بعداً روان گسسته گرایی را با دوپامین مرتبط دانست (آیزنک، ۱۹۷۷).

۲-۳-۲ نظریه کلونینجر[۳۴]

کلونینجر (۲۰۰۵) کار خود را بر ساختار شخصیت به منظور ارائه طرحی برای تبیین تفاوت های موجود در بیماران دارای اختلال جسمی سازی(شکایت از مشکلات جسمی یا سندرم بریکت) آغاز نمود. او دریافت که بیماران با اضطراب جسمانی دارای نشانه های شخصیتی تکانشور- پرخاشگر هستند، ولی بیمارانی که اضطراب شناختی دارند نشانه های شخصیتی وسواسی- اجباری دارند و قبلاً نیز آیزنک نشان داده بود که بیماران دارای اضطراب جسمی از تیپ شخصیتی روان نژند- برونگرا و بیماران دارای اضطراب شناختی تیپ شخصیتی روان نژند- درونگرا هستند. کلونینجر مدلی عمومی را ارائه نموده است که شخصیت بهنجار و نابهنجار را شامل می شود. او منتقد نظریه آیزنک بوده و معتقد است که نظریه های آیزنک و دیگران فقط جنبه‌های فنوتایپی شخصیت که قابل مشاهده اند را می سنجد. چرا که در این نظریه ها ساختارهای فنوتایپی و ژنوتایپی یکسان فرض می‌شوند. کلونینجر اعتقاد دارد که برونگرایی آیزنک از نظر ژنتیکی دارای ماهیتی ناهمگن است. در حالی­که برونگرایی از نظر او ترکیبی از ویژگی های تکانشوری و اجتماع آمیزی است که از لحاظ ژنتیکی همگن و مستقل از همدیگر می‌باشند. این بدان معنا است که ژن های مختلف بر فعال شدگی، تداوم و بازداری رفتار موثرند. به اعتراف خود کلونینجر، نظریه جفری گری در زیربنای نظریه او مؤثر بوده است.

۲-۳-۳ نظریه شخصیتی گری

نظریه شخصیت گری در قالب ( نظریه سیستم های مغزی- رفتاری) نیز همانند نظریه آیزنک بر وجود ارتباط بین ابعاد شخصیتی و فرآیندهای مغزی توجه دارد و جهت تبیین تفاوت های فردی به نقش عوامل زیستی- عصبی اشاره می‌کند، و در این راستا فعالیت، چگونگی استقرار و غلبه سیستم های مغزی- رفتاری را در افراد به عنوان عامل ایجاد کننده تفاوت های فردی در توجه و انتخاب محرک ها و بروز رفتار می‌داند.

اما به نظر می‌رسد این مدل بیولوژیکی پایه های هیجانی روشن تری نسبت به نظریه آیزنک دارد. گری نشان داد که اضطراب و زودانگیختگی ابعاد عمده شخصیت هستند، او این ابعاد را بر روی فضای نظریه آیزنک بنا نهاد. مدل گری بیان می‌کند که ساختارهای مختلف مغز، سه سیستم انگیزش اساسی را راه انداری می‌کنند که در تعامل با تقویت رفتاری هستند ( گری، ۱۹۷۲).

گری (۱۹۸۷) با آزمایشات خود نشان داد که داروهای ضد اضطراب موجب کاهش روان نژندی و افزایش برونگرایی می شود، در نتیجه اضطراب خود یک بُعد مستقل است که چیزی غیر از یافته های آیزنک هست. همچنین تکانشوری نیز بُعد مستقلی دارد تا اینکه ترکیبی از برونگرایی و روانژندی باشد. در واقع نظریه شخصیت گری بر تکامل مجزای مکانیزم های پاداش و تنبیه در مغز مهره داران تأکید می ورزد. سه سیستم مغزی رفتاری که به اعتقاد گری زمینه ساز تفاوت های شخصیتی اند عبارتند از: ۱- سیستم فعال ساز رفتاری (BAS) که نمایانگر حساسیت به نشانه های پاداش است، ۲- سیستم بازداری رفتاری(BIS) که مسئول پاسخ به نشانه های تنبیه است و ۳- سیستم جنگ- گریز انجماد(FFFS)، که به تجربه های آزارنده غیرشرطی مربوط می شود (چانگ، ۲۰۰۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت