خلافت خلفای راشدین که در عصر سه خلیفه اول مصروف ممالک خارجی و بسط و تقویت اسلام بود، از اواخر خلافت عثمان با انقلابات داخلی مواجه شده و این انقلابات مقارن انتصاب علی(ع) به نفاق شدید و چند فرقه شدن مسلمین مبّدل گردید. به همین جهت تمام دوره خلافت این خلیفه به جنگهای داخلی و زد و خورد با مدعیان جانشینی عثمان گذشت[۷۶].
۱-۵-۵-فتوحات زمان بنی امیه
در زمان بنی امیه، دوره فتوحات که به علت اغتشاشات داخلی متوقف مانده بود، تجدید شد. اعراب با آنکه در محاصره قسطنطنیه با شکست روبه رو شدند ولی پیشرفت­های قابل ملاحظه­ای در شرق و غرب کردند. برای پیشرفت در آفریقا، پنج بار به این سرزمین لشکرکشی شد. و شهرستان­های قدیم رومی شمال آفریقا یعنی نومیدی[۷۷] وموریتانی[۷۸] به تصرف آنها درآمد[۷۹].

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بربرها علیرغم مقاومت باز تسلیم اعراب شدند[۸۰]وافراد زیادی اسیر شدند و در جرگه موالی قرار گرفتند چنانکه در دوران معاویه مسلمانان بیشتر به طرف شمال و غرب توجه داشتند؛ زیرا دولت روم شرقی غالبا به قلمرو مسلمانان دست­اندازی می­کرد. معاویه با کمک نیروی دریایی بسیاری جاها را گشود که جزیره قبرس و رودوس و بعضی جزایر یونان از آن جمله بود در خشکی نیز سپاهیانی برای جنگ با روم شرقی ترتیب داد. به سال ۴۸ هجری معاویه سپاهی برای حمله به قسطنطنیه از خشکی و دریا فراهم کرد که فرمانده آن، سفیان بن عوف بود. یزید سالار سپاه بود و تا قسطنطنیه رفت و با رومیان جنگ انداختند؛ اما بسبب باروی قسطنطنیه بدان دست نیافتند و در سال ۵۰ هجری عقبه بن نافع افریقیه را فتح کرد و بسیاری از بربرها بدست وی مسلمان شدند هسته اصلی سپاهی که بعدها بفرماندهی سران عرب و بربر بلاد مغرب را فتح کرد از این بربران بود[۸۱]. در دوران خلافت ولید بن عبدالملک که دوره فتح و گشایش بوده و قلمرو وی از طرف شرق و غرب وسعت گرفت. در سال ۸۶ حجاج قتیبه بن مسلم را به ولایت خراسان گماشت ،قتیبه به بلخ هجوم برد و پادشاه صغانیان به نزد وی رفت و قلمرو خود را تسلیم کرد. قتیبه در سال ۸۷ هجری قتیبه به بیکند حمله برد و شهر را بگشود. وی در سال ۸۸ هجری به سرزمین کرمینه مابین سمرقند و بخارا حمله برد و آن جا را نیز گشود. سپس مردم بخارا با وی صلح کردند.
قتیبه در سال ۹۳ هجری شهرهای خوارزم را به صلح گشود و بعد از حمله سختی به سمرقند به سرزمین فرغانه و کاشان و پایتخت فرغانه رفت و همه آنها را تصرف کرد. و با مردم آنجا جنگی سخت کرد و پیروز شد، سپس کاشان مرکز فرغانه را بگشود و به مرو رفت.قتیبه به فتوحاتی که در ماوراءالنهر کرده بود، بسنده نکرد بلکه در سال ۹۶ هجری به مرزهای چین تافت. بعد از گفتگوی بسیار پادشاه چین به پرداخت جزیه رضایت داد و قتیبه به مرو بازگشت.و در اثنای فتوحات خود به سمرقند رسید که در آنجا بت­های بسیار بود. فرمان داد تا همه بتان را بسوختند و بسیاری از بت پرستان مسلمان شدند و قتیبه برای بار چهارم بخارا را گشود و مردمش را به قبول اسلام واداشت.[۸۲]
زمانی که حجاج حاکم عراق بود یزید بن مهلب سردار عرب مأمور حمله با گرگان شده بود اسپهبد گرگان با مرزبان آنجا بر ضد او متحد شدند و او را شکست دادند. و یزید بن مهلب، تنها از طریق حیله­ی حیان نبطی که یکی از موالی بود، توانست اسپهبد را راضی به صلح کند و چون یزید بن مهلب سوگند خورده بود که آسیاب با خون بگرداند و هر چه خون ریخت آسیاب نمی گردید،آب در جوی نهادند و خون با آن به آسیاب بردند و گندم آرد کردند و یزید از آن نان بخورد تا به سوگند خود وفا کرده باشد.[۸۳]
بنابراین اگر بخواهیم به تمام فتوحات اسلامی بپردازیم مستلزم پژوهش مستقل و وسیعی می­باشد ما به ذکر همین موارد بسنده می­کنیم. و با توجه به این قسم از فتوحات ذکر شده مسلمانان سرزمین­های مختلفی را فتح کردند و از این سرزمین­ها اسیرانی گرفتند که همان موالی یا غیرعرب می­باشند که به بحث درباره آن می­پردازیم.
۱-۶-جهان اسلام و پدیده مَوالی
درآمد
با فتوحات اسلام، اعراب مسئول اداره جامعه­ای شدند که جمعیت غیرعرب بسیاری در آن بودند، بسیاری از آن افراد که غیرمسلمان نیز بودند، می­توانستند موقعیت خاندان­های غیرمسلمان داخل جزیره العرب را داشته باشند که تحت سلطه اعراب درآمده بودند و با پرداخت جزیه و با نام اهل ذمه با آرامش خاطر زندگی می نمودند، اما با مسلمان شدن این افراد مشکل جدیدی به وجود آمد. از طرفی آنها باید جذب در جامعه جدید عربی می­شدند و از سویی باید نسب گذشته، رنج شکست و برده شدن را فراموش می کردند[۸۴]. ولاءاسلامی برای حل این مشکل تازه مطرح شد. شاید مطرح شدنش از سوی حاکمان در عصر خلفای راشدین بود هرچند که به طور دقیق درباره زمان پیدایش آن نمی توان اظهارنظر نمود.
درباره ریشه­یابی پیدایش ولاء باید از منابع حدیثی و تاریخی بهره جست. همه غیرعرب­هایی که می­خواستند جزو جامعه عربی شوند، باید یک حامی یا مولی را پیدامی­نمودند هر کس از غیرعرب­ها بدست هر فرد عربی که مسلمان می­شد جزء موالی وی قرار می­گرفت. این اقدام براساس روایت معروف « من اسلم علی ید غیره فهو مولاه» صورت می گرفت، مگر اینکه بعداً پیمان از هم گسیخته می­شد. ولاء راه حل مشکل جذب جامعه غیر قبیله­ای در جامعه قبیله­ای بود. حکومت از این جهت از ولاء حمایت می­نمود که با این قانون صاحبان موالی مشکل پرداخت دیه آنها را برطرف می­نمودند و خود موالی این پیمان را از این جهت مهم می­دانستند که از طریق صاحبانشان می­توانستند به امتیازات جامعه برسند.
مسلم است که منشاً پیدایش موالی در اسلام بیشتر همان اسرای جنگی بودند که نخست برده می­شدند و بعد در ردیف موالی افراد و قبایل در می­آمدند. اینان چنان که رسم عرب بود به عنوان موالی شیخ یا رئیس قبیله درمی­آمدند.
در دوره اسلامی و با گسترش فتوحات تعداد زیادی غیر عرب یا به اصطلاح عجم وارد جامعه ی قبیله ای عرب شده بودند، و به نواحی عرب نشین رفته بودند. با وجودی که بعد از ظهور اسلام نهاد دولت و حکومت بوجود آمده بود و می­بایست تازه واردان، نومسلمان تحت حمایه دولت اسلامی قرار گیرند. ولی از آنجا که جامعه عرب بعد از ظهور اسلام هنوز براساس ساختارهای قبیله­ای اداره می­شد، اجرای قوانین مربوط به زندگی قبیله­ای بر قوانین حکومتی ارجحیت داشت و برخورد با این نومسلمانان بر این اساس شکل می­گرفت، و مساله­ای را به نام موالی در تاریخ اسلام بوجود آورد. بنابراین می­بایست این تازه واردان دارای فرهنگ عرب می­شوند. در واقع تعبیری که در متون اسلامی از مسلمان شدن غیرعرب­ها می­توان گرفت، همانا داخل شدن آنها در جوامع عربی یا عرب شدن آنها است. به همین سبب بسیاری از موالی به مرور زمان بعد از چند سال در عصر عباسی کاملا عرب شده بودند و میان آنان و عرب­ها چندان فرقی مشاهده نمی شد.
۱-۶-۱-موالی در لغت:
لفظ مولا در فرهنگ­های لغت دارای معانی گوناگونی است. موالات و مَوالی جمع مولا از ریشه ولی به معنی نزدیک بودن یا پیوستن به کسی می­باشد.مُوالی به معنای یار و یاور و دستگیر نیز می باشد.
مهمترین معانی مولا عبارتند از بنده، آقا، کسی که اسلام آورده و با کسی موالات کرده است یا کافری که به دست مسلمانی اسلام آورده ولای او را بپذیرد یا آنکس که به دست تو مسلمان شود. آقایان، سروران، بندگان ویاران از دیگر معانی مَوالی است. و گاهی این معانی متضاد هم می باشند؛ چنانکه هم مالک (آقا) و هم بنده را می­توان ازآن برداشت کرد.[۸۵]
شهرستانی در الملل و النحل موالی را به معنای شیعه و طرفدار و پیرو گرفته است.[۸۶] جرجی زیدان می نویسد: مولی جمع آن موالی است در زبان عرب چندین معنا دارد:۱٫ سرور ۲٫ بنده که در مورد تازه مسلمان است.[۸۷]
واژه موالی نیز به لحاظ لغوی از ریشه ولاء اخذ شده، اسم مکان آن به معنای وابسته بودن و متصل بودن به شخص و یا چیزی است برای نزدیکی به صاحبان قدرت و حکومت و یا برای نگه داشتن قدرت و حکومت و در بعضی از مواقع واژه ولاء به معنای سرپرست، حاکم، حوزه توانایی و لیاقت و امین قیم ذکر می شود. در قرآن و روایات دو معنای متفاوت برای واژه مولی و موالی ذکر کرده اند، الف) معلم و تعلیم دهنده ب) شریف و بزرگوار.
آیاتی از قرآن اشاره می­نماید که خداوند مولای پرهیزگاران است و کافران مولایی ندارند.[۸۸] معنای دوم با لغت سید در قرآن ذکر می­ شود مولای ما به معنای سید ما و سرورمان ذکر شده است[۸۹].
در روایتی از امام صادق(ع) که در اصول کافی ذکر شده، مولی به معنای وارث بکار رفته است.[۹۰]فراء می گوید: مَوالی وارثان و پسر عموها می باشد. از نظر ابوعبیده مَوالی همان پسرعمو است و مولی آزاد شده(معتَق) که به نسب فردی انتساب پیدا می کند و به خاطر همین گفته شده برای هر آزادکننده ای( معتِق) مَوالی است. و ابوالهیثم می نویسد: مولی شش وجه دارد: پسرعمو، عمو، برادر، فرزندان، والعصبات کلهم( همه خویشاوندها)، و یاور و مولی سرپرستی است که امر تو را بدست می گیرد. ابن الاعرابی گوید: پسرعمو، خواهرزاده، همسایه، شریک و هم پیمان را مولی گویند و به نقل از جعدی می گوید: مَوالی حلیف و هم پیمان هستند نه پسر عموها.[۹۱]
علامه طباطبایی در کتاب المیزان در تفسیر آیه ۳۳ سوره نساء[۹۲] موالی را جمع مولا به معنای ولی گرفته، و مصادیق آن را چنین برمی شمارد: مولا به معنای آقا، چون آقا بر بنده­اش ولایت دارد، مولا به معنی یاور و ناصر، چون ناصر در مورد منصور خودش ولایت دارد. مولا به معنی پسر عمو، چون ولایت برای ازدواج با دختر عموداشته است.[۹۳] پس موالی کسانی هستند که در ادامه­ آیه ذکر شده اند،یعنی وارثان و غیر آنها مانند اولاد و برادران و خواهران و غیره.
همچنین طباطبایی در تفسیر آیه ۴۱ سوره دخان[۹۴] کلمه مولی را به معنای کسی که حق دارد در امور دیگری تصرف کند و هم آن کسی که این شخص به او ولایت دارد، بکار برده است[۹۵]. برخی معتقدند که مفهوم مولی پیش از اسلام بیشتر در مورد وابسته­ی قبیله گفته می­شد امّا در اسلام مفهوم یار و پشتیبان دارد[۹۶]. در حالیکه در دوره اسلامی نیز به مفهوم وابسته به کار رفته است.
ابوالفتوح ذیل آیه ۳۳/ سوره نساء می­نویسد: مَوالی جمع مولاست و مولا در لغت پسر عم است و اینجا مراد مطلق وارث است به قرینه مقام. مولی به معنی اولی به تصرف است و مراد از مَوالی در آیه شریفه همانا معنی اولویت است چون که آیه شریفه مخصوص به بیان ارث به عنوان قرابتی نیست بلکه عام تر از آن است به طوری که شامل است به ارث به سبب وارث و به نسب. و حمل مَوالی بر اقرباء و معتق( بالکسر) و معتق( بالفتح) تا اینکه معنی آیه عام­تر باشد از قبیل استعمال لفظ مشترک در اکثر از معنی واحد است و آن هم محال است چنانچه در اصول محقق شده است. بنابراین مراد از مَوالی در آیه شریفه کسانی هستند که اولی هستند در تصرف به ترکه میت به جهت خلافت الهیه است. چنانکه می­فرماید( و لکل جعلنا موالی) مستلزم هیچ محذوری نمی ­باشد چون که یکی از وراث خواه نسبی و خواه سببی در مرتبه خود اولی به تصرف در ما ترک هست بدون مزاحمت دیگری از مراتب لاحقه[۹۷].
جصاص ذیل همین آیه می نویسد: پسر عمو را مَوالی می نامند. از نظر ابن عباس، مجاهد و قتاده منظور از مَوالی در این آیه عصبه( خویشاوندان) است و سدی می گوید منظور ورثه و بازماندگان میت است.[۹۸]
اسفراینی می­نویسد: منظور از مَوالی در این آیه[۹۹] گروهی از عصبه و ورثه که به جای گذاشته باشند پدران و مادران ایشان و خویشان ایشان و گروهی که عقد بسته باشند[۱۰۰]. یا اینکه بر هر فردی وارثی( مولایی)را قرار دادیم که از ترکه میت بهره ببرد[۱۰۱].
به نظر راغب اصفهانی ذیل آیه ۵ سوره مریم[۱۰۲] منظور از مَوالی پسر عمو است. و به آزادکننده، آزاد شده، هم پیمان و همسایه مولی گویند[۱۰۳]. نویسنده­ای دیگر نیز موالی را به همان معنی ( عصبتی و بنی عمّی- گروه و پسر عموهای من) می داند[۱۰۴].
به طور کلی می­توان معانی بسیاری از کلمه موالی گرفت. از جمله بنده، آقا، خویش و قوم، پسرعمو، همسایه، هم پیمان، مهمان، دوست، پسر، داماد، وارث، خویشاوند سببی، آقا، نعمت دهنده،یاری کننده، سرپرست، مالک،[۱۰۵]و غیره است.
۱-۶-۲-موالی در اصطلاح
تازیان نومسلمان در پی کشورگشایی­هایی در دو سوی شمال و شمال شرق جزیره العرب، و سپس در دو سوی شمال غرب و غرب این شبه جزیره، سرزمین ایران، شام، مصر و به طور مشخصی زبان جنوب غربی آسیا، آسیای میانه و شمال آفریقا را گشودند و خواه ناخواه اسلام را در آنجا پراکندند و افراد زیادی در بند شدند و به نام بَرده به چنگ تازیان افتادند. پدید آمدن این لایه­ های نوین و رنگارنگ نژادی- از آن جا که نیرو و چیرگی­های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی- و مجموعه ی اسباب و مناسبات قدرت در دست اعراب بود، این افراد را واداشت برای برخورداری از امنیت روانی و اجتماعی، هر یک یا چند تن، با یک قبیله از ده­ها قبیله عرب تبار پیمان ببندند و خود را در پناه آنان بگذارند، پیوندی که« ولاء» نامیده می­شد و افراد تن داده به چنین پیمانی را مَوالی نام می­داد[۱۰۶].مسلمانان غیر عرب هم که در جنگ با مسلمین شرکت نکرده و اسیر نشده بودند، به طور کلی موالی عرب به شمار می­آمدند زیرا اعراب به سبب آنکه بلاد آنها را با جنگ فتح کرده بودند، آنها را بندگان( آزاد کرده خویش) می­شمردند. و از اهل ذمه نیز کسانی که رفته رفته دین پدران خویش را رها می­کردند و آیین مسلمانی می گزیدند جزو موالی می شدند[۱۰۷]. گاهی اوقات مولی شدن حتی بدون اینکه کسی بنده دیگری باشد و یا اسیر آزاد شده باشد، به صرف اینکه بدست فرد عرب دیگری مسلمان می شد، تازه مسلم مولای آن شخص می­گشت[۱۰۸]. اعراب ایرانی­ها را علوج و عجم و اسراء و موالی می­خواندند[۱۰۹]. صوفیان برای امام علی(ع) لقب مولی الموالی به کار می­بردند.[۱۱۰]
در بعضی از کتب ادب و تاریخ، کلمه موالی بر تمامی ملل غیرعرب که تحت تسلط اسلام درآمده­اند تطبیق می­ شود. در کتب فقه هم موالی بدین معنی آمده است[۱۱۱]. باید دانست که لفظ مولا در میان اعراب جاهلی چنین مفهومی نداشت و به بنده آزاد شده اطلاق نمی شد، بلکه موالی، کسانی را می­گفتند که جانشین و بازمانده و وارث و برادر شخص باشد[۱۱۲]. گر چه منابع تاکید دارند که موالی بردگان مسلمان شده بودند، که آزاد می شدند، اما برخی از مورخان، غیرمسلمانان اهل ذّمه را نیز در جرگه موالی قرار می­ دهند،[۱۱۳] آنها حتی تمام غیر عرب­ها را جز موالی می دانند. هر گاه مالک، بنده و کنیز خود را(عتق) آزاد می کرد، یک نحو ارتباط و پیوستگی میان آن دو بوجود می آمد که این پیوستگی را ولاء می­گفتند و بنده آزاد شده را مولی می­خواندند. کنیز آزاد شده را هم موالات می­گفتند و جمع آن موال آمده است[۱۱۴]. آثار بستگی( ولاء) بدین نحو بود که اگر بنده آزاد شده می مرد و وارثی نداشت ارث او به مالکش که وی را آزاد نموده بود می­رسید اگر مالک بنده، فردی از قبیله ای بود، مولا را به آن قبیله نسبت می دادند، چنانکه می گفتند: مولای بنی­هاشم یا مولای ثقیف[۱۱۵].
آنچه که از متون تاریخ استخراج شده است این است که: در تاریخ اسلام بردگانی که آزاد می شدند مولی نامیده می شدند و این نهضتی بود که از دوره پیامبر شروع شد ولی در دوره­ های بعد این لفظ معانی دیگرییافت که از اصل آن بسیار دور شد. چنانکه معادل برده و غلام تلقی گشت و برخی نیز به عمد یا سهو موالی را بردگان تلقی کرده اند.
طبری در تفسیر خود می نویسد: «وَ لِکُلٍّ جَعَلنا مَوالی[۱۱۶]» می گوید: موالی خویشان انسانند و چون ملل غیر عرب، داخل اسلام شدند و برای آنها نمی­توانستند نام مخصوصی پیدا کنند، این آیه نازل شد: « فَاِن لَم تَعلَمُوا آباءَهُم فَاخوانُکُم فِی الدّینِ وَ مَوَالِیکم[۱۱۷].» بدین سبب آنها را موالی گفتند. سپس طبری اضافه می کند: «مولا امروز دو نوع است، یکی ارث می برد و ارث می­ گذارد که او خویش شخص است و دیگری وارث نمی برد که او بنده آزاد شده است[۱۱۸]. احادیث بسیاری در خصوص وَلاء وارد شده که از آن جمله است: « نهی رسول الله عن بیع الوَلاء» یعنی: پیامبر فروش مولا را منع کرده است. و«الولاءُ لُحمَهٌ کَلُحمه النَّسب لا تُباع لا توهب» یعنی: مولا در حکم منسوبان و نزدیکان است. و چون بر تعداد بندگان آزاد شده افزوده شد، لفظ موالی برای بندگان مُعتَق کثرت استعمال پیدا کرد[۱۱۹].
۱-۶-۳-انواع مولی
مولی دارای وضعی بوده که از برده بالاتر و از آزاد پایین تر بوده است یعنی مثل بنده خرید و فروش نمی­شد ولی مثل آزاد ارث نمی­برد، در ازدواج هم مولی نمی­توانست با آزاد همسر شود دیه مولی نصف دیه آزاد بود و در اجرای حدود نیز نیمی از حد بر وی اجرا می­گشت در واقع مولی هم مانند برده، انواعی داشت از جمله:
۱-۶-۳-۱- ولاء عتق
اسیری که به صورت قرار و شرط از حالت بردگی به صورت مولی در می­آمد. مولی که آزاد می شد، جزء اهل خانه در می­آمد و از ارباب ارث می­برد.
به عبارت دیگر اگر اسیری با ارباب خود قرار می گذاشت و به موجب آن قرار عمل می­کرد از اسیری و بندگی آزاد می­شد چنین کسی را مولای عَتاقه می­گفتند. چنانکه در سال هشتم هجری مسلمانان شهر طایف را محاصره کردند و در موقع محاصره جارچی به امر حضرت رسول فریاد برآورد که هر بنده ای خود را تسلیم کند آزاد است. عده زیادی از بردگان طایف آمدند و تسلیم شدند و آنان را مولای عتاقه می­نامیدند[۱۲۰]. نیز اسیری که موی جلوی سرش را می­بریدند و آزادش می کردند مولای عَتاقه نامیده می­شد.[۱۲۱] صاحب ولاء عتق( که مالک بنده، پس از آزاد ساختن وی، بر او ولاء عتق و آزاد کردن دارد و در شرع احکامی بر آن جاری است.) مثلاً اگر بنده­ی آزاد شده مزبور، پس از کسب ثروت بمیرد و وارثی نداشته باشد، مولای سابقش که وی را آزاد کرده از او ارث می­برد.[۱۲۲]
آزادی بردگان از راه­های بسیاری انجام می­شد که از آن جمله راه ­ها: « عتق مباشر[۱۲۳]»، « مکاتبه» و « تدبیر[۱۲۴]» بود. قرآن مکاتبه را تشویق کرده است[۱۲۵].آزادی برده نوعی نیکوکاری و تقرب به خداوند شمرده می­شد.[۱۲۶] گاهی برده، به عنوان« کفاره یمن» آزاد می­شد[۱۲۷]. همچنین مقرر شده بود که بخشی از زکات در راهِ آزادی بردگان صرف شود[۱۲۸].این کار گاهی به عنوان کفاره­ی گناهی که شخص مرتکب آن شده بود صورت می­گرفت.
قتل غیرعمدِ مسلمانان هم موجب آزادی برده­ای می­شد[۱۲۹]. برده ای که از راه « عِتق» ( آزاد شدن) به آزادی دست می­یافت، « مولی نعمه» یا « مولی عتاقه» نامیده می­شد. در سوره احزاب درباره زید بن حارثه، خطاب به رسول اکرم(ص)، چنین آمده است:
«وَ اِذ تَقُلُ لِلَّذی اَنعَمَ اللهُ عَلَیه و اَنعَمتَ عَلَیهِ اَمسِک عَلَیکَ زَوجَکَ وَاتَّق اللَّه»؛ یعنی خداوند با اسلام و تو با آزاد کردنِ او به وی نعمت داده اید.[۱۳۰]در مورد خُلف سوگند، ظهار، قتل غیرعمد، لازم بوده است که بنده ای را آزاد کنند. نیز یکی از کفّاره­های نگرفتن روزه­ی ماه رمضان، آزاد کردن بنده بوده است[۱۳۱]
۱-۶-۳-۱-۱-مولای مکاتبه
مالک و بنده گاهی با هم قرار می­گذاشتند که بنده پولی فراهم کند و به اقساط یا یکدفعه بابت بهای خود بپردازد و خود را آزاد کند، این عمل را « مکاتبه» می گفتند. بنده­ای که بدین طریق آزاد می­شد، جزء اهل خانه مالک خود به شمار می­آمد، و اگر می­مرد، مالک از او ارث می­برد، مگر وقتی که شرط می­شد ارثش متعلق به کسانش باشد، که در این صورت، این نوع عِتق را «عِتق سایبه» می­گفتند[۱۳۲].
۱-۶-۳-۱-۲- مولای تدبیر
دیگر از موجبات آزاد شدن بنده تدبیربود، و آن چنان بود که مالک وصیت می کرد، بنده پس از مرگش آزاد باشد.
۱-۶-۳-۲-ولاء اسلام
ولاء اسلام به این معناست که کسی به دست دیگری اسلام می ­آورد و مولای کسی می­ شود که به دست او اسلام آورده است[۱۳۳].
مسروق بن اجدع کوفی می­گوید:« مردی با یکی از پسر عموهای خود ولاء بست و به دستِ او اسلام آورد».[۱۳۴]غزوان اسکاف مولای یزید بن مهلب بود که به دست وی اسلام آورد[۱۳۵].در شرح حالِ ابراهیم بن عباس بن محمد بن صول که از موالی یزید بن مهلب بود، می­گویند: «صول به دست یزید بن مهلب اسلام آورد و همچنان با او بود تا در عقر کشته شد».[۱۳۶] پیامبر(ص) فرمودند: « مَن اسلم علی یدیه رجلٌ فهو مولاه/ هرگاه کسی به دست شخصی اسلام آوَرد آن کس مولای او خواهد بود».[۱۳۷] نمونه ولاء اسلام، بخاری( صاحب صحیح) است که چون جدش مغیره به دست یمان بن اخنس جعفی اسلام آورده وی را بخاری جعفی می­گویند.
سیوطی در الفیه گوید: وِلاء عِتاقه و ولاءُ حِلف ولاء اسلامٍ کمثل الجُعفی
۱-۶-۳-۳- ولاء حلف
ولاء حِلف( هم پیمانی) مانند امام مالک( صاحب موطأ) که از قبیله­ی حمیر است؛ ولی چون حمیر با قبیله تیم که از قریش است، هم­پیمان می­باشند، وی را تیمی نیز می­گفته­اند.[۱۳۸] مولای عقد،یا مولای حِلف یا مولای اصطناع چنان بود که گاه نیز افراد یا خانواده هایی جهت احراز حمایت اقویا و محض جلب پشتیبانان قوی، از راه« عقد موالات» با افراد یا قبیله هایی از عرب ارتباط و انتساب می­یافتند و خود را از موالی یک شیخ عرب یا یک قبیله عربی می شمردند[۱۳۹]. چنانکه اهالی شهرها و ده­ها به اعراب فاتح پناه می بردند و مولای آنها می­شدند به این صورت که پناهنده می­گفت: «من تا زنده ام هم پیمان تو هستم و پس از مرگ ارث من از تو خواهد بود.» پناه دهنده آن را می­پذیرفت و با اجرای این مراسم، یکی تحت الحمایه­ی دیگری قرار می­گرفت. این نوع مولا ارث نمی­برد ولی خودش به ارث دیگری منتقل می­شد.[۱۴۰]. بعداً قرآن، دوست( ولی) گرفتن یهود و نصاری را منع کرده، فرمود: « یا ایها الَّذین آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیهُودَ و النَّصاری اولِیاءَ…»[۱۴۱]؛ یعنی ای کسانی که ایمان آورده اید،یهود و نصاری را دوست خود قرار ندهید. پس از منع اسلام،یهود و نصاری به جای مولا بودن، ذمّی شدند، و با آنان مانند زرتشتیان و صابئیان عمل می کردند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت