کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

Purchase guide distance from tehran to armenia


جستجو




  فیدهای XML
 



مقدار خازن تخمین‌زده شدهمقدار امپدانس بین دو باس M و Nمقدار خطای تخمین درصد جبران‌سازینوع خطاکارکرد رله در ناحیه‌ی حفاظتی ۲کارکرد رله در ناحیه‌ی حفاظتی ۳-j0.051۱۰٫۴۱+j126.949۰٫۰۴%خطای A-Gدرستدرستخطای دوفاز با زمین BC-Gدرستدرستخطای سه فاز بازمین ABC-Gدرستدرست

در ادامه توانایی الگوریتم پیشنهادی واسه شرایطی که خط انتقال از حالت جبران‌سازی خارج شده و در حالت بدون‌جبران‌ساز قرار می‌گیرد بررسی می‌شه. در این حالت فرض شده که خط ۳۰ درصد جبران‌سازی شده و بعد خازن بای‌پس می‌شه.
بررسی ناحیه‌ی حفاظتی ۲ رله وقتی‌که خازن جبرا‌ن‌ساز بای‌پس می‌شه:
در شکل ۴-۱۶ تاثیر بای‌پس شدن خازن روی ناحیه‌ی حفاظتی ۲ رله نشون داده شده.
شکل ‏۴‑۱۶: تاثیر خازن سری روی تنظیمات رله و مشخصه‌ی اصلاح شده ناحیه‌ی حفاظتی ۲ رله موقع بای‌پس شدن خازن سری، زاویه‌ی توان ۱۰ درجه
بعد مشخصه‌ی اصلاح‌شده با اعمال خطاهای جور واجور در ناحیه‌ی حفاظتی ۲ آزمایش می‌شه. در شکل ۴-۱۷ کارکرد رله با مشخصه‌ی اصلاح‌شده در برابر خطای یدونه‌فاز با زمین A-G نشون داده‌ شده.
شکل ‏۴‑۱۷: کارکرد رله‌ی دیستانس با تنظیمات اصلاح‌شده‌ی ناحیه‌ی حفاظتی ۲ در برابر خطای A-G پس از بای‌پس شدن خازن سری، زاویه‌ی توان ۱۰ درجه
در شکل ۴-۱۸ تاثیر بای‌پس شدن خازن روی ناحیه‌ی حفاظتی ۳ رله نشون داده شده.
شکل ‏۴‑۱۸: تاثیر خازن سری روی تنظیمات رله و مشخصه‌ی اصلاح‌شده ناحیه‌ی حفاظتی ۳ رله موقع بای‌پس شدن خازن سری، زاویه‌ی توان ۱۰ درجه
بعد مشخصه‌ی اصلاح‌شده با اعمال خطاهای جور واجور در ناحیه‌ی حفاظتی ۳ آزمایش می‌شه. در شکل ۴-۱۹ کارکرد رله با مشخصه‌ی اصلاح‌شده در برابر خطای یدونه‌فاز با زمین A-G نشون داده‌ شده.
شکل ‏۴‑۱۹: کارکرد رله‌ی دیستانس با تنظیمات اصلاح‌شده ناحیه‌ی حفاظتی ۳ در برابر خطای A-G پس از بای‌پس شدن خازن سری، زاویه‌ی توان ۱۰ درجه
همون‌طور که در شکل ۴-۱۹ مشاهده می‌شه، رله کارکرد درستی در برابر خطا داره. جهت بررسی بیشتر روش پیشنهادی، زاویه‌ی توان سیستم آزمایشی رو تغییر داده و توانایی تخمین الگوریتم آزمایش می‌شه. یافته های حاصل در جدول ۴-۱۲ اومده‌است. مشاهده می‌شه که این روش با درصد خطای قابل قبولی مقدار امپدانس خازن رو تخمین می‌زند و رله با تنظیمات اصلاحی کارکرد درستی در برابر خطا داره.
جدول ‏۴‑۱۲: یافته ها به‌دست اومده از این روش در تخمین امپدانس خازن سری در زاویه‌ی توان‌های جور واجور

زاویه توان
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-09-24] [ 12:40:00 ق.ظ ]




پیشرو تحولات منطقه بودن هرچند افتخار بزرگی در تاریخ برای مردم سرزمین تونس خواهد بود اما هدف اصلی جنبش مردمی تونس بهبود و سامان دادن وضعیت اقتصادی و رهایی از هر گونه استبداد حکومتی و اقتدارگرایی فردی بود که در عمل تنها با تغییر در مسولین حکومتی این کشور خاتمه یافته است. هم‌اکنون تونس منتظر انتخابات ریاست جمهوری است اما به نظر می‌رسد تا زمانی که قانون اساسی در این کشور تغییر نکند همچنان مسیری برای اقتدارگرایی حاکمان تونس باز خواهد ماند. در آینده کوتاه مدت شاید رئیس جمهور انتخاب شده امتیازاتی را برای آرام شدن اوضاع در این کشور به مردم اعطا کند اما آیا این امتیازات و فضای باز سیاسی به همراه بهبود اقتصادی این کشور پایدار خواهد بود؟ یا اینکه همچون اقدامات کوتاه مدت زین‌العابدین بن علی در ابتدای شکل‌گیری حکومتش موقتی خواهد بود. تونس از ابتدای استقلال خود در سال ۱۹۵۶ تاکنون تنها دو رئیس‌جمهور را به خود دیده است و به نظر می‌رسد بدون همت عالی در دگرگونی ساختارها، تاریخ برای این کشور تکرار خواهد شد. به نظر می‌رسد در آینده بلندمدت، چاره کار تونس برای رهانیدن مردمش از اقتدارگرایی حکومت‌هایشان همانگونه که راشد الغنوشی گفته است، نظام پارلمانی باشد تا اینکه مانع از تمرکز قدرت در دست رئیس جمهور شود. شاید لازم بود مردم تونس به جای سرنگونی بن علی به عنوان رئیس‌جمهور اقتدار گرا، رژیم اقتدارگرا و استبدادی در این کشور را سرنگون می‌کردند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

    1. سید‌عبدالامیر نبوی ، ( ۱۳۸۹ ) ، مقاله ای تحت عنوان « ویژگیها و اقدامات جنبش اعتراضی در مصر» دارند که معتقد است :

    1. عدم رهبری و سازماندهی مشخص و روشن. اگرچه هسته اصلی این جنبش اعتراضی، جوانان ۶ آوریل بودند و سپس سایر مخالفان بدان پیوستند، سازماندهی و رهبری خاصی به چشم نمی‌خورد. وقتی این دو عامل وجود نداشته باشد هم می‌تواند نقطه ضعف و هم نقطه قوت تلقی گردد؛ نقطه ضعف است چون امکان ارائه بدیل و استفاده از تمامی توان مخالفان را در این جهت کاهش می‌دهد در نتیجه – غیاب این دو مولفه – در پیگیری برخی اقدامات و تحقق کامل اهداف اختلال ایجاد می‌کند، و در عین حال نقطه قوت است بخاطر آنکه دستگاه‌های امنیتی با پدیده‌ای سر و کار پیدا می‌کنند که به طور دقیق آن را نمی‌شناسند. توضیح اینکه تشکیلات امنیتی مصر، اخوان و دیگر مخالفان را از قبل و به‌خوبی می‌شناخت، در طول زمان درباره رهبری، اهداف، تشکیلات و شیوه عمل آنها اخبار و گزارشهایی به دست آورده بود، از اینرو راه های مقابله با آنها را می‌دانست، اما هسته اصلی رویدادهای اخیر جنبشی بود که سال ۲۰۰۸ و در پی سرکوب اعتراضات بخش نساجی مصر شکل گرفت و اعضای آن هم بیشتر در فضای مجازی فعالیت می‌کردند. در نتیجه، تشکیلات امنیتی می‌دانست مخالفانی وجود دارند، اما نمی‌دانست دقیقا در کجا هستند و اصلا باید با چه کسی و یا سلسله مراتبی برخورد شود. نکته‌ای که شایسته بررسی و تامل بیشتر است و سبب اهمیت یافتن این ویژگی می‌شود، آن که تجربه مصر و تونس نشان داد جنبش در مراحل آغازین خود نیازمند رهبری و سازماندهی نیست.

    1. حضور تمامی مخالفان: یک ویژگی دیگر جنبش مردمی مصر حضور تمامی گروه های مخالف و منتقد بود که سبب شکل‌گیری ائتلاف رنگارنگی از ایدئولوژیها شد. الغد، الوفد، التجمع، اخوان‌المسلمین، حزب ناصری، جمعیت ملی برای تغییر، و حتی برخی شخصیتهای مشهور و مستقل به تدریج اعلام همبستگی و حضور کردند.

    1. حمید احمدی ، (۱۳۸۹ ) ، مقاله ای تحت عنوان « بررسی رفتار سیاسی اخوان المسلمین در تحولات مصر و تحلیل نقش آفرینی آن در تحولات آتی » دارند و معتقد است :

در تحلیل ها، نباید در مورد قدرت اخوان المسلمین اغراق کرد. در حقیقت به رغم اهمیت نیروی سیاسی اخوان، این گروه سلطه و هژمونی کامل بر جامعه مدنی مصر ندارد. شاید قویترین جریان باشد اما هژمونی کامل بر نیروه های سیاسی ندارد. به هرحال همانطور که اشاره کردیم، اخوان سیاست صبر و انتظار و میانه روی در پیش خواهد گرفت و در عین حال به تقویت خودش خواهد پرداخت. سناریویی که نباید از آن غافل شد این است که اخوان، قربانی ائتلاف و اتحاد نیروهای داخلی، ارتش، دولت های غربی و آمریکا شده که در یک توافق – هرچند غیر رسمی- به اخوان اجازه وارد شدن به صحنه سیاسی را ندهند.

    1. ابراهیم متقی[۸]،( ۱۳۸۹ ) ، مقاله ای تحت عنوان « نقش عوامل بیرونی در تحولات مصر » را دارند که از نظر ایشان عوامل بیرونی عبارتند از : الف: تحول رسانه ای و گسترش هویت گرایی در خاورمیانه: ظهور بازیگران جدید . ب: نگرش آمریکا و تحولات منطقه . پ: ویژگی انقلاب مصر. ت: آمریکا و تحولات مصر. ث: تاثیر تحولات داخلی مصر بر محیط خاورمیانه.

از زمان شروع انقلاب مصر تا امروز حتی یک شعار مرگ به کار گرفته نشد. فضای اجتماعی کشورهایی نظیر مصر کاملا نرم است از همه مهم تر اینکه در این کشور نوعی تنوع مذهبی و قومی هم وجود دارد. به طور کلی اگر حکومتی نتواند گرایشات متفاوت سیاسی را مدیریت کند و به جای آن در صدد بهره گیری از الگوی کنترل و مقابله باشد، ممکن است در کوتاه مدت به موفقیت برسد اما طی فضاهای اجتماعی که در آینده بوجود می آید، با بحران روبرو شده و در مقابل نیروهای اجتماعی به اقدامات واکنشی تغییر ساختاری مبادرت می کنند. دیپلمات های امریکای در دوران های مختلف زمانی و نیز در مذاکرات مختلف با مبارک، مسئله آزادی های سیاسی-اجتمای، احزاب و دموکراسی نسبی قابل کنترل را به وی گوشزد می کردند . اما همواره هرگاه که بحث های اصلاح در ساختار سیاسی مصر از سوی آمریکا مطرح می شد، استدلال مبارک این بود که پیروز انتخابات آزاد و دموکراتیک بنیادگراها خواهند بود.

    1. سید سلمان صفوی ، ( ۱۳۹۰ ) ، مقاله ای تحت عنوان « تحولات مصر و تغییر موازنه قدرت در خاورمیانه » دارند و معتقد است :

بدون شک توازن و ساختار قدرت در خاورمیانه با توجه به جنبش های مردمی و سقوط بن علی، مبارک و لرزان شدن تاج و تخت اکثر حکومت های عربی خاورمیانه به سرعت در حال تغییر است. بازنده اصلی تحولات اخیر مصر رژیم تل آویو است که مهم ترین یاور خود مبارک را از دست داده است.
مرزهای مصر و غزه بازشده و حماس و فتح به توافق رسیده اند. با سقوط بن علی و مبارک و بی اعتمادی حکومت های عرب به امریکا، و بیزاری مردم خاورمیانه از سیاستهای استیلا جویانه آمریکا، دوره هژمونی آمریکا در خاورمیانه به اتمام رسیده است.
اما ممکن است آمریکا تا مدتی همچنان نفوذ خود را در منطقه حفظ کند. جبهه مقاومت و خط استقلال بیشترین نقش را در معادلات آینده منطقه خاورمیانه ایفا خواهد کرد. آمریکا با روش های مختلف کوشش میکند جنبش اسلامی مصر را به انحراف بکشاند اما سناریوهای آمریکا با توجه به بیداری اسلامی در ملت مصر و خاورمیانه با شکست روبرو خواهد شد.

    1. سعید شهابی ، ( ۱۳۹۰ ) ، مقاله ای تحت عنوان « انقلاب و ضد انقلاب در مصر » دارند و معتقد است که :

جهش عرب خاورمیانه را در یک تسونامی سیاسی به لرزه درآورده است و با وجود اینکه تدابیر منطقه ای و بین المللی جلوی گسترش آنرا می گیرند، شور و تندی این تسونامی سیاسی در مناطق بیشتری ادامه می یابد. مصر دومین کشور در رویارویی با انقلاب مردمی است که رهبر خود را برانداختند و به این امید هستند که رژیم سابق کاملاً از بین خواهد رفت و تشکیلات دولتی جدیدی برمبنای خواست مردم جایگزین خواهد شد. ولیکن بانضمام سرکوب توسط مراجع قدرت، حرکتهای انقلابی با مخربترین چالش ضد انقلابی مواجه هستند. تونس و مصر هر دو در مدت کوتاهی متحمل تغییر انقلابی شدند که هیچ شانسی را برای بازیگران خارجی باقی نگذاشت تا حملات متقابلی را برپاکنند. اما اکنون بنظر می آید که تلاشهای آتشین پشت صحنه حمایت شده توسط مردم با احتمال نزدیک به یقین در جهت این حکومتهای استبدادی به مرحله آخر خواهد رسید. در میان حرکتهای انقلابی، مصر مهمترین کشور برای محک زدن این مسئله است که آیا اعتراضهای مردمی خواهد توانست مصر را به یک حکومت دموکراسی دایر تبدیل کنند. اکنون این تلاشها توسط نیروهای ضد انقلابی مختل می شوند که برای جلوگیری از جریان تغییر در اوج قدرت و فعالیت خود هستند. ماهیت این نیروهای ضد انقلابی چیست؟ برنامه کار آنها چیست؟ پشت آنها چه کسانی قرار دارند؟ روش های آنها چیست؟ و در نهایت آیا آنها می توانند واقعاً با خواست مردم بجنگند و عزم آنها را نقض کنند؟
سعید شهابی تلاش کرد تا جلوه های عملکرد نیروهای ضد انقلابی را ارائه دهد که تلاشهای خود را در مصر متمرکز کرده اند. وی چهار رژیم آمریکا، تل آویو، انگلسی و سعودی را از مخالفین فعال جنبش مردمی مصر و ایجاد تغییرات اساسی در مصر معرفی کرد.اگر مصر بصورت حکومت دموکراسی در آید، تقریباً همه کشورهای عربی نیز بهمین شکل بصورت حکومت دموکراسی درخواهند آمد.
۲۰ . مصیب سلطانی ، ( ۱۳۸۹ ) مقاله ای تحت عنوان « اهمیت شبکه های اجتماعی در شکل گیری جنبش ها در جهان امروز » دارند که معتقد است :
شبکه های اجتماعی و نقش آنها در جهت دهی به افکار مردم موضوعی است که در دو جنبه قابل بررسی می باشد:
اولاً شبکه سازی در فضای مجازی و اینترنت و ثانیاً شبکه های اجتماعی حقیقی در جوامع.
در باب اهمیت شبکه های اجتماعی و سایت های ارتباط جمعی در فضای مجازی باید عنوان کرد که جوامع در حال توسعه نظیر ایران، با تغییرات فاحش در بافت اجتماعی خود مواجهند. با افزایش پرشتاب قشر تحصیلکرده دانشگاهی، روزبه روز به میزان طبقه نوظهور متوسط افزوده می شود.
پیامد ایجاد چنین طبقه اجتماعی در جوامع انسانی، تولید نخبگان جدید در سطح جامعه و تغییر در ترکیب و ساختار نخبگان قبلی می باشد.این فرایند تدریجی در بلند مدت، منجر به تغییر ذائقه ارتباطی عموم جامعه می شود. این حقیقت همان نکته اساسی توجهات طراحان جنگ نرم برای تمرکز بر فضای مجازی را تشکیل می دهد.
به عبارتی دیگر با شکل گیری طبقه جدید و تحصیلکرده در کشور این گروه برای دسترسی به اطلاعات و اخبار دیگر خود را محدود به رسانه های سنتی نظیر رادیو و تلویزیون و روزنامه ها نمی کنند.بلکه با بهره گرفتن از امکانات نوین نظیر اینترنت و بهره گیری از قابلیت های آن نیاز های اطلاعاتی خود را برطرف می سازند و از این رهگذر ایجاد شبکه های مجازی در اینترنت فرصت بسیار مناسبی برای سازماندهی و تاثیر گذاری بر این قشر می باشد.
۲-۱-۲-مقالات خارجی
درباره اینترنت ونقش آن درشکل گیری جنبش های اجتماعی مورد پژوهی مصر و تونس می توان به:

    1. مقاله ای که مریم محمد طلعت ،(۱۳۹۰) با عنوان« انقلاب ، جوانان ، اینترنت »، با ترجمه : محمد ولوی، به چاپ رسیده اشاره کرد. . این فعال اینترنتی با آیه ای از قرآن به همراه تصاویری از شهدای انقلاب مصر و تحرکات خیابانی مردم شرایط به وقوع پیوستن انقلاب را به همراه موضوعاتی چون گسترش نرخ بی سوادی مردم مصر، رشوه های مکرر،میلیون ها جوان تحصیل کرده بیکار ، گسترش فقر و ارائه تعدادی آدرس های اینترنتی که موجب گردید اخبار جنبش اجتماعی مردم در روز های سخت انقلاب در اختیار معترضین قرار گیرد را تاپایان حکومت حسنی مبارک به شیوه ای تاریخ نگاری بیان کرده است .
    1. مقاله ای که شریف منصور در(۲۰۱۰ ) تحت عنوان « انقلاب فیس بوکی ، کفایه ، مبارزه برای دموکراسی و حکومت خوب در مصر » به زبان انگلیسی انتشار داده است که معتقد است انحصار تقریبا سی ساله مبارک بردستگاه قدرت به یاری قانون وضعیت اضطراری، موجب شده که درمصر جنبش مخالف قدرتمندی به وجود نیاید اما در سال ۲۰۱۰ انتخابات پارلمانی برگزار می شود که فیسبوک و اینترنت گزینه هایی برای عمل گروه های نو و نیروهای سیاسی درحال پیدایش جامعه مدنی قرار می گیرند. افزایش شمارجنبش های ناراضی در سراسر جامعه قابل روئیت است . سازماندهی ها در سطوح پایین جامعه با هدف بسیج مسالمت آمیزعلیه مبارک و حزب او، در انتخابات پارلمانی انجام می شود. مصر در حال گذار به سوی دموکراسی است.
    1. همچنین مقاله مجدی قرقر، ( ۱۳۹۰ ) ،« باعنوان خدا درمیدان التحریر با ما بود درس های دهگانه انقلاب»، با ترجمه : سید حمید عصمتی، به چاپ رسیده است اشاره کرد . وی با ارائه راه های دهگانه ای که موجب پیروزی جنبش مردم مصر و آزاد سازی این کشور از دست دیکتاتور حسنی مبارک بود پرداخته و به ترتیب آنهارا تا پیروزی واقعی برمی شمارد .ایشان می گوید در آستانه چیدن ثمره انقلاب هستیم ، زمان آن فرارسیده که برخی از درس های این انقلاب فراگیر را استخراج کنیم:

اولین درس، این انقلاب به نظر ایشان ثمره کار نیرو های نظامی و چتر باز نیست بلکه امتداد بیش از سه دهه مبارزه حزب کار گر مصر و جبهه ملی می باشد و به توضیح در مورد هر دو و عملکرد آنها می پردازد . درس دوم ، این انقلاب انقلاب ملت است که پیران بذر آن را کاشته و جوانان آن را شخم زده و ملت به آن رسیدگی کرد و سپس همگی در برداشت محصول آن شادی و مشارکت کردند . درس سوم ، انقلاب گنجینه تمدنی مصر را آشکار کرد و همانطور که شبکه سی ان ان گفت « این اولین باری است که ملتی قیام می کند و بعد خود خیابان هارا نظافت می کند». در چهارم ، مطالبات این انقلاب مطالباتی پویا و متغیر بود که هوشمندانه ، در تعامل با تغییرات تغییر می کرد . درس پنجم ، این انقلاب کاملا ملی است ، اگر انقلاب های غرب و آمریکای لاتین نارنجی بوده اند ، اما این انقلاب تنها رنگ پرچم مصر را داشت . درس ششم ، از نظر ایشان وابستگی و استبداد دو روی یک سکه اند . نمی توان مساله استقلال را از مساله استبداد و فساد و عدالت اجتماعی جداکرد . در س هفتم ، امت ما امت عربی واحد ی است که در وطن عربی واحد زندگی می کند بنابراین مرز های توافق نامه های سایکس و بیکو و سازمان های بین المللی خطوطی خیالی و تجزیه کننده است که باانقلاب از بین رفته است . درس هشتم ، ارتش های عربی باید به عنوان یکی از پایه های دولت ، ارتش ملی باشند و نه به عنوان پایه های نظام . درس نهم ، معیار این انقلاب ها باید در جهت مساله فلسطین باشد زیرا این مساله ، مساله محوری ماست . آزاد سازی فلسطین و مسجد الاقصی حقیقتی قرآنی است . درس دهم ، دست خداوند پنهان نبود به همراه ما بود زیرا ما از اسباب استفاده کردیم ، همچنان که برای نبی گرامی ما ( ص ) در جنگ بدر اتفاق افتاد . در پایان نتیجه ای که ایشان می گیرند این است که علیر غم این دروس خطرات بزرگی انقلاب مصر و انقلاب عربی را تهدید می کند ، تنها تضمین برای محقق شدن اهداف و حفظ دستاورد هایش ادامه این انقلاب است.

    1. در مقاله تدوین شده توسط حازم کندیل[۹]،( ۲۰۱۱ ) با عنوان «در مصر چه گذشت ؟ الف : چگونگی شکل گیری جنبش مصر»،توسط سایت مقاومت با اسم مستعاراودیپوس ترجمه شده و درهمان تاریخ در دسترس عموم قرار گرفته است .

وی معتقد است : در طی سال های اخیر زمینه های یک خیزش اجتماعی در زیر پوست جامعه مصر در حال شکل گیری بود و حسی عمومی در میان مردم شکل گرفته بود که شرایط به همین صورت قابل ادامه نخواهد بود. فیلم ها، رمان ها و آهنگ هایی با تم انقلابی تولید شده و ایده تغییر همه جا در تخیل مردم قابل مشاهده بود. وزمینه این خیزش از سوی او پخش تصاویر خالد سعید بود که در سر تاسر اینترنت صورت پذیرفت و سپس در دوبی یکی از مدیران اجرایی گوگل به نام وائل غنیم گروهی را در فیس بوک به نام “ما همه خالد سعید هستیم” ایجاد کرد و درخواست نمود که هر کسی که چنین وحشی گری ای را تجربه نموده است به آن ملحق شود.

    1. یوحنا نجدی( ۲۰۱۱ ) نیز مقاله ای باعنوان وداع با دیکتاتور ، نگاهی به دلایل انقلاب مصر دارد که توسط نجات بهرامی در سایت ورد پرس دات کام ترجمه کرده ودر همان تاریخ آن را انتشار داده است. یو حنا نجدی دلایل بیشماری را برای این انقلاب ذکر می کند اما یکی از دلایل این انقلاب را توسعه اینترنت و فناوری دانسته و معتقد است اینترنت به جوانان بیکار و ناامید مصر این امکان را داد تا ضمن ارتباط با گروه ها و اشخاص مخالف، دست به تاسیس شبکه اجتماعی وسیعی بزنند ، شبکه ای که  نطفه اعتراضات اخیر و در نتیجه سقوط حسنی مبارک را منعقد کرد.

    1. راتب جوده[۱۰]، (۲۰۱۱ ) مقاله ای را تحت عنوان « نقش شبکه های اجتماعی درنا آرامی های مصر» منتشر کرده وپس از بیان رویداد های تونس و مصر به شرح مطالب نوشته شده در فضای اینترنت توسط فعالان پرداخته و معتقد است که جوانان استفاده کننده از اینترنت دارای نقش تعیین کننده ای در این تظاهرات هستند. رویداد های مصر بوضوح نشان می دهد که شبکه های اجتماعی چگونه می توانند تحولات سیاسی را بر انگیزند. این رویدادها همچنین روش های تازه ای را نشان می دهند که کاربران با کمک آنها محدودیت های دسترسی به اینترنت را رفع می کنند.معترضان روش هایی را برای رفع  محدودیت های اینترنت و مخابرات موبایل پیدا کرده و امکان دسترسی به شبکه های اجتماعی از جمله   فیس بوک و  تویتر رابدست آورند. در صفحات کاربران در این شبکه های اجتماعی پیام های با محتوایی خاص ظاهر شدند که در ماهیت امر دستور العمل هایی برای معترضان بودند.

۷ . لی سالتر، (۱۳۸۹ ) ، مقاله ای در خصوص« دموکراسی‌، جنبش‌های‌ نوین‌ اجتماعی‌ و اینترنت‌‏»دارند که توسط پیروز ایزدی ترجمه و در سایت پایگاه اطلاع رسانی اصلاح ودر همان تاریخ منتشر شده است می نویسد : آثار هابرماس‌ ما را قادر می‌سازد تا فهم‌ بهتری‌ از ‏نحوه‌ عملکرد اینترنت‌ در رابطه‌ با جامعه‌ و نیز اهمیت‌ دموکراتیک‌ جنبش‌های‌ اجتماعی‌ در این‌ میان‌ به‌ ‏دست‌ آوریم‌. علاوه‌ بر این‌، باور دارم‌ که‌ معایب‌ و مزایای‌ اینترنت‌ و وب‌ را به‌ سادگی‌ نمی‌توان‌ درک‌ کرد ـ ‏روابط‌ پیچده‌ای‌ میان‌ جامعه‌، اینترنت‌، حکومت‌، تجارت‌، نهادهای‌ حاکم‌ بر اینترنت‌ و جنبش‌های‌ سیاسی‌ و ‏اجتماعی‌ وجود دارد. آنچه‌ اینترنت‌ می‌تواند برای‌ این‌ عوامل‌ انجام‌ دهد در خود تکنولوژی‌ از پیش‌ تعریف‌ ‏نشده‌ است‌ بلکه‌ جا برای‌ تعاریف‌ موردنظر کاربران‌ باز نگه‌ داشته‌ شده‌ است‌ به‌ گونه‌ای‌ که‌ هم‌ شهروندان‌ ‏و هم‌ رسانه‌های‌ راهبر نظام‌ ـ محور برای‌ کسب‌ هژمونی‌ مبارزه‌ می‌کنند. در این‌ مفهوم‌، انجمن‌ ارتباطات‌ ‏پیشرو را می‌توان‌ جنبشی‌ قابل‌ ملاحظه‌ در تلاش‌ برای‌ تضمین‌ نه‌ تنها استفاده‌ از اینترنت‌ بلکه‌ همچنین‌ ‏برای‌ ایجاد ساختاری‌ برای‌ اینترنت‌ در نظر گرفت‌ که‌ در برابر الزامات‌ نظام‌ ـ محور مقاوم‌ باشد. با توجه‌ به‌ ‏این‌ نتیجه‌گیری‌، ضرورت‌ دارد که‌ کاربران‌ اینترنت‌ به‌ نحوه‌ شکل‌ دادن‌ به‌ این‌ رسانه‌ و به‌ ویژه‌ ظرفیت‌ ‏ارتباطی‌ آن‌ علاقه‌ نشان‌ دهند. شاید فوری‌ترین‌ چالش‌ برای‌ کاربران‌ اینترنت‌، یعنی‌ همان‌ چالشی‌ که‌. . . . ‏هابرماس‌ نیز سعی‌ در روشن‌ ساختن‌ آن‌ دارند، عبارت‌ است‌ از تجاری‌سازی‌ و کنترل‌ استعمار. همان‌گونه‌ ‏که‌ در قسمت‌های‌ مختلف‌ این‌ مقاله‌ به‌ این‌ امر اشاره‌ کردم‌، تغییری‌ قابل‌ شناسایی‌ در محتوا، کاربرد و ‏ساختار اینترنت‌ طی‌ پنج‌ سال‌ گذشته‌ به‌ وجود آمده‌ است‌. این‌ امر همزمان‌ با علاقه‌مندی‌ بیشتر بخش‌های‌ ‏تجاری‌ و دولت‌ به‌ آنچه‌ می‌توانند از این‌ رسانه‌ به‌ دست‌ آورند، رخ‌ داده‌ است‌. بخش‌های‌ تجاری‌ فرصت‌های‌ ‏پولساز را در آن‌ مشاهده‌ کردند و دولت‌ها را تشویق‌ کردند که‌ برای‌ استفاده‌ آنها، دسترسی‌ به‌ اینترنت‌ را ‏تضمین‌ کنند. دولت‌ نیز ظرفیت‌های‌ تبلیغاتی‌، نظارتی‌ و اداری‌ اینترنت‌ را مورد توجه‌ قرار داد. توسعه‌ وب‌ از ‏طریق‌ افزایش‌ تعداد «مصرف‌کنندگان‌»، امکان‌پذیر ساختن‌ معرفی‌ چند رسانه‌ای‌ کالاها و آسان‌تر ساختن‌ ‏ناوبری‌ و کاربرد اینترنت‌ به‌ عاملی‌ مهم‌ تبدیل‌ شده‌ است‌. در حالی‌ که‌ از یک‌ سو وب‌ امکان‌ دسترسی‌ ‏بیشتری‌ را به‌ تعداد بیشتری‌ از تکنولوژی‌های‌ ارتباطی‌ در مقایسه‌ با گذشته‌ فراهم‌ ساخته‌ است‌، از سوی‌ ‏دیگر می‌توان‌ گفت‌ که‌ قابلیت‌ تعامل‌ اینترنت‌ را کاهش‌ داده‌ است‌ چون‌ وب‌ سایت‌های‌ سیاسی‌ و تجاری‌ ‏رسمی‌ برای‌ اجرای‌ نقش‌، تریبون‌های‌ تبلیغاتی‌ یک‌ طرفه‌ ایجاد شده‌اند. در حالی‌ که‌ استفاده‌ از «یوزنت»‏به‌ عنوان‌ یک‌ سازوکار ارتباطی‌ یک‌ طرفه‌ بی‌معنی‌ جلوه‌ می‌کرد، استفاده‌ از وب‌ بدین‌ ترتیب‌ اینک‌ قابل‌ ‏قبول‌تر می‌شود. از این‌رو، به‌ جای‌ آن‌که‌ کاربران‌ خود قسمت‌ اعظم‌ محتوای‌ اینترنت‌ را فراهم‌ سازند، ‏شرکت‌ها و دولت‌ها به‌ استعمار بیشتر و بیشتر آن‌ می‌پردازند. در واقع‌، می‌توان‌ چنین‌ استدلال‌ کرد که‌ ‏شکلی‌ از حصارکشی‌ در حال‌ رخ‌ دادن‌ است‌ که‌ به‌ موجب‌ آن‌ «خرده‌ مالکان»وادار می‌شوند تا درون‌ ‏مناطق‌ پرجمعیت‌، کنترل‌ شده‌ و تحت‌ مقررات‌ شدید فعالیت‌ کنند، نظیر مناطقی‌ که‌ «آمریکا و آنلاین»۳۵ و ‏‏«شبکه‌ مایکرو سافت»۳۶ در اختیار آنها قرار می‌دهند. اگر این‌ فرایند تداوم‌ پیدا کند، کاربران‌ اینترنت‌ به‌ ‏گونه‌ای‌ فزاینده‌ به‌ حصارها و یا مجراهای‌ از پیش‌ تعریف‌ شده‌ای‌ هدایت‌ می‌شوند که‌ خروج‌ از آنها روز به‌ ‏روز دشوارتر می‌شود و اینترنت‌ را تنها به‌ یک‌ رسانه‌ جمعی‌ تحت‌ استعمار دیگری‌ تبدیل‌ می‌کند که‌ تنها ‏ارائه‌ دهنده‌ اطلاعات‌ و مباحث‌ استاندارد، قابلیت‌ تعامل‌ محدود و هر آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ مصرف ‌کنندگان‌ ‏برای‌ برآورده‌ ساختن‌ امیال‌ مادی‌ کنترل‌ شده‌شان‌ به‌ آن‌ نیاز دارد. بار دیگر، این‌ فرایند، هر چند ممکن‌ است‌ ‏بزرگ‌ به‌ نظر برسد، از پیش‌ تعیین‌ شده‌ نیست‌. این‌ به‌ عهده‌ شهروندان‌، نمایندگان‌ و جنبش‌های‌ سیاسی‌، ‏اجتماعی‌ و فرهنگی‌ است‌ تا ادعاهای‌ خود را مطرح‌ سازند و این‌ تضمین‌ را به‌ دست‌ آورند که‌ به‌ عنوان‌ یک‌ ‏ضرورت‌ تحت‌ حفاظت‌ قرار گیرند.
۸ . فیلیپ ن. هاوارد[۱۱]، ( ۲۰۱۱ ) ، مقاله ای تحت عنوان«دموکراسی زاده شده در فضای دیجیتال »را منتشر کرده و معتقد است که : « تظاهرکنندگان در تونس و مصر از انگشتهای خود برای بیرون راندن دیکتاتورها از کشورهاشان استفاده کردند. زین العابدین بن علی بیش از ۲۰ سال قدرت را در تونس در دست داشت، و حسنی مبارک بیش از ۳۰ سال در مصر حکومت کرد. با اینحال مؤثرترین چالش ها را جوانان ۳۰- ۲۰ ساله دارای دانش دیجیتالی برای رژیم های متبوع خود ایجاد کردند، نه تروریست های مسلح.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:39:00 ق.ظ ]




۲- شاخص‌های عینی کیفیت زندگی که شرایط محیطی هستند و متغیرهای مربوط به رفاه عمومی، بهداشت محیط اجتماعی، تحرک، فرهنگ و مذهب، محیط طبیعی و سیاست ها.
۳- شاخص های ذهنی کیفیت زندگی که با مفاهیمی همچون احساس رضایتمندی از زندگی، رفاه و آسایش جسمی و روانی و شادکامی توصیف می شود.
فرانس[۹۱](به نقل از اسلامی، ۱۳۸۴) ارتباط عوامل مرتبط با کیفیت زندگی را به صورت دیاگرام زیر نشان داده است.
خانواده
وضعیت اقتصادی و اجتماعی
وضعیت جسمانی
وضعیت روحی و روانی
کیفیت زندگی
شکل(۲-۲): ارتباط عوامل مرتبط با کیفیت زندگی
همانطوریکه دیاگرام بالا نشان می‌دهد. این چهار متغیر می توانند مستقلاً یا توأم با یکدیگر بر روی کیفیت زندگی تأثیر گذار باشند. درک فرد از کیفیت زندگیش نیز می‌تواند به هرکدام از متغیرهای نامبرده تأثیر بگذارد.
می‌توان گفت که عامل اصلی تعیین کنندهی کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه که هست و آنچه که باید باشد. در این مورد دو معیار وجود دارد: معیار ذهنی و معیار عینی. شرایط عینی مشتمل بر وضعیت رفاهی، اقتصادی، سیاسی و عوامل محیطی و فرهنگی، جایگاه اجتماعی و اقتصادی، سن، جنس، ارتباط اجتماعی، درآمد، مسکن، اشتغال قابلیت‌های رفتاری، مهارتهای اجتماعی، توانایی های عملکردی و روانی افراد است؛ شاخص ذهنی همان احساس رفاه و رضامندی و یا احساس خشنودی است که حاصل برداشت ذهنی و ارزشیابی فرد از زندگی است و اگر چه در این احساس جنبه های شناختی نیز مطرح است ولی جنبه های عاطفی آن در سنجش کیفیت زندگی بیشتر مد نظر قرار دارد(خوارزمی، ۱۳۸۶: ۴۷).
مرکز مطالعات کیفیت زندگی از مدل ها و تکنیک هایی استفاده می کند که ادعا می‌شود هم وجه عینی و هم وجه ذهنی کیفیت زندگی را می سنجد و بر تعریفی از زندگی مبتنی است که هم سطح و هم عمق زندگی را در بر دارد و ضمن توجه به وضعیت فرد از نظر ثروت مادی و پایگاه اجتماعی وسلامتی، معنایی که این شرایط برای فرد دارد و احساس خوب و رضایت از زندگی را نیز در بر می‌گیرد. نمونه ای از یافته های این مرکز به این شرح است:

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱- در ارتباط با کیفیت زندگی، مهم نیست که از نظر عینی فرد چه شرایطی داشته باشد(جنسیت، قد، تحصیلات، شغل و…) کیفیت زندگی او به مقدار زیاد بستگی دارد به این که چه احساسی درباره خودش دارد.
۲- میزان در آمد سالانه، همبستگی چندانی با کیفیت زندگی فرد ندارد.
۳- نوع شغل فرد رابطه مستقیمی با کیفیت زندگی او ندارد. مسأله اساسی این است که فرد از کارش راضی باشد و با همکاران خود رابطه خوبی داشته باشد.
۴- در رابطه با سلامتی، کیفیت زندگی اغلب با این تشخیص که فرد بیمار است، آسیب می بیند، ولی بیشتر به این دلیل که بیماری مشکلات و دردسرهایی برای فرد می آفریند و روال عادی زندگی را بر هم می زند.
۵- کیفیت زندگی تقریباً هیچ ارتباطی با مصرف الکل و سیگار و عادات غذا خوردن و ورزش ندارد (خوارزمی، ۱۳۸۶: ۴۷).
فلانگان[۹۲](۱۹۸۲؛ به نقل از آندرسون و بارک هارد،۱۹۹۹) چنین اظهار نموده است که اعضاء یک جامعه از این نظر که عوامل مختلف تا چه حد بر کیفیت زندگی آنها تأثیر می گذارد متفاوتند. این اختلاف نظر بخصوص در میان گروه های سنی و جنسهای متفاوت قابل مشاهده است چون افراد از این نظر که کدام بعد اهمیت بیشتری در کیفیت زندگی آنها دارد، متفاوت هستند.
مطالعات همچنین نشان می دهند که در کشورهای ثروتمند افراد اغلب بیش از کشورهای فقیر گفته اند که احساس راحتی و رضایت دارند ولی همبستگی میان سطح زندگی و احساس خوب نسبت به زندگی ضعیف بوده و در نقطه ای که در نقطه ثبات نسبی است، این احساس افت می کند. به بیان دیگر به نظر نمی رسد که احساس خوشبختی با پیشرفتهای بیشتر در حوزه ثروت، بالا رود (خوارزمی، ۱۳۸۶).
تحقیقات زیادی در خصوص عوامل موثر بر کیفیت زندگی در جهان انجام گرفته است که به طور خلاصه در ذیل به برخی از این عوامل اشاره می شود:
درآمد و کیفیت زندگی
در همه کشورها اثر درآمد یکسان نبوده و در حالیکه همبستگی بین درآمد و رفاه در ایالات متحده آمریکا برابر با ۱۲درصد بوده) این همبستگی در محله های کثیف و شلوغ کلکته ۴۵ درصد می باشد. با این حال وجود درآمد شخصی کمتر از آنچه که به نظر می رسد دارای اهمییت است. درمطالعه ای که توسط آهوریا[۹۳] (۲۰۰۲) انجام شده، برآورد شده است که درآمد فردی فقط ۲تا ۳ درصد واریانس کیفیت زندگی فردی را تبیین می نماید۰(اهوریا، ۲۰۰۰؛ به نقل از فرخی،۱۳۸۶). وینهوون نیز همبستگی بالایی را بین درآمد و رفاه در کشورهای فقیر مشاهده نموده است.
کیم نیز در بررسی خود وجود یک رابطه مثبت و معنادار را بین درآمد و رضایت افراد از زندگی تأیید می کند. به عبارت دیگر آنهایی که درآمد بیشتری دارند رضایت آنها نیز از زندگی بالاتر می باشد.(کیم: ۲۰۰۸)
شغل
یکی از مولفه های دیگر که اخیراً در بحث کیفیت زندگی مطرح می شود، شغل و کار مفید افراد و شهروندان جامعه است، چرا که اگر افراد جامعه ای فاقد شغل و کار مناسب اجتماعی باشند به طور قطع، تأمین کننده نیازهای جامعه برای رسیدن به یک توسعه پایدار نخواهند شد و به طور کلی، از این جوامع نمی توان انتظار شادابی، شاد زیستن و رضایت خاطر شهروندان را داشت. از طرفی، این سوال که (آیا شرایط موجود و حاکم بر جامعه در ابعاد مختلف باعث بهبود و پیشرفت من می شود یا نه؟ از جمله مباحث پایه ای در کیفیت زندگی است، یعنی شرایط مناسب و خوب زندگی، سطح کیفی زندگی در ابعاد گوناگون اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همان استانداردهای زندگی می باشند. به طور کلی، امروزه همزمان با گسترش روند جهانی شدن، کیفیت زندگی در سطح بین المللی در حوزه های اقتصادی نوین، توسعه منابع انسانی، مدیریت و برنامه ریزی و به طور مشخص تر، پیشرفت و توسعه جوامع ارزیابی می شود، چرا که سطح رضایتمندی افراد یک جامعه در ابعاد مختلف، اثر مستقیمی بر روند پیشرفت و توسعه آن جامعه در حوزه‌های گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دارد و برعکس، عدم رضایت باعث نزول یک جامعه و کشور در این ابعاد و لذا افت شاخص ها در سطح بین المللی می شود). {۹۱}
روابط اجتماعی، سرمایه اجتماعی و کیفیت زندگی
به نظر دورکیم، در جریان انتقال از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیکی، ارزشهای جمعی تضعیف می شوند، تعهد افراد به جامعه کاهش می یابدو هر فردی می کوشد تا تمایلات شخصی خودرا دنبال کند. آنجا که هیچ سدی در برابر تمایلات فردی وجود ندارد، هیچ نوع امکانات و شرایط عینی قادر به پاسخگویی آن نیست، پیوند فرد با جمع که سرچشمه اخلاقیات است این تمایلات را مهار می کند (دورکیم،۱۳۶۹، ص۹). دورکیم در صدد بود که نشان دهد جامعه ای که افراد آن بوسیله نظامی از ارزشها و هنجارها یا به تعبیر دیگر اخلاقیات هدایت می شوند، رضایت بیشتری از موقعیت خود در نظام دارند (بادن[۹۴]، ۱۹۸۹؛ ۳۵).
رابطه اجتماع از یک سو نیازهای عاطفی و شناختی و حتی بخشی از نیازهای مادی افراد را پاسخ می گوید و از سوی دیگر به آرزوها، تمایلات و خواست های افراد شکل و جهت می دهد. شکل دادن به آرزوها دو وجه دارد: یکی ایجاد گسترش آرزوها در فرد و دوم مهار تمایلات است، به این معنی که از شکل گرفتن آرزوها و خواسته های بی حد و حصر و ارضانشدنی جلوگیری می شود و نوعی انطباق را بین آرزوها و شرایط و موقعیت فرد ایجاد می کند. به این ترتیب، رابطه اجتماعی با شکل دادن و پاسخ به بخش قابل توجهی از نیازها می تواند ارزیابی فرد را از زندگی خود تحت تأثیر قرار دهد. بنابر این، روابط اجتماعی به طور کلی از دو جهت بر زندگی افراد تأثیر می گذارند یکی به کمک سازو کارهای ایجابی چون تأکید بر تعاون و مشارکت دارند و باعث تأمین نیازهای عاطفی و روانشناختی می گردند، می تواند منبعی برای حمایت های اجتماعی و رفاه اجتماعی و در نهایت رضایت از زندگی شوند. سازوکارهای سلبی به خاطر ویژگی های بازدارندگی و مهار تملایلات افراد می توانند منبعی برای کنترل های اجتماعی و امنیت جانی گردند و از این طریق موجبات رضایت افراد را از زندگی اجتماعی برآورده سازند.
دورکیم آثار مثبت پیوند فرد با جامعه از طریق گروه های میانی را تنها برای جامعه نمی دید. از دیدگاه او وجود این گروه ها، سرچشمه شادی و شادکامی برای فرد است. وی می گوید: تنها جامعه نیست که به تشکیل شدن این گروه ها ی خاص علاقه مند است تا بتواند فعالیتی را که در آن جریان دارد، و در صورت نبود گروه فعا لیتی پر هرج ومرج می شد تنظیم کند. فرد هم به توجه خود در وجود این گروه ها سرچشمه ای برای شادی و شادکامی خویش می بیند. زیرا هرج و مرج برای او هم دردناک است. خود اوهم از کشاکش ها و بی نظمی ها ی ناشی از نبود قانون انتظام دهنده روابط فردی رنج می برد. زیستن به حالت آماده باش جنگی آن هم در بین همراهان و صدمات خویش به هیچ وجه برای انسان مفید نیست. احساس خصومت عمومی، و بی اعتمادی متقابل که از آن بر می خیزد، فشار روحی حاصل از آن هنگامی که مزمن و ریشه دارشوند دردناک پیدا می کنند. هنگامی که افراد منافع مشترکی پیدا می کنند و متحد می شوند تنها به خاطر دفاع از آن منافع نیست ، به خاط اعتماد با یکدیگر، به خاطر این است که در بین رقبا تنها نباشند، و از لذت همدلی و یگانگی با دیگران بهره مند شوند، یعنی خلاصه زندگی اخلاقی واحدی با یکدیگر داشته باشند (دورکیم،۱۳۶۹: ۲۱ ). رابطه اجتماعی از دو جهت بر رضایت فرد و در کیفیت زندگی او بالا می رود و از سوی دیگر از طریق مهار تمایلات افراد، از آرزوهای بی پایان و ارضا نشدنی جلوگیری می کند.
سرمایه اجتماعی به شبکه ای از روابط بین افراد و گروه ها و نیز هنجارهای اعتماد، عمل متقابل و منافع دوسویه که آنها را به هم متصل کرده است اشاره دارد. این شبکه ها یک منبع یا دارایی را برای فرد بوجود می آورند ، لذا به آن سرمایه گفته می شود که می تواند در دامنه وسیعی از موقعیتها ارزشمند محسوب می شود.
لین با طرح نظریه اجتماعی (۱۹۸۲) مشخصاً این مسأله را طرح کرده است که دستیابی به منابع اجتماعی و استفاده از آنها می تواند به موفقیتهای اجتماعی و اقتصادی بهتر منجر گردد.
در حقیقیت محتوا، نوع و کیفیت شبکه روابط یا سرمایه اجتماعی تأثیرات زیادی بر موفقیت افراد در
حوزه های مختلف زندگی آنها و کل کیفیت زندگی شان بر جا می گذارد. این موضوع بر یافته های محققان بیشماری منطبق می باشدبه عنوان مثال میلور[۹۵] و همکارانش در سال ۱۹۹۹ در بررسی ابعادی که بر رتبه بندی ذهنی از بهترین و بدترین زندگی انجام شد عنوان نمودند که… جنبه تعیین کننده، روابط با دیگران می باشد. این موضوع ۴۳ درصد از جنبه های ذکر شده برای بدترین زندگی و ۳۹ درصد ازجنبه‌های عنوان شده برای بهترین زندگی را در بر می‌گیرد(میلور،۲۰۰۳: ۱۲۴) بوردیو نشان داد که چگونه سرمایه اجتماعی موجود در کنار سرمایه فرهنگی و اقتصادی می تواند بخشی از استراتژی برای افراد و گروه ها در جهت باز تولید سرمایه بیشتر و یا تبدیل آن به دیگر صورتهای سرمایه باشد. (فرخی،۱۳۸۶: ۶۴)
متغیرهای جمعیت شناختی و کیفیت زندگی
ویژگیهای جمعیت شناختی مانند جنسیت تأثیر کمتر از آنچه مورد انتظار می باشند دارند(کومینوس[۹۶]،۱۹۹۵). برای مثال اینگلهارت بیان می نماید که با وجودیکه زنان بیش از مردان خوشحالتر می باشند، اما سطوح بالاتری از افسردگی را نشان می دهند.
برخی از محققان در اظهار نظر در خصوص رابطه کیفیت زندگی با سن به یک توزیع u شکل اشاره می‌کنند، بدین معنی که جوانان و افراد مسن در مقایسه با افراد میانسال از نظر رفاه و کیفیت زندگی در سطح بالاتری قرار می‌گیرند. علت این موضوع نیز شاید به این خاطر باشد که افراد قرار گرفته در گروه سنی ۳۰تا ۳۵ سال (غیر خوشبخت ترین ها) مسئول نگهداری از والدین (افراد مسن) و کودکان می باشند(اینگلهارت، ۱۹۹۰) به هر حال مطالعات انجام شده در اروپا و آمریکای شمالی رابطه مثبتی را بین افزایش سن (با وجود کاهش سلامتی جسمانی) و افزایش رفاه ذهنی نشان می‌دهند(سلیگمن[۹۷]،۲۰۰۲)
محله و کیفیت زندگی
در سلسله مراتب تقسیمات شهری، محله یکی از بخشهای کوچک شهر به شمار می آید و از خانه های مجاور هم در یک فضای جغرافیایی خاص تشکیل می شود(شکویی،۱۳۶۹: ۴۸)
محله به لحاظ ایجاد حس تعلق مکانی در افراد، از چنان جایگاهی برخوردار است که خانواده ها نسبت به آنها احساس خانه مسکونی خود را دارندو با ورود به محله، خود را در یک محیط آشنا و خودی می بینند. درحقیقت محله از تجمع، پیوستگی کم یا زیاد، معاشرت نزدیک، روابط محکم همسایگی و اتحاد غیر رسمی میان گروهی بوجود می آید و برای تشکیل آن شرایطی چند لازم است:

    1. دارا بودن یک حوزه جغرافیایی از شهر با وسعت کم یا زیاد
    1. پیدایش و تکوین یک اجتماع کوچک از مردم شهر
    1. وابستگی میان گروهی از مردم(قبلی:۴۹)

به دلیل آنکه افراد به طور پیوسته در محیط ها ی مختلف با افراد و گروه های مختلف زندگی می کند، در نتیجه شرایط و محله هایی با کیفیت پایین می تواند به سرعت کیفیت زندگی ساکنین آن محله را تحت تأثیر قرار دهد. از سوی دیگر دیدگاه افراد نسبت به کیفیت زندگی و ارزیابی این مفهوم، با توجه به محیط بیرونی تغییر می کند. تأکید بر کیفیت زندگی نه تنها باید بر شرایط عینی زندگی افراد متمرکز شود بلکه باید ارزیابی های ذهنی نظیر احساسات و دیدگاه های روانشناختی را نیز شامل شود.
کمپل و همکارانش رضایتمندی از زندگی را به عنوان مجموعه رضایتمندی های افراد از ابعاد گوناگون محیطی در نظر گرفتند. این رضایتمندی از یک فرایند ارزیابی اولیه، ادراک ارزیابی و رفتار بدست می‌آید. این مدل در طول سالهای گذشته مطرح شده و بر یک ساختار سلسله مراتبی و تمایز قائل شدن بین ویژگی های عینی و ذهنی مبتنی بوده است(کمپبل و همکاران،۱۹۷۶).
اوقات فراغت و کیفیت زندگی
اوقات فراغت و حضور افراد در محیط های طبیعی و تفریحی تأثیرات مثبت بسیاری بر سلامت روانی و جسمانی افراد می گذارد و افزایش پیوندهای اجتماعی و رضایت اجتماعی را به همراه خواهد داشت.مالر و همکارانش بیان کرده اند که تماس با طبیعت و گذران اوقات فراغت در این مکانها می تواند سلامت جسمانی را از طریق کاهش واکنشهای جسمانی به استرس‌ها، تقویت تمدد اعصاب و کاهش اثرات منفی بیماری بهبود ببخشد(مالر[۹۸] و همکاران،۲۰۰۱ به نقل از فرخی، ۱۳۸۶).
در نظریات دومازیدیر[۹۹] اوقات فراغت از اهمیت ویژه ای برخوردار است اوانواع فراغت را براساس نیازهای جسمی و روانی افراد طبقه بندی نموده است.

    1. فراغت های جسمانی نظیر ورزش های مختلف، قدم زنی، استراحت و….
    1. فراغت های هنری نظیر بازدید از منابع طبیعی مختلف ، موزه ها و بناهای یادبود ، رفتن به سینما و تئاتر ، کنسرت ، نقاشی و نواختن موسیقی و
    1. فراغت های عملی نظیر کارهای دستی (سفال سازی ، باغبانی و…)
    1. فراغت های اجتماعی که انواع تفریح ها، دید و بازدید ها، گردهم آیی دوستان و … را شامل می شود(شعبان زاده،۱۳۷۴: ۳۷).

پاتریک[۱۰۰] تفریح را نوعی استراحت تلقی می کند و معتقد است که تفریح از فعالیت هایی است که به خودی خود جالب بوده و موجب رضایت، آرامش و آسایش می گردد. پاتریک معتقد است که در شرایط سخت زندگی مدرن که انسان تحت فشارهای مفرط و طاقت فرسا قرار می گیرد و در نتیجه آن را می توان در اختلالات عصبی و امراض روحی مشاهده کرد، بشر احتیاج به شیوه های سالم روحی و جسمی دارد تا بدین وسیله فشارها و ناملایمات اضافه شده به زندگی روزمره را از بین ببرد.(صادقی ، ۱۳۷۸: ۶۵)
۲-۱-۱-۶- جمع بندی کیفیت زندگی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:39:00 ق.ظ ]




«چنین گویند که رسم ملوک عجم چنین بوده است که روز مهرجان (مهرگان) و روز نوروز ، پادشاه مرعامه را با دادی و کس را بازداشت نبودی و پیش از چند منادی فرمودی بسازید مرفلان روز را تا هر کسی شغل خویش بساختی و چون آن روز بودی ، منادی کن ملک بیرون ، در بازار بایستادی و بانک کردی که اگر کسی مر کسی را باز دارد حاجت برداشتن در این روز ، ملک از خون وی بیزار است. پس ملک قصه ی مردمان بستدی و همه پیش وی بنهادی و یک یک نگریدی . اگر در آن جا قصه ای بودی که از ملک نالیده بودی ، ملک برخاستی و از تخت به زیر آمدی و پیش موبد موبدان که قاضی القضات به زبان ایشان باشد، به داوری به دو زانو بنشستی و گفتی نخست از همه ی داوری ها ، داد این مرد از من بده و هیچ میل و محابا مکن . آنگاه منادی کردی که هر که را با ملک خصومتی است ، همه به یک سو بنشینند تا نخست کار شما بگذارد. پس ملک موبد را گفتی ، هیچ گناهی نیست نزدیک خدای تعالی بزرگتر از گناه پادشاهان و حق گزاردن ایشان ، نعمت ایزد تعالی را نگاه داشتن رعیت است و داد ایشان دادن و دست ستمکاران از ایشان کوتاه کردن … ای موبد خدای شناس ،نگر تا مرا بر خویشتن نگزینی ؛ زیرا که هر چند خدای ، تعالی از من طلب کند ، من از تو پرسم و اندر گردن تو کردم… چون ملک از داوری بپرداختی باز بر تخت آمدی و تاج بر سر نهادی و روی سوی بزرگان و کسان خود کردی و گفتی من اغز از خویشتن ، بدان کردم تا شما را طمع بریده شود از ستم کردن بر کسی»( نظام الملک؛۱۳۷۳ :۷۵-۷۶)
نکاتی که در رابطه با موضوع دادرسی از فحوای کلام خواجه بر می آید این است که مقام قاضی القضاتی کشور از آن موبد موبدان بوده است، چرا که تعالیم دین زرتشت و اوستا ، موازین شرعی و قانونی محاکم قضائی آن عصر بوده است و نکته ی دیگری این که ، متهم در روبروی قاضی و به حالت دو زانو می نشسته است . (این نکته در محاکمه و مجازات حسنک وزیر در تاریخ بیهقی نیز ذکر شده است) نکته سوم این که پادشاهان گذشته ی ایران در راه گسترش عدل و داد ، اهتمام کافی به خرج داده اند. گفته ی پادشاهان در برابر قاضی القضات که چنانچه از سوی حضرت ایزدی ، مورد مؤاخذه و بازخواست واقع شوم ، من از تو مسئولیت این داوری را خواهم طلبید، مؤید این نکته است.
وسواس صدر اعظم بلامنازع سلجوقیان در خصوص عدالت در جامعه تا حدی است که به هر نحو ممکن می خواهد فاصله ی فرمانروایان را با مردم در مجلس مظالم به حد اقل برساند. از آن نمونه:
«قضا پادشاه را می باید کردن به تن خویش و سخن خصمان شنیدن . چون پادشاه ترک باشد با تازیک یا کسی که تازی نداند و احکام شریعت نخوانده باشد. لابد او را به نایبی حاجت آید تا شغل می راند به نیابت او و این قاضیان همه نایبان پادشاه اند و بر پادشاه واجب است که دست قضات قوی دارد و حرمت و منزلت ایشان باید که به کمال باشد ار بهر آنکه ایشان نایبان خلیفه اندو شعار او دارند.»( همان :۷۷)
برگزاری جلسه عمومی دادرسی توسط پادشاه در هر شرایطی
مؤلف سیاستنامه ، به ضرورت موضوع بخش های مختلف ، حکایت هایی را ذکر می کند که ضمن اینکه رغبت و نشاط خوانندگان را افزون می سازد در تثبیت اندیشه ها و دیدگاه های حکومتی خود ، از آن ها بهره می برد. همچنانکه به مقتضای مقام بحث می نویسد:
حکایت « امیر عادل از جمله ی سامانیان یکی بوده است ، او را اسماعیل بن احمد گفتندی و سخت عادل بوده است … و هم اسماعیل بن احمد را عادل چنان بودی که آن روز که سرما سخت تر بودی و برف بیشتر آمدی ، تنها نشستی و به میدان آمدی و تا نماز پیشین بر پشت اسب بودی . گفتی ، باشد متظلمی به درگاه آید و حاجتی دارد و او نفقاتی و مسکنی نبود و چون به عذر برف و باران ما را نبیند و تا به ما رسیدن بر وی دشوار گردد. چون بداند که ما اینجا ایستاده ایم بیاید و کار خویشتن بگذارد و به سلامت برود و مانند این بسیار است که گفته اند همه احتیاط از بهر آن جهان کرده اند.» ( نظام الملک؛۱۳۷۳ :۶۸-۷۴)
با توجه به این حکایت در می یابیم که خواجه ما علاوه بر قصد و قرضی که در قبل از این حکایت گفتیم می خواهد به نظر خود را به شیوه ای هنرمندانه به اثبات برساند که می شود حتی در شرایط بسیار سخت مستقیماً از جانب حاکم و پادشاهان جلسه عمومی دادرسی جهت اجرای عدالت برگزار کرد.
او در بخش دیگری از سیاست نامه ، دغدغه را ابراز می دارد که مبادا متظلمان نتوانند در حضور پادشاه به طرح شکایت بپردازند در این باره می نویسد:
«شنیدم که یکی از ملوک به گوش ، گران بوده است . چنان اندیشید که کسانی که ترجمانی می کنند سخن متظلمان با او درست نگویند و او چون جال نداند ، فرمانی فرماید که موافق آن کار نباشد، فرمود که متظلمان باید جامه ی سرخ پوشیده و هیچ کس دیگر بپوشد تا من ایشان را شناسم و آن ملک بر پیلی نشستی و به صحرا بایستادی و هر که را با جامه ی سرخ دیدی فرمودی تا گرد کردندی .پس به جای خالی نشستی و ایشان یک یک بخواندی تا به آواز بلند ، حال خویش گفتندی و او انصاف ایشان را می دادی و آن همه احتیاط از بهر جواب آن جهان کرده اند تا چیزی بر ایشان پوشیده نگردد.»( همان؛۱۳۷۳ : ۵۱)
عدالت راز و رمز ماندگاری حکومتها
در فصل پنجم سیاست نامه ، خواجه نظام الملک ، حکایت انوشیروان عادل را مطرح می کند و بار دیگر رمز و راز ماندگاری و پایداری حکومت ها را رعایت عدالت و داد می شمارد.
« چنین گویند که چون ملک فرمان یافت ، نوشیروان عادل که پسر او بود ، به جای پدر بنشست ،هیچده ساله بود و کار پادشاهی می راند و مردی بود که خردگی باز ، عدل اندر طبع وی سرشته و پیوسته بود.
… نوشیروان بر تخت بنشست و نخست خدای عز و جل را سپاس داری کرد …. و جهان را داد و عدل و امن آباد کنم که مرا از جهت آن کار آفریده اند . اگر شایستی که مردان هر چه خواستندی کردندی خدای عزّ و جلّ پادشاه را بدیدار نکردی …پس بفرمود که سلسله ای سازند جرس ها در آویزند چنانچه دست بچه هفت ساله بدو رسد ، تا هر متظلمی که به درگاه آید را به حاجتی حاجت نباشد سلسله را بجنباند خروش از جرسها برآید نوشیروان بشنود و داداو بستاند و هم چنین کردند.»( نظام الملک؛۱۳۷۳ :۶۸-۷۴)
همه بی شک از ماندگاری حکومت انوشیروان در طول تاریخ سخن می گویند و نظر مثبت دارند نویسنده سیاستنامه می گوید این از عدالت او بوده است.
وضع قاضیان جهت برگزاری دادرسی و اجرای دقیق عدالت
یکی از رویه هایی که خواجه نظام الملک برای دادرسی در جامعه ضروری می شمارد این است که:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

«[پادشاه ] باید احوال قاضیان مملکت یکان یکان بدانند و هر که از ایشان عالم و زاهد و کوتاه دست تر باشد او را بر کار نگاه دارند و هر که نه چنین بود ، او معزول کنند و دیگری را که شایسته باشد بنشانند و هر یکی را از ایشان به اندازه ای کفاف و مشاهرت (حقوق ماهیانه ) اطلاق کنند تا او را به خیانتی حاجت نیفتد. این کار مهم و نازک است از بهر آنک این ها بر خون ها و مال های مسلمانان مسلط اند. چون به جهل یا طمع یا به قصد حکمی کنند و سجلی (حکم ، نوشته ) دهند ، بر حاکمان دیگر لازم شود آن حکم بد را امضا کردن و معلوم پادشاه گردانیدن و آن کس را معزول کردن و مالش دادن و گماشتگان باید که دست قاضی قوی دارند و رونق او نگاه دارند و اگر کسی تعذّری کند و به حکم حاضر نشود و اگر محتشم بود او را عنف و کره حاضر کنند که قضا به روزگار خود و یاران ، پیغمبر علیه الصلوه و السلام به تن خویش کرده اند و هیچ کس دیگر را نفرموده اند ، از بهر آن تا جز راستی نرود و هیچ کس پای از حکم باز نتواند کشید و به همه روزگار از گاه آدم علیه السلام و تا اکنون در همه ملت و در همه ملکی ، عدل ورزیده اند و انصاف داده اندو به راستی کوشیده اند تا مملکت بمانده است.» (نظام الملک؛۱۳۷۳ :۷۱)
در عبارت برگزیده از سیاستنامه ، به نکات ارزشمندی از نظام قضایی کشور اشاره شده است از آن جمله ؛ این که قضات باید عالم و زاهد باشند و از امکانات دنیوی به قدر ضرورت برخوردار باشند. خواجه می گوید حقوق ماهیانه ی قاضی باید کفاف معیشت آنان را بدهد چرا که موضوع داوری و قضاوت در بین مردم ، با اهمیت و ظریف است و دقایق فراوانی دارد. در فرازی دیگر از متن کتاب ، مؤلف می گوید ، همه کس باید حکم قاضی را جهت حضور در محکمه بپذیرند و اگر کسانی به واسطه ی اعتبار و حشمت و جایگاه اجتماعی و احیاناً انتساب در دربار نخواهند در محکمه حاضر شوند و به سؤال قاضی پاسخ دهند. گماشتگان می باید او را به عنف و کره در محکمه حاضر نمایند. نظام الملک در تبیین جایگاه قضاوت در جامعه می نویسد امر قضاوت در صدر اسلام توسط شخص پیامبر(ص) صورت می گرفت تا حکمی جز بر مبنای عدل و داد و جز مطابق با احکام دین الهی صادر نگردد.
دادرسی و اجرای عدالت به نفع مردم
خواجه نظام الملک با آوردن حکایت زیر می خواهد عنوان کند که به هر نحو عدالت باید برقرار شود هرچند یکی از طرفین دعوا حکومتی باشد و به طمع اینکه حکومت پشتوانه اوست بتواند بر مردم ظلم کند .
«حکایت – و شنیدم که غزنین ، خبازان در دکان ها بستندی و نان نایافت شد و غربا و درویشان در رنج افتادند و به تظلم به درگاه شدند و پیش ابراهیم (سلطان ظهیر الدوله ابراهیم غزنوی ۴۵۱-۴۹۲ هجری) بنالیدند. فرمود تا همه را حاضر کردند و گفت : چرا نان تنگ کردید ؟ گفتند هر باری گندم و آرد که در این شهر آرند ؛ نانوایان تو می خرند و در انبار می کنند و می گویند فرمان چنین است و ما نمی گذارند که یک من آرد بخریم . سلطان فرمود تا خباز خاص را بیاوردند و زیر پای فیل افکندند . چون بمرد بر دندان فیل بستند و در شهر بگردانیدندو بر وی منادی می کردند که هر که در دکان باز نگشاید از نانبایان با او همین کنیم و انبارش خرج کردند و نماز شام بر در هر دکانی پنجاه من نان بمانده بود و کس نمی خرید.»( نظام الملک؛۱۳۷۳ :۷۸-۷۹)
از متن فوق درمیابیم که باید کسی که به مردم ظلم می کند و از حکومتیان است باید جهت دلگرمی مردم سریع مجازات شود تا علاوه بر بازدارندگی مردم به حکومت دلگرم شوند .
نظارت و بازرسی بر سازمانها نمونه ای از عدالت اجتماعی
نظام الملک عقیده دارد که در نظام حکومتی ، بازرسی و نظارت بر سازمان های دولتی ضرورت دارد ، تا در صورت لزوم در محاکم دادرسی ادله کافی جهت محکوم کردن خاطی در دست باشد . او عقیده دارد که در این رسیدگی و نظارت در امور قضایی و اقدامات شخصی قاضی ، اهمیتی خاص دارد. از همین رو پیشنهاد می کند که شخصی دین دار و خدا ترس در هر شهری به کار گماشته شود، تا آنچه در ارکان دولت جریان دارد به فرمانروا گزارش نماید. او در این بخشهایی از کتاب خود به آیات قرآن و احادیث نبوی استشهاد می نماید و در تأکید بر ضرورت دادگری حکام از کلام پیامبر (ص) بهره می گیرد و او در این باره می نویسد:
«در خبر است پیغمبر صلوات الله علیه گفت: « العدل عزّ الدنیا و قوّه السلطان و فیه صلاح العامه و الخاصه »یعنی عدل عدل عز دین است و صلاح لشکر و رعیت است و ترازوی همه ی نیکی هاست چنانچه خدای تعالی گفت:«قوله تعالی الذی أنزل الکتابَ بالحقِّ و المیزان» و جای دیگری گفت:«اللهُ الّذی أنزلَ الکتابَ بالحقِّ و المیزان» و سزاوارترین کسی آن است که دل وی جایگاه عدل است و خانه ی وی آرامگاه دینداران و خردمندان و کاردانان و منصفان و مسلمانان باشد. فضیل بن عیاض گفتی : « اگر دعای من مستجاب گشتی ، جز برای سلطان عادل دعا نکردمی ، زیرا که صلاح وی صلاح بندگان است و آبادانی جهان است » (همان؛۱۳۷۳ :۸۱)
«در خبر است از رسول صلی الله علیه و سلم « المقسطون لله عزّ و جلّ فی الدنیا یکونو علی منابر اللؤلؤ یوم القیامه » گفت : دادکنندگان این جهان از بهر خدای عزّ و جلّ زوز قیامت در بهشت بر منبرها از مروارید باشند و پادشاهان پیوسته از بهر عدل و مصلحت خلق پرهیزکاران را و خدای ترسان را ، که صاحب غرضی نباشند ، بر کارها گماشته اند، تا به هر وقتی احوال می نمایندبه درستی ، چنانچه امیر المؤمنین معتصم در بغداد کرد. (نظام الملک؛۱۳۷۳ :۸۲)
توصیه های دینی جهت اجرای عدالت
از عبارات فوق و عبارت زیر می توانیم دریابیم که خواجه نظام الملک جهت اجرای عدالت توسط مجریان عدالت دست از سفارشات و توصیه های دینی بر نداشته و مسئولین مملکت را متذکر به ارزش عدالت از منظر پیامبر (ص) و قرآن کریم شده تا تشویق و ترقیب به اجرای عدالت باشند.
مؤلف سیاستنامه در بخش دیگری از نوشته خود از قول ابن عمر نقل می نماید که: ابن عمر گوید که رسول (ص) گفت که دادکنندگان را اندر بهشت سراها باشد از روشنایی با نور خویش و با آن کس ها که زیر دست ایشان باشند.»( همان؛۱۳۷۳ :۹۰)
رسیدگی سریع به اعتراضات مردم جهت اجرای عدالت
نظام الملک توسی ، در فصل پنجاهم کتاب سیاستنامه ، باز هم به موضوع قضاوت و دادرسی می پردازد و عنوان فصل را « اندر جواب دادن و گذاردن شغل متظلّمان و انصاف دادن » بر می گزیند . او در این فصل برای چندمین بار تاکید می نماید که به درخواست مردمی که به دربار آمده اند تا قصّه ی خود را عرض کنند باید عاجلاً رسیدگی شود و دستور لازم صادر گردد . زیرا ازدحام دادخواهان در دربار پادشاه ، این شائبه را در ذهن متبادر می سازد که حکومت بر مردم ستم روا داشته است . این موضوع ممکن است از سوی سفیرانی که به درگاه پادشاه آمده اند به ممالک دیگر منعکس گردد . خواجه می نویسد :
« همیشه مردم بسیار از متظلّمان بر درگاه مقیم می باشند و اگر چه قصّه را جواب نمی یابند نمی روند و غریب و رسول که بدین درگاه آید و این فریاد و آشوب بیند ، چنان پندارد که بر این درگاه ، ظلمی عظیم می رود بر خلق . این در ، بدیشان باید بسی تا حاجات غریب و شهری جمله گوش کنند و بر جای نویسند و چون مثال به ایشان رسید ، باید که در حال باز گردند تا این فریاد و آشوب نماند . » (نظام الملک؛۱۳۷۳ :۲۴۲)
رسیدگی سریع به تخلفات نزدیکان حکومتی عین عدالت است
صدر اعظم ملکشاه سلجوقی از شیوه ی طرح حکایت در این فصل نیز بهره می برد . او می نویسد :
« حکایت : گویند که بازرگانی به مظالم گاه سلطان محمود آمد و از پسر او ، مسعود بنالید و تظلّم کرد که مردی بازرگانم و مدتی دراز است تا اینجا مانده ام و می خواهم به شهر خویش روم . نمی توانم رفت که پسرت شصت هزار دینار کالا از من بخرید و بها نمی رساند . خواهم که ملک مسعود را با من به قاضی فرستی ، محمود از سخن بازرگان دلتنگ شد . پیغامی زشت به مسعود فرستاد و گفت : خواهم که در حال او را به حق خویشتن رسانی یا با وی به مجلس حاکم روی تا آنچه از مقضی شرع واجب آید بفرماید . بازرگان به سرای قاضی رفت و رسول نزدیک مسعود آمد و پیغام بگزارد و مسعود اندر ماند . خازن را گفت : بنگر تا خزانه از نقد چیست ؟ خزینه دار قیاس کرد و گفت : بیست هزار دینار . گفت : برگیر و پیش بازرگان ببر و تمامت مال را سه روز زمان خواه . رسول را گفت : سلطان را بگو بیست هزار دینار در این حال بدادم و تا سه روز تمامت حق او برسانم و من قبا پوشیده و میان بسته ام و موزه پوشیده ، بر پا ایستاده ام تا چه فرماید که به مجلس خاص شرع روم یا نه ؟ محمود گفت : به حقیقت بدان که روی من نبینی تا مال مردم به تمام و کمال نرسانی . مسعود نیز سخن نیارست گفت و از هر جانب کس فرستاد و قرض خواست . چون نماز دیگر بود شصت هزار دینار نقد به بازرگانان رسیده بود . این خبر به اقصای عالم به بازرگانان حکایت کردند . از در چین و خطا و مصر و مغرب ، بازرگانان روی به غزنین نهادند هر چه در عالم چیزی بود از ظرایف و غرایب به غزنین آوردند . » (همان:۲۴۳)
نظام الملک ، سیاستمدار توانمند حکومت سلجوقی با طرح این حکایت فرمانروایان را پند می دهد تا به خطای نزدیکان و وابستگان به دربار رسیدگی جدی نمایند . او می گوید همه ی احاد مردم در برابر قانون مساوی اند و حکام پیش از آن که با دیگران به عدالت رفتار کنند باید اقربا و خویشان خود را وادار به اجرای قانون و رعایت حقوق مردم نمایند . سخن آخر درباره ی سیاست نامه این است که خواجه نظام الملک ، به پادشاهان سفارش می کند که اول عدل ، دوم عدل و سوم نیز عدل .
جهت اجرای عدالت دادرسان خاطی نیز باید محاکمه و مجازات شوند
خواجه نظام الملک در مورد رسیدگی و نظارت بر کار قضات و اجرای عدالت در مورد خود مجریان عدالت و دادرسی حکایتی دارد به نام «سلطان محمود و قاضی نادرست» که در زیر شیوه دادرسی و اجرای عدالت در مورد قاضی مذکور از جانب خود سلطان محمود بیان می کنیم:
« مردی در راه قصه ای به سلطان محمود گفت که : دو هزار دینار در کیسه ای دیبای سبز ، سربسته و مهر نهاده در پیش قاضی شهر به ودیعت نهادم ، و آنچه با خود برده بودم دزدان در راه هندوستان از من بستدند و آنچه به دست قاضی نهاده بودم از قاضی باز ستدم . چون به خانه آوردم سرکیسه باز کردم : پر درمهای مسین یافتم . به قاضی بازگشتم که من کیسه ای پر زر پیش تو نهادم ، اکنون پر مس می یابم ، چگونه باشد ! گفت : تو به وقت سپردن هیچ زر مرا بنمودی یا زر بر سختی شمردی ؟ کیسه ای سربسته و مهر نهاده به من آوردی و این بند مهر تو هست ؟ گفتی : هست . و به سلامت ببردی . اکنون به خشک ریش آمده ای ! الله الله ای ملک عادل به فریاد بنده رسسی که بر تابی(قرصی) نان قادری(قدرت) ندارم . سلطان محمود از جهت او رنجه گشت و گفت : دل فارغ دار که تدبیر زر تو کنم . برو آن کیسه پیش من آور. مرد برفت و آن کیسه پیش محمود برد. هرچند گرد بر گرد کیسه نگاه کرد، هیچ نشان شکافتگی نیافت. آن مرد را گفت : کیسه همچنین پیش من بگذار و هر روز سه من نان و یک من گوشت و هر ماه ده دینار از وکیل ما می ستان ، تا من تدبیر زر تو بکنم و تو بی برگ نباشی» (نظام الملک طوسی؛۱۳۵۸: ۹۸-۹۹)
اگر تا اینجای حکایت دقت شود می یابیم که سلطان محمود کار او را به قاضی دیگری نسپرد نکند که قاضی ها با هم تباهی کنند و به خاطر روشن شدن وضعیت حال قاضی مملکت خود شخصاً پی گیر کار مرد زیان دیده شد و حتی به خاطر اینکه او چیزی نداشت خرج اهل و عیال کند برای او تا روشن شدن موضوع مقرری تعیین کرد و داد . در ضمن می توان به این نکته توجه کرد که سلطان محمود بنا را بر متهم و خطا کار بودن قاضی خود گذاشت نه بنا را بر دروغگو بودن مرد زیرا مردم عادی در مقابل دولت و قضات نمی توانند تهمت روا دارند زیرا قطعاً محکوم می شوند . اینها همه نشان می دهد که خواجه ما به مسئله عدالت و دارسی در کتاب خود به دقت پرداخته و نمونه هایی از آن را واضح آورده است .
در ادامه داستان سلطان محمود و قاضی نادرست خواجه ما می نویسد:
«پس روزی محمود آن کیسه را ، نیمروزی وقت قیلوله ، پیش نهاده بود و اندیشه برگماشته که چون تواند بود؟ آخر دلش قرار گرفت و آنکه ممکن باشد که این کیسه را شکافته باشند و زر بیرون کرده و رفو کرده . مقرمه ای(روتختی) داشت توزی مُذَهّب(طلائی) نیکو طرایف ، نیمشبی برخاسته و از بام فرود آمد کارد برکشید و چند یک گزی (به اندازه یک گز) از این مقرمه ببرید و باز جای شد (به جای خود برگشت) و سپیده دم برخواست و از بام فرود آمد و سه روز به شکار رفت.
فراشی بود خاص ، که خدمت این حجره کردی ، بامداد بر سر نهالی شد تا بروبد، مقرمه را دید چند یک گز دریده ، راست بر میانه ، بترسید و از بیم گریه بر او افتاد ، در فرّاشخانه فرّاشی بود او را بدید چنان گریان گفت : چه بوده است ، گفت : کسی بر من ستیزه داشته است، در خویشخانه رفته است و مقرمه سلطان مقدار گزی بدریده ؛ اگر چشم سلطان بر آنجا افتد مرا بکشد . گفت : جز تو هیچ کس دیده است؟ گفت : نی ، گفت : پس دل مشغول مدار که من چاره ی آن بکنم و ترا بیاموزم . سلطان سه روزه به شکار رفته است و در این شهر رفو گری است ، کهل مردی … سخت استاد است این مقرمه را پیش او بر و چندانکه مزد خواهد بده ، او چنان بکند که استادان خیاره به جای نتوانند آوردن ( پی نتوانند برد) که آنجا رفو کرده اند.
این فراشی مقرمه را در ازاری پیچیده وبه دوکان احمد رفاء برد …دیگر روز به وعده رفت مقرمه را پیش وی نهاد چنانچه او بجا نیاورد که کجا دریده بوده است . .. چون محمود از شکار بازآمد نیمروزی در خیشخانه شد تا بخسبد نگاه کرد مقرمه درست دید . گفت : این فراش را بخوانید ، چون فراش بیامد گفت : این مقرمه دریده بود ، که درست کرد؟ [فراش] گفت: ای خداوند ، هرگز ندریده بود ؛دروغ می گویند. گفت: ای احمق ، مترس که من دریده بودم ، مرا در این مقصودی است راست بگو که این رفو که کرده است گفت : ای خداوند فلان رفوگر . گفت : هم اکنون خواهم که این رفو گر را پیش من آری . … فراش دوید و رفوگر را پیش محمود آورد… سلطان را که چشم بر او افتاد گفت : بیا استاد این مقرمه را تو رفو کرده ای ؟ [رفوگر] گفت : آری . [محمود] گفت : سخت استادانه کرده ای …. [محمود ] گفت : در این شش هفت سال هیچ کیسه دیبای سبز رفو کرده ای به خانه ی محتشمی ؟ گفت : کردم . .. به خانه قاضی شهر و دو دینار مزد آن به من بداد. گفت: اگر آن کیسه رفو کرده ی خویش را ببینی بشناسی . گفت: شناسم . … گفت: آن کیسه این است . گفت : هست . گفت: اگر حاجت آید بر روی قاضی گواهی توانی داد؟ گفت: چرا نتوانم داد؟ و در وقت کس فرستاد و قاضی را بخواند و یکی دیگر را گفت : برو و ان خداوند کیسه را بخوان .
چون قاضی حاضر آمد … محمود روی بدو آورد و گفت: « تو مردی عالم و پیر باشی . ومن قضا به تو داده ام و مالها و خونهای مسلمانان به تو سپردم و بر تو اعتماد کرده – و دو هزار مرد هست در شهر و ولایت من از تو عالمتر که همه ضایع اند ( بیکارند) – روا باشد که تو خیانت کنی و شرط امانت به جای نیاری و مال مردی مسلمان به ناحق از بن ببری و او را محروم بگذاری ؟ قاضی گفت: … این من نکرده ام. محمود گفت: ای منافق سگ ، این تو کرده ای و این من می گویم. و پس کیسه را بدو نمود و گفت: این کیسه آن باشد که تو بشکافتی و زر بیرون کردی … و کیسه را بفرمودی تا رفو کردند. …. قاضی گفت: نه این کیسه را هرگز دیده ام و نه اینچه می گویند خبر دارم . محمود گفت: این هر دو مرد را درآرید.
خادمی برفت رفو گر و خداوند کیسه را پیش محمود آورد. محمود گفت : «ای دروغزن ، اینک خداوندِ زر و انیک آن رفوگر که این کیسه را اینجا رفو کرده است . قاضی خجل گشت و رویش زرد گشت و از بیم لرزه بر او افتاد، چنانکه نیز سخن نتوانست گفت. محمود گفت : برگیریدش و با او موکل باشید و خواهم گفت که در این ساعت زر این مرد باز دهد و الا بفرماییم تا گردنش بزنند و پس بگویم چه باید کرد. قاضی را از پیش سلطان محمود بر گرفتند و در نوبتخانه بنشاندند و گفتند: «زر بده » قاضی گفت تا وکیل او را بیاورند و نشان بداد وکیل برفت و دو هزار دینار زر نیشابوری بیاورد و به خداوند کیسه تسلیم کرد.
و دیگر روز سلطان محمود مظالم کرد ( به دادخواهی نشست) و خیانت قاضی با بزرگان بر ملا بگفت و سپس بفرمود تا قاضی را بیاوردند و سرنگونسار از کنگره ی درگاه بیاوختند. بزرگان شفاعت کردندکه مردی پیر و عالم است . تا به پنجاه هزار دینار خویشتن را بازخرید. بعد از آن فرو گرفتندش و این مال از او بستدندو هرگز او نیز قضا نفرمود .» (نظام الملک طوسی؛۱۳۵۸: ۹۹-۱۰۲)
از ادامه این حکایت مستفاد می شود که جهت دادرسی و اثبات یک اتهام باید چاره اندیشی کرد و قدم به قدم نقشه را به اجرا دارآورد تا ادله محکم و قوی جهت اثبات یک جرم باشد.در این حکایت از شاهد گیری کسانی که ناخواسته در انجام یک جرم شرکت داشته اند سخن به میان آمده است تا مجرم دیگر توان دفاع ناحق از خودش نداشته باشد ، و پس از اثبات اتهام به سلطان محمود به تنهایی حکم نداد بلکه بزرگان را به مشورت گرفت در واقع هیئت منصفه درست کرد و ظاهراً پس از شنیدن نظرات حکم قتل را صادر کرده که به خاطر شفاعت بزرگان او را نکشته بلکه از قضاوت محروم کرده و به جریمه نقدی محکوم تا حکمش این چنین تقلیل یابد .
فصل پنجم :
مقایسه عدالت و دادرسی در تاریخ بیهقی و سیاستنامه
و وجه تمایز و شباهت آنها
فصل پنجم :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:39:00 ق.ظ ]




البته باید اشاره داشت که امروزه زردشتیان ازدواج با محارم را جایز نمیدانند.[۳۱۵]

۴-۲- خرفسترغن

سیاهجامگان نیمی از چوبدستی خود را که کافرکوب نام داشت، سیاه کرده بودند و همزمان با آغاز این نهضت، با در دست داشتن این چوبدستیها به ابومسلم پیوستند.[۳۱۶] برخی از محققان، این چوبدستی سیاهجامگان را به دلیل دفع گزند عربان، با خْرَََفْسْتْرَغَنْ [۳۱۷] زردشتیان که برای دفع خرفستران[۳۱۸] و موجودات زیانکار به کار میرود، یکی دانستهاند.[۳۱۹]

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در دین زردشتی مار، کژدم، موش، مورچه، ملخ، مگس، پشه، زنبور، عنکبوت، کرم، سوسک و همه جانوران زیانکار «خرفستر» نام دارند و باید آنها را از بین برد. زردشتیان اعتقاد دارند آنچه بد و زیانکار است و زندگی خوش و آرامش ایشان را به هم میزند، اهریمنی و سزاوار دشمنی است. آنان وظیفه داشتند با خرفستران بجنگند و جهان پاک ایزدی را از آلایش اهریمنان بزدایند.[۳۲۰] از نظر زردشتیان، خرفستران از تن اهریمنان هستند و با کشتن آنها اهریمن صدمه میبیند.[۳۲۱] آنان هنگام کشتن خرفستران باید این کلمات را به زبان برانند: «به خاطر ترک گناهان و دوستی ثواب، خرفستران را میکشم و میرانم». در این صورت به اندازه تعداد خرفسترانِ کشته شده و اهمیت آنها، گناهان زردشتیان بخشیده میشود.[۳۲۲]
در ایران قدیم، موبدان بایستی همیشه یک چوبدستی که در اوستا خرفسترغن (وندیداد، فرگرد ۱۸: ۲)، حشراتزن، حشراتکش و در پهلوی مارگن یا خرفسترگن نام دارد، همراه خود داشته باشند؛[۳۲۳] چرا که آنان در کشتن خرفستران وظیفه سنگینتری نسبت به دیگران داشتند.
همچنین در ایران باستان، جشنی برای کشتن جانوران زیانکار برگزار میشد. در آغاز تابستان در روز معینی، زنان و مردان که بیشتر از خاندان موبدان بودند، جامه سفید به تن کرده و با یک چوبدستی در شهر و بیرون از آن به کشتن خرفستران میپرداختند. آنان پس از این کار، خرفستران کشته شده را در جای مخصوصی روی هم میریختند و از داروهایی برای از بین بردن کامل آنها استفاده میکردند.[۳۲۴]

۴-۳- اشتراک در ناموس

برای بررسی این اندیشه در بین سیاهجامگان کمی به عقب برمیگردیم. همانطور که پیش از این خواندیم، یکی از دعات عباسی که عماربنیزید نام داشت، بعد از اینکه مدتی مردم را به عباسیان دعوت نمود، روش خود را تغییر داد و به خرّمدینان گرایش یافت. او به عنوان داعی عباسی عقاید خرّمدینان را در بین مردم ترویج میکرد و به نشر عقاید آنان میپرداخت. او زنان را برای همه حلال دانست، روزه و نماز را باطل إعلام کرد و گفت منظور از نماز، نیایش امام و منظور از حج، وصول به امام است.[۳۲۵]
اندیشه اشتراک زنان که توسط عمار در بین سیاهجامگان تبلیغ شد، نشان دهنده تأثیرپذیری آنان از عقاید مزدکیان است. اگر عقاید مزدکیان را مورد کنکاش قرار دهیم، درمییابیم که مزدک نیز اندیشه اشتراک اموال و زنان را ترویج میکرد و به مساوات در مال و زن اعتقاد داشت.[۳۲۶] او میگفت مال، فرزند و زن در میان تمام انسانها مشترکند و عقیده به آن، موجب رضایت خداوند و کسب پاداش خواهد شد.[۳۲۷]
در مورد اعتقاد مزدک به اشتراک زنان روایات مختلفی ذکر شده است. بنا به روایتی، مزدک مردم را از مخالفت و کشتار نهی میکرد و میگفت چون بیشتر کشتارها و مخالفتها به دلیل تصاحب زنان و اموال است، زنان برای همه حلال و اموال نیز برای همه مشترک است و این دو مانند آب، آتش و غیره در میان تمام انسانها مشترکند.[۳۲۸] از نظر وی، رنج مردم - که سبب آن وسوسه دیو تاریکی است- بایستی با اشتراک عادلانه در همه چیز، از میان برداشته شود. در نتیجه، وی به مزدکیان توصیه میکرد که زنان خود را همچون مال خود در اختیار دیگران قرار دهند، تا هیچکس از لذات و شهوات دنیا بینصیب نماند.[۳۲۹] در روایتی دیگر، در زمان مزدک، مردان خاندان سلطنتی، زنان متعددی را در حرمسراهای خود نگهداری میکردند و مزدک با چنین رسمی مخالف بود؛ چرا که از نظر وی به پاداشتن حرمسرا باعث میشد که مردانی که در طبقه پایین جامعه زندگی میکردند، برای ازدواج با مشکل مواجه شوند.[۳۳۰]
جدا از وجود اندیشه اشتراک زنان در بین سیاهجامگان که بیانگر تأثیرپذیری ایشان از مزدکیان است، باید گفت که بین سیاهجامگان و مزدکیان ارتباط نزدیکی وجود دارد و برخی از محققان نیز به این ارتباط اشاره کردهاند.[۳۳۱] هر چند که این ارتباط خیلی روشن نیست،[۳۳۲] اما موارد بسیاری در منابع وجود دارد که نشان دهنده پیوند میان ابومسلم با مزدکیان است.
به عنوان مثال، در تاریخ آمده است که پس از دستور خسرو انوشیروان مبنی بر کشتار مزدکیان، برخی از آنان که از این کشتار جان سالم به در بردند، پنهانی به حیات خود ادامه داده و در زمان محمدبنحنفیه به او پیوسته و پس از وی به سیاهجامگان گرایش یافتند و ابراهیم امام را به عنوان امام پذیرفتند. پس از ابراهیم نیز به امامت ابومسلم و دختر او گوهر معتقد شدند.[۳۳۳]
به عنوان دلیلی دیگر باید گفت ابومسلمیّه که ابومسلم را امام خود میدانستند و بر این باور بودند که خدا در او حلول کرده است، در منابع به عنوان فرقهای از مزدکیان و خرّمدینان ذکر شده است[۳۳۴] که این موضوع ارتباط بین این دو را پررنگتر میکند. با توجه به اینکه خرمدینان همان نومزدکیان میباشند، میتوان استنباط روشنتری از ارتباط بین سیاهجامگان و مزدکیان داشت. در نشان دادن این ارتباط موارد دیگری هم وجود دارد که در زیر میتوان از آن نام برد:
۱- مسعودی (متوفی۳۴۴) آورده است که پس از انتشار خبر کشته شدن ابومسلم، خرمدینان شورش کردند. ایشان که مسلمیه نیز نام داشتند و ابومسلم را امام خود میدانستند، پس از مرگش به دو دسته شدند. برخی مرگ او را انکار کرده، منتظر بازگشت او ماندند و برخی با قبول مرگ او، دخترش فاطمه را امام خود دانستند و فاطمیه نام گرفتند؛[۳۳۵]
۲- خرّمدینان معتقد بودند که از نسل فاطمه - دختر ابومسلم- مردی خواهد آمد و بر کل زمین احاطه خواهد یافت؛[۳۳۶]
۳- بنا به روایتی، بابک رهبر جنبش خرّمدینان، پسر مطهّر نوه ابومسلم بوده است؛[۳۳۷]
۴- خرّمدینان هر از گاهی گرد هم جمع میشدند و با یاد ابومسلم و خاطره مرگ او لحظاتی را به سوگواری و عزاداری پرداخته و منصور را به دلیل کشتن وی لعنت میکردند؛[۳۳۸]
۵- خرمدینان به مهدیبنفیروز نوه ابومسلم درود و سلام میفرستادند؛[۳۳۹]
۶- برخی منابع فرقه کوذیه یا کُرْدَکیه را فرقهای از فرق مزدکی و خرمدینی ذکر کردهاند. فرقه کوذیه، کردکیه و کورَکیه که تلفظ نادرست فرقه کودکیه هستند، به مهدیبنفیروز - پسر فاطمه- منسوب است[۳۴۰] و به این دلیل به کودکیه معروف شده است که خرمدینان به دلیل احترام زیاد به وی، او را کودک دانا میخواندند.[۳۴۱]

فصل دوم

راوندیه

۱- معرفی راوندیه

سال ۱۴۱ ه.ق. هاشمیه،[۳۴۲] قصر منصور (۱۳۶-۱۵۸)، صحنۀ حضور کسانی بود که با شور و اشتیاق گرد قصر وی جمع آمده و قصر او را طواف میکردند. آنان علاوه بر اعتقاد به الوهیت منصور، بر این باور بودند که روح آدم (ع)، در عثمانبننَهیک[۳۴۳] و روح جبرئیل، در هَیثمبنمعاویه[۳۴۴] حلول نموده است.
منصور به محض آگاه شدن از این موضوع، دستور دستگیری آنان را صادر نمود. در نتیجه، به دستور وی، ۲۰۰ نفر از شورشیان دستگیر و راهی زندان شدند. با دستگیری شماری از آنان و متفرق شدن باقیماندگان، آرامش دوباره به هاشمیه بازگشت، اما هنوز مدتی نگذشته بود که هاشمیه بار دیگر دچار آشوب گشت. اینبار شورشیان با هدف کشتن منصور و آزاد کردن بزرگان خود- که مدتی پیش منصور، آنان را زندانی کرده بود- به داخل قصر هجوم بردند. این افراد که ابتدا به الوهیت منصور معتقد بودند، نظر خود را در مورد وی تغییر دادند و او را دشمن خدا دانستند و با باور به اینکه خدا از پیکر منصور خارج شده، وی را لعنت کرده و کشتنش را واجب دانسته،[۳۴۵] درصدد قتل منصور برآمدند.[۳۴۶]
آنان با نقشهای قبلی، تابوتی را حمل کرده و با تظاهر به تدفین میت خود، به سمت قبرستان حرکت کردند، اما همینکه به قصر منصور نزدیک شدند، مسیر خود را تغییر دادند و به زندان قصر حمله نموده و بزرگان خود را آزاد کردند. آنان پس از آزادیِ بزرگان خود، وارد قصر شدند و دروازه های قصر را - به منظور جلوگیری از رسیدن قوای کمکی- محکم بستند.[۳۴۷]
منصور و چندین تن از همراهانش که در قصر به سر میبردند، با اطلاع از وقوع این حمله ناگهانی، با ناامیدی کامل و در حالی که به شدت احساس خطر میکردند، درصدد مقابله با آنان برآمدند. به دستور منصور، چند نفر برای درخواست یاری از مردم، به پشتبام قصر رفته و با فریاد مردم را به کمک فرا میخواندند. جنگ کاملاً نابرابری بین آنان که بالغ بر ۶۰۰ تن بودند و همراهان اندک خلیفه درگرفت. شمشیرِ غضبِ آنان هر لحظه جان خلیفه و یاران اندکش را تهدید میکرد. عثمانبننهیک در گیرودار جنگ به شدت مجروح شد و بر اثر این جراحات چند روز بعد درگذشت. با وخیمتر شدن اوضاع، مَعــنُبنزائدهشیبانی[۳۴۸] که در آن حوالی مخفی بود، برای حمایت از منصور وارد صحنۀ نبرد شد. وی که فداکاری زیادی در حمایت از منصور از خود نشان داد، سهم بزرگی در دفع فتنه راوندیه داشت. مدتی بعد، قوای مردمی و سپاه خلیفه نیز فرا رسیدند و موفق شدند شورش آنان را سرکوب نمایند.[۳۴۹]
هر چند این شورش خاموش گشت، اما ترس ناشی از این شورش، به حدی بود که پس از خاتمه آن، منصور که ترس و بیم تمام وجودش را گرفته بود[۳۵۰] و دیگر در هاشمیه احساس امنیت نمیکرد، برای رهایی از تعرض دشمنان و تهدیدات خارجی، دستورِ ساختِ شهرِ بغداد[۳۵۱] را صادر نمود.[۳۵۲]
این افراد که بر ضد خلیفه مسلمانان دست به سرکشی و قیام مسلّحانه زدند، بر اساس روایت بسیاری از منابع، اهل خراسان[۳۵۳] و عضوی از فرقه راوندیه[۳۵۴] بودند.

۱-۱- وجه تسمیه راوندیه

در مورد علت نامگذاری آنان به راوندیه، روایات مختلفی ذکر شده است. بنا به نظری، آنان از پیروان و هواداران عبداللهبنراوندی[۳۵۵] بودهاند و به دلیل پیروی از وی راوندیه نام گرفتهاند،[۳۵۶] و بنا به نظری دیگر، آنان به این دلیل راوندیه نام گرفتهاند که منطقه راوند در نزدیکی اصفهان کانون دعوت آنان به شمار میرفته است،[۳۵۷] اما این نظر درست نیست؛ چرا که بر اساس روایات بسیاری از منابع، راوندیه اهل خراسان بودهاند و احتمالاً کانون دعوت آنان نیز در خراسان بوده است نه در اصفهان. با این توضیح به نظر میرسد که راوندیه نام خود را از نام رهبرشان گرفتهاند.
۱-۲- بررسی تاریخی راوندیه
اگر بخواهیم سیر تاریخی راوندیه را از زمان شکلگیری تا پایان آن بررسی کنیم، ابتدا باید به فرقه کیسانیه بپردازیم. همانطور که میدانیم، بر اساس عقاید فرقه کیسانیه، امامت پس از علی (ع) به محمدحنفیه رسیده است. محمدحنفیه در ۸۱ ه.ق. درگذشت و پس از مرگ وی، گروهی بر آن شدند که وی در زمان حیات خود، فرزندش عبداللهبنمحمد معروف به ابوهاشم را به جانشینی خود برگزیده است. بلافاصله پس از مرگ ابوهاشم در ۹۸ ه.ق. موضوع جانشینی، مجدداً باعث بروز اختلاف در بین هواداران وی شد. در میان گروه های شکلگرفته، گروهی معتقد بودند که ابوهاشم، محمدبنعلیبنعبداللهبنعباس را به جانشینی خود انتخاب نموده است. معتقدان به این عقیده، راوندیه نام گرفتند[۳۵۸] که به ادامه سلسله امامت، پس از محمدبنعلی در میان عباسیان معتقد شدند.[۳۵۹]
راوندیه در ۱۰۱ ه.ق. نمایندگانی از جانب خود، نزد محمدبنعلی فرستادند و با وی بیعت نمودند. مقارن همین زمان، داعیان عباسی در گوشه و کنار، مشغول دعوت و جلب افکار عمومی، برای پذیرش خلافت عباسیان بودند. ابومسلم نیز که به ابراهیمامام پیوسته بود، در حال تدارک قیامی بزرگ، برای برانداختن سیطره و قدرت امویان بود و عدۀ زیادی از مردم به صف هواداران او پیوسته بودند. راوندیه نیز پس از مرگ محمدبنعلی، با پوشیدن لباسهای سیاه، به سیاهجامگان پیوستند.[۳۶۰] ابومسلم که برای قیام خود به حمایت و پشتیبانی گروه های مختلف برای چیره شدن بر امویان و افزایش دایرۀ هواداران خود نیاز داشت، حضور راوندیه را در جنبش خود با روی باز پذیرفت.
منابع آوردهاند که عبداللهبنراوندی نیز به عنوان یکی از رهبران عباسی، مردم را به سوی عباسیان فرا میخواند. او که همراه با چند تن از هوادارانش در خراسان به سر میبرد، با مشاهده بیپروایی ابومسلم در کشتار مردم، درصدد برآمد با او صحبت کند و او را از این اقدامات خشن نسبت به مردم بیگناه بازدارد، اما ابومسلم در پاسخ به اعتراض او، بیان کرد که هدفش بدون کشتن مردم محقق نمیشود و چارهای غیر از ادامه این روند ندارد.[۳۶۱] این مسئله که عبدالله در مورد قتلعام مردم با ابومسلم صحبت نمود و درصدد حل این موضوع برآمد، نشان میدهد که مناسبات نزدیکی بین این دو برقرار بوده است.
عبدالله برای کمک به ابومسلم، نامهای به سایر هواداران خود نوشت و از آنان خواست که به سیاهجامگان ملحق شوند. هنوز مدتی از نوشتن این نامه نگذشته بود که بسیاری از هواداران عبدالله نزد ابومسلم گرد آمدند. ابومسلم همینکه از تجمع آنان مطمئن شد، بر اساس نقشهای قبلی، دستور داد گروه گروه راوندیان را به باغی ببرند و مخفیانه آنان را بکشند. بدین ترتیب، عبدالله و بسیاری از هوادارانش در این ماجرا به قتل رسیدند. لازم به ذکر است که همه راوندیان در این ماجرا کشته نشدند. مدتی بعد خبری به ابومسلم رسید مبنی بر اینکه گروهی از راوندیان او را میپرستند. ابومسلم با اطلاع از این قضیه، بار دیگر به آنان حمله و آنان را سرکوب نمود. روایتی وجود دارد که همین افراد با فریب یکی از نزدیکان ابومسلم، به او زهر دادند و ابومسلم پس از بهبودی، انتقام خود را از آنان گرفت.[۳۶۲]
هر چند در روزگار حکمرانی ابومسلم، قدرت راوندیه به شدت تقلیل یافت و مجالی برای ظهور نداشتند، اما پس از مرگ ابومسلم، دوباره در صحنه اجتماع ظاهر شدند و همانطور که پیش از این به آن اشاره شد، در ۱۴۰ ه.ق. با شعار خونخواهی ابومسلم و الوهیت منصور، در هاشمیه گرد آمدند و پس از مدتی به شدت سرکوب شدند، اما این سرکوبی به معنای پایان جنبش آنان نبود. راوندیه در ۱۴۲ ه.ق. بار دیگر به بهانه خونخواهی ابومسلم شورش کردند که این بار منصور سپاهی را به سوی آنان گسیل داشت.[۳۶۳]
در زمان خلافت مهدی خلیفه پس از منصور نیز راوندیه به بارگاه او شتافته و او را خدای خویش خواندند. اعتقاد آنان به الوهیت مهدی تا جایی بود که او را «المهدی ربنا و رب آباءنا الأوّلین» میخواندند.[۳۶۴] مهدی از پذیرش الوهیت خود سرباز زد و درصدد مقابله با آنان برآمد. وی برای خاتمه بخشیدن به عقاید منحرف آنان، ایشان را مورد ملامت قرار داد و کوشید آنان را از این عقیده برگردانده متقاعدشان کند که اندیشهای که در پیش گرفتهاند، بویی از حقیقت ندارد. وی آنان را توجیه نمود که عباسبنعبدالمطلب، عموی پیامبر، شایستهترین فرد برای امامت پس از پیامبر است.[۳۶۵] گویا مهدی موفق شد نظر آنان را تغییر دهد، چون ما در میان منابع، نشانهای از حضور دوباره آنان و اعتقاد به الوهیت خلیفه پس از مهدی را نمیبینیم. هر چند، محققان بر این باورند که راوندیه در شورشهای مقنّع و بابک خرمدین که سالها بعد شکل گرفتند، حضور داشتند.[۳۶۶]

۱-۳- هدف راوندیه

بنا به نظری، هدف راوندیه خونخواهی ابومسلم بوده است و آنان به دلیل نارضایتی از قتل ابومسلم بر ضد دستگاه خلافت اسلامی شورش کردهاند.[۳۶۷] بنا به نظری دیگر، راوندیه از مسئله خونخواهی ابومسلم، صرفاً به عنوان دستاویزی برای جلب هواداران او استفاده کردهاند و هدف اصلی جنبش آنان، احیای ادیان ایرانی چون زردشتی، مانوی و مزدکی بوده است و آنان درصدد بودند حکومت ایرانی را دوباره در ایران حکمفرما کنند.[۳۶۸]

۲- بررسی عقیدتی راوندیه

با مطالعه منابع تاریخی درمییابیم که نظر یکسانی در مورد راوندیه وجود ندارد. برخی از مورّخان، راوندیه را شیعه آلعباس میدانند و از سه شاخه راوندیه به نامهای ابومسلمیه، رزامیه و هریریه نام میبرند.[۳۶۹] برخی دیگر از منابع، راوندیه را شاخهای از شاخه های حلولیه و باطنیه میدانند که سبعیّه نام دارند و بر این باورند که چون زمین، آسمان و هفته هفتتا هستند، أئمه نیز هفت نفرند.[۳۷۰] علاوه بر این، در برخی از منابع، فرقه راوندیه شاخهای از فرقه کیسانیه شمرده شده است.[۳۷۱]
باید اشاره داشت که این جنبش مغایرت زیادی با اسلام و آموزههای اسلامی داشت. راوندیه در کنار اعمال و عقاید بیمعنی خود،[۳۷۲] منصور و مهدی (۱۵۸-۱۶۹) خلفای عباسی را به عنوان خدا میپرستیدند و در برابرشان سجده میکردند. علاوه بر این، به حلول خدا و فرشتگان الهی در پیکر انسان اعتقاد داشتند و بر این باور بودند که خدا در منصور، و روح آدم (ع) و جبرئیل در دو تن از اطرافیان او داخل شده است. چنین اندیشهای در بین غلات شیعه نیز رواج داشت. فرقهای از غلات به نام «نصیریه» یا «اسحاقیه» به ظهور جبرئیل در برخی از افراد اعتقاد داشتند.[۳۷۳] بررسی سایر اعتقادات[۳۷۴] راوندیه نیز بیانگر این مطلب است که عقاید آنان در تعارض با اسلام و عقاید اسلامی قرار داشت و به همین دلیل نمیتوان فرقه راوندیه را فرقهای اسلامی دانست.

۳- انعکاس باورهای ایران باستان در عقاید و افکار راوندیه

مطالعه عقاید مربوط به راوندیه گویای این واقعیت است که آنان در برخی از عقاید خود متأثر از اندیشه های ایران باستان بودهاند و در بین عقاید و افکار آنان، باورهای ایرانی، عقاید زردشتی و مزدکی خودنمایی میکند. برای نمونه، اعتقاد به الوهیت خلفا آنان را به باورهای ایرانیان باستان در مورد پادشاه نزدیک میکند و اعتقاد به ازدواج با محارم و مهماننوازی، بیانگر تأثیرپذیری آنان از ادیان ایرانی است. در زیر برای روشن شدن این تأثیرات، به بررسی دقیق این عقاید میپردازیم.

۳-۱- الوهیت خلفا

راوندیه به الوهیت منصور و مهدی اعتقاد داشتند. آنان با باور به حلول خدا در منصور، اعتقاد داشتند که منصور خداست و سخنان پنهانی و آشکار ایشان را میشنود. از این رو، هر جا که وی را میدیدند، در برابرش سجده میکردند.[۳۷۵] محققان در مورد اعتقاد راوندیه به الوهیت خلفا نظرات مختلفی مطرح کردهاند. از جمله اینکه راوندیه به حلول خدا در افراد زیباروی معتقد بوده و به جهت ظاهر زیبای منصور، به الوهیت او قائل بودند.[۳۷۶] اما باید به این نکته نیز توجه داشت که به احتمال زیادتر راوندیه در این مورد، تحت تأثیر اندیشه های ایرانی – که برای پادشاهان خود، مقام خدایی قائل بودند- قرار داشته و به همین دلیل منصور و مهدی را خدا میخواندند.[۳۷۷] اگر نظر اخیر را بپذیریم، راوندیه تحت تأثیر اندیشه های ایرانی قرار داشتهاند. برای اینکه از تأثیر یا عدم تأثیر اندیشه های ایرانی در مورد پادشاه و انعکاس آن در راوندیه اطلاع یابیم، جایگاه پادشاهان را در ایران باستان مورد بررسی قرار میدهیم، تا به شناخت کلی نسبت به عقاید ایرانیان در مورد پادشاهان دست یابیم.
در دوره هخامنشیان، پادشاه ایران خدا محسوب نمیشد، بلکه این اعتقاد وجود داشت که با کمک و حمایت اهورهمزدا به سلطنت رسیده و در مقام نماینده اهورهمزدا بر روی زمین حکومت میکند (کتیبه داریوشکبیر در بیستون، ستون ۱، بند ۵، ۶، ۹، ۱۳؛ کتیبه خشایارشاه در تخت جمشید، بند ۱؛ کتیبه اردشیر اول در تخت جمشید، بند ۱؛ کتیبه اردشیر دوم در همدان، بند ۳؛ کتیبه اردشیر سوم در تخت جمشید، بند ۱).[۳۷۸] از نظر پادشاهان هخامنشی، اهورهمزدا آنان را از میان سایرین گزینش کرده، شایسته مقام پادشاهی دانسته و در نتیجه، این مقام را به آنان داده است. پادشاه به دلیل چنین گزینشی، جایگاهی ممتاز و یگانه داشت و هیبت و عظمت خدا را منعکس میساخت.[۳۷۹] علاوه بر این، چنین جایگاهی وی را ملزم میساخت تا رفتار و کردار خود را با معیارهای اخلاقی مطابقت دهد و نماینده راستی بر ضد دروغ و تباهی باشد.[۳۸۰]
در دوره اشکانیان نیز همانند دوره پیشین، مقام پادشاهی مقامی خدایی دانسته میشد. یکی از تصاویر به جا مانده از دوره اشکانی، میترا را نشان میدهد که لباسی همانند لباس پادشاهان به تن دارد و در حال شکار است؛[۳۸۱] این مسئله که میترا همانند پادشاهان به شکار میپردازد و از نظر ظاهری نیز لباسی همانند پادشاهان به تن دارد، نشان دهنده ارتباط نزدیک بین خدا و پادشاهان اشکانی است. علاوه بر این، با توجه به سکههای ضرب شده در این دوره، درمییابیم که از زمان پادشاهی مهرداد دوم (۱۷۱-۱۳۸پ.م) به بعد، صفت «اپیفانس»؛[۳۸۲] یعنی مظهر خدا، بر پادشاهان اطلاق میشده و فرهاد دوم (۱۳۸-۱۲۸پ.م) خود را «تئوپاتوروس»؛[۳۸۳] یعنی فرزند خدا، میخوانده است. در پشت سکههای مربوط به برخی دیگر از پادشاهان اشکانی[۳۸۴] نیز، عبارت «شاه بزرگ، زاده خدا» خودنمایی میکند.[۳۸۵] شواهد نشان میدهند که پادشاهان اشکانی خود را تا مرتبه خدا بالا میبردند.
پادشاهان ساسانی بر آن بودند که از جانب اهورهمزدا، مهر یا ناهید به این مقام رسیدهاند. آنان نه تنها برای خود تباری ایزدی قائل بودند، بلکه خود را تا حد خدایان بالا برده و برادران خورشید و ماه میدانستند. برای نمونه، شاپور دوم خود را شاه شاهان و قرین ستارگان میدانست.[۳۸۶] برخی تصاویر به جا مانده از این دوران نیز، پادشاه را در جوار خدایان نشان میدهند که این امر بیانگر ارتباط نزدیک بین پادشاه و خدایان است.[۳۸۷] علاوه بر این، شاه ساسانی دارای فرّه[۳۸۸] ایزدی بود و این فرّ به پادشاهی وی مشروعیت میداد؛ به طوری که فرمانش فرمان خدا به شمار میرفت، قانون رسمی و لازمالاجرا بود و سرپیچی از آن گناهی نابخشودنی تلقی میشد. بر اساس کتیبههای به جا مانده از این دوره، پادشاهان ساسانی اگر چه خود را مزدیسن؛ یعنی پرستندگان اهورهمزدا معرفی کردهاند، اما خود را بغ یا خدا نامیدهاند و برای خود نژاد خدایی قائل شدهاند.[۳۸۹] برای نمونه، در کتیبه شاپور یکم که در کعبه زردشت حک شده است این عبارت خودنمایی میکند «من، بغ مزدیسن، شاپور، شاهان شاه ایران و انیران که چهر[۳۹۰] از ایزدان دارد …».[۳۹۱] اشاره به نژاد خدایی علاوه بر این کتیبه، در کتیبههای همین پادشاه در نقش رجب، نقش رستم، حاجیآباد و تنگ براق؛ کتیبه شاپور دوم و شاپور سوم در طاق بستان و کتیبه به جا مانده از بهرام اول نیز به چشم میخورَد.[۳۹۲]
تصاویر و نقش برجستههایی از خدایان و برخی پادشاهان ساسانی وجود دارد که نشان میدهد پادشاهان ساسانی و خدایان تفاوت چندانی با هم ندارند. در این تصاویر پادشاه و خدا از نظر ظاهری شبیه به هم هستند و پادشاه به همان صورت خدا حکاکی شده است. برای نمونه، در نقش برجستهای در نقش رستم، اهورهمزدا و پادشاه هر دو سوار بر اسب هستند و اهورهمزدا عصای پادشاهی را به دست چپ گرفته و حلقه سلطنتی را با دست راست به جانب پادشاه دراز میکند. پادشاه نیز حلقه را با دست راست گرفته و با دست چپ مراسم احترام را به جا میآورد. در این نقش برجسته اهورهمزدا و پادشاه از حیث لباس با هم فرقی ندارند. در نقش برجسته دیگری که در طاق بستان حک شده و اهورهمزدا، مهر و اردشیر دوم در آن تصویر شدهاند، پادشاه و اهورهمزدا هر دو شلواری به پا دارند و قبایی دارند که تا زانو رسیده و کمربند، گردنبند و دستبندهایی به خود بستهاند.[۳۹۳] برخی دیگر از تصاویر به جا مانده از این دوران نیز، پادشاه را در جوار خدایان نشان میدهند که این امر بیانگر ارتباط نزدیک بین پادشاه و خدایان است.[۳۹۴]
اعتقاد به اندیشه الوهیت پادشاهان در بین خود پادشاهان نیز مرسوم بود. مثلاَ، خسرو اول نه تنها القاب نیکوکار و واجبالاحترام را برای خود به کار میبرد، بلکه خود را موجودی الهی میدانست که به خدایان شباهت دارد. خسرو دوم نیز خود را با این عبارت میستود: آدمی فناناپذیر از میان خدایان و خدایی بسیار جلیل در میان مردمان، کسی که در طلوع با آفتاب قرین است و چشمان شب عطاکرده اوست. شاپور دوم نیز در نامهای خود را خدا خطاب کرده است. علاوه بر این، پادشاهان ساسانی چون خود را زاده خدایان میدانستند، سعی میکردند در امور مذهبی نیز سمتی داشته باشند و به این شکل سلطنت را با دیانت بیامیزند.[۳۹۵] چنانکه ملاحظه میشود پادشاهان ساسانی خود را خدا دانسته و برای خود جنبه الوهیت قائل بودند.
طبق اندیشه های مرسوم در این دوره، مردم پادشاهان را با لقب اَشما بَغان؛ یعنی موجودات الهی خطاب میکردند و برای آنان احترام زیادی قائل بودند.[۳۹۶] مردم نه تنها پادشاه را تکریم کرده و او را موجودی مقدس و نماینده برگزیده اهورهمزدا بر روی زمین میدانستند،[۳۹۷] بلکه در برابرش سر تعظیم فرود آورده و او را مورد تمجید قرار میدادند.[۳۹۸]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:38:00 ق.ظ ]