روش تحقیق پیش روتوصیفی،تحلیلی است که براساس مطالعه منابع دینی وبهره گیری ازیافته های روانشناسی،جامعه شناسی وعلوم تربیتی ودرمحیط کتابخانه شکل گرفته است. .
فصل اول
کلیات
مقدمه:
تأمین نیازهای روحی وروانی برای انسان ضروری است. برهمین مبنا نیازهای روانی از احتیاج های اساسی قلمداد می شود وازمهمترین نیازهای روانی برخورداری افراد از محبت است. باتوجه به اینکه محبت به عنوان یک نیاز روانی در رفتارانسان نقش اساسی ومؤثری ایفا می کند ونظر به این که محبت به عنوان یک هنربه دانش وکوشش نیاز دارد،ضرورت بحث دربارۀ آن به خوبی آشکار می شود.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ناگفته نماند «محبت» در زندگی انسان به قدری مهم است که تاریخ آن را بهترین راه برای پاسخگویی به خواسته های فطری انسان می دانید واین حقیقت را خاطرنشان می سازید که کسانی که ازپیمودن راه «محبت» محرومند، از اندیشه های خود آنچنان که باید،طرفی نمی بندند وحتی گاهی ممکن است از آنها هیچ سودی نبرند.
۲.گفتار نخست: شناخت محبت
۱-۲. معنای لغوی محبت
محبت مأخوذ از حب به معنی دوست داشتن وگرایش روحی به چیزی پیدا کردن است.ابن منظور می گوید: حِبَّ به معنی دوست، که مانند عشق وعشیق ومعشوق عزیز ومحبوب است.مؤنث آن حِبه وجمع آن احباب وحبّان وحبوب است. حبیب گاهی به معنای محبّ (اسم فاعل آن) دوستدار وگاهی به معنی محبوب (اسم مفعول) است.لذا حبیب به معنای یار، دوست، معشوق ،محبوب گفته شده است. حب نقیض بغض می باشد ومترادف با وداد به معنی دوستی است و محبت مأخوذ از حب می باشد[۱].
در قرآن مجید فعل ثلاثی این کلمه مطلقاً به کار نرفته وهمه از باب افعال واستفعال وتفعیل استعمال شده است .ولی مصدر ثلاثی بارها آمده است[۲].صاحب تاج العروس نیز درمورد واژه حب می گوید:حب نقیض بغض وهم معنی با وداد ، و محبت همچون حباب به معنی محابه ومواده وحب می باشد.او هم محبت را از حب (کسرحاء) می داند[۳].
حب(فتح حاء) به معنای او را دوست داشتن آمده است و حب ا لشیء را به علاقمندی به آن چیز مطرح می کنند.۴
این کلمه درفارسی نیز به همین صورت متداول می باشد و اهل لغت ، معانی ای رابرای آن ذکر کرده اند: «حب از ریشه “ح ب ب"به معنای مهر، دوستی، ودّ، وداد، مودت، محبت، دوست داشتن، دوستناک شدن، مقابل بغض ودشمنی است.» این واژه درترکیب اضافی به صورت هایی مانند حب وطن (وطن پرستی)حب مال وحب نفس وحب نوع وحب ولد به کار رفته است[۴].
این کلمه به فتح میم صحیح است وآنچه به ضم مشهوراست غلط می باشد چه مصدر میمی از ثلاثی مجرد به ضم اول مستعمل شده است واین کلمه نظیر ودّ ،وداد ،دوستی ومودت وعشق می باشد.حب به معنی دوستی ،دوست داشتن ، دوست داشت آن را،محبت ، نیک خواهی ،مودت ، شفقت می باشد.
۲-۲. واژگان مترادف محبت
برای محبت واژه های قریب المعنایی زیادی ذکر شده است که در ذیل به معرفی برخی از آنها می پردازیم.
عشق :به معنای دوستی زیاد و محبتی است که به حد نهایی برسد.[۵]
عشق مترادف با محبت می باشد با تفاوت اندکی که عشق میل شدید است برای رسیدن به مقصود،چنانچه عشق شهوانی نباشد رواست که عاشق تمایل به وصال جسمانی معشوقه نداشته باشد واندیشه اش ازنیل به وصال معشوق خالی باشد[۶].
مودت : مودت از ود و به معنای دوست داشتن در همه امور خیر می باشد.[۷] نسبت مودت به محبت مانند نسبت خضوع وخشوع است. خشوع نوعی تاًثر نفسانی است از کبریا وعظمت که اثر ظاهری آن درمقام عمل وخضوع است[۸] به عبارت دیگر مودت آن محبتی است که آثار وپیامدهای آشکاری مانند الفت ، مراودت واحسان به همراه داشته باشد .[۹]
چنان که درباره محبت بین زوجین واژه «مودت» به کاربرده شده است «وجعل بینکم مودهً رحمهً» [۱۰]چرا که این دوستی با الفت واحسان آنان با یکدیگر همراه است وخداوند هم خودش را «ودود» معرفی کرده است، چرا که محبت خداوند با نعمت ، احسان وبخشش همراه است.به عبارت دیگر محبت از امور درونی است وشعله درونی عاطفه را به حرکت در می آورد ولی مودت امر بیرونی ومتأثر از محبت می گردد.
شفقت: از «ش ف ق »که اشفاق به معنای عنایتی است آمیخته به خوف چون با “من"متعدی شود معنای خوف در آن ظاهرتر است واگر با “فی"متعدی شود معنی اعتنا در آن آشکارتر است که مترادف با محبت می باشد.
رحمت : دراصطلاح به معنای مهربانی ورقتی است که مقتضی احسان است نسبت به شخص مرحوم ، گاهی فقط در مهربانی وگاهی فقط دراحسان به کار می رود[۱۱].
الفت : از دیگر واژگانی است که با محبت مترادف است ، مصدر باب تفعیل و به معنی جمع شدن با میل و رغبت است[۱۲]، انس گرفتن ، همدلی ، یکرنگی ، خوگرفتن را می توان از کارکردهای الفت دانست.[۱۳]
لطف : به معنای آنچه که انسان را به طاعت نزدیک واز معاصی دور می کند ولطیف از اسماء الهی است به معنای رفیق با بندگانش وآنچه به نفع بندگانش است را به آنها می رساند.[۱۴]آنچه به طور مشترک در میان این اصطلاحات می توان یافت کرد عنایت و توجه به دیگران می باشد ولی و هرکدام این عنایت را بطریقی حاص تبیین می کنند و آنچه در این پژوهش مد نظر است عدم افراط و رعایت اعتدال در توجه و عنایت می باشد که به عنوان محبت مطرح گردیده و ظهور و بروز این عنایت می باشد که در اصطلاح مودت نامیده می شود.
۳-۲. معنای اصطلاحی محبت
واژه محبت از واژه های است که توجه دانشمندان علوم مختلف را به خود جلب کرده است وهرکدام پیرامون معنای آن تعاریفی را ارائه کرده اند. ولی با تأمل می توانیم به این مطلب اذعان کنیم که واژه محبت از جهت اصطلاح تفاوت چندانی با معنای لغوی آن ندارد هرچند در علم اخلاق آنرا از حب و به معنای میل طبع به شی ای که در ادراکش لذت است[۱۵] و می توان اینگونه تعریف کرد:ابتهاج به شی یا شی که موافق با طبیعت انسان است اعم از اینکه آن شی یک امر عقلی است یاحسی،حقیقی باشد یا ظنی[۱۶] وآنچه قابل توجه است منوط بودن حالت التذاذ ومیل از هرچیزی بر شناخت آن چیز می باشد.
محبت را همچنین اساس خلقت معرفی وآنرا کشش عمومی می دانندکه تمام موجودات را به هم مرتبط ومتصل ساخته است.
در برخی تعابیرعرفانی از محبت اینگونه یادشده است: همه وجود را محو گرداند و رنگ خود بخشد به شرط آنکه حالی مستقر گردد. درهمین زمینه محو محبوب گشتن،نوری گفت : چون روی به کلی در قبله محبت آورد ، محب ومحبوب ومحبت او یکی شد ،رسم بیگانگی ازمیان هردو برخاست، نتیجه غیرت محبت است که روی اورا از همه جهات بگرداند ودرقبله خود آورد ،واز قید محبوب خارجیش ،آزاد گرداند.[۱۷]
محبت را مأخوذ از حباب نیز معنا نموده اند و آن غلیان آبی است در حال بارانی عظیم .با این قیاس گفته اند :پیوسته دل دوست ،اندراشتیاق رؤیت دوست ، مضطرب باشد وبی قرار چنانکه اجسام به ارواح مشتاق باشند وقیام جسم به روح باشد ، قیام دل به محبت بود وقیام محبت ،به رؤیت و وصل محبوب باشد.[۱۸]
از منظر علماء علم تصوف محبت به معنای خروش وهیجان درآمدن دل در مقام رسیدن به لقای محبوب خود دانست ،محبتی که محب تمام صفات را از خروش نفی می کند وخود را محو در محبوب می بیند ودر مقام اثبات محبوب به تمام ذاته برمی آید.
هجویری می گوید :محبت حق نسبت به بنده ارادت خیر بود ورحمت ومحبت اسمی از اسامی ارادت است وبالجمله محبت خدا آن است که بنده را از معاصی برهاند ومقامات واحوال عالیه وی را کرامت فرماید.[۱۹]
یکی از حقایقی که هر فردی در وجدان خود می یابد ونمی تواند منکر شود ،حقیقتی است که نام آن را حب وبه فارسی دوستی می گذاریم.مانند دوست داشتن غذا ،زنان ، مال ، جاه وعلم ،که دوستی اینها از مصادیق حب است وهیچ شکی در دوستی آنها در دل وجود ندارد ونیز شکی نیست در اینکه کلمه دوستی وحب در این پنج مصداق به یک معنا وازنوع اشتراک معنوی استعمال می شود نه اشتراک لفظی[۲۰]حال باید دید بااینکه حب در این مصداق معانی مختلفی دارد ،چرا کلمه حب در همه به یک جور صادق است ؟
حب مخصوص به غذا ومیوه بدان جهت است که با طرز کار دستگاه گوارش ارتباط دارد ، اگر فعالیت این دستگاه نبود و بدن در استکمال خود نیازی به طعام نداشت ،قطعاً ما نیز طعام را دوست نمی داشتیم وطعام محبوب ما نمی شد. پس حب ما به غذا در حقیقت حب ما به غذا نیست ، بلکه حب دستگاه گوارش به فعالیت خودش است ، این دستگاه می خواهد انجام وظیفه کرده وسوخت وساز بدن را به بدن برساند ، همین خواستن عبارت از حب به غذا است وخوش آمدن ولذت غذا ،کار دستگاه گوارش است ونقصی را که به واسطه گرسنگی مشاهده می کندرفع می نماید.پس هریک از قوای بدن فعل خود را دوست دارند واین دوستی او را به سوی فعلش جذب می کند ،چشم را به سوی دیدن آنچه دوست دارد جذب می کند وگوش را به سوی شنیدن وهمچنین هرقوه دیگر را. این نیست مگر به خاطر اینکه کار هرقوه ، کمال است وهرقوه ای با کار مخصوص خود ،نقص خودرا تکمیل نموده وحاجت طبیعی خود رابرمی آورد ،اینجاست که مفهوم برای اشکال بحث و به بیان چند نکته می پردازیم .
حب ارتباط و کششی است میان محب و محبوب به منظور رسیدن به کمال و یا به عبارتی ارتباط صمیمانه بین علت معلول و آنچه خوب است مطرح گردد بیان اقسام محبت است که به محبت طبیعی،خیالی و عقلی تقسیم می گردد.
ازآن جهت که ربط علت تامه با معلولش با رابطه ناقصه با معلولش یکسان ودریک مرتبه نیست به همین حساب آن کمال که به خاطر آن چیزی محبوب ما واقع می شود،از جهت ضروری بودن وغیر ضروری بودن ونیز از جهت مادی بودن مانند تغذی غیرمادی بودن مانند علم یکسان نیست و بلکه شدت و ضعف دارد.
درپایان می توان اینگونه نتیجه گرفتکه:محبت تنها وسیله وصال هر طالبی نسبت به مطلوب خویش است ودوست را به سوی محبوب ومعشوق خود جذب می کند تا بدان وسیله نقص خویش را برطرف سازد ،محبت ودوستی ، موقعی حقیقت دارد که شخص نسبت به خود آن شیء، وبه جمیع متعلقات آن ، علاقمند بوده[۲۱]وبه تمام جوانبش حالت خضوع وتسلیم داشته باشد،درچنین حالی مسلماً محبوب نیز به او علاقه پیدا خواهد کرد.[۲۲]
جایگاه محبت:
محبت یک جاذبه و کشش است، که ظرف و مکان مادی ندارد، بلکه نیازمند ظرف و جایگاه معنوی است. اما این جایگاه معنوی و غیر مادی چیست؟قرآن کریم می‌فرماید: «و الَّفَ بینَ قلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِه اِخواناً»[۲۳] خداوند میان دل‌های شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او دشمنی و کینه‌هایی که نسبت به هم داشتید، تبدیل به دوستی و برادری شد»، استفاده می‌شود که محبت افراد با یکدیگر با قلب آنان ارتباط دارد و در اثر الفت بین قلوب، بین آنان محبت ایجاد می‌شود. در دعای کمیل نیز می‌‌خوانیم: « وقلبی بحبک متیما»، خدایا دلم را با دوست داشتنت، رام و منقاد گردان.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت