تقسیمبندی بالا نیز توسط افراد متعددی انجام شد، برخی از جامعه شناسان مجازات، اخلاقیات و شیوه های قومی را از انواع هنجارها به‌حساب میآورند (جادسون، ۱۹۹۷) .
برخی نیز شیوه های قومی، رسوم اخلاقی و قوانین را از انواع هنجارها دانسته و معتقدند این سه الگوی هنجاری توسط درجه مشروعیت از یکدیگر متفاوت‌اند.
شیوه های قومی: الگوهایی هستند که در زندگی روزمره و کنشهای متقابل انسانی وجود دارند. آن‌ها اموری را که انواع اجتماعی صحیح و پذیرفته‌شده هستند، شامل میشود و به‌طور غیررسمی حمایت میشوند. آداب غذا خوردن، نحوه لباس پوشیدن از آن جمله‌اند. این امور بر اساس سنتها شکل‌گرفته‌اند و سطحی و گذرا نیستند و کمتر تغییر مییابند، البته این شیوه های قومی توسط پاداشهایی مانند تمجید کردن، تجویز کردن، موردپذیرش قرار میگیرند و با مجازاتی مانند تمسخر، بدگویی موجب عدم پذیرش میشوند و موقعیت اجتماعی را تثبیت میکنند.
رسوم اخلاقی: شامل قواعد اساسی، تماسها و برخوردهایی است که توسط جامعه اعمال میشود. آن‌ها از شیوه های قومی قویتر هستند و مجازات و ضمانت اجرایی آن‌ها بیشتر از شیوه های قومی است و با احساسات جامعه درگیرند. این امور توسط ارزشهای مسلط در جامعه حمایت میشوند و مشخصکننده درستی و اشتباهات کنشهای اخلاقی و ضداجتماعی تفکرات و احساسات هستند (واگو، ۱۳۷۳: ۲۵ و ۲۴). به‌عبارت‌دیگر هنجارهایی که بیشترین اهمیت را داشته و بدون هیچ پرسشی اطاعت میشوند، درصورتی‌که افراد از انجام آن‌ها تخطی کرده با تنبیه شدید مواجه میشوند را اخلاقیات میگویند (جادسون، ۱۹۹۷: ۷۸). یا تعدادی از هنجارهایی که با احساسات قوی درست یا غلط بودن مرتبط هستند، تخطی از این هنجارها (اخلاق) نه‌تنها نتیجهاش تنبیه قانونی است بلکه نتایج آن در مجازات غیررسمی می‌تواند طرد از گروه، دوری کردن از شخص خاص یا سرزنش باشد (برینکروف و همکاران، ۱۹۹۷: ۶۷).
قوانین: مقرراتی که توسط اقتدار دولت به اجرا درآمده و جنبه التزامی داشته را قانون میگویند. در خیلی از مواقع اخلاق مهم جامعه به‌صورت قانون درمی‌آیند (همان). به‌عبارت‌دیگر قوانین، هنجارهایی با مشخصات خاص خود هستند. آن‌ها مکتوب و دارای سازمانهایی مانند پلیس، قضات، وکلا و نهادهای مشخص مانند دادگاه هستند که همگی ضمانت اجرای آن را بر عهده‌دارند و میزان مجازات و تنبیه ناشی از عدم اطاعت در قوانین به‌طور خاص مشخص‌شده‌اند (واگو، ۱۳۷۳: ۲۵).
هنجارها را می‌توان ازنظر درونی و بیرونی بودن نیز تقسیم‌بندی کرد.
هنجارهای درونی[۲۲]: هنجارهایی هستند که ما آن‌ها را درونی کردهایم و کسی به ما دربارهی آن قاعده، دستوری نمیدهد و ما خودبه‌خود، بدون احساس اجبار بیرونی، از درون، خود را موظف به پیروی از آن میدانیم و با میل خود آن‌ها را رعایت میکنیم. اینگونه هنجارها که قسمت اعظم زندگی خصوصی و اجتماعی ما را در برمی‌گیرند، عموماً (بالأخص در کشورهای جهان سوم) ازنظر میزان آگاهی و رسمی بودن در حد کم تا متوسط هستند (رفیعپور، ۱۳۸۷: ۲۱۹). مراسم ازدواج با قواعدی چون آینه و شمعدان، انگشتر، مهریه، جشن، محل جشن، تعداد افراد مدعو، جهیزیه و … از این نوع هنجارها هستند.
نکته بسیار مهم این است که بااینکه بیشتر این هنجارهای درونی در هیچ جا نوشته‌نشده‌اند و مجازات رسمی و مشخص نیز برای آن وجود ندارد، افراد خود را بسیار ملزم به پیروی از آنها میدانند، زیرا اگرچه مجازات آن‌ها غیررسمی است (بهطور پوزخند، تمسخر، انگشتنما، طرد و منزوی شدن). اما تأثیر این مجازات عموماً قویتر از حتی مجازات رسمی سنگین و گاه حتی قویتر از اعدام است (همان، ۲۲۰ و ۲۱۹).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

هنجارهای بیرونی: آن هنجارهایی هستند که از بیرون (یعنی نه به‌طور خودجوش از بین مردم)، بلکه از جانب یک قدرت مافوق برای اعضاء جامعه به‌صورت نوشته، در قالب قوانین و آئیننامهها تعیین میشوند، بدون آنکه اعضاء جامعه هم در تعیین آن هنجارها مشارکت جمعی داشته باشند (همان، ۲۲۱).
هنجارهای پایدار و ناپایدار
یک طبقهبندی دیگر از هنجارها یعنی پایداری[۲۳] حائز اهمیت است. ازنظر زمانی، برخی هنجارهای عمری طولانی دارند، تا جائیکه عمر آن‌ها از عمر انسانها و یا حتی چندین نسل بیشتر است و برخی دیگر بسیار کوتاه و زودگذرند (همان، ۲۲۴).
از سوی دیگر هنجار در نوع رفتار فردی قابل‌مشاهده است، اولی شامل عکسالعملهای فردی و شامل التزام (تعهد) به رفتار کردن بر طبق هنجارهاست که به دنبال آن صورتهایی از احساسات، تصمیمگیریها و رفتارها پدید میآید. دومی شامل افراد (به‌عنوان توبیخ و تشویق) و شامل یک دید توافقی که دیگران مجبورند بر اساس هنجارها رفتار کنند که در پی آن صورتهایی از احساسات تصمیمات و رفتارها پدید میآیند (اوپ و جاسو[۲۴]، ۱۹۹۷: ۹۴۷). اوپ و جاسو برای هنجارها چهار جنبه قائل هستند:
قطبی بودن[۲۵]: یعنی آیا یک هنجار تجویزشده[۲۶] است و منع شده[۲۷] یا نباید و یا دوقطبی[۲۸]
شرط پذیر[۲۹]: آیا یک هنجار در همه موارد پایدار و بدون تغییر است؟
شدت [۳۰]: درجه الزامی بودن
وفاق[۳۱]: یعنی تعداد افراد پیروی‌کننده (همان)
۳-۲- دیدگاه و نظریات مختلف هنجارها (ادبیات موضوعی)
پیش از پرداختن به تئوریهای هنجارها، منشأ هنجارها را بیان میکنیم. الستر (۱۹۸۹)، کلمن (۱۹۹۰) نفع مشترک و عدم تعین انسانهای معقول در خلال زمان را موجب پیدایش قواعد اجتماعی میدانند. در مقابل لاکوود (۱۹۵۶)، مکمرتوری (۱۹۷۸)، نظریههای تضاد، به‌ویژه ماتریالیسم تاریخی مارکس، تمایل دارند تا منشأ قواعد اجتماعی را در زور و سلطهی اجتماعی ببیند. در کنار دو پاسخ عمده، اودن (۱۹۹۶)، هورن (۲۰۰۱)، کلور و همکاران (۲۰۰۵)، لالر و همکاران (۲۰۰۸)، رادفیلدرالز (۲۰۰۹)، پاسخهای دیگری را میتوان در نظریههای مختلف، مانند نظریهی مبادله‌ی اجتماعی، نظریهی پدیدارشناسی، نظریه روششناسی قومی، نظریه هویت اجتماعی ردیابی نمود (چلبی، ۱۳۹۳: ۷۳).
۳-۲-۱-کارکردگرایان
در میان انواع تحلیلهای موجود در جامعه‌شناسی، تحلیل کارکردی جایگاه و اهمیت ویژهای دارد، و همواره موردتوجه بسیاری از جامعه شناسان بزرگ بوده است. کارکردگرایی به‌عنوان یک شاخه از تحلیلهای علوم اجتماعی به جهتگیری نظری و روش شناسانه‌ای اطلاق میشود که در آن پیامدهای پدیده های تجربی معین کانون تحلیل قرار میگیرند. اصطلاح کارکردگرایی به مجموعه رهیافتهای مختلفی اطلاق میشود که وجه مشترک همهی آنها توجه به روابط یک بخش از جامعه با بخش دیگر یا شاید با کل جامعه است. تحلیل کارکردی نتیجه تلاش برای استفاده از مفاهیم و اندیشه های زیستشناسی در تحلیلهای اجتماعی است. پیشگامان این منطق روششناختی امیل دورکیم در فرانسه و هربرت اسپنسر در بریتانیا بودند (آوتویت و باتامور، ۱۳۹۲؛ سیدمن، ۱۳۹۲؛ توسلی، ۱۳۸۹؛ گیدنز، ۱۳۸۶). این تحلیل بعدها از سوی پارسونز بسط داده شد و از سوی مرتون جرح‌ و تعدیل شد (آوتویت و باتامور، ۱۳۹۲؛ ریتزر، ۱۳۸۶).
۳-۲-۱-۱- دورکیم
رعایت هنجارها ازنظر دورکیم تحت تأثیر وجدان صورت میگیرد (گی روشه، ۱۳۶۷: ۵۶). وجدان جمعی با این واقعیت که ضرورتاً همیشه ملزم کننده و مجبور کننده است مشخص میشود و برای آنکه به یک جامعه تعلق داشته باشیم هر نوع جامعهای که باشد باید در برابر حالات جمعی عمل، تفکر و احساس جامعه سر فرود آوریم و آن را قبول و بدان عمل کنیم. بدون شک این فشار وجدان جمعی مجموعاً به‌وسیله افراد جامعه محسوس نیست. این افراد وجدان جمعی را جذب کردهاند و اصولاً به وسیله تعلیم و تربیتی که اخذ نمودهاند آن‌ها این وجدان را از آن خودکرده‌اند و این وجدان، وجدان اخلاقی خاص ایشان شده است. درنتیجه صورت بیرونی و فشار دهنده وجدان جمعی برای افراد یک جامعه محسوس نیست زیرا وجدان باوجودآنکه بیرون از افراد است، در ضمن در باطن هریک از آن‌ها وجود دارد و فشاری که وارد میآورد جای خود را به عادت، وجدان اخلاقی که در هر یک از اشخاص رشد یافته است، میدهد (همان، ۲۶ - ۲۵).
فرد ازآنجاکه در پارهای مواقع هنجارها را درونی کرده است فشار بر خود احساس نمیکند. به‌طورکلی فرایند اجتماعی شدن همان جذب هنجارهای محیط پیرامون خود است. درواقع منظور از اجتماعی شدن، کیفیت فراگیری و جذب مدلهای جامعه است از سوی اعضا یک جمع و قرار دادن آن مدلها در مقررات زندگی شخصی خود … نتیجه روند اجتماعی شدن آن است که مدلهای فرهنگی که در جامعه وجود دارند در اشخاصی که عضو جامعه می‌باشند، نیز به وجود آیند (همان، ۵۶).
بدین ترتیب، هنجارها دارای نیروی فوقالعاده و غیرقابل‌تصور هستند که به قول دورکیم بر فرد و اراده فردی تحمیل میگردند و انسان‌ها اگر بتوانند در مقابل هر نیرویی مقاومت کنند، مقاومتشان در مقابل این نیروهای هنجاری کمتر است. این نیرو و فشار را درایتزل بهپیروی از دورکیم «فشار هنجاری» مینامد (رفیعپور، ۱۳۸۷: ۱۹۷). فشارهای هنجاری همیشه فقط به‌صورت اجبار نیست، بلکه عمدتاً بدون وقوف با یک میل درونی نیز آمیخته است (همان، ۱۹۹).
۳-۲-۱-۲- فیرکانت
فیرکانت دو نوع ارتباط بین انسانها تشخیص میدهد: رابطه معنوی خصوصی (روابطی که در اجتماع به وجود میآید) و روابط منطقی حساب‌شده (روابطی که در جامعه به وجود میآید). در این ارتباطات هنجارهایی حاکم است و فقط در گروه است که هنجارها به تکالیف و اصول معنا پیدا میکنند و رشد مییابند … و گروه مهمترین عامل رشد شخصیت فرد به‌حساب میآید … هر فرد برای سایر اعضای گروه زمانی اهمیت دارد که فعالیتش در جهت و در رابطه با گروه باشد (باوم، ۱۳۶۷: ۷۳). فیرکانت با توجه به اینکه هدف گروه را ادامه بقاء و تقویت صیانت خویش میداند، معتقد است که فردگرایی حاکم یارای مقابله با فشارهایی را که گروه ها بر (اجتماع) بر افراد تحمیل میکند، ندارد (همان).
۳-۲-۱-۳- پارسونز
نظام عمل از دیدگاه پارسونز
مفهوم نظام در کانون بحث پارسونز قرار دارد و نظریه عمل پارسونز به نحوه عملکرد ساخت و پیوستگی جوامع میپردازد که شامل چهار نظام است: ۱- نظام فرهنگی ۲- نظام اجتماعی ۳- نظام شخصیتی ۴- ارگانیسم رفتار.
نظام فرهنگی: که در غالب آن واحد اصلی تحلیل معنی و نظام سمبلیک است …پارسونز در این سطح بر ارزشهای مشترک تأکید دارد.
نظام اجتماعی: واحد اصلی این نظام کنش متقابل نقشهاست. نظام اجتماعی ازنظر پارسونز شامل تعدادی عمل‌کننده میشود که با یکدیگر در حال کنش در شرایطی هستند که حداقل دارای محیطی است که عملکنندگان در آن به‌منظور به حداکثر رساندن رضامندی خود در وضعیت مشابه باهم ارتباط برقرار میکنند. این ارتباط از طریق یک نظام ساختیافته فرهنگی و نمادی مشترک تعریف و برقرار میشود (ممتاز، ۱۳۷۲؛ تنهایی، ۱۳۸۷؛ ادیبی و انصاری، ۱۳۸۳؛ محمدی اصل، ۱۳۸۵).
در زبان پارسونزی، کنش اجتماعی متقابل در یک پیوند وابستگی مضاعف عمل میکند. حاصل آنچه من انجام میدهم به دو چیز بستگی دارد، یکی آن چیزی است که من قصد دارم انجام بدهم و دیگر آن چیزی است که شما میخواهید تا من انجام بدهم. آنچه شما انجام میدهید نیز به همینسان تنظیم میشود. اکنون برای اینکه ما باهم باشیم، من باید آنچه را شما از من میخواهید انجام بدهم، اگر این شرایط فراهم شود آن موقع هر یک از ما در کنشهایمان جویای پاداش از دو منبع هستیم. باکاری که انجام میدهیم خواستار احترام شخصی و ارضاء درونی و جلب رضایت بیرونی شخص دیگر هستیم. کنش متقابل اجتماعی هم انعکاسی از درون و هم از بیرون است. از جهت درونی، کنش مزبور در فرایندهای فرهنگی است که در شخصیت ظاهر میشود. پارسونز اغلب این فرایندها را تحت عنوان «تمایلات نیاز» موردبحث قرار میدهد، درحالی‌که منظور او آن انگیزه فردی است که تحت عنوان تأثیر فرهنگ قرار دارد. از جهت بیرون، کنش متقابل اجتماعی توسط مردم دیگر پاداش داده میشود (اسکیدمور، ۱۳۷۵: ۱۸۹).
نظام شخصیت: واحد اصلی تحلیل در این نظام فرد عملکننده است (ممتاز، ۱۳۷۲). در نمونه عمومی نظام شخصیت با دستیابی به هدف ملازم است. شخصیت عبارت از سازمان ذهنی اکتسابی فرد است. اشخاص کاملاً بر مبنای اهدافی که ریشه در چاره‌اندیشی‌های شخصیشان دارد عمل نمیکنند بلکه اهداف و وسایلی که با آن مواجه هستند، عمدتاً تحت تأثیر آن مناسبات اجتماعی است که مردم در آن مشارکت دارند (اسکیدمور، ۱۳۷۵: ۱۸۴).
ازنظر پارسونز افراد ارزشها را از نظام فرهنگی فراگرفته و هنجارها و انتظارات نقش را از نظام اجتماعی میآموزند. هویت فرد از نظام شخصیتی سرچشمه میگیرد و ابزار بیولوژیکی آن ارگانیسم رفتاری است (ممتاز، ۱۳۷۲).
اشخاص جامعهپذیر شده از هنجارها تبعیت میکنند، زیرا هنجارها ارضاء کننده هستند و نیز به این دلیل که سایر اشخاص به رفتار مناسب پاداش میدهند … به نظر میرسد کسانی که این پاداش‌ها را به او میدهند از انگیزه و امیال صحیح برخوردند و دارای نظام شخصیتی نسبتاً سازمانیافته و مناسب هستند و به همین دلیل ترتیب شخصی که از پاداشهای مشروعی برخوردار میشود، مورد تائید و دفاع قرار میگیرد (اسکیدمور، ۱۳۷۵: ۱۸۶). بنابراین نظام اجتماعی یعنی صحنهای که در آن نقش اتفاق میافتد، به‌نظام شخصیت و نظام فرهنگی در قالب یک نظام اجتماعی کلی که همه آن‌ها را در بردارد وحدت میبخشد (همان، ۱۸۲).
چهارچوب عمل از دیدگاه پارسونز
اساس نظریه تام اجتماعی پارسونز را نظریه عمومی وی درباره عمل اجتماعی تشکیل میدهد … (همان، ۸). ازنظر پارسونز چهارچوب عمل شامل عملکننده – هدف – شرایط و معیارهای هنجاری (ساخت هنجاری) و ابزار است.
در اینجا چهارچوب عمل از یک عملکننده شروع میشود که میتواند یک فرد یا مجموعهای از افراد باشد. پارسونز معتقد است که عملکننده دارای انگیزهای است که انرژی خود را صرف دستیابی به یک هدف نماید که هدف توسط نظام فرهنگی تعریف‌شده است (ممتاز، ۱۳۷۲). مثلاً عملکننده (فرد) قصد ازدواج دارد، عمل (ازدواج) در شرایطی واقع میشود که راه‌هایی برای رسیدن به هدف و موانعی برای رسیدن به آن وجود دارد، (شرایط) اما نکته مهم این است که تمام عوامل بالا تحت تأثیر معیارهای هنجاری در نظام اجتماعی قرار دارند. هنجارهای ازدواج میتوانند مهریه، جهیزیه، جشن عروسی و .. با شرایط تعیین‌شده باشند. اما به‌طورقطع عملکننده باید قواعد بازی را رعایت کند. نحوه رفتار و انتظارات هنجاری باید توسط عملکننده پاسخ مناسب داده باشد و بنابراین هنجارها در کانون توجه پارسونز هستند (همان).
پارسونز در دیدگاه سیستمی خود برای هر یک از چهار خرده نظام کنش، از ارگانیسم رفتاری، نظام شخصیتی، نظام اجتماعی و نظام فرهنگی چهار کارکرد مجزا قائل است. سازگاری کارکرد ارگانیسم رفتاری است که کسب امکانات کافی از محیط و سپس توزیع آن‌ها در سرتاسر نظام را ایفا میکند. حصول هدف (کارکرد نظام شخصیتی)، بر مسئله برقرار کردن اولویتها در میان هدفهای نظام و بسیج منابع نظام برای حصول به آن‌ها دلالت دارد. یگانگی (کارکرد نظام اجتماعی) به شکل هماهنگ کردن و حفظ روابط پایدار میان واحدهای نام اطلاق میشود و پایداری (کارکرد نظام فرهنگی) با حفظ الگوهای نهادی ارتباط دارد (ترنر، ۱۹۷۷: ۵۹). مخفف این چهار کارکرد تحت عنوان AG IL پارسونز است که پارسونز با بهره گرفتن از همین منحنی به تبیین جامعهپذیری و مراحل مختلف رشد شخصیت میپردازد.
جدول ۳- ۱: خرده نظام اجتماعی پارسونز

حصول هدف
G
سازگاری
A
یگانگی
I
پایداری
L
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت