در یک مطالعه که به منظور برآورد رابطه حساسیت شاخص آزمون وکسلر-۴ (WISC-IV) و نمره زیرمقیاسهای آن در سنجش مسائل شناختی در گروه کودکان با صرع در مقایسه با گروه کنترل همتا و تعریف رابطه بین مقیاس‌های وکسلر، عوامل جمعیت شناختی و متغیرهای وابسته به صرع، انجام شد، نمره ­های بهره هوشی در گروه کودکان با صرع به شکل قابل ملاحظه­ای پائین تر از گروه کنترل بود و ۸/۳۶% از کودکان بهره هوشی مطابق تعاریف کم توان هوشی (۷۰FSIQ≤) نسبت به گروه کنترل داشتند. در گروه کودکان مبتلا به صرع، نمره شاخص‌های حافظه کاری و سرعت پردازش پایین تر از ادراک کلامی و استدلال ادراکی بود. در سطح خرده آزمونها، نمره خرده آزمون‌های دیداری و کلامی و توانایی استدلال مانند استدلال ماتریسی بالاتر و در کدگذاری پائین تر بود. تأخیر در سن حمله و مدت زمان کوتاه تر دوره صرع هر دو با نمره های بالا در شاخص‌های وکسلر و تست بهره هوش رابطه داشتند. ( ضریب همبستگی در محدوده ۰٫۳۶ تا ۰٫۴۴، ۰۰۱/۰ p≤) و همچنین تعداد داروهای ضد صرع در زمان آزمون و در گذشته هر دو رابطه معکوس با نمره بهره هوش و شاخص‌های آزمون وکسلر داشتند ( ضریب همبستگی ۰٫۲۷ تا ۰٫۴۷ و۰۱/۰p≤) نمره هوش و شاخص‌ها رابطه قابل ملاحظه­ای با بسامد تشنجها نداشتند. الگوهای مشابهی برای نمره خرده آزمونها نیز به دست آمد. تفاوت قابل ملاحظه­ای در نمره هوش، شاخص‌ها و خرده آزمونها در گروه کودکان با منطقه تشنجی مربوط به ‌نیم‌کره چپ یا راست مشاهده نشد. همچنین با یافته های مثبت یا منفی MRI رابطه ای پیدا نشد. پژوهشگران حساسیت آزمون وکسلر-۴ را در رابطه با مسائل شناختی صرع مربوط به کودکان با تشنج‌های پردامنه را تأیید کردند، بویژه مسائل مربوط به سلیس بودن کلامی،حافظه کاری، سرعت پردازش. در مقایسه با گروه کنترل این کودکان درجه بالایی از مشکلات شناختی که می‌تواند با این آزمون مورد سنجش قرار بگیرد را دارا هستند ( شرمن[۲۷۶] و همکاران، ۲۰۱۲).

لزوم ارتقا عملکردهای شناختی در بیماران با صرع مقاوم به دارو

در دهه اخیر بازتوانی شناختی[۲۷۷] برای بهبود عملکرد بیماران مبتلا به صرع مورد استفاده قرار ‌می‌گیرد. که به عنوان هر گونه راهبرد یا روش مداخله ای معطوف به توانمندسازی مراجع یا بیمار و خانوادهایشان، برای زندگی، مدیریت، پشت ‌سر گذاشتن[۲۷۸]، کاهش یا ورود به شرایطی در برابر اختلالات شناختی روبه پیشرفت[۲۷۹] بر اثر آسیب به مغز مورد تعریف قرار می‌گیرد. هدف بازتوانی شناختی بازیابی توانایی بیمار برای مواجهه با فعالیت‌های روزمره زندگی است. مداخلات ویژه­ی متنوعی با دیدگاه های مختلف ممکن است مورد استفاده قرار بگیرد، که شامل ۱) تقویت[۲۸۰]، استحکام بخشی[۲۸۱]، بازبکارگیری[۲۸۲] الگوهای آموخته شده رفتارهای پیشین، ۲) به کارگیری الگوهای جدیدی از فعالیت‌های شناختی در ضمن سازوکارهای شناختی جبرانی[۲۸۳] برای قسمتهای آسیب دیده سیستم عصبی ۳) به کارگیری الگوهای جدیدی از سازوکارهای جبرانی محیطی مانند محیط شخصی یا ساختارهای محیطی و حمایتی. ۴) توانمندسازی بیمار برای سازگاری با توانایی‌های شناختی خودش، جهت بهبود سطح عملکرد و کیفیت زندگی بهتر، زمانی که امکان تعدیل مستقیم و جبران اختلال‌های شناختی وجود نداشته باشد (چانگ[۲۸۴] و همکاران، ۲۰۱۴).

تاریخچه تحریک الکتریکی مغز از روی جمجمه

تحریک الکتریکی برای تعدیل سیستم اعصاب و درمان اختلال‌های عصب شناختی از زمان‌های قدیم مورد استفاده قرار می­گرفت. اسکربنیوس لارگو[۲۸۵]، پزشک امپراتور رم کلودیوس[۲۸۶]، در متن ” Compositiones medicamentorum” در سال ۴۶ ق.م پیشنهاد کرد که کاربرد تشعشع الکتریکی رو سطح جمجمه برای زدودن سردرد مفید است. برای این کار از نوعی ماهی الکتریکی برای قابلیت تولید الکتریسیته مشهور بودند استفاده می­شد که اسم علمی آن ها نیز از شکل لاتین “torpere” به معنای سیخ کننده[۲۸۷] و بی­حس کننده[۲۸۸] ( همچنین ‌می‌توان آن را غیرحساس و کرخت کننده[۲۸۹] نیز معنی کرد) که به تاثیر آن روی شخصی که از آن استفاده می‌کند اشاره دارد. ماهی الکتریکی بعدها برای درمان تشنج، افسردگی و درد تا قرن هجدهم مورد استفاده قرار می گرفت. در اوایل قرن نوزدهم جیوانی الدینی[۲۹۰] نوه کاشف جریان الکتریکی حیوانی لوئجی گالوانی[۲۹۱] و استاد فیزیک در دانشگاه بلوگنا[۲۹۲] نوعی از تحریک الکتریکی را شکل داد که روی قشر مغز باز انجام می شد، و روی زندانی های اعدامی صورت می­گرفت. در سال ۱۸۰۴، آلدینی گزارش کرد که تحریک قشری موجب برانگیخته شدن حالات عجیب چهره افرادی که سرشان از تنشان جدا شده می شود. این یافته­ ها موجب شد او ‌به این نتیجه برسد که سطح قشر را ‌می‌توان مورد تحریک الکتریکی قرار داد که می‌تواند کاربرد درمانی در بسیاری از اختلالات عصب-روانشناختی داشته باشد. آزمایشها و نظریه های آلدینی موجب جهت گیری دو رشته تحقیقاتی که بعدها در قرن نوزدهم و بیستم توسعه یافتند شد: در یک طرف استفاده از تحریک الکتریکی برای تحقیقات فیزیولوژی اعصاب (که از تحقیقات روی حیوانات شروع شده و بعد درمورد انسان‌ها) برای درک بهتر عملکرد مغز، و از سوی دیگر استفاده برای تحریک مغز جهت مقاصد درمانی است (سیرونی[۲۹۳]، ۲۰۱۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت