الف – وراثت :

مقصود از وراثت عواملی است که به هنگام‏ تشکیل جنین وجود دارند. شکل فیزیکی انسان، جذابیت صورت، جنس، خلق و خوی، ترکیب ماهیچه‏ها، میزان انرژی و سلامت جسمی از جمله خصوصیاتی است که معمولاً بخش یا تمامی آن‏ها تحت تأثیر وجود پدر و مادر بوده و بر اساس آن شکل می‏ گیرد. در بحث مربوط به نقش ارث در تشکیل شخصیت، آخرین توجیه که در این زمینه می‏ شود، این است که شخصیت فرد عبارت است از ساختار مولکولی، ژن‏ها که در کروموزوم قرار دارند ( رابینز، ۲۰۰۲).

بحث‏های دقیقی که درباره نقش ارث یا محیط در ایجاد و شکل‏گیری شخصیت می‏ شود، بر محور این نظریه می‏چرخد که این دو عامل نقش مهمی ‏دارند. وراثت اندازه‏ها یا محدودیت‏های خارجی را تعیین می ‏کند وشیوه ای از فرد خود را با خواسته ها و شرایط محیط وفق می‏ دهد، تعیین کننده‏ی توان بالقوه او است (رابینز، ۲۰۰۲).

ب- موقعیت:

موقعیت یا وضعیت، عامل دیگری است که در خصوص شکل گیری شخصیت، به دو عامل ارث و محیط اضافه شده است، شخصیت فرد، در حالی که دارای ثبات رویه و پایدار است، ولی در موقعیت‏های مختلف تغییر می ‏کند. خواست‏ها، تمنیات و میل‏های گوناگون در موقعیت‏های مختلف باعث می ‏شوند که شخص در هر موقعیتی جنبه خاصی از شخصیت خود را ابراز نماید. ‌بنابرین‏، بناید الگوهای شخصیتی را به صورت جداگانه و منفک از بقیه مورد ‏توجه قرار داد.

در حالی که چنین به نظر می‏رسد، موقعیت‏های مختلف می ‏توانند بر شخصیت فرد اثر بگذارند، ولی تفکیک دقیق این عوامل باعث می‏ شود که تعداد موقعیت‏ها آن‏قدر زیاد شود‏ تا کار به آن‏جا برسد که موضوع مذبور موجب سردرگمی‏ و گمراهی محقق شود. ظاهراًً پژوهشگران این رشته هنوز به آن‏جا نرسیده‏اند که سیستمی را ارائه دهند، تا بدان وسیله موقعیت‏ها را به گونه‏ای تفکیک کنند که بتوان آن‏ها را به صورت سیستماتیک مورد مطالعه قرار داد. ولی هیچ گونه تردیدی نیست که شرایط خاص و گوناگون می ‏توانند در شکل دادن شخصیت فرد مؤثر واقع شوند (رابینز، ۲۰۰۲).

عوامل موقعیتی دو تاثیر عمده بر فرد دارند:

    1. بر شخصیت فرد‏ تاثیر می‏ گذارند.

  1. باعث آشکارسازی ویژگی‏های فرد می ‏شوند. یعنی برخی ویژگی‏های شخصیتی فقط در شرایط خاصی خود را نشان می ‏دهند (مورهد[۲۱] و گریفن[۲۲]، ۱۳۸۰).

۲-۱-۱-۴- دیدگاه های قدیمی‏در حوزه شخصیت:

  • بقراط:

بقراط بدن انسان را دارای چهار نوع خلط تصور می‏کرد: خون، بلغم، صفرا، سودا. وی معتقد بود که میان جسم آدمی‏ و جهان خارج ارتباطی برقرار است و عناصر چهارگانه‏ آب، باد، خاک، آتش که پیش از او به وسیله امپدوکلس[۲۳] فیلسوف دیگر یونانی، عناصر تشکیل دهنده جهان فرض شده بودند، در بدن خواص و آثاری دارند. بدین معنی که خاصیت آتش گرمی، خاصیت باد سردی، خاصیت خاک خشکی و خاصیت آب تری است. خون افراد به‏هنجار، هر چهار عنصر را به مقدار مساوی و متعادل دارا است از سوی دیگر، بلغم نماینده رطوبت آب، صفرا نماینده گرمی آتش، سودا نماینده خشکی خاک است (کریمی، ۱۳۸۵).

  • جالینوس:

جالینوس بر اساس نظرات بقراط بر این عقیده بود که مردم بر مبنای غلبه هر یک از این اخلاط در بدن، از نظر صفات و ویژگی‏های جسمی‏ و روانی از یک‏دیگر متمایز خواهند شد. این چهار مزاج عبارت بودن از:

الف- سودایی مزاج:

این افراد معمولاً سیه چرده و بلند بالا هستند، اعمال تنفسی و جریان خون کند و ضعیف دارند. سودایی مزاجان افرادی خیالاتی، مغموم، غیر اجتماعی، مضطرب، بدبین و ناراحت هستند.

ب- صفراوی مزاج:

باریک اندام، رنگ پوست گرم، خشک و زیتونی، تنفس در آنان تند و شدید و حرکت‏های آنان مقطع و تند است. از نظر خلق و خوی تند، زود خشم، برتری جو، جاه طلب، حسود، کم خواب و پر کابوس‏اند.

ج- بلغمی مزاج:

چاق، پر چربی و سرخ‏رو هستند. جریان خون و تنفس آن‏ها کند است و عضلات شل و سست‏اند. خواب این افراد عمیق و سنگین است. زود آشنا و اجتماعی، لاقید و کم فعالیت و بی درد و کند ذهن‏اند.

د- دموی مزاج:

چون در این مزاج غلبه با خون است، جریان خون تند است، ظاهری خوش آب و رنگ دارد، اشتهایش خوب و خوابش سنگین است، خوش گذران، خوشبین، جدی و فعال است. اما از نظر فعالیت‏های ذهنی سطحی و کم عمق است. این طبقه‏ بندی از لحاظ ارزش علمی فاقد اعتبار است. با وجود این مقبولیت فراوانی یافته ‏است و مردمان عامی‏ در زبان روزمره به کرات از این طبقه‏ بندی برای نامیدن افراد استفاده می‏ کنند (کریمی، ۱۳۸۵).

  • بودائیسم :

بودائیسم که در بین آیین‏های اخلاقی، بیشترین قدمت را دارد، توسط موسس آن گائوتا مابودا[۲۴] (۵۳۵-۴۳۸ قبل از میلاد مسیح) ارائه شد. با گذشت زمان، شاخه های متعدد بودائیسم به صورت نظام‏ها و روانشناسی‏های مختلف در نقاط مختلف شرق آسیا پراکنده شدند، از مهم‏ترین آن‏ها که تا به امروز باقی مانده اند، می‏توان تروادانز[۲۵] در بعضی از ممالک آسیای جنوب شرقی، مکتب چان[۲۶] در چین، کتب ذن[۲۷] در کره و ژاپن و چند فرقه دیگر در تبت را نام برد.

بودائیسم کلاسیک در زمان بودا، ابهیدهاما[۲۸] نام داشت که با زبان سانسکریت[۲۹]، ابیدهارما[۳۰] خوانده می‏ شود و به معنای فلسفه نهایی است. در فلسفه بودا، آن‏چه را که می‏توان به مفهوم شخصیت نزدیک دانست، مفهوم ((آتا[۳۱])) است که در روانشناسی غربی ((خویشتن)) نامیده می‏ شود. به عقیده ابهیدهاما، شخصیت انسان مانند رودخآن‏های است که شکل و موجودیت کلی آن ثابت است ولی وجود آن دائماً در جریان است و تغییر می‏یابد و حتی یک قطره‏ آن نیز مانند لحظه قبل نمی‏ماند. یکی از دانشمندان بودایی می‏گوید “شما هیچ گاه نمی‏توانید دوبار در یک رودخانه شنا کنید چون بار دوم نه شما شخص اولی هستید و نه رودخانه همان رودخانه اول است”.

روش اساسی که ابهیدهاما برای مطالعه چنین روان دایماً متغیری عرضه می ‏کند، روش درون نگری است. این روش عبارت است از مشاهده منظم، مداوم و دقیق فرد از تجارب خود (شاملو، ۱۳۸۲).

  • نظریه اسلام:

نظریه اسلام در باره شخصیت انسان (عناصر تشکیل دهنده شخصیت انسان)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت