موضوع پیوستگی جهانی سازی و حق توسعه در گفتار دبیرکل اسبق سازمان ملل متحد، آقای کوفی عنان نیز به­خوبی بیان شده است. از نظر او: ” ترکیب توسعه ­نیافتگی، جهانی سازی و تحولات سریع آن چالش­های ویژه­تری را بر حقوق بشر بین ­المللی وارد ساخته است. ‌بنابرین‏ در دنبال کردن مباحثی چون حق توسعه، مشارکت در جهانی سازی و مدیریت تغییرات، باید توجه کرد که همگی این­ها انگیزه­هایی در خدمت حقوق بشر باشند.” (Steiner and Altson, 2008, 735) ‌بنابرین‏ ‌می‌توان گفت که در واقع اصول حقوق بشری، من­جمله حق توسعه، باید جزئی از جهانی سازی باشند و این امر نه تنها در تحقق توسعه، بلکه در تسریع روند جهانی سازی هم مؤثر خواهد بود.

گفتار سوم: تئوری حاکم در عمل

با فروپاشی جهان دوم یعنی جهان کمونیست و در نتیجه پایان یافتن جهان سوم، بسیاری کسان پایان هر گونه تقسیم‏بندی جهان به شرق و غرب، شمال و جنوب و توسعه‏یافته و توسعه‏نیافته را جشن گرفتند؛ اما گونه­ تازه‏ای از نابرابری‏ها و واگرایی فزاینده بین کشورهای صنعتی و درحال توسعه از یک سو و در میان خود کشورهای درحال­توسعه از سوی دیگر در سایه فرایند جهانی سازی پدید آمد. (مسعودنیا، ۱۳۸۳، ۸۰-۷۹)

شاید نتوان به­ طور قطع مشخص کرد که کدام تئوری در عمل بیشتر بر روند روابط میان کشورها و پیشرفت حق توسعه تأثیر دارد؛ چراکه امروزه تقریباً در هر نقطه­ای از جهان این امر بسته به سطح توسعه یافتگی کشورها متفاوت ‌می‌باشد. کشورهای عقب­مانده که در پایین­ترین سطح از توسعه قرار دارند، هنوز هم در چالش تئوری سه جهان یا بهتر است گفته شود دو جهان شمال و جنوب قرار دارند و به ادغام شدن در تئوری جدیدتر، یعنی جهانی سازی، با دیده­ی تردید و اکراه می­نگرند؛ هرچند که به­ طور ناخودآگاه در آن درگیرند. کشورهای دیگر نیز که در سطح بالاتری از توسعه هستند، به گمان خود در راه رسیدن به جهانی یگانه­اند اما در واقع هنوز از قالب تقسیم ­بندی جهان­ها خارج نشده­اند.

در واقع حقیقت امر همان­طور که آقای اندرسون بیان می­ کند، آن است که: “آثار فراگیر فرایند جهانی سازی در کشورهای فقیرِ جنوب هم حداقل به همان ­اندازه­ کشورهای ثروتمندِ شمال مشاهده می­ شود. این کشورها از نهادهای بین ­المللی مثل سازمان تجارت جهانی نیز تأثیر پذیرفته و بر آن تأثیر می­گذارند.” (Anderson, 2001, 1)

در نظر مخالفینِ فرایند جهانی سازی، که هنوز تئوری جهان­ها را حاکم می­دانند، این پدیده در دل خود دارای پارادوکس و تضاد است.

پرسشی که این گروه مطرح می‏ کنند این است که چگونه ممکن است دو جهان، یکی غنی و ثروتمند و دیگری فقیر و گرسنه در کنار هم زندگی کنند و هر دو لذت جهانی سازی جهان را ببرند؟! (سیدنورانی، ۱۳۷۹، ۱۶۱) در واقع باید بدانیم که تئوری جهانی سازی بدون در نظر گرفتن تئوری جهان­ها نمی­تواند روند مورد نظر خود را بپیماید؛ چراکه برای رسیدن به آرمان­ها و اهدافش باید با در نظر گرفتن توان اقتصادی و سطح توسعه کشورها عمل کند و تنها در این صورت است که یک پروژه­ی موفق خواهد بود. در این راستا، در نشست توسعه هزاره­ی ملل متحد، قرار بر این شد که توسعه جهان سوم، جهانی شود و جهانی سازی برای همه مردم جهان باشد؛ و اظهار شد که تنها در این صورت است که به حق توسعه نیز عمل می­ شود.

از طرفی منتفع کردن همه مردم در سه جهان از جهانی سازی، به مفهوم برداشتن گام­هایی حتی برای مشارکت دادن آن­هایی است که به­ طور کامل از ترسیم سرنوشت آینده­ی خود محروم ‌شده‌اند. (بزرگی و صباغیان، ۱۳۸۴، ۱۸۰) یعنی حتی آن­هایی که همواره تحت استعمار بودند و اکنون جهان سوم محسوب می­شوند هم باید در جهانی سازی سهیم باشند تا بتوانند به توسعه و سطح برابر با بقیه­ جهان برسند و در عمل به تئوری سه جهان پایان دهند.

در رابطه با تأثیر روند تئوری جهانی سازی و تئوری جهان­ها بر یکدیگر دو دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاه اول این است که اگر جهانی سازی بخواهد به معنای واقعی که محو فاصله­های زمانی و مکانی و نزدیکی جهان­ها برسد، باعث از میان رفتن تئوری سه جهان می­ شود؛ چراکه در این راستا باید همه جهان­ها به یک اندازه توسعه یابند. در این نگرش جهانی سازی موجب افزایش رشد در زمینه­ اقتصادی و دیگر زمینه­هاا، به گونه ­ای که همه کشورهای جهان تقریباً به سطح برابری برسند، می­ شود. برای مثال در نیم قرن اخیر اکثر کشورهایی که سعی کردند در جهانی سازی ادغام نشوند و خود به تنهایی به رشد و توسعه دست­یابند، دچار شکست ‌شده‌اند؛ ولی در عوض کشورهایی که از جهانی سازی استقبال کردند، به­مراتب عملکرد بهتری داشته اند.

در دیدگاد دوم، جهانی سازی به­ظاهر مرزها را درمی­نوردد، یعنی بدون آن­که شکاف توسعه یافتگی را درنظر بگیرد؛ که در این حالت نه تنها تئوری سه جهان را از بین نمی­برد، بلکه بر فاصله­ ملل نیز افزوده می­ شود.

برای مثال طبق گزارش صندوق بین ­المللی پول: “به موازات پیشرفت روند جهانی سازی، شرایط زندگی (به­ ویژه وقتی با شاخص­ های گسترده ­تر رفاه و آرامش سنجیده شود) در تمامی کشورها به­ طور چشم­گیری بهبود یافته است. اما با وجود این، بیشترین بهره از این روند نصیب کشورهای پیشرفته و تنها تعداد اندکی از کشورهای درحال­توسعه شده است.” (IMF, 2000, 12) و این خود به­نوعی افزایش فاصله­ جهان­ها را به­دنبال داشته است. ‌به این نوع جهانی سازی، “جهانی سازی نامتوازن”[۲۱۷] گویند.

فیدل کاسترو جهانی سازی نامتوازن را بدین­صورت تشریح می­ کند: “در این جهانی سازی، درست است که ما همگی سوار بر کشتی واحد جهانی هستیم؛ ولی کشورهای شمال در این کشتی در کابین‏های مجهز و شیک اسکان دارند و کشورهای درحال­توسعه را ‌به این کابین‏ها راهی نیست.” (سیدنورانی، ۱۳۷۹، ۱۶۲) یعنی با وجود جهانی سازی، کشورها در یک دنیای جهانی، در سطوح متفاوتی از توسعه بوده و هنوز هم شکاف جهان­ها وجود دارد. در این دیدگاه، تئوری جهانی سازی و تئوری سه جهان با هم بر روابط بین ­المللی حاکم هستند.

از دیگر مواردی که جهانی سازی به توسعه تئوری سه جهان کمک کرده و ملت­ها را از توسعه­ای که حق آن­هاست، محروم و فاصله­های جهان­ها را زیادتر می­ کند، طبق نظر خانم سارا همیلتن؛ “تناوب کشورهای توسعه ­یافته در رفتار با ملت­های درحال­توسعه از طریق قراردادهای تجارت آزاد است.” (Hamilton, 2008, 14) چراکه در این قراردادها، معیار توسعه ­یافتگی و توان اقتصادی کشورها مورد توجه قرار نمی­گیرد و اغلب مزایای زیادی برای طرف قوی­تر و عوامل منفی بسیاری برای طرف ضعیف به­دنبال دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت