انسان باید خود ‌را بشناسد جمله ای معروف از (سقراط )که بیانگر زمینه‌های تاریخی فلسفی مقوله هویت است .مواجهه با چنین جمله ای در یونان باستان گویای مسائل مهمی‌ است . اولین نکته ای که این جمله را روشن می‌ کند حیات فرا تاریخی مفهومی‌ مانند هویت است که به علت ماهیت مستقل آن از زمان وتاریخ توانسته است دارای وجودی مستمر در اعصار باشد .در فرهنگ (عمید )هویت چنین تعریف شده است :هویت یعنی حقیقت شی یا شخصی که مشتمل بر صفات جوهر او باشد .هویت در لغت به معنای شخصیت ذات هستی وجود ‌و منسوب به (هو ) است (آقابخشی، ۱۳۹۲).

 

از نظر لغوی واژه هویت به در معنی ظاهراً متناقض به کار می‌ روند: ۱٫ همسانی ویک نواختی مطلق ۲٫ تمایز اگر چه این دو معنا متضادند، ولی به دوجنبه اصلی هویت جنبه اجتماعی وجنبه شخصی ‌و فردی معطوف هستند. بیشتر روانشناسان و نظریه پردازان شخصیت پیش از اریکسون هویت را در ابتدا امری فردی و شخصی می‌دانستند (هرچند ایشان هویت اجتماعی را هم انکار نمی‌ کردند ) از دیدگاه این نظریه پردازان هویت احساسی تمایز ،تداوم و استقلال شخصی نامیده می‌شود (جاکو[۶۱]،۲۰۱۲).

 

اریکسون[۶۲] به عنوان اولین نظریه پرداز مهم هویت آن را به صورت یک احساس نسبتآ پایدار از یگانگی خود تعریف می‌ کند بعضی علی رغم تغیر رفتارها،افکار و احساسات برداشت یک فرد از خود همواره مشابه است.علاوه بر این او می‌ گوید این احساس که ما چه کسی هستیم باید با نگرشی که دیگران نسبت به ما دارند نسبتآ همخوان باشد این مسآله بر اعتقاد داریکسون در اهمیت رابطه بین فرد و جامعه تآکید دارد در اینجا است که نخستین تفاوت‌های نظریه ای اریکسون با دیگران که هویت را امری فردی می‌ دانستند آغاز می‌ گردد (بیابانگرد ،۱۳۹۱).

 

از نظر اریکسون آنچه هویت من نامیده می‌شود آن جنبه از (من) است که پس از ایجاد بحران –روانی اجتماعی گذر از کودکی به بزرگسالی به بررسی انتخاب و وحدت بخشیدن به تصاویر خود با توجه به فضای عقیدتی خاص دوره جوانی می‌ پردازد.اریکسون [۶۳]در سال ۱۹۸۱ م.(هویت من)را مبنی بر چند چیز تعریف کرد.

 

الف: هویت بر تلفیق بین گذشته و آینده جهت تقویت حس یکپارچگی دلالت دارد.

 

ج: پاسخ به سوال هویت با ارزیابی منطقی ازخود داده می‌شود که این ارزیابی با ملاحضه ی فرهنگ به ویژه عقاید و انتظاراتی که جامعه از فرد دارد صورت می‌ گیرد.

 

د: هویت فرایند یک پارچه سازی ‌در مورد پرسش قرار دادن پیرامون حوزه های اساسی به خصوص حرفه آتی جنسیت عقاید سیاسی و مذهبی است که در نتیجه آن تعهدی قابل انعطاف اما دیر پا در حوزه های یادشده به وجود می‌ آید.این تعهد از جنبه عینی تعامل مؤثر فرد با جامعه و از جنبه ها ذهنی حس اساسی وظیفه شناسی و وفاداری را ضمانت می‌ کند (غفاری، ۱۳۸۸).

 

از دیدگاه اریکسون نوجوانان برای ساختن هویت خود در یک زمان با دو گروه از امور درگیر است از سوی باید با تغییرات فیزیولوژیکی و شناختی خود سازگار شود و از سوی دیگر ناگزیر از سازگاری با نظام‌های بیرونی است از این رو تشکیل هویت در نوجوان شامل سه امر اساسی است. ۱: نوجوان احساس ثبات و تداوم کند یعنی درک کند که در طول زمان همان شخصی است که قبلآ بوده است.۲: افراد جامعه و دیگران او را شخصی با ثبات بشناسند یعنی نوجوان باید بتواند تصویر با ثباتی از خود به محیط ارائه دهد.۳: او باید بر اساس شواهد عینی و اطلاعات ملموسی که از محیط دریافت می‌ کند به ثبات شخصیت خود و تداوم آن اطمینان پیدا کند (ربانی ،۱۳۹۲).

 

پس از اریکسون (مارسیا،۲۰۰۹ )طرح عقلانی کردن شکل گیری هویت اریکسون را از طریق فرایند مصاحبه قابل بهره برداری نمود این فرایند بر دو چیز متمرکز بود.

 

۱:بحرانی که در آن فرد امکانات و انتخاب‌های دیگر را کشف می‌ کند .

 

۲:تعهدی که در آن افراد یک هویت بخصوص را سرمایه گذاری می‌ کنند.(هانسبرگر[۶۴]و همکاران،۲۰۰۹ )وی با انطباق بر دو معیار کاوشگری و تعهد و با سه حوزه عملکرد کلی یعنی شغل ایدئولوژی و ارزش‌های بین شخصی روشی را برای سنجش منزلت‌های هویتی من به وجود آورده(مارسیا) منزلت‌های هویتی را اینطور نام گذاری کرد .هویت دنباله رو،هویت سردرگم،هویت بحران زد و هویت یافتگی.افراد هویت یافته بحران اکتشاف را تجربه کرد.آن دو از این طریق تعهدات راسخ و محکمی‌ برایشان پدید آمده است.افراد دارای هویت بحران زده در حال تجربه کردن بحران هویت و اکتشاف هستند ولی تعهدی از آن برایشان حاصل نشده است فرد دارای هویت دنباله دار و به هویتی متعهد است که حاصل تجربه بحران ها و اکتشافات همراه است که حاصل تجربه بحران ها و اکتشافات همراه آن است و همواره در پی الگوست و نهایتآ افراد دارای هویت سردرگم که تعهدات مستحکم هویتی ندارند به گونه ای فعال در حال کشت و درک چنین تعهداتی نیستند ‌به این ترتیب از میان این چهار منزلت هویتی،منزلت سردرگم و دنباله رو در کمترین سطح توسعه یافتگی قرار دارند و نسبتآ نابالغ اند و هویت بحران زده شرایط میانه ای دارد و نشانگر حرکت‌های به سمت منزلت‌های پخته تری مانند هویت یافتگی است.(هانسبرگ و همکاران،۲۰۰۸ )ساختارگرایان نظریه پردازان دیگری بودند که هویت را به عنوان ساختار خود عبارت از یک سازمان پویا خود ساخته و درونی از توانایی ها،باورها و تاریخچه فردی در نظر گرفتتند.تحول این ساختار زمانی است که افراد نسبت به یگانگی شان و شباهتشان به دیگران و نقاط قوت و ضعف خود در روش هایی که در جهان اتخاذ می‌ کنند آگاه تر باشند و رشد کمتر آن زمانی است که افراد درباره تمایزشان از دیگران دچار اغتشاش باشند و برای ارزشیابی خودشان بیشتر بر منابع بیرونی تکیه نمایند ساختار گرایان ویژگی‌های رفتاری فردی را که هویت روشنی دارند شامل ۱٫ خودپنداره قوی –روشنی اهداف–آسیب پذیری اندک–پذیرش خود–قدرت تصمیم گیری بدون تزلزل–احساس مسولیت در برابر زندگی می‌ باشد از سوی دیگر دیدگاهای غیر ساختاری نیز مانند پست مدرنیسم وسازه گرایی اجتماعی وجود دارد که بر خلاف دیدگاهای ساختگرا هویت را مفهوم ثابتی نمی‌ دانند بلکه معتقدند که هویت نشان دهنده کثرت وپیچیدگی طبیعی انسان است از نظر ایشان افراد هویت واحدی ندارند بلکه دارای هویت‌های چند گانه هستند وهویتشان در تعاملات اجتماعی شکل می‌ گیرد وهمواره در حال شکل گیری مجدد است ‌بنابرین‏ هویت افراد در تعاملات اجتماعی وهم چنین در فرایند درمان قابلیت تغییر دارد (تبریزی و همکاران،۱۳۸۹).

۲-۳-۵- عوامل مؤثر بر شکل گیری هویت :

 

مجموع این نظریه پردازان با دیدگاهای مختلفی که دارند درعواملی دارای اشتراک اند و در فرایند هویت یابی نوجوان علاوه بر فرهنگ عمومی‌ جامعه نهادهای خانواده ‌و مدرسه را به عنوان تعین کننده ترین نهادهای تشکیل هویت به حساب میآورند برخی دیگر از اشتراکات آن ها را که از عوامل مؤثر در هویت یابی فرد است می‌ توان به شرح ذیل خلاصه نمود (خواجه نوری، ۱۳۹۰).

 

    1. عوامل شناختی :رشد شناختی تاثیر مهمی‌ بر شکل گیری هویت دارد وقتی که فرد در دوره نوجوانی به مرحله تفکر عملیات صوری می‌رسد امکان بهتری به دست میآورد که هویت آتی خود را ترسیم کند وبه مسائل آن بیندیشد (امیری، ۱۳۹۲).

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت