۱- کارکردهای دین برحسب نوع نگرش( مثبت یا منفی بودن)
اندیشمندانی که در حوزه دین مطالعه و تحقیق میکنند بر حسب نوع نگرشی که به کارکردهای دین دارند رویکردهای مختلفی را مطرح میکنند که به آنها اشاره می کنیم.
۱-۱- کارکردهای منفی دین
گروهی دین را دارای کارکرد منفی میشمارنداز جمله این گروه میتوان به مارکس و به تبع آن مارکسیستها اشاره کرد.
مارکس و مارکسیستها بر این باورند که دین، هیچ گونه کارکرد مثبتى ندارد و نه تنها موجب تکامل حیات اجتماعى و زمینه‏ساز سعادت بشر نمى‏شود بلکه مانع تکامل انسانها و موجب تخدیر ملتهاست.
آنها در فلسفه تاریخ و تکامل اجتماعى بر رشد ابزار تولید، تأکید کرده و تغییر روابط اجتماعى انسانها را زاییده تحول ابزار تولید دانسته‏اند. به زعم مارکس با پیدایش اولین ابزار تولید، «برده دارى و مالکیت فردى‏» شکل مى‏گیرد و در کنار این شکل‏گیرى «دولت و مذهب‏» پدید مى‏آید. از این رو دولت و مذهب، حامیان سرمایه‏دارى و مالکیت فردى‏اند و مثلث «زر و زور و تزویر» و «تیغ و طلا و تسبیح‏» را ظاهر مى‏سازند. بر اساس این نظریه، پیامبران، دست‏ نشانده خرده مالکها و سرمایه‏داران هستند. به همین دلیل با نفى طبقات و تحقق جامعه بى‏طبقه، دین نیز رو به زوال مى‏رود. به گفته لنین:
«آموزش و پرورش مى‏تواند به تضعیف دین کمک کند، اما در نهایت، خود جریان دیالکتیکى، بهترین مربى است. هنگامى که جامعه بى‏طبقه تحقق یافت دین از میان خواهد رفت؛ زیرا شرایط اجتماعى و اقتصادى که موجب پیدایش دین مى‏شده دیگر وجود ندارد. [۵۱]»
مارکس نیز در این زمینه مى‏گوید:
«زورمندان و زرمندان براى فریب زیردستان و استثمار بیچارگان این عقده را ایجاد نموده‏اند. آنها براى این که بتوانند به بهره‏کشى خود ادامه دهند، مسأله دین را مطرح کردند تا ضعفا را وادار به صبر نمایند. » [۵۲]
استاد شهید مطهرى نیز در تبیین این نظریه مى‏نویسد:
«با پیدایش مالکیت، جامعه به دو طبقه متخاصم تقسیم شد: طبقه حاکم و بهره‏کش و دیگر طبقه محروم و بهره‏ ده. طبقه حاکم در سه چهره مختلف نقش خود را ایفا کرده است: دین، دولت، ثروت. به عبارت دیگر، عامل زر، زور، فریب. نقش ارباب ادیان، اغفال و فریب به سود ستمگران و استثمارگران بوده است. آخرت‏گرایى ارباب ادیان، واقعى نبوده، فریبى بوده بر چهره دنیا گرایى آنها، براى تسخیر طبقه محروم و انقلابى و پیشرو. پس نقش تاریخى ارباب ادیان از آن جهت منفى بوده است که همواره در جناح طبقه کهنه‏گرا و محافظه‏کار و طرفدار حفظ وضع موجود، یعنى صاحبان زر و زور بوده است. »[۵۳]
نیچه فیلسوف پست مدرن و ماتریالیست آلمانى نیز هرگونه زمینه‏سازى دین جهت ‏سعادت و تکامل انسانها را نفى کرده و با بیان دیگرى، دین را مصنوع دست‏ بشر جهت کارکردهاى منفى و منحط معرفى مى‏کنند.به اعتقاد او دین و مذهب، اختراع ضعفا براى ترمز اقویا است و ارباب ادیان مفاهیم عدل، آزادى، درستى، راستى، انصاف، محبت، ترحم، تعاون و. . .را، به عبارت دیگر اخلاق بردگى را به سود ضعفا یعنى طبقه منحط و ضد تکامل و به زیان طبقه اقویا یعنى طبقه پیشرو و عامل تکامل اختراع کردند و وجدان اقویا را تحت تاثیر قرار دادند و مانع حذف و از بین رفتن ضعفا و اصلاح و بهبود نژاد بشر و پیدایش ابرمردها گشتند. طبق این نظریه، هرگونه کارکرد مثبت از دین منتفى مى‏شود.
نقد نظریه مارکس و مارکسیست ها
نگرش تاریخى به دین اسلام، پندار و غلط بودن این نظریه و تحلیل را آشکار مى‏سازد و ما را از پاسخ دادن بى ‏نیاز مى‏کند. کارآمدى دین در سازماندهى اخلاقى و رفتار فردى انسانها و نیز تحولات اجتماعى و پیدایش انقلابهاى اسلامى، بر این ادعا خط بطلان مى‏کشد . خطا و خلط امثال مارکس و نیچه بر این بوده است که از یک قرائت‏ خاص از دین مسیحیت و جریانات تاریخى در دیندارى مسیحى به حکم کلى در باب تمام ادیان فتوا داده ‏اند. بنابراین نه تنها دین، مصنوع دست‏ بشر نیست و با اثبات عقلانى ضرورت بعثت پیامبران و نیاز بشر به دین این ادعا مردود مى‏شود بلکه دین، حقیقتى معصوم از خطاست که کارکردهاى مثبتى را به ارمغان مى‏آورد. پاسخ به احساس تنهایى، حفظ حیات اجتماعى و دهها کارکرد دیگر از ثمره‏ها و برکات دین است. [۵۴]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲-۱- کارکردهای مثبت دین
گروهی بر کارکرد مثبت دین تاکید دارند.این گروه به دو دسته تقسیم میشوند:
۱-۲-۱- همیشگی بودن کارکردهای مثبت دین
برخی کارکردهای مثبت دین را همیشگی و جانشین ناپذیر میدانند.دورکیم از این جمله است. به نظر دورکیم از آنجا که همواره جامعه وجود دارد و انسان نمی‏تواند بی جامعه به زیست اجتماعی خود ادامه دهد و اهداف خود را محقق سازد، دین نیز همواره وجود خواهد داشت؛ زیرا دین مهم‏ترین عامل پیوند اجتماعی است. ممکن است ادیان جدیدی پدیدار شوند یا ادیان فعلی از بین بروند، اما اصل دین هرگز از بین رفتنی نیست. در اینجا دورکیم در برابر کسانی چون مارکس و فروید ـ که هر یک به نوعی دین را عارضی و بیمارگونه می‏دانستند و نوید می‏دانند که دین روزی از بین خواهد رفت ـ می‏ایستد، و نظر آنان را با تحلیلی که خود ارائه می‏دهد، نقد می‏کند. دین نه زاده تخیلات بیمارگونه فرد است و نه زاده گروهی خاص برای تسلط بر دیگران. از نظر دورکیم هرچند دین ساخته دست بشر است، اما این آفرینشی اجتماعی است و کارکرد اجتماعی و مفیدی دارد. دین ساخته طبقه خاصی نیست که برای استثمار طبقات زیردست ساخته شده باشد. دین دقیقاً محصولی اجتماعی است که برای ادامه بقای اجتماع لازم است.[۵۵]
۲-۲-۱- مقطعی بودن کارکردهای مثبت دین
برخی با وجود ستایش از خدمات گذشته دین، دوران آن را پایان یافته میخوانند. جامعه شناسی مطالعات خود درباره دین را در اولین مراحل با نوعی« بدوی شناسی» آغاز کرد. یعنی با این اعتقاد که دین متعلق به گذشته است و عنقریب از صحنه ذهن و صحنه روزگار محو خواهد شد.جامعه شناسی در این تلقی، تنها نبود بلکه همفکرانی نیز در دو حوزه مردم شناسی و روان شناسی داشت . کنت، فریزر و فروید هرسه دین را متعلق به دوره ابتدایی و کودکی بشر میدانستند و پیش بینی میکردند با عبور بشر از این مراحل دین و زمینه های اجتماعی آن نیز زائل خواهد شد. [۵۶]
اگوست کنت دو نظریه درباره دین دارد: نظریه اى براى تبیین دین که براساس آن دین معلول جهل علمى بشر است، چون بشر هنوز به مرحله اثباتی و علمی نرسیده است و نظریه اى دیگر براى بیان وظیفه وکارکرد ضرورى دین. تلفیق این دو نظریه به پارادوکس دین مى انجامد براساس نظریه اول، کنت با فلسفه پوزیتیویستى و قانون حالات سه گانه اش مرحله فکر دینی را به گذشته نسبت میداد و اولین حالت از حالات سه گانه نظریه خود را تئولوژیک میدانست، معتقد بود که امروز فکر پوزیتیویستی بعد از گذر از متافیزیک جانشین دین شده است، به طوری که فکر دینی به طور کلی از جامعه جدید رخت برمی بندد و فکر علمی جای آن را میگیرد، یعنى با رشد عقلى بشر دوره دینى پایان مییابد. [۵۷]
بر اساس نظریه دوم، دین براى جامعه ضرورت دارد؛ چون قوام جامعه بشرى به دین است.[۵۸] لذا نظریه هم ارزی کارکردی را مطرح کرد. این نظریه مى گوید دین و یا چیزى هم ارز (معادل) آن براى جامعه بشرى ضرورت دارد. همبستگى و وحدت اجتماعى، رهاورد وجود دین درجامعه بشرى است. با تلفیق دو نظریه تکاملى و هم ارزى کارکردى، کنت گره پارادوکس دین را مى گشاید . مقتضاى نظریه تکاملى این است که جامعه رو به مرحله اثباتى دارد . هم ارزى کارکردى هم مى گوید که بالاخره در هر جامعه اى چیزى که از نظر کارکرد هم ارز با دین است، باید وجود داشته باشد. از تلفیق این دونظریه چنین برمى آید که دینِ جامعه اثباتى، باید متناسب با جامعه اثباتى وعلمى باشد.کنت مذهبى رابنا مى نهد؛ مذهبى که به نیازهاى ثابت بشریت پاسخ دهد، و آن همانا مذهب «انسانیت» است . اگوست کنت، خود کلیسایى تأسیس کرد که پیروان مکتب انسانیت در آن جمع میشدند و انسانیت را مى پرستیدند . او مى خواست آدمیان، هر چند که محکوم به زندگى محدود در جوامع دنیوى دربسته اى هستند، با پیوند اعتقادات مشترک و ازراه هدفى مشترک، همه با هم متحد گردند . على رغم تلاش هاى کنت، مکتب انسانیت در اروپا رواج نیافت و مشمول قانون حالات سه گانه قرار گرفت ؛ یعنى به حالتی ناپدیدار در تاریخ بشریت و اندیشه اروپاییان مبدل گشت.[۵۹]
نقد نظریه اگوست کنت:
نظریه اگوست کنت را به ترتیب در چهار مسئله مذکور نقد مى کنیم:
الف – جهل علمی و منشأ دین :اگوست کنت هیچ دلیلی بر اینکه منشا دین معلول جهل علمی بشر است اقامه نکرده است. در حقیقت پیش فرض باطل او این است که گذشته بشریت ممکن نیست منشا معقولی داشته باشد پس باید از جهل بشر ناشی شده باشد.
ب- نقد قانون حالات سه گانه :در نقد قانون حالات سه گانه باید به دو نکته توجه نمود. نخست به ترتیب و نظمی که اگوست کنت برای سه مرحله در نظر میگیرد و دیگر به سه مرحله فرعی که در مرحله نخست (دوره ربانی) در نظر میگیرد. در مورد تقسیم قانون حالات سه گانه دو ایراد جدی در مورد ترتیب این مراحل وجوددارد. ابتدا اینکه اساساً این ترتیبی که کنت برای قانون حالات سه گانه بیان کرده اساس و پایه محکمی ندارد. چرا که امکان دارد انسانی در ابتدا به مرحله فلسفی یا دین وارد گردیده و سپس مرحله دینی خود را آغاز نماید.
ثانیاً این مراحل با یکدیگر ناسازگار نیستند. بسا انسانهایی که در مرحله علمی در همان یکتاپرستی باقی مانده اند؛ حتی بالاتر از این چه بسا دانشمندان زیادی که از بت پرستی بیرون نیامدهاند. بنابراین توالی و ترتیبی که کنت در این زمینه مطرح کرده است بی دلیل و بلکه خلاف واقع است. [۶۰]
ج- آیا دین با بت پرستی شروع میشود؟
بسیاری از مورخان ادیان و همچنین نظریه پردازان از جمله کنت ادعا میکنند که نخستین دینی که در میان بشریت پیدا شده است بت پرستی بوده است نه خداپرستی. آیا این ادعا را میتوان پذیرفت؟اولاً میتوان گفت که این مطلب هم حاصل نظریه پردازی است و واقعیت قطعی ندارد. مورخان هیچ دلیل قطعی در دست ندارند که نشان دهند نخستین دین بشریت بت پرستی بوده است. ثانیاً عدهای از دین پژوهان متاخر همچون لانگ نشان دادهاند که دین ابتدایی دین وحیانی بوده است.
د- بررسى پارادوکس دین و راه حل اگوست کنت: این پارادوکس از دو مسئله ناشى مى شود: ازسویى، بنابر تبیین اگوست کنت از دین، منشأدین جهل علمى است. لازمه این تبیین از ماهیت دین به نظر اگوست کنت، این است که با رشد علمى بشر، علت باور به دین منتفى مى شود. از سوى دیگر، وجود دین امرى ضرورى است و حیات جوامع به وجود دین وابسته است. پارادوکس دین لازمه ایستایى و پویایى اجتماعى مربوط به دین است.
پیش فرض پارادوکس دین، این است که ضرورت دین ناشى از بُعد اجتماعى بشراست.[۶۱] بنابراین پیش فرض کنت دین را در حدّ امری اجتماعى تنزّل مى دهد. بنابر نظر او، دین به دروغى شبیه مى شود که چاره اى جزگفتن آن نبوده و نیست. ولى مى توان ضرورت دین را در مرتبه اى مقدم از فطرت انسانها ناشى دانست؛ یعنى منشأ ضرورت دین را در خود فطرت انسانها جستجوکرد.
ادیان گرچه کارکردهاى اجتماعى دارند، ولى همیشه موجب وحدت اجتماعى نبودهاند. بسیارى از ادیان به هنگام پیدایش ، وحدت اجتماعى حاکم را بر هم زده وقشربندى هاى مهمى را در اجتماع به وجود آوردهاند. بنابراین نمى توان نقش دین را صرفاً به امور اجتماعى تنزّل داد.[۶۲]
۲- کارکردهای دین برحسب قلمرو آن
مسأله اصلی در بحث قلمرو دین یافتن پاسخ مناسب به این پرسش است که دین در زندگی آدمی تا چه میزان کاربرد و نقش دارد، آیا دین آمده است تا به تمامی نیازهای انسان از جمله فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی و. .. پاسخ دهد یا تنها عهده دار پاسخ گویی به بر- خی از نیازهای انسان است . با ذکر این مقدمه به بیان نظرات مختلف در باب کارکردهای اجتماعی دین بر حسب قلمرو آن میپردازیم.
۱-۲- نظریات حداقلی دین و نقد آنها
برخی معتقدندکه دین تنها در بخشی از زندگی بشر نقش ایفا میکند نه در تمام آن . لذادیدگاه آنها را تحت عنوان نظریات حداقلی دین مطرح می سازیم و به بیان این دیدگاه ها میپردازیم:
۱-۱-۲-نظریه سکولاریسم
سکولاریسم که در زبان فارسی برای آن معادل هایی مانند عرفی گروی، دنیوی گروی، غیر دینی گرایی، نادینی ، دین زدایی، این دنیایی و این جهانی ذکرشده ، و در زبان عربی نیز از آن به «علمانیت» تعبیر شده ، دراصل، نوعی نگرش به جهان تلقی میشود. در این نگرش سکولاریسم بینشی است که طرفداران آن بر این باورند که میتوان جهان را به طور کامل و تنها با بهره گرفتن از خود جهان شناخت. بر این اساس جهان به مثابه منبع شناخت از چنان مرجعیتی برخوردار میشود که میتوان با مراجعه به آن، حتی معنا و ارزش جهان را بدست آورد . بدیهی است که در این صورت ارزش و جایگاه انسان در جهان و فهم هدف زندگی نیز با مراجعه به خود جهان ممکن است.این برداشت از سکولاریسم با مفهوم سایر اصطلاحات هم خانواده آن تناسب دارد. [۶۳] که از بین آنها به سکولاریزاسیون اشاره میکنیم.
سکولاریزاسیون از وقوع یک واقعیت در جامعه خبر میدهد و از این لحاظ با سکولاریسم که دلالت بر یک نگرش دارد، تفاوت مفهومی دارد. سکولاریزاسیون یک فرایند است که به قداست زدایی یا غیر دینی سازی نظام اجتماعی میپردازد. به عبارت دیگر سکولاریزاسیون یا عرفی شدن جریان تاریخی غیر قابل برگشتی است که طی آن جوامع از سلطه کلیسا و عقاید تعصب آمیز مابعد الطبیعی آزاد میشوند. با وجود این تفاوت مفهومی سکولاریزاسیون با سکولاریسم تناسب مفهومی هم دارد. لاری شاینر معانی متعددی را برای سکولاریزاسیون بیان میکند که دقت در آنها تناسب مفهومی آن را با سکولاریسم روشن میکند که عبارتند از :
الف .زمان دین :یعنی آموزه ها و نهادهای دینی حیثیت و اعتبار خود را از دست میدهند و راه را برای جامعه دینی باز میگذارند.
ب.سازگاری جهان :یعنی توجه افراد از نیروهای فراطبیعی جدا میشود و فقط به ضرورتهای زندگی دنیوی میپردازد.
پ.جدایی دین و جامعه :یعنی دین مربوط به زندگی خصوصی افراد میشود . به عبارت دیگر، خصلت درونی پیدا میکند و تسلط خود را بر جنبه های مختلف زندگی اجتماعی از دست میدهد.
ج.جایگزینی صورتهای مذهبی به جای باور داشتها و نهادهای مذهبی : یعنی اموری چون علم و دانش و رفتارهای انسانی که مبتنی بر قدرت خدایی تصور میشوند به پدیده های انسانی تبدیل میشوند.
د.سلب تقدس از جهان : یعنی انسان و جهان موضوع تبیینهای عقلانی بشر قرار میگیرند. در این جهان دیگر نیروهای غیر مادی هیچ نقشی ندارند.
هـ. حرکت از جامعه مقدس به جامعه دنیوی :یعنی در جامعه ارزشها و عملکردهای سنتی کنار میرود و همه تصمیمها و عملکردها بر مبنای عقلانی و فایده گرایانه انجام میپذیرد.[۶۴]
همانطور که ملاحظه میشود در این معانی، نوعی نگرش این جهانی و پذیرش مرجعیت جهان به مثابه منبع شناخت و کنار نهادن مرجعیت دین نمایان است.[۶۵]
بنابراین در نگرش سکولاریسم حقیقتی متعالی و فراتر از این جهان برای فهم آن و کنترل بر آن وجود ندارد . همانطور که آشکار است این نگرش در تقابل با دین است. این تقابل در عرصه های مختلف تجلی مییابد. که یکی از مهمترین آنها عرصه عمل و ارزش در جامعه انسانی است . بر این اساس به گفته براینر میتوان اختلاف دین و سکولاریسم را بر سر دو چیز دانست : یکی اینکه ارزشهای انسانی کدامند؟دوم اینکه ملاک مناسب عمل انسان چیست ؟آیا تکیه گاه ارزشهای انسانی در جهانی است که ما در آن زندگی میکنیم یا در چیزی ورای آن است ؟
در حالیکه دین در تبیین ارزشهای انسانی و ملاک عمل انسان به مرجع و حقیقتی متعالی ارجاع میدهد، سکولاریسم با نفی این مرجع، ارزشهای انسانی و ملاک عمل انسان را با استناد به خود این جهان توضیح میدهد.در این صورت به تعبیر یکی از نویسندگان، سکولاریسم عبارت است از توجه به این عالم ماده و چشم برگرفتن از مراتب دیگر وجود ؛مراتبی که ورای این حیات تنگ مادی ما قرار دارد . این چشم بر گرفتن در دو جا تحقق پیدا میکند :یکی در اندیشه های ما و دیگری در انگیزههای ما. بر این اساس جهان مادی مرجع اندیشه ها و انگیزههای انسان میشود و در نتیجه دو گونه سکولاریسم شکل میگیرد:سکولاریسم در اندیشه ها و سکولاریسم در انگیزهها. سکولاریسم در اندیشه ها به مفهوم منحصر دانستن دانستنیها ی خود به آنچه در این عالم ماده میشود دید و خواند، و سکولاریسم در انگیزهها به مفهوم معطوف کردن ذهن به همین حیات و معیشت دنیوی.
کاملاً واضح است که این برداشت از سکولاریسم، به معنی انکار مرجعیت دین در اندیشه ها و انگیزههای انسان است . بر اساس این نگرش ،دین در فهم ارزشها و تعیین ملاکهای عمل انسانها هیچ مرجعیتی نخواهد داشت. بنابراین سکولاریسم اندیشه ها و ارزشها را غیر دینی میکند و با توجه به شمول مفهومی آن نسبت به همه ابعاد زندگی ، از جمله زندگی سیاسی، وجه سیاسی آن ظاهر میشود. سکولاریسم در وجه سیاسی اش ، برنگرشی دلالت دارد که بر اساس آن مرجعیت دین در اندیشه ها و انگیزههای سیاسی انکار میشود . بر اساس این نگرش ارزشهای زندگی سیاسی و ملاکهای عمل در حوزه سیاست با ارجاع به خود جهان و زندگی این جهانی قابل فهم و تبیین است و دیگر نیازی به ارجاع به مرجع و حقیقتی متعالی نیست . بنابر این میتوان گفت سکولاریسم جایگزین دین میشود و دین را در عرصه های مختلف زندگی و به ویژه زندگی سیاسی کنار میزند . سکولاریزم برای عمل… انگیزه میدهد انگیزه ای که دیگر احتیاجی به دین باقی نمی گذارد. به اندیشه. ..رنگ دنیوی میدهد، به طوری که رنگ دینی را از آن میزداید. [۶۶]
به تعبیر بسیاری از جامعه شناسان، سکولاریسم، گرایش دین ستیزانه است و به حذف نقش دین در تمامی حوزه های اجتماعی معتقد است. لاکمن درباره ویژگیهای جوامع سکولار به عدم نیاز به نظامهای فراگیر ارزشی، عدم مشروعیت مذهبی، تبدیل دین به جنبه ای از زندگی خصوصی و گزینش فردی اشاره میکند . روشن است که سکولاریسم در مفهوم آغازین آن، نوعی بازسازی اندیشه دینی محسوب میشد؛ یعنی نجات دین مسیحیت از یوغ و سلطه آبای کلیسا، اما به تدریج به شکل رقیبی برای اندیشه و حیات دینی درآمد. [۶۷]
بنابر آنچه بیان کردیم میتوان گفت به اعتقاد سکولارها دین نباید مبنای اندیشه وفعالیتهای اجتماعی افراد قرار گیرد . آنها تلاش میکنند دین را از صحنه جامعه خارج سازند و به دین صرفاً بعد شخصی و فردی بدهند . از نظر آنها وظیفه دین رستگاری روح بشر و تأمین سعادت اخروی انسانهاست . بنابراین نقش و کارکرد دین از نظر آنها فردی و اخروی است و دین هیچ نقشی در زندگی اجتماعی انسانها ندارد.
۲-۱-۲- نظریه روانشناسان
روان شناسی دین از آن دسته علومی است که کاری به صدق و کذب گزارههای دینی ندارد.بلکه از آن جهت که دین به عنوان یک واقعیت در متن زندگی مردم وجود داردو بر شخصیت و رفتار آنها تأتیر گذار است آن را مورد توجه و مطالعه قرار میدهد و به بررسی اثرات و نحوه تأثیر گذاری آن میپردازد.اگر با دیدی روانشناسانه تمام مقولات دینی را ملاحظه کنیم و تحقیق کنیم میشود روان شناسی دین . بنابر این روان شناسی دین به مطالعه علمی دین از منظر روان شناسی میپردازد[۶۸]و بر نگاه پدیده ای به دین و همچنین بررسی پیامدی و کارکردی دین تأکید دارد .[۶۹] اینک به کارکردهای روانی دین از نظربرخی روان شناسان اشاره میکنیم.
در میان تحلیلهای روان شناختی دین، از همه مشهورتر، تحلیلهای فروید و یونگ است.« فروید »دین را یک توهم میداند او این توهم را به عنوان هر گونه اعتقاد درست یا نادرستی تعریف میکندکه نه به خاطر آنکه زمینه های درستی برای باور به آن وجود دارد، بلکه برای آن باورش دارند که میل یا نیاز شدید به باورداشت آن وجود دارد. دین از چنین باورداشت هایی ساخته شده است . دین صورتی از تحقق رؤیایی آرزوها یا خود فریبی است که از یک اراده نیرومند معطوف به اعتقاد سرچشمه میگیرد ، اراده ای که نیرومندتر از خرد است . پس وجود یک فراگرد روانشناختی است که دین را تبیین میکند.هرچند به نظر میرسد که دین کارکردهایی برای نظم اجتماعی دارد، اما ریشه هایش را باید در نیازهای فردی و در روانشناسی و انگیزههای افراد جستجو کرد.[۷۰]فروید رجوع انسان به دین را دارای آثار زیر میداند :
۱.دربند نمودن نیروهای سرکش و نافرمان طبیعت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت