سرنوشت مشترک: سرنوشت مشترک یعنی اینکه کارکنان خود را عضوی مؤثر از سازمان تلقی کنند. در این راستا مدیران می‌توانند کارکنان را در طرح ها و برنامه ها، اجرا و ارزشیابی، مشارکت دهند تا افراد مأموریت های سازمانی را بشناسند و حس همدلی و همبستگی نسبت به اهداف پیدا کنند.

میل به تغییر: به دلیل تغییرات شدید در محیط، موفقیت سازمان ها در قرن ۲۱ وابسته به توسعه سرمایه فکری از طریق خلق و تسهیم دانش است.

همسویی و تجانس: بدون وجود یک سلسله قوانین اجرایی، هر گروهی در ادامه کار دچار مشکلات فراوان و اختلاف نظر خواهد شد. افراد و گروه ها باید خود را برای تحقق رسالت و مأموریت سازمان، سازمان دهند؛ مسئولیت ها و مشاغل را تقسیم کنند و یک سری قوانین را برای برخورد و ارتباط با یکدیگر و رویارویی با محیط، وضع نمایند.

روحیه: عنصر روحیه نشان دهنده تمایل به فعالیت فراتر از معیارهاست. در یک سازمان با روحیه پایین، کارکنان فقط کارهای خود را به درستی انجام می‌دهند، در حالی که در یک سازمان با روحیه بالا، بیشتر از حد انتظار تلاش می‌کنند و انرژی آن ها دایم در حال افزایش است.

به کارگیری دانش: امروز موفقیت و شکست بیشتر سازمان‌ها بر مبنای استفاده اثربخش از دانش، اطلاعات و داده هاست. هاوس و پمبرتن (۱۹۹۹) بیان می دارند که یک سازمان هوشمند دانش را به صورت اثربخش تر و مؤثرتری به کار گرفته و تلاش می‌کند انسان‌ها، منابع مالی و دیگر منابعش را کنترل کند و با توجه به توسعه فرهنگ، ساختار و زیر ساختها محیط هدایتی را فراهم می آورد که در آن افراد و فرایند یادگیری سازمانی توسعه می‌یابد.

فشار عملکردی: در یک سازمان هوشمند علاوه بر ارزیابی عملکرد رسمی، همه افراد باید عملکرد خودشان را در رسیدن به رسالت سازمان ارزیابی کنند و برای موفقیت جمعی تلاش نمایند. وقتی افراد برای تحقق رسالت سازمانی پاسخگوی همدیگر هستند، در سازمان فرهنگ عملکردی شکل گرفته و هر عضو جدید می‌تواند حس مشارکت را به عنوان یک الزام درک کند (طبرسا و حاتمی ۱۳۹۱، ۱۲۴).

۲-۳-۳ هوش معنوی

مفهوم هوش معنوی در ادبیات آکادمیک روان شناسی برای اولین بار در سال ۱۹۹۶ توسط استیونز و بعد در سال ۱۹۹۹ توسط امونز مطرح شد. به موازات این جریان گاردنر مفهوم هوش معنوی را در ابعاد مختلف مورد نقد و بررسی قرار داد و پذیرش این مفهوم ترکیبی معنویت و هوش را به چالش کشید. هوش معنوی، موضوع جالب و جدیدی است که مطالب نظری و نیز یافته های پژوهشی و تجربی ‌در مورد آن بسیار اندک است. اخیراً، این موضوع نظر بسیاری از صاحب نظران و محققان را به خود جلب ‌کرده‌است.

هوش معنوی می‌تواند با روش های متنوعی برای تربیت توجه، تغییرشکل دادن هیجانات و ترویج و تربیت رفتارهای اخلاقی، رشد یابد. این شیوه ها خاصیت منحصر به فرد هیچ یک از سنت های مذهبی یا آموزش های معنوی نمی باشد. گرچه آن با رشد اخلاقی، هیجانی و شناختی مرتبط شده است، اما با هیچ یک از آن ها نیز همانند نمی باشد. زیرا انواع مختلف هوش به میزان متفاوتی توسعه می‌یابند. یک نفر ممکن است بیشتر در یکی از حیطه ها رشد یابد ولی در حیطه های دیگر نه وقتی مباحث و مسائل اخلاقی هیجانی حل نشده باقی می ماند، دقیقاْ از رشد معنوی بازداری می شود. رسش و رشد معنوی، جلوه ای از هوش معنوی، شامل درجه ای از رشد اخلاقی و هیجانی و همچنین رفتار اخلاقی است.

درباره اجزای تشکیل دهنده ی هوش معنوی مؤلفه‌ ها نظرات مختلفی ارائه شده است. در تبیین هوش معنوی گفتیم که هوش معنوی هوش منحصر به فردی است که برای حل کردن مشکلات و مسائل مربوط به معنا و زندگی و ارزش‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. سیندی ویگلس ورث، هوش معنوی را به عنوان توانایی برای رفتار کردن همراه با دلسوزی و مهربانی و عقل و خرد با حفظ آرامش درونی و بیرونی بدون توجه به شرایط می‌داند. از نظر امونز(۲۰۰۰) هوش معنوی کاربرد انطباقی اطلاعات معنوی در جهت حل مسئله در زندگی روزانه و فرایند دستیابی به هدف می‌باشد. وی به صورت ابتکاری پنج مؤلفه‌ را برای هوش معنوی پیشنهاد ‌کرده‌است:

    1. ظرفیت تعالی (فرا گذشتن از دنیای جسمانی و مادی و متعالی کردن آن)

    1. توانایی ورود به حالت های معنوی از هوشیاری

    1. توانایی آراستن فعالیت ها، حوادث و روابط زندگی روزانه با احساسی از تقدس

    1. توانایی استفاده از منابع معنوی در جهت حل مسائل زندگی

  1. ظرفیت درگیری در رفتار فضیلت مآبانه

از منظر نوبل (۲۰۰۰) هوش معنوی یک استعداد ذاتی بشری است. وی با توانایی‌های اصلی امونز برای هوش معنوی موافق است و دو مؤلفه‌ دیگر نیز به آن ها اضافه می‌کند:

    1. تشخیص آگاهانه این موضوع که واقعیت فیزیکی درون یک واقعیت بزرگتر و چند بُعدی که ما هوشیارانه و نا هوشیارانه با آن به طور لحظه به لحظه تعامل داریم صورت بندی می شود.

  1. پیگیری آگاهانه سلامت روان شناختی، نه تنها برای خودمان بلکه هم چنین برای جامعه جهانی (بهرامی ۱۳۸۷، ۱۰۰).

۲-۴- کاربرد هوش معنوی در محیط کار

هوش عقلایی با حقایق سر و کار دارد و برای تصمیم گیری از منطق و تحلیل استفاده می‌کند، هوش عقلایی با حقایق و کنترل عواطف و احساسات شخص و حساس بودن نسبت به عواطف دیگران سر و کار دارد.به عقیده مایک جورج[۲۴] (۲۰۰۶) که مدرس دوره های هوش معنوی جهت بهبود مهارت‌های مدیریت و رهبری است، هوش معنوی لازم است برای:

    • یافتن و به کارگیری عمیق‌ترین منابع درونی که قابلیت توجه و قدرت تحمل و تطابق با سایرین را به ما می‌دهد.

    • ایجاد احساس هویت فردی روشن و باثبات در محیط روابط کاری متغیر

    • توانایی درک معنای واقعی رویدادها و حوادث، و قابلیت معنادار کردن کار

    • شناسایی و همسو‌سازی ارزش‌ها با احساس هدفی روشن

    • زندگی کردن با این ارزش‌ها و بدون سازش‌پذیری که منجر به حس انسجام می‌شود

  • درک این که نفس کجا و چگونه مانع از کارهای بالا می‌شود، یعنی درک و اثرگذاری بر علت حقیقی

یکی از پیامدهای ایجاد و تمرین هوش معنوی توانایی حفظ آرامش و تمرکز در مواجهه با بحران و آشوب، گرایشی فداکارانه و عاری از خودخواهی نسبت به سایرین، و دیدگاه روشن‌تر و ‌آرام‌تر نسبت به زندگی. با وجود این که بسیاری افراد تصور می‌کنند هیچ چیز معنوی در کار یا محیط کاری وجود ندارد، حوزه های بسیاری در زندگی کاری وجود دارند که می‌توان هوش معنوی را در آن ها به کار گرفت. سه حوزه مهم‌ از نظر جورج (۲۰۰۶) عبارتند از:

۱- امنیت شخصی و تاثیر آن بر اثربخشی شخصی: هوش معنوی کمک می‌کند که ثبات و اعتماد به نفس افراد افزایش یابد و راحت‌تر با مسائل کاری کنار بیایند.

۲- ایجاد روابط و ادراک بین افراد: به بهبود ارتباطات و درک دیگران در محیط کار کمک می‌کند.

۳- مدیریت تغییر و از میان برداشتن موانع: به غلبه بر ترس‌های ناشی از تغییر کمک می‌کند.

۲-۵- هوش هیجانی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت