به نظر کوهن جوانان ارزش ها و نگرش های سنتی موجود در خانواده و عرضه شده توسط والدین را نمی پذیرند و این نگرش آن ها را به طرف دیگر می کشاند . همین مقوله باعث اشاعه خرده فرهنگ های خاص در جامعه می شود . خرده فرهنگ به راحتی می‌تواند ایده ها ، نگرش ها فلسفه زندگی ، الگوهای رفتاری ، محرک ها و ‌کشش‌های درونی فرد را هدایت نماید .

عضویت در گروه همسالان برای نخستین بار کودکان را در فرایندی قرار می‌دهد که بیشترین میزان جامعه‌پذیری به صورتی ناخودآگاه و بدون هر گونه طرح سنجیده‌ای در آن ها انجام می‌پذیرد. در نهایت، کودکان می‌توانند معاشران و دوستان خود را انتخاب نموده و بر مبنایی برابر با سایرین به کنش متقابل بپردازند. گروه همسالان بر خلاف خانواده و مدرسه کاملاً حول محور منافع و علایق اعضا قرار دارد. اعضای این گروه می‌توانند به جستجوی روابط و موضوعاتی بپردازند که در خانواده و مدرسه با تحریم مواجه است، و ‌به این ترتیب سعی می‌کنند از نفوذ این دو نهاد مهم بر خود جلوگیری نمایند و نقش‌ها و هویت‌های متمایزی (و غالباً غیر مجاز) را مستقر سازند.[۱۱۵]

تأثیر گروه همسالان در دوره بلوغ به اوج می‌رسد، یعنی دوره‌ای که این گروه سنی طبق سلیقه ها، نحوۀ پوشش، اصطلاحات، نهادها، ارزش‌ها و قهرمانان خود آماده شکل بخشیدن به یک خرده فرهنگ متمایز می‌باشد، گروه همسالان از طریق اعطای پاداش یا انتقاد و تحریم، در قبال همنوایی یا ناهمنوایی اعضا با هنجارهای گروه تأثیر بسیار نیرومندی را بر رفتار و شخصیت اجتماعی آنان اعمال می کند[۱۱۶].

وقتی که شخص در دو نهاد خانواده و مدرسه نتواند توجیه برای گرایش به انحرافات اجتماعی چون بد حجابی بیابد در این موقع است که عضویت در گروه همسالان منحرف را مامنی برای رفتارهای انحرافی خود می‌یابد و با تاسی از خرده فرهنگ های انحرافی آنان رفتارهای انحرافی شان را در خود نهادینه کرده واز حمایت وجهت گیری های آنان در پیشبرد رفتار انحرافی خود سود می جوید.

با توجه به از هم گسیختگی خانواده (جدایی یا فوت والدین)، و کاهش انسجام و یکپارچگی آن و افزایش سوء رفتارهای والدین (اعم از والدین یا ناپدری و نامادری)، که منجر فرار فرزندان از خانه می شود، از ‌یک‌طرف میزان مشکلات (نیازهای ارضا نشده) فرزندان را می‌افزاید و از طرف دیگر میزان احساس امیدواری ایشان را در حل مشکلات (حتی در آینده دور) می‌کاهد، از اینرو با کوتاه شدن دستش از مشارکت و مشورت مردم و کاهش اهمیت و احترام اجتماعی نزد خانواده ومربیان مدرسه، دست نیاز بسوی دوستان و همسالان (‌معاشرت‌های ترجیحی) برداشته، تا از اینطریق احساس احترام و انتظار پذیرش نزد دوستان را کسب نماید. لیکن وقتی در برخورد با دوستان ناباب به بزهکاری و انواع انحرافات اجتماعی دست می‌یازد، ‌به‌تدریج‌ هاله‌ای از احساس عدم تعلق اجتماعی پیرامون خود متصور می شود و هر چند که در محیط های مرجع ‌و بازسازی مانندمدرسه سعی وجود دارد اخلاق و رفتار خود را بهتر نماید و این بهتر شدن اخلاق و رفتار خود را به رخ جامعه نیز بکشاند، معهذا با کمرنگ بودن رفتارهای مثبت مددکاران، و عدم رضایت از محیط مرجع، و از همه مهمتر بر چسب مجرم و این داغ باطله زدن، بر یاس و ناامیدی وی افزوده شده که گاها” در بحث‌های گروهی، نوع انحراف آنقدر نزد فرد عجیب جلوه داده می شود که بنوعی در تکرار جرم و یا وسعت بخشیدن آن (به صورت باند بزهکاران) تمایل نشان می‌دهد. ‌بنابرین‏ اگر خانواده، مدرسه، و مردم اهل محل نتوانند بر رفتار و انتظارات نوجوانان نظارت کافی داشته باشند و ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی را در کانال طبیعی آن به آن ها بیاموزند و به آن ها بقبولانند که از برخی از نیازها که مورد قبول جامعه نیستند، اجبارا” یا کاملا” چشم‌پوشی کنند، و یا گاه با برخی از نیازهای جامعه پسند تعویض و یا شکل و روش ارضای آن ها را با هنجارهای اجتماعی تطبیق دهند، و یا نیازهای کاذب برای آنان تولید ننمایند، دیگر نمیتوان از محیط‌های مرجع و بازسازی توقع داشت وظایف ناکرده خویش را بهمان طریق فوق‌الذکر کانالیزه کرده و به توفیق کاملا” بایسته و شایسته نایل آیند.

همان‌ طور که گذشت گروه همسالان یکی از ‌گروه‌های مرجع به خصوص دختران جوان می‌باشد که با توجه به روحیات خاص دوران جوانی ،جوانان به نظرات و افکار دوستان اهمیت زیادی داده و برای آنکه در جمع دوستان پذیرفته شوند، حتی اعمالی برخلاف میل باطنی انجام می‌دهند که بحث پوشش نیز یکی از این مسائل است . در حالی که بیشتر دختران متوجه پیامدهای رفتاری و پیام های خاص پوششی که انتخاب می‌کنند، نیستند. از نظر روانشناختی ، نوع پوشش و لباس به رفتار انسان شکل می‌دهد. در واقع نوع پوشش هر فردی طرز رفتارش را مشخص می‌سازد. بسیاری از دختران به تقلید از دیگر دوستان خود، پوشش خاصی را انتخاب اما پس از مدتی این پوشش پیامدهای خود را در فرد ایجاد کرده و رفتارهای خاصی در فرد شکل می‌گیرد.رفتاری که شاید در بدو امر فرد هیچ تمایلی به انجام آن نداشت.پس بایستی باتقویت نهادهای خانواده ‌و مدرسه درفرایند جامعه پذیر کردن افراد و شناخت صحیح به جوانان ونوجوانان در انتخاب وعضوی شدن در گروه همسالان راه ورود ‌و نهادینه شدن رفتارهای انحرافی همچون گرایش به عدم رعایت شئونات شرعی را در این افراد بست.

بندسوم: خود تنظیمی

سومین عامل در یادگیری اجتماعی در واقع جزء دیگر نظریه باندورا است.، مفهوم «خود تنظیمی» که باندورا آن را به عنوان یکی از مراحل ومراجع یادگیری اجتماعی از آن یاد می‌کند عبارت است از اینکه: امور توسط خود فرد تنظیم می‏ شود. افراد باورهای مختلفی ‌در مورد توانایی خود دارند که در طول زمان به واسطه افعال آن ها تغییر می ‏کند. این باورها به نوبه خود ‌به این واقعیت که افراد چه نوع رفتاری را نشان دهند و چه رفتاری را در آینده می ‏توانند انجام دهند، تأثیر دارد[۱۱۷]. فردی که اعمال عدم رعایت شئونات شرعی واخلاقی را افتخار می‏داند، بدیهی است برای کسب رضایت خویش،‌به این اعمال دست می یازد .زنانی که نتوانند در جامعه به انتظارات خویش دست یابند معمولاً با توسل به رفتارهای انحرافی همچون بدحجابی توانایی خود را نمایش می ‏دهند یا دختران که از طریق مشروع قادر به کسب منزلت اجتماعی نیستند، عدم رعایت حجاب وعفاف پیشه می‏ کنند.

گفتار سوم: پاداشها و تنبیهات مؤثر درعدم رعایت حجاب شرعی ؛

بایستى اذعان داشت که مشاهده ى هر نوع واکنش مثبت در برابر عدم رعایت حجاب و یا واکنشى که ‌به‌معنای نفى آن نباشد توان اثرگذارى عناصرى را که مى توانند بیننده را از انجام آن بازدارند ،کاهش مى دهد این نشان دهنده ى نوعى از یادگیرى اجتماعى است.

صاحب‌نظران نظریه های یادگیری ‌از نقش «تقویت»و«تقویت کننده»یا در تعبیرهای عرفی ما،تشویق وتنبیه در تغییر باورها ونگرش های افراد ایفا می‌کنند سخن گفته اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت