به عنوان نمونه، ذیل آیه C…إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهB[283] اقوال مفسران را در معنای کلمه بیان می کند. مثلاً از ابن عباس روایت شده که مراد از «عُصبه» را گروهی «سه تا ده نفره» دانسته است.[۲۸۴]
ایشان، پس از بیان این روایات، با استناد به آیه C…وَ نَحْنُ عُصْبَهٌB[285] و اینکه تعداد برادران یوسفعلیه السلام، ۹ نفر بودند، این قول را مورد پذیرش قرار می دهد.[۲۸۶]
مثال دیگر، ذیل تفسیر آیه Cوَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ…B[287] است که ضمن اینکه علامه، معنای CالْفَتْحُB را «حل و فصل کردن» بیان می کند،[۲۸۸] به تفسیر مجاهد که این کلمه را به «روز قیامت» معنا کرده،[۲۸۹] اشاره می کند و به نظر می رسد، آن را با توجه به «سازگاری با آیات دیگر» همین سوره، چون Cإِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ[۲۹۰]B قابل قبول می داند.[۲۹۱]
۳-۱-۱-۲٫ موافقت با آرای اهل بیت (علیهم السلام)
این معیار، به معنای سازگاری روایت صحابی یا تابعی با نظریه و رأیی است که در تفسیر آیه ای، از جانب ائمه علیهم السلام، صادر گشته و باعث شده تا علامه، قول صحابی یا تابعی را به علت تأیید با آن نظر، مورد پذیرش قرار دهد؛ به عبارت دیگر، گفته صحابی یا تابعی به عنوان مؤید گفتار ائمه علیهم السلام، معتبر می باشد. در این مورد، نمونه هایی یافت شد که بیشتر به آیات فقهی مربوط می شود:
مثلاً، ذیل آیه Cفَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَر…B[292] پس از بیان روایت ابن عباس،[۲۹۳]و اشاره به روایت ابن عمر،[۲۹۴] امام صادق و امام باقرعلیهما السلام،[۲۹۵] در این باره، می گوید:
«در این مسئله که حکـم مخصوص مردان است، روایات دیگــرى نیز از امام باقرعلیه السلام و امام صادقعلیه السلام رسیده … با این روایات و با ظهور خود آیه روایتى که حاکم از امام علىعلیه السلام نقل کرده ضعیف مى‏شود، و آن این است که مراد زنانند، و اما مردان باید استیذان کنند».[۲۹۶]
بر این اساس روایات صحابه علاوه بر معیار سازگاری با ظاهر آیه، با «مذهب و فتوای اهل بیتعلیهم السلام» نیز، همسویی داشته و حتی می توان گفت، معیار اصیل تری در این آیه می باشد؛ زیرا روایات صحابه در حقیقت، به عنوان شاهد در تأیید روایات نقل شده از ائمه علیهم السلام، آورده شده است.
همچنین، ذیل آیه Cوَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَهَ قُرُوء…[۲۹۷]B در اینکه منظور از CقُرُوءB طهر یا حیض است، میان مفسران، اختلاف وجود دارد. طبق روایتی از امام علیعلیه السلام، که در منابع سنی نیز، نقل گردیده، منظور از قرء را «حیض» می باشد.[۲۹۸] علامه، پس از این نقل، آن را «مخالف با مذهب اهل بیتعلیهم السلام»[۲۹۹] و برخی از صحابه مانند ابن عمر[۳۰۰] و عایشه[۳۰۱] نیز، می داند که منظور از «قرء» را «طهر و پاکی» دانسته اند.[۳۰۲]
بر این اساس، ایشان روایت ابن عمر و عایشه را به علت «همسویی با مذهب و تفسیر اهل بیتعلیهم السلام» مورد تأیید قرار داده و از آنها به عنوان شاهدی بر عدم اعتبار روایتی که مراد از «قرء» را «حیض» معنا نموده، استفاده کرده است.
مورد سومی که در این باره می توان ذکر نمود، ذیل آیه Cیُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن…B[303] می باشد که علامه، روایات فراوانی را از ابن عباس در تفسیر این آیه بیان می کند.
از جمله روایاتی که از او نقل شده است، راجع به «عول»[۳۰۴] می باشد که او می گوید: اولین کسى که در باب ارث عول را سنت کرد، عمر بن خطاب بود که نظام آن را بر هم زد، و آن را به طور مساوى در بین مردم تقسیم نمود و در ادامه، این فتوا را مورد نکوهش قرار می دهد.[۳۰۵]
علامه، با اشاره به نقل این روایت در منابع شیعی،[۳۰۶] و در مقام سنجش این روایات، می گوید: «این فتوا از ابن عباس مسبوق است به فتوایى از علىعلیه السلام که عول را نفى فرموده، و نفى عول مذهب و فتواى ائمه اهل بیتعلیهم السلام است».[۳۰۷]
نمونه دیگر، ذیل تفسیر آیه Cوَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَر[۳۰۸]B می باشد که روایتی از عبدالله بن عمر نقل می کند که او، حج اکبر را «عید قربان» تفسیر کرده است.[۳۰۹] در سنجش این روایت، ضمن اشاره به طرق مختلف این تفسیر، از صحابیانی همچون ابن عباس،[۳۱۰] عبدالله بن ابی،[۳۱۱] مغیره بن شعبه[۳۱۲] به دلیل همسویی این روایات با «روایات اهل بیتعلیهم السلام» و همچنین پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله،[۳۱۳] آنها را می پذیرد.[۳۱۴]
مورد پنجم، در تفسیر آیه Cاللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ…[۳۱۵]می باشد که پس از بیان نظر خود،[۳۱۶] آن را موافق با آنچه از ائمهعلیهم السلام نقل شده می داند. و آن را به ابن عباس منسوب می کند.[۳۱۷]
بر این اساس تفسیر ابن عباس به دلیل «همسویی با آرای تفسیر ائمهعلیهم السلام» مورد پذیرش علامه واقع شده است.
۳-۱-۱-۳٫ داشتن مؤیّد روایی[۳۱۸]
معیار دیگری که علامه، به وسیله آن روایات صحابه و تابعان را می پذیرد، داشتن مؤید در روایات دیگر می باشد.
ایشان، ذیل آیه Cأَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیم ِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً[۳۱۹]B در بیان معنای CالرَّقِیمB و اینــکه چـرا به آنها اصـحاب رقیـم اطـلاق شده است، وجوهی را از صـحابه و تابعان نقل می کند.[۳۲۰]
ابن عباس آن را نام صحرایی دانسته که غار در آن واقع شده است[۳۲۱] وحسن بصری، نام کوهی می داند که غار اصحاب کهف در آن قرار داشته است.[۳۲۲]
از سعید بن جبیر نقل شده که گفته چون داستان و سرگذشتشان بر سنگی نوشته شده و بر در غار نصب گردیده بود.[۳۲۳]
علامه پس از ذکر دو وجه دیگر، تفسیر سعید بن جبیر را می پذیرد و آن را «دارای مؤید» عنوان می کند.[۳۲۴]
به نظر می رسد، مؤید این قول که در بحث روایی نقل شده است، روایتی از امام صادقعلیه السلام و روایتی دیگر از ابن عباس می باشد.[۳۲۵]
توضیح اینکه ذیل آیات مربوط به همین داستان، علامه به روایتی طولانی، اشاره می کند که مفسران بسیاری آن را از ابن عباس نقل نموده اند و ضمن اینکه اشکالاتی بر این روایت، وارد می کند، فقره ای از آن را به علت داشتن «روایات مؤید»، مورد پذیرش قرار می دهد.[۳۲۶]
در قسمتی از این روایت، ابن عباس در توضیح «رقیم»، تفسیری شبیه به سعیــد بن جبیــر ارائه می دهد. [۳۲۷]
علامه، این روایت را با توجه به روایتی که از امام صادقعلیه السلام نقل گردیده، تأیید می کند که ایشان فرمود:
«آنان گروهی بودند که فرار کردند و پادشاه آن زمان اسم های آنان و پدرانشان و عشیره شان را در صحیفه این از جنس سرب نوشت و این همان گفته خداوند است که فرمود: Cأَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِB».[۳۲۸]
بر این اساس، می توان گفت، علامه به همه این روایات نظر داشته است؛ زیرا روایت امام صادقعلیه السلام را به عنوان مثالی از روایات مؤیّد، ذکر نمود.
بنابراین، نمی توان گفت ایشان تنها به علت نقل روایت از طریق معصومعلیه السلام، این تفسیر را پذیرفته باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

شاید بتوان گفت، ایشان پس از نقل اقوال صحابه و تابعین که در مقام مفسر به بیان مقصود قرآن از «رقیم» پرداخته اند، با توجه به این که عدم وجود رجحان مبنایی از قبیل ظاهر آیه، این قول از این باب که با معنای لغوی «رقیم» سازگارتر است و با روایت امام معصوم علیه السلام نیز تأیید می شود، قرینه ای بر رجحان این قول گرفته است.
۳-۱-۲٫معیارهای عدم پذیرش روایت
در این قسمت، به معیارهایی پرداخته می شود که علامه آنها را به عنوان عامل عدم پذیرش روایت تفسیری صحابی یا تابعی، عنوان نموده است:
۳-۱-۲-۱٫ مخالفت با قرآن
علامه، در نقد آرای تفسیری صحابه و تابعان، از این معیار، به گونه های مختلف یاد می کند:
۳-۱-۲-۱-۱٫ ناسازگاری با ظاهر آیه
ایشان، در مواردی به مخالفت روایت با ظاهر آیه اشاره می نماید. اما در بیان این مسئله گاهی آن را «مخالف با قرآن»، عنوان می نماید.
مثلاً، ذیل آیه Cوَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَهَ لِلَّه…B[329] علامه، به بررسی روایات «حرمت حج تمتع پس از رسول خداصلی الله علیه و آله توسط عمربن خطاب» می پردازد.[۳۳۰]
در برخی از این روایات، عمر به صراحت ادعا می کند با وجود اینکه حکم حج تمتع در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله می باشد، من از آن نهی می کنم.[۳۳۱]
در روایاتی، عمر به علت دیگری برای نهی از حج تمتع اشاره می کند و آن «عدم سازگاری با معنویت اعمال حج» است.[۳۳۲]
علامه، در نقد این روایات:
اولاً همه آنها را «اجتهاد در برابر نص» می داند؛ چرا که خود عمر نیز، اعتراف نمود که فتوایش مخالف قرآن و سنت رسول خداصلی الله علیه و آله می باشد.[۳۳۳]
ثانیاً استدلال او به عدم سازگار بودن حج تمتع و معنویت آن ناشی از اجتهاد او در برابر نصّ دانسته، بلکه او تصریح می کند که از این مسئله «می ترسد». در حالی که خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله، بهتر می دانند که آیا این حکم منجر به خوشگذرانی و امور مخالف معنویت می شود یا خیر. مخصوصاً وقتی متن آیه نیز، از همان امری که عمر از کراهت داشت سخن می گوید: Cفَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَهِ إِلَى الْحَجِّB[334] و نام آن را نیز «حج تمتع» نهاده که به معنای «لذت جویی» است.[۳۳۵]
بنابراین دلیل نادرستی فتوای عمر، در حقیقت مخالفت با ظهور آیه مذکور می باشد که علامه از آن تحت عنوان مخالفت با آیه، یاد نموده است.
نمونه دوم، ذیل آیه Cالطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ…B[336] می باشد که با همین عنــوان، روایاتی که نشــان دهنده فتوای عمر پیرامــون «سه طـلاق در یک مجلــس» می باشـد، را نمی پذیرد.[۳۳۷]
مورد دیگر، ذیل آیات مربوط به داستان اصحاب کهف، می باشد که علامه به روایتی طولانی، اما مشهور از ابن عباس[۳۳۸] اشاره می کند که علی رغم شهرتش، «ناسازگار با قرآن»، می باشد. ایشان، در این باره می گوید:
«[یکی از اشکالاتی] که به روایت ابن عباس وارد است، این است که در آن آمده: یکى گفت یک روز خوابیدیم یکى گفت دو روز، و این حرف با قرآن کریم، مخالف است؛ براى این که قرآن نقل مى‏کند که گفتند: Cلَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍB».[۳۳۹]
در برخی موارد نیز، از این معیار با عنوان «عدم انطباق با آیه»، یاد می کنـد که به عنوان نمونه می توان به این موارد اشاره نمود:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت