کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب



  فیدهای XML
 



در مواردی که دادگاه رأی ‌به این نکته دهد که وزیر امور خارجه می‌تواند هزینه های مربوطه را از شرکت استرداد نماید و دادگاه استیناف نیز این حق را دارد که هزینه ها را از مدیر عامل شرکت، (شخصاً) دریافت نماید در این میان هزینه های دفاع از یک دعوی (دادخواهی) هم از سوی مدیر عامل پرداخت شده و شرکت هم باید روند اجرایی خود را تغییر بخشد.

با توجه به رأی بر منحل شدن شرکت، دادگاه نگرانی های دولتی را از طریق حفظ تعهدات شرکت و اعضای هیئت مدیره پوشش می‌دهد. به عنوان مثال: در خصوص مورد قانونی شرکت تجاری بل داریس[۹۰](با مسئولیت محدود) در برابر وزیر بخش صنعت و تجارت (۲۰۰۴) دادگاه استیناف به حمایت از تصمیم دادستان پرداخت که دعوی در خصوص منحل کردن شرکت را تنها در شرایطی مختومه اعلام کرد که شرکت های مورد نظر تعهدات الزام آور خود را ارائه نمایند.[۹۱]

بند سوم: مقایسه حقوق ایران و انگلستان:

انحلال قضایی در حقوق ایران به شش مورد تقسیم بندی شد که هر یک را به صورت مجزا توضیح نمودیم در حقوق انگلستان نیز هشت مورد وجود دارد که عملاً توسط دادگاه منحل می شود آنچه به نظر می‌رسد مواردی در این بین وجود دارد که در هر دو کشور به صورت یکسان می توان مشاهده نمود هر چند که ممکن است با توجه به توضیحاتی که داده شد. تفاوت هایی نیز داشته باشند:

۱- در حقوق انگلستان بر عکس حقوق ایران قانون گذار اختیارات گسترده ای را در اختیار دادگاه ها قرار داده است به نحوی که عملاً انحلال به صورت داوطلبانه به چشم نمی آید.

۲- در حقوق ایران که انحلال توافقی و قانونی عملاً نقش ویژه ای را در تجارت بازی می‌کنند و دادگاه در صورتی می‌تواند (آن هم با توجه به مواردی که قانون گذار احصاء نموده است اختیار دادگاه ها را محدود نموده است) شرکت را منحل کند که اشخاص ذی نفع تقاضای انحلال شرکت را از دادگاه بنمایند سؤالی که می توان پرسید این است که دادگاه در حقوق ایران می‌تواند نقش یک ذی نفع را بازی کند؟ در جواب می بایستی گفت ممکن است این اتفاق بیفتد آن هم زمانی که خود دادگاه از شرکت به طور مستقیم صدمه دیده است که در این جا خود دادگاه نمی تواند باز به صورت یک مدعی العموم وارد دعوی شود عملاً جواب منفی است مگر آن که دادستان به عنوان یک ذی نفع از دادگاه این تقاضا را نماید دادگاه در حقوق ایران نقش یک اعلام کننده حکم را دارد و بالاترین نقشی که می‌تواند در یک پرونده تجارتی بازی کند آن است که دلایل ذی نفعان را موجه تشخیص داده یا نداده یا حکم به انحلال دهد یا ندهد.

۳- حقوق انگلستان وضع به گونه ای دیگر است و آن هم بدین صورت که دادگاه می‌تواند به عنوان یک ذی نفع حتی در دعاوی نقش بازی کند موردی که بدان به راحتی می توان اشاره نمود این است بندهای ظ و ح در حقوق انگلستان می‌باشد که نشان دهندۀ اختیارات وسیع دادگاه می‌باشد بند (ظ) اشاره به دلایل منطقی و منصفانه از جانب دادگاه برای انحلال می‌باشد که اگر تشخیص دهد می‌تواند شرکت را منحل نماید و مورد بعدی آن است که انحلال به مصلحت عمومی است اگر دادگاه تشخیص دهد که شرکت بنا به مصلحت عمومی باید منحل شود حکم به انحلال را صادر می کند.

۴- توضیحاتی که داده شد بر تفاوت دادگاه در ایران و انگلستان راجع به شرکت تجارتی بود همان طور که گفته شد می توان شباهت هایی را در این دو کشور نیز در باب انحلال قضایی مشاهده نمود.

بند الف حقوق ایران همانند بند حقوق انگلستان می‌باشد که هر دو کشور صرف عدم فعالیت شرکت یا توقف آن موجب انحلال به وسیله دادگاه می شود همچنین عدم توان پرداخت بدهی هم در هر دو کشور به نحوی از موجبات انحلال را پیش رو دارد.

فصل سوم:

آثار انحلال شرکت تجارتی

فصل سوم:

پس از انحلال شرکت باید به حالت اشاعه اموال پایان داده شود و از شرکت چیزی باقی نماند به عبارتی شرکت باید تصفیه شود. امر تصفیه، در مفهوم دقیق به مجموعه عملیاتی گفته می شود که به نقد کردن دارایی و طلبهای شرکت می‌ انجامد. امر تقسیم دارایی شرکت میان شرکای نیز پس از وضع بدهی های شرکت و پرداخت آن ها صورت می‌گیرد. هرگاه دارایی شرکت برای پرداخت دیون آن کافی نباشد، تعیین سهم هریک از شرکای مسئول پرداخت بدهی های شرکت، قسمتی از عملیات تصفیه را تشکیل می‌دهد.

‌در مورد امر تصفیه اموال شرکت های اشخاص، قانون گذار در مواد ۲۰۲ به بعد ق.ت.، دو طریق را پیش‌بینی ‌کرده‌است:

طریق اول، طریق قراردادی و دوستانه است که طرفین ممکن است آن را در اساسنامه پیش‌بینی کرده باشند. این آزادی در ماده ۲۱۸ ق.ت. مقرر شده است، با این قید که شرکای می‌توانند مقررات آمره مواد ۲۰۷ لغایت ۲۱۰ و ۲۱۵ لغایت ۲۱۷ و قسمت اخیر ماده ۲۱۱ را نادیده بگیرند.[۹۲]

طریق دوم، تصفیه قانونی است و آن در صورتی است که اساسنامه برای امر تصفیه پیش‌بینی خاص نکرده باشد که در این صورت، تصفیه اموال شرکت مطابق مواد ۲۰۲ لغایت ۲۱۷ ق.ت. و تحت نظارت احتمالی دادگاه انجام می شود. این مواد متضمن عملیاتی است که در مجموع به تصفیۀ امور شرکت می‌ انجامد[۹۳] و راجعند به اداره کنندگان امور شرکت منحل شده، اداره امور شرکت منحل شده و تصفیه امور شرکت منحل شده در سه جهت و هر بحث نیز شامل گفتار می شود، می پردازیم.

مبحث اول: اداره کنندگان امور شرکت منحل شده:

ادارۀ شرکت منحل شده با مدیر یا مدیران تصفیه است، حال در رابطه با مدیر و مدیران تصفیه در این مبحث به صورت­مفصل به بحث و بررسی خواهیم­پرداخت و در چهار گفتار بیان­می­نماییم. از جمله انتخاب و نصبشان، وظایفشان، نظارت بر اعمالشان و در نهایت مسئولیت هایی که در قبال عدم انجام وظایفشان برایشان ایجاد می شود بحث و بررسی خواهیم پرداخت.

گفتار اول: انتخاب و نصب مدیر تصفیه

در این گفتار به نحوه انتخاب و نصب مدیران تصفیه در شرکت های تجارتی خواهیم پرداخت. اصولاً انتخاب و نصب مدیر یا مدیران تصفیه در شرکت های تجارتی تابع قوانین و مقررات خاصی می‌باشد که هرکدام از شرکت ها را بنا به ترتیبات مقرر در قانون (سهامی، با مسئولیت محدود، تضامنی، نسبی، مختلط غیر سهامی، مختلط سهامی و تعاونی) بیان می نماییم:

۱- شرکت سهامی:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1401-09-25] [ 09:45:00 ق.ظ ]




پیشینه پژوهش های انجام شده در کشورهای دیگر

پژوهش هایی که با توجه به مدل طرحواره یانگ انجام شده نشان داده است که پرسشنامه طرحواره یانگ که ابزار سنجش وجود و شدت طرحواره های ناسازگار اولیه است با مقیاس های ناراحتی روان شناختی و آسیب پذیری شناختی نسبت به افسردگی روایی همگرا دارد (اسمیت، جوینر، یانگ و تلچ ۱۹۹۹). در پژوهشی که محققان در یک نمونه ۴۵۷ نفری از دانشجویان در حال تحصیل انجام دادند نیز بین طرحواره ها و نشانه های اختلالات عاطفی (افسردگی، اضطراب و خشم) رابطه معنی داری به دست آمد. پژوهش های متعددی نیز تأیید کرده‌اند که وجود طرحواره ها پیش‌بینی کننده افسردگی است. از آن جمله می توان به گلاسر (۲۰۰۸)، ولبرن (۲۰۰۹) اشاره کرد (به نقل از برانف، ۲۰۰۹). همچنین پژوهشی که در نمونه ۲۷۱ نفری در ‌استرالیا انجام شد اعتبار پیش بین بین پرسشنامه فرم کوتاه یانگ را برای اختلال افسردگی تأیید کرد (برانف، تیان و اویی، ۲۰۰۸).

در پژوهش دیگری در این زمینه در نوجوانان ۱۸-۲۲ ساله دیده شد که افسردگی به طور منحصر به فردی با طرحواره هایی که به ناشایستگی (شکست، نقص/ شرم، وابستگی/ بی‌کفایتی) و یا (طرحواره محرومیت هیجانی) مربوط هستند ارتباط دارد. نوجوانان افسرده خود را شکست خورده، نالایق، حقیر و در جنبه‌های مهم مربوط به همسالان به عنوان دوست نداشتنی و ناتوان در مدیریت مسئولیت روزانه می دانستند. همچنین در این نوجوانان طرحواره های معیارهای سرسختانه/ عیب جویی افراطی، رها شدگی/ بی ثباتی، شکست، وابستگی/ بی کفایتی، استحقاق/ بزرگ منشی پیش‌بینی کننده های اختلال های اضطرابی هستند. در این پژوهش طرحواره ها به ترتیب ۲۳ و ۲۵ درصد واریانس چندگانه نشانگان افسردگی و اضطراب را تبیین کردند (ولیربرگ، ۲۰۰۹). موریس (۲۰۰۶) نیز با اجرای پرسشنامه خودگزارش دهی در نمونه ۱۷۳ نفری از دانشجویان ‌به این نتیجه رسید که ۵۲% واریانس نشانگان افسردگی و ۳۸% واریانس نشانگان اضطراب توسط طرحواره یانگ تبیین می شود. پژوهش دیگری در زمینه اضطراب نشان داد که اکثر طرحواره های ناکارآمد به طور معناداری توسط بزرگسالانی که دچار اختلالات اضطرابی هستند برانگیخته می‌شوند (دلاتر[۵۱]، سرونت[۵۲]، روزنیک[۵۳]، پارکوئت[۵۴]، ۲۰۰۹).

وندورت[۵۵] و دیورز[۵۶] (۲۰۰۸) در پژوهشی به بررسی رابطه اضطراب، قوم و فرهنگ و باورهای غیرمنطقی پرداختند. نتایج نشان داد که بین اضطراب و هفت تا از مؤلفه های باورهای غیرمنطقی جونز رابطه معناداری وجود دارد (توقع تأیید از دیگران، انتظار بیش از حد از خود، سرزنش کردن، اجتناب از مشکل، درماندگی برای تغییر، بی مسئولیتی عاطفی، واکنش عاجزانه به ناکامی). این مطالعه نشان داده تفاوت‌های فرهنگی در اضطراب و باورهای غیرمنطقی نقش دارد.

وودز[۵۷] (۲۰۰۹) در پژوهشی به بررسی نیمرخ باورهای غیرمنطقی برای خشم و اضطراب در بین یک نمونه ۴۴۶ نفری پرداختند و نتیجه گرفتند که چهار باور غیرمنطقی (تقاضا برای تاییددیگران، انتظارات بالا از خود، سرزنش کردن، اضطراب زیاد، واکنش به ناکامی) نقش عمده ای در هر نوع آشفتگی عاطفی بازی می‌کنند. در پژوهش اف، کاش[۵۸] (۲۰۰۹) که در زمینه رابطه بین افسردگی و آزمون باورهای غیرمنطقی انجام داد نشان داده شد که بین نمره کل آزمون باورهای غیرمنطقی و آزمون افسردگی، ضریب همبستگی ۳۵ درصدی وجود دارد که در سطح ۹۹ درصد معنادار است.

در پژوهشی که کیم (۲۰۰۸) انجام داد، نتیجه گرفت که بین متغیرهای روان شناختی و بهزیستی روانی افراد رابطه معناداری وجود دارد. باورهای خود کارآمدی به صورت نیرومندی با افسردگی و اضطراب رابطه دارند. باورهای خودکارآمدی نشان دهنده این هستند که فرد توانایی تغییر حالت منفی روانی خود را دارد. کیم نشان داد افسردگی با سطح بالای نگرش منفی و باورهای ضعیف خود کارآمدی رابطه دارد. خود کارآمدی، نقش میانجی در کاهش نشانه های افسردگی ایفا می‌کند و اضطراب و افسردگی افراد بالغ، با افزایش و تقویت باورهای خودکارآمدی کاهش می‌یابد.

فصل سوم:

روش شناسی پژوهش

روش پژوهش

روش پژوهش انتخاب شده در این تحقیق پس رویدادی از نوع مقطعی- مقایسه‌ای است. در این روش پژوهشگر به دنبال کشف بررسی روابط بین عوامل و شرایط خاص یا نوع رفتار که قبلاً وجود داشته یا رخ داده از طریق مطالعه نتایج حاصل از آن ها می‌باشد. به عبارت دیگر، پژوهشگر در پی بررسی امکان وجود روابط علت و معلولی از طریق مشاهده و مطالعه نتایج موجود و زمینه قبلی آن ها با امید یافتن علت وقوع پدیده‌ها یا عمل است (دلاور، ۱۳۸۰). که در آن وضعیت آزمودنی ها (دانشجویان دارای علائم افسردگی و دانشجویان با علائم اضطرابی) به عنوان متغیر مستقل و متغیرهای باورهای غیرمنطقی اساسی، بهزیستی روانی و طرحواره های ناسازگار اولیه به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شده است.

جامعه پژوهش

جامعه آماری در این پژوهش کلیه دانشجویان حاضر در خوابگاه های دانشگاه تهران در سال ۹۳- ۹۴ در مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری در هر رشته تحصیلی هستند.

نمونه پژوهش و روش نمونه گیری

نمونه این پژوهش شامل ۱۰۰ نفر از دانشجویان دارای علائم افسردگی و اضطرابی بود، که با مراجعه به پرونده و سابقه بالینی افراد و توجه به نظر روانپزشک آن ها، افراد مستعد به اضطراب و افسردگی شناسایی شد و بین آن ها یک گروه ۵۰ نفری با علائم افسردگی و یک گروه ۵۰ نفری با علائم اضطرابی به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. و ‌در مورد انتخاب ۱۰۰ نفر (۵۰ نفر برای هر گروه) نمونه باید اشاره کرد که در روش های علی- مقایسه‌ای، هر زیر گروه باید حداقل ۱۵ نفر باشد و برای این که نمونه انتخاب شده نماینده واقعی جامعه باشد و اعتبار بیرونی بالایی داشته باشد تعداد نمونه ۱۰۰ نفر(۵۰ نفر برای هر گروه) در نظر گرفته شد (دلاور، ۱۳۸۰).

ابزارهای پژوهش

پرسشنامه فرم کوتاه یانگ[۵۹]

این پرسشنامه توسط جفری یانگ ساخته شده است و پژوهش های روانسنجی آن توسط اسمیت، جوینر، یانگ و تلچ صورت گرفته است. در ایران توسط “آهی” در سال ۱۳۸۴ بر روی ۳۸۷ نفر از دانشجویان دانشگاه تهران انجام و هنجاریابی شده است. این پرسشنامه یک ابزار ۷۵ سوالی برای سنجش طرحواره های ناکارآمد اولیه با طیف لیکرت بر روی یک مقیاس ۶ درجه ای از (کاملا درست درباره ی من تا کاملا غلط درباره ی من) درجه بندی می شود. یانگ این پرسشنامه را از روی فرم پرسشنامه اصلی، فرم ۲۰۵ سوالی طراحی کرد. پرسشنامه طرحواره یانگ برای ارزیابی ۱۵ طرحواره ناکارآمد اولیه ساخته شد (یانگ، ۲۰۰۱).

اعتبار و پایایی پرسشنامه یانگ

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:45:00 ق.ظ ]




    • ملاحظه کاری و ساخت دهی مدیران : هر دو نوع رفتار مدیران ، با تعهد سازمانی همبستگی نسبی و مثبت دارند. البته تحقیقات نشان می‌دهند که این رابطه توسط عواملی از قبیل محیط کاری و خصوصیات پایین دستان ، تعدیل می شود.

  • ارتباطات رهبر : چگونگی ارتباطات رهبر ، با تعهد سازمانی همبستگی قوی و مثبت دارد. یعنی مدیرانی که ارتباطات به موقع و صحیحی ایجاد می‌کنند ، موجب تقویت محیط کار و تعهد بیشتر کارکنان می‌گردند. رهبر مشارکتی نیز با تعهد سازمانی همبستگی مثبت دارد. در محیط های غیر قابل پیش‌بینی ، تأثیر مدیریت مشارکتی بر تعهد سازمانی بیشتر می شود.

د) ویژگی های سازمان و تعهد سازمانی

در تعدادی از مطالعات ، میان اندازه سازمان و میزان تعهد سازمانی ، همبستگی معنا داری ملاحظه شده است. اشاره می شود که در سازمان های بزرگ ، امکانات ترفیع بیشتر است و این امر به تعهد سازمانی می‌ انجامد . اما این مسأله توسط تجزیه و تحلیل متا تأیید نشده است. موریس و استیرز چنین اظهار می دارند که استنباط کارمند از عدم تمرکز با میزان مشارکت واقعی ، رابطه داشته و به وسیله درگیر شدن در سازمان ، تعهد بیشتر نسبت به سازمان پیدا می‌کند. اما این ادعا نیز توسط تجزیه و تحلیل متا مورد تأیید قرار نگرفته است.

ه) وضعیت نقش و تعهد سازمانی

در تحقیقات انجام شده ، وضعیت نقش را از طریق تضاد نقش ، ابهام نقش و تعدد نقش اندازه گیری کرده‌اند. بر اساس مطالعات مودی و همکاران در سال ۱۹۸۲ ، وضعیت نقش یکی از مقدمات ایجاد تعهد است. تحقیق ماتیو و زاجاک نیز این مسأله را تأیید می‌کند. یکی از فرض ها در این مورد این است که وضعیت نقش ، ناشی از ادراک حاصل از محیط کاری است. اما مسأله ای که روشن نیست ، این است که آیا رابطه بین وضعیت نقش و تعهد سازمانی ، مستقیم است و یا توسط متغیرهای دیگری از جمله رضایت شغلی و رفتارهای شغلی تحت تأثیر قرار می‌گیرد ؟

علاوه بر موارد فوق ، بنابر قضایای موفقیت و ارزش جورج هومنز تعهد سازمانی تابعی از پاداش کار و ارزش کار است. یعنی اگر یک فرد سطح تعهد بالایی داشته باشد اما در قبال آن پاداش مورد انتظارش را دریافت نکند ، احتمال باقی ماندن در تعهد پیشین او کاهش می‌یابد. تجانس بین پاداش‌های کار (پاداش‌های سازمانی و اجتماعی ) و ارزش‌های کار منجر به تعهد سازمانی بیشتر می‌گردد. (بهروان و سعیدی ، ۱۳۸۸)

۲-۳-۴- پیامدهای تعهد سازمانی

مطابق نظر شیان چنج و همکاران (۲۰۰۳) ، تحقیقات نشان داده است که تعهد سازمانی با پیامدهایی از قبیل رضایت شغلی (بتمن و استراسر[۱۰۸]، ۱۹۸۴) ، حضور (ماتیو و زاجاک، ۱۹۹۰) ، رفتار سازمانی فرا اجتماعی (اوریلی و چتمن،۱۹۸۶) و عملکرد شغلی (می یر ، آلن و اسمیت، ۱۹۹۳) رابطه مثبت و با تمایل به ترک شغل (مودای، پورتر و استیرز،۱۹۸۲) رابطه منفی دارد. (فرهنگی و حسین زاده، ۱۳۸۴)

باقری و تولایی (۱۳۸۹) نیز بیان می‌کنند که بر اساس نظریات ، یک فرد متعهد (حداقل دارای تعهد عاطفی) ، صرفاً حضور فیزیکی در سازمان نداشته بلکه در راستای منافع سازمان تلاش می‌کند. تحقیقات اخیر نشان دهنده تأثیر مثبت تعهد سازمانی بر روی عملکرد شغلی و خروج کارکنان ( مودی و همکاران، ۱۹۸۳) ؛ رفتار اجتماعی فعال ( اوریلی و چتمن، ۱۹۸۶) ؛ عدم غیبت از کار (آنجل و پری، ۱۹۸۶) ؛ نوع دوستی و کمک به همکاران و کاهش استرس شغلی (واستی، ۲۰۰۵) است.

مطابق مدل نظری مودای و همکاران (۱۹۸۲) ، تعهد سازمانی موجب حضور فعال فرد در سازمان می شود . همچنین میزان تمایل فرد به ادامه فعالیت در مؤسسه افزایش یافته و در نهایت عملکرد شغلی او بیشتر می شود. (زکی، ۱۳۸۳)

مطابق فرا تحلیل ماتیو و زاجاک (۱۹۹۰) ، تعهد سازمانی در تمایل به ماندن ، عملکرد شغلی و سنجش ارزیابی نقش دارد. (زکی، ۱۳۸۳)

به نظر هرسی و بلانچارد(۱۹۸۸) ، تعهد سازمانی تأثیر بسیاری بر رفتارهای کارکنان مثل غیبت ، تأخیر و جابجایی دارد. (حصاری، ۱۳۸۵)

۲-۳-۵- آیا تعهد سازمانی هنوز هم ارزش بررسی دارد ؟

‌در مورد این که آیا تعهد سازمانی در شرایط کنونی و با توجه به تغییرات سازمانی رخ داده ، هنوز هم ارزش تحقیق و بررسی را دارد یا خیر ؟ ، دو دیدگاه مختلف وجود دارد :

دیدگاه اول : بعضی از نویسندگان جدید معتقدند که تعهد سازمانی موضوع بی ربطی است و و نیازی به تحقیق و بررسی ندارد . باروچ[۱۰۹] یکی از این افراد است. به اعتقاد باروچ با توجه به روندهای اخیر ‌در مورد کوچک سازی سازمان ها ، مثل فرایند مهندسی مجدد ، ماهیت روابط کار در سه دهه اخیر به نحو چشمگیری تغییر ‌کرده‌است به طوری که تعهد کارمند به سازمان موضوع بی ربطی شده است. او می‌گوید که اهمیت تعهد سازمانی به عنوان یک مفهوم عمده در مدیریت و رفتار سازمانی در حال کاهش است و این روند همچنان ادامه دارد. اساس بحث باروچ این است که تعهد سازمانی برای کارکنان یک پیش شرط مهم است اما مهم ترین نیست. سازمان ها با توجه به فعالیت های کوچک سازی در سال های اخیر نسبت به استخدام کارکنان با تعهد یکسان نسبت به سازمان ، یا ناتوان یا بی میل بوده اند . حتی دراکر[۱۱۰] برجسته ترین نویسنده مدیریت نیز نسبت به شرکت هایی که می‌گویند ، برای کارکنان شان ارزش قائلند ، بدبین است چرا که آن ها خلاف آن را ثابت کرده‌اند. دراکر می‌گوید ، همه سازمان ها هر روزه اذعان می‌کنند که کارکنان ، بزرگ ترین دارایی آن ها هستند ، ولی با وجود این به آن چه که می‌گویند کمتر عمل می‌کنند چه رسد به آن که واقعا معتقد به آن باشند. (فرهنگی و حسین زاده،۱۳۸۴)

دیدگاه دوم : چه طور می توان بحث باروچ که معتقد است تعهد کارمند چیز بی ربطی است را ارزیابی کرد ؟ مودی با طرح این پرسش عقیده دارد ، شواهدی وجود دارد که بسیاری از سازمان ها استراتژی های کوچک سازی و کاهش هزینه ها را دنبال می‌کنند و برای این شرکت ها ایجاد سطح بالایی از تعهد کارمند ظاهراًً به عنوان یک استراتژی نه چندان مهم برای کسب موفقیت اقتصادی نسبت به شرکت هایی که ‌به این استراتژی متوسل می‌شوند ، درک می شود. ‌بنابرین‏ بر اساس تجربه واقعی مدیریت ، ممکن است صاحب نظری استدلال کند که تعهد کارمند چیز بی ربطی است. به خاطر این که سازمان های کمتری استراتژی هایی را برای افزایش تعهد کارکنان ادامه می‌دهند. در این دیدگاه باروچ ممکن است تا حدودی درست بگوید. با این حال ، از طرف دیگر شواهدی دال بر این وجود دارد که سازمان ها در پی عملکرد بالا و استراتژی های منابع انسانی برای افزایش تعهد کارکنان شان هستند که می‌تواند سود اقتصادی بیشتری را برای آن ها فراهم کند. از این دیدگاه تعهد کارمند نه تنها بی ربط نیست ، بلکه به عنوان یک مفهوم مدیریتی به خاطر این که می‌تواند به مزیت رقابتی و موفقیت مالی منجر شود ، خیلی مهم است. در حقیقت تعهد از این دیدگاه ممکن است ، به عنوان کلیدی برای مزیت رقابتی محسوب شود. در این دیدگاه تعهد کارمند به عنوان یک استراتژی رقابتی ، کاملاً بر خلاف آن چه باروچ می‌گوید، چیز بی ربطی نیست. (فرهنگی و حسین زاده،۱۳۸۴)

۲-۴- پیشینه تحقیق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:45:00 ق.ظ ]




۱-رویکردها در باب امکان علم دینی

۱-۱-رویکرد حداقلی

این رویکرد تلقی است که از رنسانس در مغرب زمین پدید آمده است و برخی اندیشمندان مسلمان هم طرفدار آن هستند. این رویکرد بر این باور است که دین به مسائل دنیوی و زندگی اجتماعی انسان ها ارتباطی ندارد و اصولاً اداره جامعه و برنامه ریزی توسعه و تکامل اجتماعی به خرد انسانی و عقلانیت ابزاری واگذار شده است. دین فقط رابطه معنوی انسان با خدای سبحان و سعادت اخروی او را تأمین می‌کند. و اگر احکام و قوانین آداب و مناسکی در دین است، به پوسته و قشر دین ارتباط دارد زیرا گوهر و حقیقت دین خداشناسی، خدایابی و سعادت اخروی انسان ها است. ‌بنابرین‏ جامعیت و کمال دین اسلام به سعادت ابدی انسان مربوط است و نه به تنظیم نظام معیشتی و دنیوی بشر. (همان، ص. ۵ ).

۱-۲- رویکرد حداکثری

طبق این دیدگاه دین در همه صحنه ها و عرصه ها حاضر است و همه مجال های زندگی بشر را در بر می‌گیرد ‌بنابرین‏ تمام رفتارهای انسان اعم از رفتار های روحی و فکری یا سیاسی و فرهنگی و اقتصادی یا رفتارهای فردی و اجتماعی، قابلیت اتصال به دین را دارند. این گستردگی، عرصه فعالیت و کارکرد عقل را تنگ نمی کند بلکه عقل نیز با استمداد از دین شاخصه و ملاک های رفتارها را تشخیص می‌دهد. ‌بنابرین‏ همچنان که دین نسبت به مسئله ای از مسائل اخروی بی تفاوت نیست، نسبت به مسائل دنیوی نیز نمی تواند بی تفاوت باشد. (همان، ص. ۵ ).

۲- مؤلفه های علم در فرهنگ دینی

علم دارای مراتب و درجاتی معرفی گردید که قله آن علم الهی است که نظام تکوین، محصول آن علم است. علم الهی نسبت به موجودات، علمی حضوری و شهودی است و علم شهودی همان دانایی ای است که با توانایی قرین است. نازلترین مرتبه معرفت، دانش حسی است که این دانش در پرتوی مفاهیم کلی عقلی می‌تواند به کشف سایه نظام ربانی که در عالم ظاهر شده بپردازد و اگر از آن مبادی عقلی نیز محروم بماند، بدون اینکه راهی به یقین داشته باشد، وسیله و ابزار قدرت و عمل انسان در عالم طبیعت می‌گردد و می‌تواند علم مذموم شود. بدین ترتیب بهترین علم ها علمی معرفی شد که به شناخت خود و اصلاح خویش بینجامد و راه سعادت را نشان دهد و بدترین دانش ها دانشی است که انسان را اصلاح نکند و در دنیا متوقف سازد. (سوزنچی، ۱۳۸۹، ص. ۲۴ ).

در این نگرش، البته علمی ارزشمند است که در انسان تأثیر خود را بگذارد و اوج این تأثیرگذاری، خشیتی است که عالم نسبت به خداوند پیدا می‌کند و غیر عالم ‌به این مقام نمی رسد. اما اگر این علم تأثیرش را در عالم نگذارد، چنان مضر خواهد شد که ضررش نه تنها دامنگیر شخص عالم می شود و به هلاکتش می‌ انجامد، بلکه عالمی را نابود می‌کند. (همان، ص. ۲۶ ).

در تمدن اسلامی، شکوفایی علم و ایمان و تنزل این دو، همواره توأم بوده است: دوره شکوفایی تمدن اسلامی، دروه شکوفایی علم بوده، و دوره انحطاط این تمدن دوره انحطاط علم؛ اگر چه در طول تاریخ پر فراز و نشیب این تمدن، نحوه جمع بین برخی از دانش ها (مثل فلسفه) با دینداری گاه محل بحث اندیشمندان جامعه قرار گرفت، اما در مجموع هیچگاه تعارض علم و ایمان، به نحوی که رشد یکی با انحطاط دیگری توأم شود مشاهده نشد؛ جز در دوره معاصر، که برخی از تحصیل کردگان غربی سعی کردند تعارض علم و ایمان در مسیحیت را – مسیحیتی که در آن، دوره ایمان گرایی، دوره انحطاط علم بود و دوره علم گرایی، دوره انحطاط ایمان – ‌در مورد تمامی ادیان از جمله اسلام صادق وانمود کنند. با این اوصاف، در نگرش دینی، علمی حقیقتاً علم شمرده می شود که بتواند نگرش توحیدی را در اندیشه، خلق و خوی، و رفتار انسان متجلی سازد، و در غیر این صورت یک امر زیادی (فضل) است نه علم. می توان این مسأله را از منظر دیگر نیز نگریست : در منطق دین، علمی حقیقتاً علم شمرده می شود که نه تنها در دنیا بلکه تا ابد همراه آدمی باشد. (همان، ص. ۳۰ ).

مسیحیت در قرون وسطی حاکم مطلق در غرب بود و تلاش می نمود هر معرفت و اندیشه ای را از فیلتر کلیسا و کشیشان حاکم بگذراند و کار را به جایی رساند که ثمرات و نتایج کار دانشمندان یا باید با تعالیم انجیل سازگار می شد و یا نفی می گردید. تلاشی که علمای یهود و نصارا برای نجات یهودیت و مسیحیت از تهاجم علوم تجربی در تورات و انجیل، بناچار، مطابق اقتضای زمان نزول است و به دین ربطی ندارد و حوزه مطالب دینی، غیر از حوزه تحقیقات علوم تجربی است و در نتیجه هیچ تعارضی میان علم و دین وجود ندارد و دین یهود و مسیحیت هم چنان بر حقانیت خویش باقی است. نتیجه چنین تدبیری اگر چه به صورت موقت، اهل کتاب را از بخشی از تهاجمات علوم تجربی مصون نگه داشت، پی آمد عملی آن جدایی علم از دین و دین از سیاست و امور اجتماع بود که در غرب رخ داد و بعد از رنسانس موجب شد که دین به صورت امری شخصی نه اجتماعی، و فرعی و نه اصلی، و صرفاً اخروی و نه دنیوی، در حاشیه زندگی مردم، در خلوت دل افراد و در کنج کلیسا و کنیسه ها در آید. (امیری، ۱۳۸۵، ص. ۱۵۹ ).

از دوره رنسانس به بعد، علم و شناخت در عالم غربی مسیحی وضعیت جدیدی پیدا کرد که برای درک عمیق آن، نگاهی به تاریخ تحولات علم و دانش پس از رنسانس ضروری و طبیعی است که این نگاه از منظر فلسفی باشد. در فرهنگ جدید غربی، نام «علم» با روش «تجربی» گره خورده است. فرهنگ و تمدن جدید غرب غالباً منشأ خود را در فرهنگ و تمدن یونان باستان جستجو می‌کند، فرهنگی که در ابتدا آنچه در آن به نام علم شهرت داشت، نظریه پردازی هایی در حوزه های جهان شناسی بود. (سوزنچی، ۱۳۸۹، ص. ۳۱ ).

انقلاب علمی و جدا شدن علوم جدید از بستر سنتی و قدسی بوده است. آغاز علم نوین را دوران کپرنیک، گالیله، کپلر، و نیوتن می دانند با این حال انقلاب علمی رسماً به حدود سال ۱۶۰۰م یا قرن ۱۷ موسوم شده است. نیوتن، کار بنیان گذار علم نوین را تکمیل کرد. او انقلابی را که پیشاپیش در جهان نگری علمی آغاز شده بود به ثمر رساند. علم به معنای اخص از رنسانس به بعد تأثیری شگرف در شناخت پدیده‌های طبیعی، ساختن ابزار تغییر طبیعت و اندیشه‌های فلسفی گذاشت. تجربه گرایی روندی را آغاز کرد که طی آن شکل یک نظریه فلسفی مثبت را به خود گرفت و به وسیله عقل گرایی، علم نوین را پیش برد. دوران علم نوین تجربه گرایانی مانند فرانسیس بیکن، جان لاک، هیوم، را به ما معرفی و عرضه می‌دارد. (مظاهری، علوی، ۱۳۸۸، ص. ۱۳۹ ).

۳- محورهای اساسی علم دینی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:45:00 ق.ظ ]




انتقاد دیگر این است که تفکیک بین احتمال و امکان صرف در اجرا مشکل است، چرا که مرزهای مشخصی بین آن دو وجود ندارد. مخصوصاً اینکه، موضوع متوقف بر ارزیابی شخصی خود متهم است، ‌بنابرین‏ احتمال آنچه می‌باشد که متهم آن را این چنین می‌بیند و امکانِ صرف آن است که آن را آنچنان ارزیابی می‌کند، و اگر ادعا کند که نتیجه در پیش‌بینی وی تنها اثر ممکن فعلش بوده است، قاضی هیچ ابزاری در دست ندارد، که بتواند به وسیله آن جدی بودن دفاع وی را محقق سازد، بدین ترتیب روشن می‌شود که مشکلات اثباتی، موانع سختی در راه اجرای این نظریه قرار می‌دهند.[۱۲۱]پاسخ بدین انتقاد نیز چندان مشکل به نظر نمی‌رسد که بحث اثبات و دشواری‌های مربوط به آن اساساً ‌در مورد تمام اشکال عنصر معنوی جرایم مختلف اعم از عمد و غیر عمد مطرح است و تنها مختص مسـئله‌ی متنازعٌ‌فیه نمی‌باشد. واینکه بهرحال این نوع قصد نیز از طریق دلایل غیر مستقیم که در جای خود ‌در مورد آن بحث خواهد شد قابل اثبات است. و قاضی می‌تواند از عرف کمک بگیرد. لذا به نظر می‌رسد که در نقد مورد اشاره مباحث ثبوت و اثبات با هم خلط شده‌اند.

اما انتقاد دیگر اینکه تفکیک بین احتمال و امکانِ صرف، اساساً برای ترسیم مرزهای مشخص بین جرایم عمدی و غیرعمدی شایستگی ندارد، چرا که مجرم در هر دو حالت، نتیجه را پیش‌بینی می‌کند، و زمانی که آن را پیش‌بینی می‌کند، باید که موضعش را نسبت به آن مشخص کند؛ یا آن را قبول کند و اراده اش را معطوف به آن سازد و یا اینکه آن را رد کند و در جهت مانع قرار گرفتن در مقابل آن تلاش کند، و در این راه هر آنچه را که در توان دارد به کار گیرد. و بدین ترتیب روشن می‌شود، که پیش‌بینی به خودی خود ـ میزان پیش‌بینی هر چقدر که باشد ـ و بدون عنصر ارادی، برای تفکیک بین قصد و خطا کافی نیست، و دلیل آن این است که در حالتهایی که مجرم نتیجه را به عنوان اثر احتمالی فعلش پیش‌بینی می‌کند، انگیزه‌ای که او را از انجام عمل باز می‌دارد، نسبت به حالتهایی که نتیجه را صرفاً به عنوان اثر ممکن فعل پیش‌بینی می‌کند، قوی تر است، ‌به این دلیل که نیتجه‌ی احتمالی قابل پیش‌بینی تر است تا نتیجه‌ ممکن ، اما این تفاوت اساساً شایستگی تفکیک دادن بین قصد و خطا را ندارد، چرا که به معنای تفاوت در نوع اراده مجرمانه یا چگونگی جهت‌گیری آن نیست، بلکه صرفاً تفاوتی است در میزان نیرویی که اراده برای غلبه بر انگیزه‌ای که مجرم را از پیمودن مسیر فعل باز می‌دارد، لازم دارد، و چنین تفاوتِ مربوط به کمیت، تفکیک بنیادین بین جرائم عمدی و غیرعمدی را توجیه نمی‌کند[۱۲۲].این انتقاد نیز به نظر ما نمی‌تواند پایه های نظریه احتمال را متزلزل سازد؛ زیرا که استفاده از واژه هایِ کش‌دار و شاید هم نارسایی چون پیش‌بینی یا احتمال نباید این شائبه را ایجاد کند که هر جا یک احتمال یا پیش‌بینیِ صرف پیرو عملی وجود داشته باشد، پس در زمره‌ی همان مواردی است که پیروان نظریه احتمال می‌خواهند تئوری‌شان پیاده شود.بلکه به نظر ما منظور آن ها از این واژه ها همان علم و آگاهی[۱۲۳] است، همچنان که در حقوق کامن‌لا نیز بعضا برای توجیه این گونه از قصد از کلمه پیش‌بینی استفاده شده است.[۱۲۴] همچنین این انتقاد در آنجا که مجرم را وادار می‌کند که به محض پیش‌بینی نتیجه موضعِ خود را نسبت به آن مشخص کند، بدین صورت که یا آن را بپذیرد و یا اینکه آن را رد کند مضحک است و از نوعی تحکم و استبداد برخوردار است و در واقع مجرم را مجبور می‌کند به تردید نکردن، که به طور ضمنی نیز تکثر جرایم عمدی را در پی دارد؛ چرا که وقتی مجرم فرصت تشکیک و تردید نداشته باشد احتمال اینکه ارتکاب جرم را انتخاب کند بالا می‌رود. ‌بنابرین‏ اگر مجرم این پیش‌بینی و آگاهی را داشته باشد که نتیجه اثر غالبی فعل اوست پس ما در قلمرو قصد غیر مستقیم هستیم.

مبحث دوم: نظریه قبول یا رضایت

تمهید: قانون مجازات آلمان اساساً تعریفی از قصد مجرمانه در تمام اشکال آن ارائه نمی‌‌دهد.[۱۲۵] و بسط و قبض مفهوم قصد در حقوق این کشور تنها با استنباط از ماده ۱۶[۱۲۶] این قانون امکان پذیر است.

در حقوق این کشور سه تقسیم بندی از قصد صورت گرفته است که تقریباً توسط اکثر حقوق ‌دانان این کشور پذیرفته شده است. قصد مستقیم به دو نوع درجه اول و درجه دوم تقسیم می‌شود، و تقسیم سوم نیز قصد احتمالی( مشروط، مقید، غیرمستقیم) است. این تقسیم بندی تحت تأثیر “تئوری اراده” فوئر باخ[۱۲۷] صورت گرفته است که می‌گوید: اراده یک عنصر روانی قاطع است و از لحاظ روانی باید مشخص شود.[۱۲۸] لذا باید در هر سه صورت قصد ثابت شود. بدین صورت عبارت قصد غیر مستقیم به تدریج از ادبیات حقوقی آلمانی‌ها حذف شد، چرا که اراده شیطانی تبدیل به یک عنصر خطایی شد که مجازات را توجیه می‌کرد. تنبیه و اراده شریرانه بودند که برای فو‌‌ئرباخ هدف هر منع کیفری بود. اگر چه تقسیم بندی دوم؛ یعنی قصد مستقیم درجه دوم، قطعاً و تقسیم بندی سوم؛ یعنی قصد احتمالی، تحت شرایطی می‌توانند عملاً همان قصد غیر مستقیم شناخته شده در کامن لا و حقوق ما باشد.

اینچنین شد که در سایه‌ تئوری بازدارندگی مجازات تنها قصد مستقیم می‌توانست یک عنصر خطای قانونی باشد. و اراده به عنوان یک پدیده روانی و یک اراده واقعی درک شد.اما قصد غیر مستقیم چنین استانداردی را کسب نکرد. و ‌بنابرین‏ نمی‌توانست که یک اراده واقعی، یک مفهوم روانی و یک عنصر خطای قانونی باشد.[۱۲۹]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:45:00 ق.ظ ]