-کلیه افرادی که به مسکونی ها و مغازه های مشکوک رفت و آمد دارند و ظاهری اسلامی- انقلابی دارند.
-کلیه افرادی که از دادن وسایل نقلیه مثل ماشین و موتور به واحدهای نظامی مجاهدین خودداری می کنند. این افراد در صورت حداکثر سه بار ندادن وسیله نقلیه باید ترور شوند. اگر از هر پنجاه نفر که در جریان چنین مصادره انقلابی کشته می شوند سی نفرشان هم بی گناه باشند مسئله ای نیست (تحلیل هم این بود که مردم باید ماشین و موتورشان را در اختیار ما قرار دهند و اگر ندادند باید به زور آنها را بگیریم چون ما خون می دهیم و آنها هم باید بدهند).
-کلیه افرادی که لباس سربازی و نظامی به تن دارند ترور شوند.
-کلیه افرادی که در حین انجام ترور، کوچکترین حرکتی در جهت مخالفت و ایجاد موانع با واحدها انجام دهند چه لفظی و چه عملی باشد.
- تمامی مکان ها و مغازه ها، دست فروشی ها و ماشین هایی که عکس های امام خمینی و دیگر مقامات رژیم را دارند، باید ترور و منهدم شوند (واحدهای ترور به هر مغازه ای که مشکوک می‌شدند وارد شده و از صاحب مغازه می خواستند عکس ها را پایین بکشد و سپس وی را ترور می‌کردند.
- پس از ترور، تیر خلاص حتما باید زده شود و خانه به همراه اجساد به آتش کشیده شود (راستگو،1384: 51-52).
بندهای فوق عملا نشان می داد که اکثر حملات تروریستی مربوط به نیروهای غیرنظامی و توده های مردمی بوده است چنانکه بر اساس گزارش های سازمان از میان ۲۸۰۰ نفری که از ۳۰ خرداد ۱۳۶۱ تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۲ به شهادت رسیدند تنها ۴۰ نفر عضو سپاه پاسداران بودند و سایر افراد را شهروندان عادی غیر نظامی تشکیل می دادند. در مجموع، با استناد به مصاحبه مسعود رجوی با نشریه عرب زبان المصور، تعداد شهروندان ایرانی ای که از ابتدای ورود سازمان به فاز مسلحانه تا پایان سال ۱۳۶۲ به دست نیروهای سازمان به قتل رسیدند بیش از ۶ هزار نفر اعلام شد (کوشکی،1387: 320). بر اساس منابع سازمان این تعداد با احتساب کشته شدگان در کردستان و نوار مرزی، هفت هزار نفر بوده و عملیات و تخریب در سطح شهرها در این دوره نیز ۱۲۰۰ مورد بوده است. سازمان که نتوانسته بود عنصر اجتماعی و حمایت توده ای را برای مقابله با نظام به دست آورد به انتقام گیری از مردم پرداخت. بر اساس آمار ادعایی سازمان از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۳ تعداد پنج هزار نفر از نیروهای جمهوری اسلامی در سطح شهرها و کردستان و منطقه نوار مرزی ایران و عراق توسط تیم های ترور و گروه های عملیاتی نظامی ترور شدند و بر اساس عملیات تخریب سازمان، ۹۰۰ عملیات تخریب نیز اجرا شد(از فروغ جاويدان تا مرصاد ،1385: 277).

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در این وضعیت با اجرای طرح ضد تروریستی توسط نظام و دستگیری تیم‌های ترور، انصراف افراد تیم ها به دلیل عدم اعتقاد به صحت خطوط تقریبا تمام افراد تروریست، دستگیر شده و یا فراری بودند و عملا در اواخر سال 1362 بدنه نظامی سازمان در داخل کشور از بین رفته و نیرویی برای ورود به عملیات وجود نداشت. با وجود این، علی زرکش، معاون رجوی، ورود به مرحله سوم اقدامات تروریستی را از سال ۱۳۶۳به عنوان دستور کار سازمان اعلام کرد(راستگو،1384: 54).
در واقع، سازمان با اعلام شروع مرحله سوم اقدامات تروریستی یعنی سرنگونی نظام از سال ۱۳۶۳ به بعد، سه هدف تداوم فعالیت های مسلحانه علیه نظام، قیام توده ای در شهرها به ویژه تهران، و تمرکز بر آزادسازی منطقه ای مرزی از ایران (به ویژه کردستان) و در نتیجه تشکیل ارتش خلق برای تصرف تهران را پیگیری می کرد. سازمان در سال ۱۳۶۳، باقیمانده نیروهای خود را از ایران خارج کرد و به کردستان عراق انتقال داد. سازمان به دلیل دستگیری تعداد زیادی از افراد هوادار آن در سال های ۱۳۶۳و ۱۳۶۴ در داخل ایران، عملا با استقرار در پایگاه هایی در کردستان عراق، از جمله پایگاه های موسک، جلیلی، تدین، و سلیمانیه ، جذب نیرو و آموزش نظامی اعضا و هواداران را در این منطقه پی گیری کرد. همچنین مجاهدین خلق با حمایت های انگلیس و غرب و با استقرار رادیو مجاهد و دستگاه های شنود در ارتفاعات سلیمانیه، ارتباطات بی سیمی نیروهای نظامی ایران را شنود می کرد(روحانی،1388: 125-170). بر این اساس، عملا با استقرار سازمان در کردستان در سال 13۶۴ و سپس انتقال مرکز فرماندهی سازمان مجاهدین در سال ۱۳۶۵ به عراق، سازمان رسما به بخشی از ارتش متجاوز صدام تبدیل شد. در این زمینه سازمان از همان نخستین سال سکونت در غرب کوشیده بود در فضای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، نشان دهد می خواهد با عراق همراهی کند، چنانکه رجوی در مصاحبه اش در آذر ۱۳۶۰ با مجله الوطن تأکید کرده بود"مشکل شط العرب متعلق به عراق است[119]“ (گروه منافقین و جنگ تحمیلی، ۱۳۶۲:۲۶).
این مواضع رهبری سازمان، زمینه ملاقات رجوی و طارق عزیز در سال ۱۳۶۱ در پاریس را به وجود آورد. در این شرایط، سازمان پس از فتح خرمشهر، هماهنگ با مواضع صدام اعلام کرد، با ادامه جنگ مخالف است و از این رو بیانیه صلحی را با معاون رئیس جمهور عراق در پاریس امضا کرد. با وجود این، نقطه عطف همکاری مشترک آنان با صدام در جنگ تحمیلی با اخراج مسعود رجوی از فرانسه در سال ۱۳۶۵ و استقرار مرکز فرماندهی مجاهدین خلق در عراق محقق شد. با استقرار سازمان مجاهدین در عراق، همکاری مشترک گروه منافقین و صدام در خلال جنگ تحمیلی در سال های ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ مبتنی بر اهداف و انگیزه های مشترک پیگیری شد. از یک سو دولت عراق علاقه مند بود با جلب حمایت این گروه، از شبکه فعالان و حامیان سازمان در داخل ایران برای اجرای عملیات خرابکارانه، انجام ترور شخصیت ها، کسب اطلاعات و اخبار از اوضاع نظامی و اقتصادی کشور و تضعیف اراده مردم برای مشارکت در جبهه های جنگ استفاده کند و از سوی دیگر از نظر سازمان نیز عراق از نظر جغرافیایی بهترین و آسان ترین مسیر برای نفوذ به داخل ایران بود و سازمان می توانست با بهره‌گیری از کمک های مالی و تسلیحاتی دولت عراق، اقدامات خود را علیه ایران افزایش دهد.بر این اساس، نیروهای سازمان مجاهدین خلق با همکاری دولت عراق و با پشتیبانی و آموزش ارتش عراق، با ایجاد ارتش آزادیبخش ملی ایران در سال ۱۳۶۶عملا پایان استراتژی مبارزه مسلحانه شهری که از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به مدت ۶ سال به عنوان خط مشی گروه بود را اعلام کردند. بنابراین، شیوه عملیات تروریستی سازمان از شکل شهری و ترورهای انتحاری و جنگ های پارتیزانی در کردستان و جنگ شهری در شهرهای ایران به شکل جنگ های گردانی و حمله به پایگاه های مرزی ایران تغییر کرد. در این راستا پایگاه های نظامی نیز به طور رسمی در نزدیکی مرزهای ایران، در اختیار آنها قرار گرفت. بدین ترتیب با حمایت مالی و نظامی انگلیس، غرب و نیز رژیم بعث عراق، واحدهای کوچک نظامی گروه به سرعت سازماندهی و تجهیز شدند. منابع سازمان مجاهدین خلق مدعی اند در خلال سال های ۱۳۶۶ و ۱۳۶۷ بعد از تأسیس ارتش آزادیبخش، هزاران نفر تلفات به نیروهای ایران وارد ساختند. به رغم اینکه سازمان مجاهدین خلق با ارائه آمارهای اغراق آمیزی مدعی است در عملیات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان نیز هزاران نفر از رزمندگان جمهوری اسلامی را به شهادت رسانده است اما عملا آنان با تلفات فراوانی مجبور به عقب نشینی شدند(راستگو،1384: 221).
مجاهدین خلق در طول سال های استقرار در عراق با اغراق در آمارهای عملیات نظامی و ترور تلاش داشت به بهانه گسترش این عملیات ها، امکانات بیشتری به دست آورد. رجوی پس از حضور در عراق ماهیانه علاوه بر تأمین هزینه ها و احتیاجات سازمان بین ۹ تا ۱۰ میلیون دلار از رژیم عراق دریافت می کرد و پیش از جنگ کویت نیز ماهیانه ۲۰ میلیون دینار عراقی از سازمان اطلاعات نظامی (استخبارات) می گرفت(از فروغ جاويدان تا مرصاد ،1385: 406). از سوی دیگر، همراه با گسترش فعالیت های نظامی سازمان مجاهدین خلق در عراق در خلال سال های ۱۳۶۵ تا ۱۳۶7، آنها از طریق شورای ملی مقاومت در اروپا نیز به فعالیت های سیاسی و تبلیغی علیه جمهوری اسلامی ادامه دادند. در این دوره، ساختار سیاسی گروه توسط مریم رجوی اداره شد و فعالیت های آن به بخش هایی از بریتانیا، آمریکا، آفریقا و خاورمیانه گسترش یافت. پایگاه های سیاسی سازمان مجاهدین خلق از سال ۱۳۶۰ به مقر فعالیت های گروه در اروپا تبدیل شده بود، محل استقرار مریم رجوی بوده و به همین دلیل در برابر پادگان اشرف در عراق به پادگان مریم در فرانسه مشهور شده است. این پادگان که تحرکات سیاسی و امنیتی سازمان در انگلیس و دیگر کشورهای غربی و اروپایی را سازماندهی می کند، تاکنون کار ویژه های زیر را برای گروه داشته است:
- مرکز و ستاد فرماندهی استراتژی جنگ مسلحانه و ارتش آزادیبخش ملی.
- مرکز امن عناصر تئوریک و ایدئولوژیک سازمان که مسئولیت تبیین متدولوژی گروهی و کنترل ذهن نیروهای سازمان در عراق و در غرب را دارد.
- ستاد اصلی سیاسی سازمان یعنی شورای ملی مقاومت.
- ستاد سازماندهی اجرایی در زمینه های تبلیغی، ارتباطی، اطلاعاتی، مالی و جاسوسی .
- نماد قدرت سازمان در تبلیغات بیرونی و فعالیت های سیاسی و دیپلماتیک پس از پادگان اشرف(راستگو،1384: 224). سازمان  مجاهدین خلق پس از پایان جنگ تحمیلی، فعالیت های خود را با تمرکز بیشتر بر اقدامات سیاسی – تبلیغاتی در انگلیس و غرب پیگیری کرد. با وجود این، مسعود رجوی با دستور مستقیم از سوی انگلیس و آمریکا از انحلال شاخه نظامی سازمان پس از پایان جنگ ایران و عراق خودداری کرد. از این رو، گروه در عراق به ارتش خصوصی صدام تبدیل شد ودرخلال جنگ خلیج فارس (جنگ کویت) از نیروهای مجاهدین خلق در عملیات مروارید برای سرکوب قیام مردمی کردستان در شمال عراق استفاده شد. سازمان همچنین در سرکوب انتفاضه شیعیان جنوب عراق نیز مورد استفاده قرار گرفت و بدین ترتیب دامنه فعالیت های تروریستی آن، علاوه بر مردم ایران، ملت عراق را نیز در برگرفت. از سوی دیگر حفظ شاخه نظامی سازمان، امکان برنامه ریزی و اجرای اقداماتی مانند حمله و آتش زدن سفارت خانه های ایران در ۱۳ کشور غربی در آوریل ۱۹۹۲یا اقدامات تروریستی در داخل ایران و به ویژه حملات نظامی در فوریه ۲۰۰۰ را نیز ممکن ساخت. سازمان مجاهدین خلق در خلال سال های ۱۳۶۷ تا ۱۳۸۲ با تحولات درونی، ایدئولوژیکی و تغییر ساختار تشکیلاتی نیز همراه بود. فاز جدید ترور و خشونت و تخریب سازمان مجاهدین خلق از طریق بمب گذاری وپرتاپ خمپاره در سه نقطه تهران در خرداد ۱۳۷۷ آغاز شد و با ترور شهید لاجوردی و سپس حمله و خمپاره اندازی به یکی از مراکز بسیج، و ترور امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی تداوم یافت(گروهک منافقین و جنگ تحمیلی، 1362: 367-406).
اما با بن بست های مکرر و بحران های زنجیره ای سازمان و شرایط بین المللی و منطقه ای حاکم بر آن، سازمان مجبور شد در قالب پوششی شورای ملی مقاومت به نوعی عقب نشینی تاکتیکی  دست زند و در سال ۱۳۸۱ با طرحی به نام جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی آمادگی خود را برای همکاری با دیگر نیروهای سیاسی اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی ایران اعلام نماید(Ritter,2006: 14-28). فعالیت های ضد نظام جمهوری اسلامی که با طراحی انگلیس و غرب و اجرای سازمان تروریست مجاهدین خلق صورت می پذیرفت، این بار در سال ۲۰۰۲ به افشای اطلاعاتی جعلی از برنامه هسته ای ایران پرداخت و این مسئله زمینه تبلیغات رسانه ای و فشارهای سیاسی و اقتصادی علیه ایران را تقویت کرد. این اطلاعات بر اساس برخی اسناد و شواهد موجود از طریق سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی، موساد، به سازمان مجاهدین خلق منتقل شد تا با افشای آن توسط این گروه، اهمیت آنها به عنوان منبعی برای تأمین اطلاعات از ایران افزایش یابداز سوی دیگر، سازمان در پرونده سازی آمیا[120] در آرژانتین علیه ایران نقش داشت و چهار شاهد پرونده آمیا از اعضای این سازمان بودند. یکی دیگر از مهم ترین تحولات مربوط به سازمان مجاهدین خلق در این دوره، تحت تأثیر تغییرات معادلات منطقه ای و جهانی و موفقیت های دیپلماتیک ایران، افزایش فشارهای بین المللی بر سازمان و قرار گرفتن آن در لیست گروه های تروریستی است. در این میان:
الف) بر اساس گزارش وزارت خارجه آمریکا به کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان در سال ۱۹۹۴، سازمان مجاهدین خلق گروهی با ماهیتی تروریستی ارزیابی شد. در سال ۱۹۹۷ نیز وزارت های خارجه بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده آمریکا بر اساس قانون ضد تروریسم مصوبه سال قبل، سازمان مجاهدین خلق را یک گروه تروریستی اعلام کرد.
ب) کمیسیون نظارت بر خیریه های بریتانیا تحقیقاتش را در مورد موسسه خیریه ایران اید(Iran-Aid) جمع کردن پول برای سازمان در سال ۱۹۹۶ شروع کرد و در سال ۱۹۹۷ موسسه خیریه ایران اید را منحل و حساب های آن را مسدود کرد. علاوه بر این بریتانیا در سال ۲۰۰۰ بر اساس قانون ضد تروریسم مصوب همان سال، سازمان مجاهدین خلق را گروهی تروریستی اعلام کرد.
ج) در ۲۱ دسامبر ۲۰۰۱ دادگاه عالی آلمان، بیست و پنج مرکز سازمان مجاهدین خلق را در آلمان به خاطر کلاهبرداری و سوء استفاده از بیمه های اجتماعی تعطیل کرد، زیرا میلیون ها مارک آلمان از طریق این مراکز برای خرید سلاح استفاده شده بود.
د) در استرالیا نیز از سال ۲۰۰۱ سازمان در لیست سازمان هایی که باید دارایی هایشان بلوکه شود قرار گرفت.
ه) اتحادیه اروپا، در ماه می ۲۰۰۲ مجاهدین خلق را در لیست سازمان های تروریستی قرار داد.
از سوی دیگر در این دوره تلاش های فراوانی برای خروج سازمان از لیست گروه های تروریستی انگلیس و اتحادیه اروپایی صورت گرفت که اخیرا به خروج نام آن از لیست گروه های تروریستی انگلیس و اتحادیه اروپایی منجر شد. اگر چه سازمان مجاهدین خلق در شرایط کنونی توانایی سازمان دهی و انجام عملیات نظامی در خاک عراق یا علیه ایران ندارد، اما بر اساس شواهد موجود درباره ارتباط نظامی– اطلاعاتی آن با بریتانیا و غرب و انتقال برخی از سران ارشد از پایگاه اشرف به پایگاه نیروهای آنان در عراق قبل از واگذاری مسئولیت آن به ارتش امکان حفظ ساختار نظامی سازمان وجود دارد. چنانکه در این زمینه حتی مسئولان انگلیسی و غربی تمایل خود را به سران ائتلاف ۱۴ مارس لبنان برای انتقال عناصر سازمان مجاهدین خلق به مناطق مشخص در لبنان برای مبارزه با حزب الله اعلام کرده اند تا از این طریق علاوه بر حفظ ساختار تشکیلات نظامی گروه، زمینه استفاده از آنان در صورت بروز جنگ داخلی در لبنان وجود داشته باشد.[121]از سوی دیگر، سرویس های اطلاعاتی بریتانیا و هم پیمانان غربی هرگز خواهان خلع سلاح کامل سازمان مجاهدین خلق نیست. بنابراین امکان بسیج مجدد نیروها و مسلح شدن سازمان و تداوم فاز تروریستی فعالیت آن در صورت ایجاد شرایط مناسب وجود دارد. همچنین، اعضای سازمان، فعالیت های سیاسی خود را از طریق شورای ملی مقاومت درانگلیس و برخی دیگر از کشورهای غربی پیگیری می کنند. آنان با تأسیس دفاتر ظاهرا مستقل و متعدد در کشورهای بریتانیا و دیگر جوامع، حمایت های سیاسی دولت ها، نمایندگان و برخی از محافل و گروه ها را در این کشورها به دست می آورند. سازمان مجاهدین خلق با بهره گرفتن از دفاتر خود در کشورهای انگلیس و دیگر حامیان غربی، فعالیت های تبلیغاتی را علیه نظام جمهوری اسلامی ایران در قالب برپایی گردهمایی، راهپیمایی و تجمعات انجام می دهد که می توان موارد مذکور را ذیل چالش های مسالمت آمیز، در راستای خدشه دار نمودن مشروعیت نظام جمهوری اسلامی تلقی نمود. آنها برای تبلیغات رسانه ای بیشتر، از بی اطلاعی برخی شهروندان غربی نیز سوء استفاده کرده و حتی بودجه مالی حضور برخی از آنان در این تجمعات را پرداخت می کنند. چنانکه در یکی از تظاهرات های نمایشی آنان در پاریس، ده ها دانشجوی لهستانی با بودجه مالی سازمان به عنوان تفریح به پاریس رفته و در تظاهرات حضور داشتند.[122]
یکی دیگر از مهم ترین توانایی های سیاسی – تبلیغاتی سازمان مجاهدین خلق، لابی های پارلمانی آن در جلب نظر برخی از نمایندگان مجالس کشورهایی همچون پارلمان انگلستان و غرب است. مهم ترین مسئله در مورد قدرت لابی های پارلمانی سازمان، بزرگ نمایی حمایت های نمایندگان انگلیس و آمریکایی، انتشار اکاذیب در این زمینه و حتی جعل امضای برخی از آنان است. این استراتژی سازمان، پس از آنکه نماینده و معاون کمیته روابط خارجی پارلمان اروپا، بارونز نیکلسون[123]، مدارکی را در مورد جعل امضای تعدادی از نمایندگان توسط سازمان مجاهدین خلق به بخش مبارزه با کلاهبرداری در پلیس انگلیس تحویل داد، به استراتژی ارائه اعداد و آمارهای بدون نام و امضا در مورد حمایت شخصیت های سیاسی از آنها تغییر پیدا کرده است. لذا  مجاهدین خلق، همواره در تبلیغات خود بر آمارهای کلی از حمایت از سازمان مانند بیانیه ۷۰۰ عضو پارلمان اروپا، صدها سیاستمدار استرالیایی و اکثریت پارلمان بریتانیا، ۳۲۰ نماینده ایتالیا تأکید می کند(خدابنده، 1378: 4-33).
با وجود این،  مجاهدین به رغم سیاست های تبلیغاتی وسیع در خارج از کشور، جایگاهی در میان مردم ایران ندارد. مردم ایران،گروه منافقین را افرادی تروریست می دانند.علاوه بر حمایت های مالی گسترده رژیم صدام و برخی دولت های منطقه ای و انگلستان و آمریکا، بخشی از حمایت های مالی با شیوه های گوناگون و از طریق بخش مالی – اجتماعی و تأسیس انجمن های پوششی خیریه در کشورهای غربی و سوء استفاده از کودکان تهیه می شود. بنابراین، سازمان تحت پوشش بنیادهای خیریه، اجازه نامه فعالیت مالی- اجتماعی برای جمع آوری کمک های بنیادهای آوارگان یا پناهندگان، زنان، کودکان و جنگ زدگان را در کشورهای اروپایی به دست می آورد. تعداد اعضای بسیاری از انجمن های خیریه وابسته به سازمان، یک یا دو عضو است و اکثر این انجمن‌ها وجود خارجی نداشته و تنها یک نفر از مسئولین سازمان در خارج از کشور، سرپرستی آن را بر عهده دارد فعالیت های بسیاری از این انجمن ها پس از کلاهبرداری ها و اخاذی های شدید مالی توسط دادستانی‌های محل، تحت تعقیق و پیگرد قرار گرفته و پس از شکایت از انجمن ایران اید در انگلستان یا انجمن کمک به ایران در آلمان، فعالیت های این انجمن ها با مشکل مواجه شده است. انجمن ها و بنیادهای خیریه وابسته به سازمان در وقایعی مانند کریسمس، اعیاد مسیحی و زلزله بم با برپایی تجمعات بشردوستانه در کشورهای بریتانیا و دیگر جوامع غربی مبالغ بسیاری را به دست می آورند (Glenn,2005 :49-78).
علاوه بر بنیادهای خیریه، هم اکنون چندین بنیاد پوششی نیز در فعالیت های مالی سازمان همکاری می‌کنند. از اسامی این بنیادها که با عناوین مختلفی فعالیت می کنند، معمولا برای دریافت اجازه نامه فعالیت غیر انتفاعی مالی استفاده می شود (راستگو،1384: 345). بخش دیگری از هزینه های سازمان از طریق شراکت با باندهای فروش مواد مخدر و قاچاق انسان و پولشویی در اروپا تأمین می شود. یکی از مهمترین استراتژی های سازمان مجاهدین خلق از ابتدای تأسیس تا کنون، برقراری ارتباط با دولت ها، جنبش ها و سازمان های منطقه ای و بین المللی در راستای منافع و اهداف سازمان بوده است. این مسئله، که یکی از علل اصلی تداوم فعالیت های تروریستی سازمان تاکنون بوده است، از طریق ارتباط با قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای پیگیری شده است.در این زمینه، به دلیل گرایش های مارکسیستی – لنینیستی سازمان، تمایل سازمان به شوروی از ابتدا وجود داشت، به گونه ای که بزرگ‌ترین چالش که در اوایل سال ۱۳۵۸ میان نظام جمهوری اسلامی ایران و سازمان به وجود آمد، در ارتباط با دستگیری محمدرضا سعادتی، یکی از کادرهای اصلی سازمان، به دلیل جاسوسی برای شوروی و ارائه برخی اسناد و اطلاعات محرمانه ساواک در مورد سرلشکر مقربی به یکی از جاسوسان کا.گ.ب بود(کوشکی،1387: 168).در اواخر سال ۱۳۵۹ مسعود رجوی تلاش کرد سازمان مجاهدین خلق را به عنوان جایگزین نظام جمهوری اسلامی در میان کشورهای غربی مطرح کند. بر این اساس، با ورود سازمان به مقابله مسلحانه علیه نظام در سال ۱۳۶۰، برخی از کشورهای غربی و در صدر آنان انگلستان، فرانسه و آمریکا میزبان این سازمان شدند و عملا فرصت های فراوانی را در اختیار سازمان قرار دادند(بنیاد نظری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ،1385: 575).
با خروج نیروهای سازمان از ایران و تداوم جنگ تحمیلی، رژیم صدام، متحد اصلی و استراتژیک آنها در منطقه شد و پایگاه های این سازمان نیز به عراق منتقل شد. صدام حمایت های وسیع سیاسی، تبلیغاتی، نظامی و اقتصادی از سازمان را در دستور کار خود قرار داده بود. بر اساس فیلمی که شبکه الجزیره در ۳۰ دسامبر ۲۰۰۳ پخش کرد، ملاقات هایی میان مقامات امنیتی صدام با مسعود رجوی وجود داشته که سازمان در ازای دریافت پول و سلاح، به ترور و کشتار اهداف تروریستی که توسط مسئولان سرویس امنیتی عراق انتخاب شده بودند مبادرت کرده است. از سوی دیگر، اردن، از دیگر وابستگان انگلیسی– غربی بود که مجاهدین خلق ارتباطات نزدیکی با آن کشور برقرار کرده بود. در پرتو ارتباط سازمان با رژیم بعثی عراق در خلال جنگ تحمیلی، روابط سازمان با اردن نیز توسعه یافته و سازمان با تأسیس دفتر خود در اردن، روابط نزدیک و خصوصی با ملک حسین برقرار کرد. به گونه ای که انتقال اعضای سازمان از عراق به خارج، از طریق اردن صورت می گرفت. این روند در مورد انتقال فرزندان اعضای سازمان در جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ نیز اجرا شد(راستگو،1384: 318).
انگلستان و غرب در همکاری های صورت گرفته میان سازمان مجاهدین خلق علاوه بر همکاری با عراق و اردن، تعاملاتی با سایر کشورهای منطقه خاورمیانه نیز داشته است. این کشورها پس از همکاری سازمان با عراق در جنگ کویت، سازمان را در انزوا قرار داده و هرگونه روابط با آن را در مواضع رسمی خود تحریم کرده اند و از این رو تنها همکاری برخی اشخاص و محافل خاص در تعدادی از کشورهای عربی مانند عربستان، امارات یا اردن و حمایت مالی از سازمان ادامه داشته است. از جمله بندر بن سلطان، دبیر شورای امنیت ملی عربستان چندی پیش ۷۵۰ هزار دلار به سازمان کمک کرد. در این میان، همکاری های سازمان و رژیم اشغالگر قدس پس از اعلام مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی به دلیل هدف مشترک آنان برای مبارزه با نظام ایران هماهنگ شده و تاکنون نیز به صورت پنهانی ادامه داشته است.در این میان، سازمان از حمایت برخی از مراکز صهیونیستی آمریکا مانند “انستیتوی واشنگتن برای سیاست گذاری خاور نزدیک یا موسسه آمریکن اینترپرایز که از نئومحافظه کاران حامیان این رژیم هستند برخوردار شده است. این موسسات و به ویژه اشخاصی مانند مایکل لدین[124] سازمان مجاهدین خلق را بهترین گزینه جایگزین برای حکومت ایران می دانند و با برگزاری گردهمایی های مختلف به دنبال تغییر نظام حکومتی در ایران هستند.مهم ترین مسئله در مورد روابط رژیم اشغالگر قدس وسازمان مجاهدین خلق که همگی با هماهنگی و حمایت بریتانیا و آمریکا صورت پذیرفته است، ارائه اطلاعات دستکاری شده و جعلی هسته ای ایران به سازمان مجاهدین از سوی سازمان های اطلاعاتی رژیم مذکور بوده است. این موضوع از سوی اسکات ریتر، بازرس پیشین تسلیحات هسته ای در کتابش در سال ۲۰۰۶ به تصریح مطرح شده و منبع اصلی افشاگری کذب سازمان از تأسیسات هسته ای ایران، منابع اطلاعاتی رژیم صهیونیستی اعلام شده است.در واقع،رژیم صهیونیستی از این طریق در صدد تقویت جایگاه تبلیغاتی سازمان به عنوان تغذیه کننده اطلاعاتی غرب علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و در نتیجه افزایش ارزش این سازمان برای غرب بوده است. سازمان مجاهدین خلق با برخی کشورهای اروپایی نیز روابط ویژه و پیچیده ای داشته است. در این میان، به دلیل استقرار سازمان و شورای ملی مقاومت در فرانسه در خلال سال های ۶۰ تا ۶۵ روابط گسترده‌ای میان آنها و این کشور وجود داشته است، چنانکه رجوی در مذاکراتش با طاهر جلیل حبوش[125]، رئیس سازمان کل اطلاعات عراق، با اشاره به روابط دیرینه اش با فرانسه تأکید کرده است:” همان گونه که اطلاع دارید من در سال های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶ در پاریس بودم. در آن سال ها به ما تروریست نمی گفتند، هر چند کاخ سفید و کاخ الیزه می دانستند. با کاخ الیزه هم ارتباط داشتم، می‌دانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد و چه کسی و چرا عملیات علیه رئیس جمهور و علیه رئیس الوزرای ایران انجام داد. آنها می دانستند و خوب هم می دانستند، ولی صفت تروریست هم به ما نزدند" (گروهک منافقین و جنگ تحمیلی،نشریه پیام انقلاب ،1362: 643).علاوه بر فرانسه، سازمان در ایتالیا، آلمان و کشورهای حوزه اسکاندیناوی، فعالیت های سیاسی، تبلیغاتی و مالی داشته است.همچنین باید افزود که روابط انگلیس و سازمان مجاهدین خلق به علل مختلفی بسیار مبهم و پیچیده بوده است. بخشی از مهم ترین تحولات روابط انگلیس و سازمان را می توان به شرح زیر برشمرد:
- دولت بریتانیا از سال ۱۹۸۷ به طور رسمی روابط و تماس هایی با سازمان مجاهدین خلق برقرار می‌کند که بعدها هدف از این ارتباطات را کسب اطلاع از اوضاع ایران اعلام می‌کند.
- در ۱۹ ژوئن ۱۹۹۸، ۱۳۸ نفر از نمایندگان پارلمان انگلیس طی نامه ای به وزیر خارجه این کشور خواستار استفاده از سازمان مجاهدین خلق در اقدام علیه جمهوری اسلامی ایران شدند.
- هماهنگی عملیات فروغ جاویدان با دولت بریتانیا از طریق سفر یکی از اعضای مرکزی سازمان مجاهدین خلق، به این کشور و حضور در یکی از کمیسیون های تخصصی پارلمان انگلیس سه روز قبل از عملیات در ۲۲ ژوئیه ۱۹۸۸ صورت می گیرد.
- قسمتی از فرودگاه های انگلیس وآمریکا در یک همکاری نظامی گسترده قبل از عملیات مرصاد به مدت سه روز برای انتقال نیرو به عراق در اختیار سازمان قرار گرفت.
- افزایش همکاری های اطلاعاتی – جاسوسی سازمان با بریتانیا پس از پایان جنگ تحمیلی و عدم حمله به قرارگاه های آن در عراق در خلال حمله مشترک انگلیس وآمریکا به این کشور در جنگ کویت در ۱۹۹۱.
- در سال ۱۹۹۴ کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان انگلستان از وزارت خارجه این کشور خواست گزارشی علنی و رسمی در مورد سازمان مجاهدین خلق ارائه دهد. این گزارش گروهک مجاهدین را گروهی ارزیابی کرده که ماهیتی تروریستی دارد.
- در سال ۲۰۰۲، ۱۵۰ عضو کنگره در نامه ای به وزارت خارجه خواستار حذف نام سازمان از فهرست گروه های تروریستی شدند.
- در ژانویه ۲۰۰۵ اخباری مبنی بر استفاده از سازمان مجاهدین خلق توسط انگلستان جهت جمع آوری اطلاعات در عراق منتشر شد.
- در فوریه ۲۰۰۵ اخباری در مورد تلاش دولت بریتانیا برای استفاده از نیروهای سازمان به عنوان جاسوس برای کسب اطلاع از ایران و به ویژه برنامه هسته ای آن منتشر شد.
- در سال ۲۰۰۷ اخباری در مورد استفاده از نیروهای سازمان مجاهدین خلق توسط انگلستان در سرکوب ناآرامی‌های نجف و شهرک صدر منتشر شد.
- تحولات سیاسی واجتماعی داخلی ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 1388زمینه توجه بیشتر برخی از مقامات انگلیسی و غربی برای سرمایه گذاری بر این سازمان را در راستای افزایش فشار بر ایران به وجود آورده است. این مسئله سبب شده است اخیرا برخی از نمایندگان کنگره در انگلیس و آمریکاخواستار حذف نام سازمان از لیست گروه های تروریستی آن کشورها شوند.یک علت پیچیدگی و تناقض رفتار انگلیس و غرب در قبال سازمان مجاهدین خلق، رویکردهای متفاوت موافقین و مخالفین سازمان در این کشوراست(انقلاب اسلامی و توطئه در دهه نخستین(کودتای نوژه)، 1383: 100-144). وزارت دفاع و برخی از سیاست مداران نومحافظه کارانگلیس و حتی آمریکایی مهم ترین موافقین و حتی همکاران و هم پیمانان سازمان مجاهدین خلق در این جوامع به شمار می روند چرا که به عقیده آنان اولا سازمان مجاهدین خلق جایگزین مناسب و دمکراتیکی برای حکومت ایران محسوب می شود. در واقع این نگاه برآمده از استراتژی تغییر نظام ایران است. در ثانی، در یک نگاه کارکردگرایانه، این سازمان ابزار مناسبی در چانه زنی با ایران محسوب می شود. سوما، این گروهک تنها گروه نظامی اپوزیسیون ایران است که با همکاری انگلستان و دیگر هم پیمانانش توانایی بی ثبات سازی ایران را دارد. چهارما، سازمان مجاهدین خلق، توانایی جاسوسی اطلاعاتی درباره ایران و به ویژه در قبال برنامه هسته ای آن را دارد (Ebtekar& read,2000: 15-53).
از سویی دیگر وزارت های خارجه انگلیس و آمریکا و سازمان های اطلاعاتی دو کشور ظاهرا از مخالفین تغییر سیاست کشورهای مذکور در قبال سازمان و همکاری با آن هستند، چراکه از نظر آنان: اولاسازمان مجاهدین خلق جایگاه بسیار حاشیه ای و ضعیفی داشته و از هیچ گونه حمایت مردمی داخلی در ایران برخوردار نیست. ثانیاسازمان به دلیل اقدامات تروریستی و ماهیت سازمان گونه، همچنان تهدیدی علیه اعتبار و وجهه بین‌المللی آنان محسوب می شود. ثالثا، اطلاعات ارائه شده توسط سازمان از نظر آنان غیر قابل اعتماد بوده و از دقت لازم نیز برخوردار نیست. در مجموع، با توجه به ناکامی های انگلیس و غرب در ایجاد وحدت در میان گروه های اپوزیسیون ایرانی، شکست طرح های انقلاب مخملی[126] در ایران و تردیدهای رهبران سیاسی انگلیسی و غربی نسبت به حمله نظامی به ایران، به نظر می رسد به رغم اختلافات موجود در میان آنان در قبال سازمان، زمینه توجه و سرمایه گذاری جدید روی گروه سازماندهی شده ای که پتانسیل های لازم برای اقدامات تروریستی علیه حکومت ایران را دارد فراهم شده است. بر این مبنا این سازمان دوباره در میان نومحافظه کاران طرفدارانی پیدا کرده است(Cafarella,2005: p10-31).
بند2- جبهه نجات ایران:
از دیگر گروه های سلطنت طلب مخالف با نظام جمهوری اسلامی که چندین سال در خارج از کشور با حمایت های مالی و تبلیغاتی سازمان های اطلاعاتی انگلستان، رژیم صهیونیستی و ایالات متحده آمریکا به موجودیت خود ادامه داد، جبهه نجات ایران بود که علی امینی مهره سر سپرده انگلستان و غرب آن را برای احیای سلطنت پهلوی و بر تخت نشاندن ولیعهد پهلوی دوم، راه اندازی کرده بود. جبهه نجات ایران بسان سازمان مجاهدین خلق با هدف قرار دادن تزلزل در امنیت و ثبات در داخل شرایط را جهت ایجاد بی ثباتی های سیاسی هرچه بیشتر سوق می داد، لذا حسین فردوست در کتاب خود در مورد امینی و خوش خدمتی های وی به دولت انگلستان چنین می گوید"خانواده امینی، خانواده ای معروف و گسترده ای هستند که از زمان قاجار با انگلیسی ها زد و بند داشتند. بعدها برخی از اعضای این خانواده از گود سیاست بر کنار شدند اما علی امینی باقی ماند که پیشرفت کرد. در اینکه علی امینی توسط انگلیسی ها به آمریکایی ها وصل شد تردیدی نیست . علی امینی در کابینه سپهبد فضل الله زاهدی(پس از کودتای 28 مرداد 1332 ) وزیر دارایی شد و قرار داد معروف “امینی - پیج” را با کنسرسیوم چند ملیتی بست و به شرکت نفت انگلیس هم غرامت کامل پرداخت"(فردوست، 1369: 253).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و فرار گروهی از سلطنت طلبان به خارج، جبهه نجات ملی در آبان ماه 1358 اعلام موجودیت کرد و علی امینی با دریافت حمایت های همه جانبه از انگلیس و دیگر همکاران غربی، به عنوان رییس تشکیلات شروع بکار نمود. نویسنده کتاب سر گذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی، در باره جبهه نجات می نویسد"جبهه نجات به رهبری دکتر امینی، بودجه مشخص و مستقلی از جانب سازمان های اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا داشت.جبهه نجات که در ابتدا می خواست در بر گیرنده کلیه نیروها باشد، به تدریج با عدم استقبال نیروهای دیگر و فعالیت شهریار آهی، بیشتر به سوی سلطنت طلبان روی آورد. به هر حال، بر عکس تیمسار اویسی که به طرح های نظامی می اندیشید، بخش اصلی فعالیت جبهه نجات را کار سیاسی تشکیل می داد .روزنامه ایران و جهان را منتشر می کردند و رادیو جبهه نجات را در اختیار داشتند و چون فعالیت آنان با نوع فعالیت های شاپور بختیار که مدعی مشروطه سلطنتی بود همخوانی داشت، لذا بختیار هم بیشترین مراوده را با این مجموعه داشت. قرار بود که فرح از پنج میلیون دلاری که از اشرف گرفته بود، بیشتر هزینه رادیو نجات را تامین کند که به دلایلی که نمی دانم چنین نکرد. بعد قرار شد رضا(فرزند محمدرضا شاه پهلوی) ماهی صد هزار دلار از طریق کامبیز آتابای که مسولیت آن را داشت به رادیو بدهد. چند ماهی از جانب رضا به این رادیو پول می دادم تا آنکه از فعالیت رادیو و نحوه خرج پول نزد رضا شکایت شد و پس از مدتی کمک شاهزاده به آن قطع شد. اما این رادیو بودجه ای مستقل از این کمک هم داشت و ظاهرا سازمان های اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا خرج آن را تامین می کرد. از جمله دکتر امینی از بودجه ماهیانه یک صد و هشتاد هزار دلاری که سازمان های مذکورجهت فعالیت های جبهه نجات در اختیارش گذاشته بود، ماهیانه بیست هزار دلار به این رادیو می پرداخت. ولی با گذشت زمان و آزمودن اطلاعات داده شده ازسوی جبهه نجات، آمریکایی و هم پیمانان همیشگی شان یعنی انگلیسی ها متوجه شدند که امینی و یارانش بیرون از گود هستند و اطلاعاتشان غلط، دست دوم و بی ارزش است و ادعاهایشان عموما گزافه ای بیش نیست و ماهی یکصد و هشتاد هزار دلار پولی که سازمان سیا به آنها می دهد حیف و میل می شود. لذا در صدد اصلاح کار برآمدند و به جستجوی فرد مناسبی که جانشین امینی باشد در میان سلطنت طلبان بر خاستند، تا آنکه دکتر گنجی را که از دیر باز با آنان سر و سری داشت بر گزیدند". سر انجام، این گروه توسط منوچهر گنجی که مسئول اجرایی نجات بود منحل شد و سازمان درفش کاویانی بجای آن اعلام موجودیت کرد(احسانی نیا،1391: 8-13).
بند3- گروه درفش کاویانی:یکی از گروه هایی که با هدایت و حمایت انگلستان و غرب در جهت مبارزه با نظام جمهوری اسلامی ایران بوجود آمد، گروه درفش کاویانی بود[127]. رییس پایگاه های اطلاعاتی انگلستان در تهران طی سال های 1356 الی 1359، در طی یک مصاحبه تلویزیونی با شبکه بی.بی.سی اظهار داشت"سازمان اطلاعاتی که در داخل ایران ضربه خورده بود، سیاست خود را به پشتیبانی از نیروهای مخالف دولت ایران تغییر داد.همچنین مهمترین گروه ایرانی که توسط سازمان های ما حمایت می شود درفش کاویانی است"سازمان درفش کاویانی در اوایل نیمه دوم سال 1365 پس از به بن بست رسیدن جبهه نجات ایران، اعلام موجودیت نمود(وقوفی،1392: 1-3).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت